يا علي مدد

به وبلاگ من خوش امديد
با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ يا علي مدد خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

یاعلی

[ جمعه 3 شهريور 1402برچسب:, ] [ 21:14 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

بدعت تراویح

بدعت تراویح ابن شهاب از عروة بن زبیر، از عبدالرحمان بن عبدالقاري نقل کرده که گفت: شبی از شبهاي رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتیم، مردم متفرق بودند و هرکس براي خود نماز می خواند و بعضاً مردي با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون این بدید گفت: به عقیده من اگر اینها را با یک امام گرد آوریم بهتر است. و در پی این تصمیم ابیّبن کعب را به امامت گماشت. شب دیگر به اتفاق به مسجد رفتیم و مردم به جماعت نماز می خواندند، عمر گفت: نعم البدعۀ هذه این بدعت خوبی است! البته نمازي که ( پس از خوابیدج)ن بخوانند ;یعنی آخر شب از اینکه اوّل شب اقامه شود بهتر خواهد بود. (
[ جمعه 14 خرداد 1395برچسب:هیعت حضرت ابوالفضل ع روستای امیرلو, ] [ 20:43 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

جنگ با علی (ع)

جنگ با علی ع،جنگ با رسول خداص

احمد بن حنبل و بسیاری از بزرگان اهل سنت از أبی هریره و زید بن ارقم نقل کرده‌اند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) جنگ با علی (علیه السلام) را جنگ با خودش اعلام کرده است :
عن أبی هریرة وزید بن أرقم : نَظَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى عَلِیٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَفَاطِمَةَ فَقَالَ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ .
أبی هریره و زید بن ارقم می گویند : رسول خدا صلی الله علیه وآله به امام علی ، امام حسن ،‌ امام حسین و فاطمه علیهم السلام نگاه کرد و فرمود : من در ستیزم با کسی که با شما در ستیز باشد ، و آشتی هستم با کسی که با شما آشتی باشد .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 442 و المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 3 ، ص 149 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 169 و المصنف ، ابن أبی شیبة الکوفی ، ج 7 ، ص 512 و صحیح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 434 و المعجم الصغیر ، الطبرانی ، ج 2 ، ص 3 و المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 3 ، ص 40 و موارد الظمآن ، الهیثمی ، ج 7 ، ص 201 و تاریخ بغداد ، الخطیب البغدادی ، ج 7 ، ص 144 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 13 ، ص 218 و ج 14 ، ص 157 و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج 2 ، ص 122 و ج 3 ، ص 257 – 258 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 3 ، ص 45 و ج 5 ، ص 99 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 8 ، ص 223

[ سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:جنگ, ] [ 23:56 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

حکم سب علی(ع)

حکم سبّ علی امیر المؤمنین از دیدگاه رسول خداص

قبل از ورود به بحث باید این مطلب روشن شود که نظر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در باره کسی که امیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام را دشمن بدارد و یا به حضرت ناسزا بگوید چیست ؟ به چند روایت به صورت مختصراشاره می کنیم :
دشمنی با علی ، نشانه نفاق :
مسلم نیشابوری و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند :
عَنْ عَدِیِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرٍّ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ : وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَیَّ أَنْ لَا یُحِبَّنِی إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا یُبْغِضَنِی إِلَّا مُنَافِقٌ .
علی فرمود: قسم به خدایی که دانه را شکافت و مردمان را آفرید ، این سخن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است که فرمود : مرا جز مؤمن دوست نمى‏دارد ، و به غیر از منافق ، دیگرى با من دشمنى نمى‏ورزد .
صحیح مسلم ، مسلم النیسابوری ، ج 1 ، ص 60 – 61 و فضائل الصحابة ، النسائی ، ص 17 و الدیباج على مسلم ، جلال الدین السیوطی ، ج 1 ، ص 93 و المصنف ، ابن أبی شیبة الکوفی ، ج 7 ، ص 494 و کتاب السنة ، عمرو بن أبی عاصم ، ص 584 و السنن الکبرى ، النسائی ، ج 5 ، ص 47 و ج 5 ، ص 137 و صحیح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 367 – 368 و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج 12 ، ص 509 و فتح الباری ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 58 و تحفة الأحوذی ، المبارکفوری ، ج 10 ، ص 151و ...
قرطبی و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند :
روی عن جماعة من الصحابة [أبی سعید الخدری ، جابر بن عبد الله ، عبد الله بن مسعود و...] أنهم قالوا : ما کنا نعرف المنافقین على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم إلا ببغضهم لعلی علیه السلام .
از جمعی از صحابه ؛ از جمله أبو سعید خدری ، جابر بن عبد الله ،‌ عبد الله بن مسعود و ... نقل شده است که گفتند : ما در زمان رسول خدا منافقین نمی شناختیم مگر به دشمنی با علی علیه السلام .
تفسیر القرطبی ، القرطبی ، ج 1 ، ص 267 و الدر المنثور ، جلال الدین السیوطی ، ج 6 ، ص 66 – 67 و نظم درر السمطین ، الزرندی الحنفی ، ص 102 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 42 ، ص 284 – 285 و ج 42 ، ص 285 و ج 42 ، ص 286 و مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع) ، أبی بکر أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی ، ص 321

[ سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:حکم, ] [ 23:51 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

حدیث

در کتاب «تاریخ المستبصر» نوشته شیبانى (متوفاى 690 هجرى قمرى)آمده که :لأنّ الحنابلة یقولون فیما بینهم: لایکون الحنبلی حنبلیّاً حتّى یبغض علیّاً سویا».هر کس ادعاى پیروى از مذهب حنابله را دارد، باید مقدارى بغض و کینه نسبت به حضرت على رضى ‏الله‏ عنه در دلش وجود داشته باشد.ابن‏ مجاور شیبانى، تاریخ المستبصر: ج 1، ص 101، بنا بر مکتبه شاملهمگر خودتان نقل کرده ایید که رسول الله ص فرموده است: علی ع را جز مومن دوست ندارد و جز منافق با او دشمنی و بغض ندارد؟مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود چنین می گوید :قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.علی علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .(صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78 .این رو بفرمایید توضیح بدید!

[ یک شنبه 10 اسفند 1393برچسب:حدیث, ] [ 1:13 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

دروغ

.در صحیح بخاری شما در چندجا هست که همه انصار و گروهی از مهاجرین از جمله برادر رسول الله علی بن ابیطالب علیه السلام و زبیر و همراهان آنان،با خلافت ابوبکر مخالف بودند.دقت کنید:..6328 - حِینَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا ...هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله علیه (و آله)سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت کردند، و همگى در سقیفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبیر و همراهان آنان نیز با ما مخالف بودند...صحیح بخاری ج4 ص258 چاپ المکتبه السلفیه قاهره اینکه شما می گویید:همه مردم به اتفاق و با رضایت کامل،با ابوبکر بیعت کرده اند،آیا این یک دروغ نیست؟اگر دروغ نیست،پس چیست؟

[ یک شنبه 9 اسفند 1393برچسب:دروغ, ] [ 23:38 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مار مولک

چلپاسه(مارمولک) خوری عمر بن خطاب

 

عمر گفته: من دوست ندارم وحاضر نیستم شتران مو قرمز(گران قیمت) به من بدهند ولی مارمولک(چلپاسه) را از من بگیرند(1)

وهمچنین  گفته: من خوردن مارمولک(چلپاسه)رااز مرغ بیشتر دوست دارم (2)

این درحالی است که پسر او عبدا...بن عمر میگوید: خدمت رسول خدا بودیم شخصی مارمولک(چلپاسه) خورد رسول اکرم. نهی کردن وفرمودند:ناپاک است(3)

درکتاب المغنی الشرح الکبیرجلد۱۱صفحه۸۱ وکنزالعمال جز۱۵ صفحه۱۹۰ وبه گفته عمر:بیشتر اهل سنت گفتندحلال است ولی ابوحنیفه حرام دانسته است. مالکی شافعی وحنبلی حلال دانسته.موضوع اختلاف بین عمر و ابوحنیفه است.حال حنفی ها چکار میکنند؟به سنت عمر عمل میکنند یا فتوی ابوحنیفه؟؟

[ شنبه 9 اسفند 1393برچسب:عمر, ] [ 23:30 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

حدیث

در کتاب «تاریخ المستبصر» نوشته شیبانى (متوفاى 690 هجرى قمرى)آمده که :لأنّ الحنابلة یقولون فیما بینهم: لایکون الحنبلی حنبلیّاً حتّى یبغض علیّاً سویا».هر کس ادعاى پیروى از مذهب حنابله را دارد، باید مقدارى بغض و کینه نسبت به حضرت على رضى ‏الله‏ عنه در دلش وجود داشته باشد.ابن‏ مجاور شیبانى، تاریخ المستبصر: ج 1، ص 101، بنا بر مکتبه شامله مگر خودتان نقل کرده ایید که رسول الله ص فرموده است: علی ع را جز مومن دوست ندارد و جز منافق با او دشمنی و بغض ندارد؟مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود چنین می گوید :قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.علی علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .(صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78 .این رو بفرمایید توضیح بدید!

برادران اهل سنت جواب بدهند

[ شنبه 9 اسفند 1393برچسب:حدیث, ] [ 1:29 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

فضائل

صحیح بخاری، ج 4، ص 122، فضل الجهاد والسیر، باب إذا قالوا: صبأنا ولم یحسنوا اسلمنا، نقل کرده:زُهری از سالم و او از بدرش نقل می کند که: پیامبر خالد بن ولید را به سوی بنی جذیمه فرستاد. آنها نمی‏توانستند بگویند «اسلمنا» گفتند: «صبانا» خالد شروع به کشتار و اسیر گرفتن کرد و به هر یک از ما اسیری را سپرد و گفت که اسیر خود را بکشید. من گفتم به خدا قسم من اسیر خود را نمی‏کشم و یاران من نیز هیچکدام نباید اسیر خود را بکشند. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتیم حضرت دوبار گفت: خدایا! من از آنچه که خالد انجام داد به سوی تو بیزاری می‏جویم.خب،وقتی رسول خدا از عمل یک نفر که چنین جنایتی انجام داده،به سوی خدا بیزاری می جوید،شما چرا به او رضی الله عنه می گویید؟چرا رسول خدا به جای بیزاری جستن از او،رضی الله عنه تعارفش نکرد؟یعنی شما از رسول خدا بهتر می فهمید؟    برادران اه سنت لطفا جواب بدهند ممنون میشم

[ شنبه 9 اسفند 1393برچسب:علی (ع), ] [ 1:24 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

فضائل

لطفا به این سوالات پاسخ دهید ممنون میشم 

صحیح مسلم کتاب  فضائل الصحابه باب فضائل علی بن ابیطالب(ع) آمده:معاویه به سعدابی وقاص دستور داد تا به علی ع فحش بدهد،اما او این کار را نکرد و در  المستدرک حاکم حدیث 4679 هست: که پیغمبر (ص)فرمود: هرکس به علی(ع) فحش بدهد به من فحش داده  است.خب ،شما چرا به کسی که به رسول خدا ص فحش می داده،خال المومنین،امیرالمومنین،امیر و ... گفته و او را تکریم می کنید؟

[ شنبه 9 اسفند 1393برچسب:علی (ع), ] [ 1:2 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

سوال



س 3 - آيا علماى مذاهب چهارگانه ، درباره تبرّك و يا مس منبر و قبر پيامبر ( ص ) و يا قبور صالحين ، نظر مثبت دارند؟

ج - آرى ، از احمد بن حنبل رييس مذهب حنابله ، و رملى شافعى و محب الدين طبرى و ابو الصيف يمانى - يكى از علماى بزرگ مكه و زرقانى مالكى و عزامى شافعى و ديگران نقل شده است ، كه تفصيل آن به اين شرح است:

1 - عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل مى گويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول اللّه و تبرّك با مس آن ، و بوسيدن و يا مس و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب ، چه حكمى دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالى ندارد . الجامع فى العلل و معرفة الرجال ، ج 2 ، ص 32 ؛ وفاءالوفا ، ج 4 ، ص 1414.

2 - رملى شافعى مى گويد: تبرّك به قبر پيامبر ( ص ) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادى ندارد . كنز المطالب ، ص 219.

3 - محب الدين طبرى شافعى گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روى آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است . اسنى المطالب ، ج 1 ، ص 331.

4 - از نظر تاريخى ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر( ص ) و حضرت حمزه بلكه از كلّ مدينه به عنوان تبرك بر مى داشتند و رواياتى هم وارد شده كه تربت مدينه شفاى هر دردى است و امان از جذام و صداع.

از جمله زركشى مى گويد : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين ، استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براى معالجه صداع است . وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 69.

ابو سلمه از پيامبر ( ص ) نقل مى كند : «غُبارُ الْمَدِينَةِ يُطْفِي الْجذام».

ابن اثير جزرى از پيامبر ( ص ) نقل كرده:

«وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّ في غُبارِها شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ».

«سوگند به كسى كه جان من در دست اوست ، غبارِ خاك مدينه شفاى از هر دردى است .»

سمهودى مى نويسد: روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر ( ص ) برمى داشتند وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 544.

[ شنبه 29 شهريور 1393برچسب:سوال, ] [ 1:2 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

سوال




س 2 - آيا مس قبر شريف پيامبر( ص ) و تبرّك به آن و برداشتن از تربت شريف مشروع است ؟ و آيا در منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است كه كسى از صحابه و تابعين دست به چنين كارى زده است؟

ج - 1 - آرى ، فاطمه زهرا ( س ) از تربت قبر پيامبر ( ص ) برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بيت شعر سرود . ارشاد السارى ، ج 3 ، ص 352.

2 - ابو ايوب انصارى صورت خود را روى قبر شريف پيامبر ( ص ) گذاشت . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560 - وفاء الوفا ، ج 4 ، ص 1404.

3 - بلال حبشى خود را روى قبر شريف پيامبر ( ص ) انداخت و بدن خود را به قبر مى ساييد ؛ «فَجَعَلَ يَبْكي عِندَهُ وَ يُمَرِّغُ عَلَيهِ» . سير اعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 358 ؛ اسدالغابه ، ج 1 ، ص 208.

4 - عبداللّه بن عمر دست خود را روى قبر شريف مى گذاشت . شرح الشفاء ، ج 2 ، ص 199.

5 - ابن منكدر - تابعى - صورت خود را روى قبر پيامبر ( ص ) مى گذاشت و مى گفت: هر زمان مشكل و يا فراموشى و لكنت زبان برايم پيش مى آيد ، از قبر پيامبر ( ص ) شفاء و يارى مى طلبم . سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 213.

[ جمعه 28 شهريور 1393برچسب:سوال, ] [ 23:50 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

سوال

   
س 1 - اولين بار چه كسى از زيارت قبر پيامبر ( ص ) جلوگيرى كرد ؟.

ج - حاكم نيشابورى ( متوفاى 405 ه" ) از داود بن ابو صالح نقل مى كند : روزى مروان حَكَم ديد كه شخصى صورت خود را بر قبر پيامبر ( ص ) گذاشته است ، با شتاب سوى او آمد و گردن او را گرفته ، از جاى بلند كرد و گفت: مى دانى چه مى كنى ؟! منظور وى اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اى ! زائر كه ابو ايوب انصارى - از صحابه پيامبر ( ص ) - بود گفت: آرى خوب مى دانم كه چه مى كنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامده ام ، بلكه به زيارت پيامبر ( ص ) آمده ام.

از رسول اللّه ( ص ) شنيدم كه فرمود: «بر دين خدا گريه نكنيد اگر متولّيانش اهل بودند ، و آنگاه كه نااهلان برآن حكم راندند ،برايش بگرييد .»

جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبى هر دو صحيح مى دانند!

از اين رخداد تاريخى به خوبى روشن مى شود كه ريشه اين تفكّر از بنى اميه و به خصوص مروان بن حكم؛ همان طرد شده رسول اللّه ( ص ) است . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560.
[ جمعه 28 شهريور 1393برچسب:سوال, ] [ 23:45 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

( الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش )

 

( الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش )

 

عدد الروايات : ( 4 )

 

العلامة المجلسي - بحار الأنوار - الجزء : ( 36 ) - رقم الصفحة : ( 284 )

 

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

 

- .... فقال : نعم إن وصيي والخليفة من بعدي علي بن أبي طالب ، وبعده سبطاي الحسن والحسين ، تسعة من صلب الحسين أئمة أبرار ، قال : يا محمد فسمهم لي : قال : نعم ، إذا مضى الحسين فإبنه علي ، فإذا مضى علي فإبنه محمد فإذا مضى محمد فإبنه جعفر ، فإذا مضى جعفر فإبنه موسى ، فإذا مضى موسى فإبنه علي ، فإذا مضى علي فإبنه محمد ، فإذا مضى محمد فإبنه علي ، فإذا مضى علي فإبنه الحسن ، فإذا مضى الحسن فبعده إبنه الحجة بن الحسن بن علي ، فهذه إثنا عشر إماماًً على عدد نقباء بني إسرائيل قال : فأين مكانهم في الجنة ؟ ، قال : معي في درجتي

[ شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:( الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش ), ] [ 1:57 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش )

 

( الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش )

 

عدد الروايات : ( 2 )

 

إبن عساكر - تاريخ مدينة دمشق - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 191 )

 

- أخبرنا : أبو محمد بن الأكفاني ، نا : عبد العزيز بن أحمد الكتاني ، أنا : أبو زكريا أحمد بن محمد بن أحمد بن سليمان النيسابوري الفقير المعروف بإبن الصائغ قدم علينا قراءة عليه ، نا : أبو عمرو أحمد بن محمد بن أبي منصور العمركي السرخسي ، نا : أبو علي الحسين بن محمد بن مصعب ، نا : علي بن خشر ، أنا : عيسى بن يونس ، عن عمر إن يعني العمي ، عن الشعبي ، عن جابر بن سمرة قال : سمعت رسول الله (ص) في حجة الوداع يقول : لا يزال أمر هذه الأمة عالياًً على من ناوأها حتى يملك إثنا عشر خليفة ، ثم قال كلمة خفية لم أسمعها فسألت أبي وهو أقرب إليه مني ما قال : قال : كلهم من قريش.

 

[ شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش ), ] [ 1:50 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش

 

( الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش )

 

عدد الروايات : ( 5 )

 

البيهقي - دلائل النبوة - جماع أبواب غزوة تبوك

 

2589 - أخبرنا : أبو طاهر الفقيه ، وأبو عبد الله الحافظ ، وأبو زكريا بن أبي إسحاق ، وأبو سعيد بن أبي عمرو ، قالوا : ، أخبرنا : أبو العباس محمد بن يعقوب ، أخبرنا : محمد بن عبد الله بن عبد الحكم ، أخبرنا : إبن أبي فديك ، حدثنا : إبن أبي ذئب ، عن مهاجر بن مسمار ، عن عامر بن سعد ، أنه أرسل إلى إبن سمرة العدوي يعني جابر بن سمرة ، حدثنا : ما سمعت من رسول الله (ص) ، فقال : سمعت من رسول الله (ص) : يقول : لا يزال الدين قيماً حتى يكون إثنا عشر رجلاًًً خليفة من قريش ، ثم يخرج كذابون بين يدي الساعة ، ثم يخرج أو قال : ويخرج عصابة من المسلمين يستخرجون كنز القصر الأبيض قصر كسرى وآل كسرى ، وإذا أعطى الله أحدكم خيراًًً فليبدأ بنفسه وأهله وأنا فرطكم على الحوض ، رواه مسلم في الصحيح ، عن محمد بن رافع ، عن إبن أبي فديك.

 

[ شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب: الخلفاء من بعدي ( 12) وكلهم من قريش , ] [ 1:46 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

( حديث الثقلين في كتب المخالفين )



( حديث الثقلين في كتب المخالفين )

 

عدد الروايات : ( 3 )

 

النسائي - السنن الكبرى  - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 130 )

 

6921 - أخبرنا : محمد بن المثنى قال : ، حدثني : يحيى بن حماد قال : ، حدثنا : أبو عوانة ، عن سليمان قال : ، حدثنا : حبيب بن أبي ثابت ، عن أبي الطفيل ، عن زيد بن أرقم ، قال : لما رجع رسول الله (ص) ، عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ، ثم قال : كإني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين ، أحدهما أكبر من الآخر ، كتاب الله وعترتي أهل بيتي فإنظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض ، ثم قال : إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ، ثم أخذ بيد علي ، فقال : من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه ، فقلت لزيد سمعته من رسول الله (ص) ، فقال : ما كان في الدوحات أحد إلاّّ رآه بعينيه وسمعه بإذنيه.

[ شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:( حديث الثقلين في كتب المخالفين ), ] [ 1:40 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

( فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم )

 

( فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم )

 

عدد الروايات : ( 2 )

 

أبي نعيم الإصبهاني - دلائل النبوة - ذكر ما روي في قصة السيد

 

237 - حدثنا : سليمان بن أحمد قال : ، ثنا : أحمد بن داود المكي ومحمد بن زكريا الغلابي قالا : ، ثنا : بشر بن مهران الخصاف قال : ، ثنا : محمد بن دينار ، عن داود بن أبي هند ، عن الشعبي ، عن جابر قال : قدم على النبي (ص) العاقب والطيب ، فدعاهما إلى الإسلام فقالا : أسلمنا يا محمد قبلك ، قال : كذبتما ، إن شئتما أخبرتكما ما يمنعكما من الإسلام قالوا : فهات ، أنبئنا ، قال : حب الصليب ، وشرب الخمر ، وأكل لحم الخنزير ، قال جابر : فدعاهما إلى الملاعنة فواعداه على أن يغادياه بالغداة ، فغدا رسول الله (ص) وأخذ بيد علي وفاطمة والحسن والحسين (ر) ثم أرسل إليهما فأبيا أن يجيباه وأقرا له ، فقال رسول الله (ص) : والذي بعثني بالحق لو فعلاً لأمطر الوادي عليهما ناراًً ، قال جابر : فيهم نزلت : فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم ، قال الشعبي : قال جابر : وأنفسنا وأنفسكم : رسول الله (ص) وعلي (ع) ، وأبناءنا وأبناءكم : الحسن والحسين (ع) ، ونساءنا ونساءكم : فاطمة رضي الله عنهم أجمعين.

 

[ شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:( فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم ), ] [ 1:38 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

نیایش امام علی (ع)

نیایش امام علی (ع)

 

نیایش امام علی (ع)

ـ خدایا! از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری، و اگر بار دیگر به آن بازگردم تو نیز به بخشایش بازگرد.
ـ خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای.
ـ خدایا! ببخشای …

 

ـ خدایا! از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری، و اگر بار دیگر به آن بازگردم تو نیز به بخشایش بازگرد.

ـ خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای.

ـ خدایا! ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم؛ ولی با قلب آن را ترک کردم.

ـ خدایا! ببخشای نگاههای اشارت‌آمیز و سخنان بی‌فایده و خواسته‌های بی‌مورد دل و لغزش‌های زبان را

ـ خدایا! تویی سزاوار ستایش‌های نیکو، و بسیار و بی‌شمار تو را ستودن. اگر تو را آرزو کنند، پس بهترین آرزویی، و اگر به تو امید بندند، بهترین امیدی.

ـ خدایا! درهای نعمت بر من گشودی که زبان بر مدح غیر تو نگشایم

ـ و بر این نعمت‌ها غیر از تو را ستایش نکنم، و زبان را در مدح نومید کنندگان و آنان که مورد اعتماد نیستند، باز نکنم.

ـ خداوندا! هر ثناگویی از سوی ستایش شده، پاداشی دارد. بر تو امید بستم که مرا به سوی ذخائر رحمت و گنج‌های آمرزش آشنا کنی.

ـ خدایا! این بندهٔ توست که تو را یگانه می‌خواند، و توحید و یگانگی تو را سزاست، و جز تو کسی را سزاوار این ستایش نمی‌داند.

ـ خدایا! مرا به درگاه تو نیازی است که جز فضل تو جبران نکند، و آن نیازمندی را جز عطا و بخشش تو به توانگری مبدل نگرداند، پس در این مقام رضای خود را بر ما عطا فرما و دست نیاز ما را از دامن غیر خود کوتاه گردان که تو بر هر چیزی توانایی.

 

 

نهج‌البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۲۷ـ۱۷۱.

 

 

 

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:نیایش امام علی (ع), ] [ 21:0 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

نام مبارک امام علی (ع)

نام مبارک امام علی (ع)

نام مبارک امام علی (ع)

 

چرا اسم حضرت علی(ع) صریحا در قرآن نیامده است؟

چرا خداوند متعال درآیه‏ای که به مناسبت غدیرخم نازل شده ـ یا در جاهای دیگر آن ـ صراحتا نام امام علی‏ابن‏ابی‏طالب(ع) را ذکر نکرده و امروز باعث شده ما مسلمانان به دو دسته بزرگ شیعه و سنی تقسیم شویم؛ آیا مانعی داشت که خداوند همان طور که اسم حضرت مریم، موسی، عیسی و لقمان: را آورده، نام مبارک امیرالمؤمنین(ع) را هم در آن ذکر می‏کرد؟

پاسخ:

هرچند در قرآن، آیاتی وجود دارد که به گفته شیعه و اهل‏سنت، جز بر علی(ع) و برخی دیگر از امامان برهیچ کس دیگری قابل انطباق نیست، همچون آیه ولایت (مائده، ۵۵)، آیه مباهله (آل عمران، ۶۱) و... ولی به خاطر مصالحی، نام آنان به صراحت در قرآن نیامده است.

یکی از دلیل‏های نیامدن نام امامان: در قرآن، این است که قرآن تنها کلیات مسایل را بیان کرده و تبیین جزئیات آن، به پیامبر(ص) واگذار شده است.

شخصی به نام ابی‏بصیرمی‏گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: «مردم می‏گویند چرا از حضرت علی (ع) و اهل‏بیت او نامی در قرآن کریم نیامده است؟» امام(ع) فرمودند:

«به کسانی که چنین اعتراضی می‏کنند، بگویید: همان گونه که نماز در قرآن آمده، ولی سه یا چهار (رکعت) بودن آن مشخص نشده و پیامبر(ص) آن را برای مردم تفسیر کرده، همچنین زکات (در قرآن) نازل شده، ولی مقدار آن مشخص نشده و رسول خدا(ص) آن را برای مردم تفسیر کرده و... همین طور در قرآن آمده است که (اطیعوا الله و اطیعواالرسول و أولی الأمر منکم)؛ (نساء، ۵۹) «از خدا و رسولش و اولی‏الامر اطاعت کنید.» این آیه درباره علی و حسن و حسین، نازل شده و پیامبر(ص) فرمود: «هرکه من مولای اویم، پس علی مولای اوست.» (یعنی همان گونه که تفسیر جزئیات نماز، زکات و حج به پیامبر(ص) واگذار شده که دستورهای الهی را به مردم برسانند معرفی «اولی الامر» نیز به ایشان واگذار شده تا آن‏ها را به مردم معرفی کنند .)» سپس امام صادق(ع) سایر آیات و روایاتی را که در این باره آمده، ذکر فرمود.

یکی دیگر از حکمت‏های نیامدن نام علی و اهل بیت: در قرآن، این است که در این کتاب الهی، آیاتی درباره اهل‏بیت(ع) نازل شده که بسان تصریح به نام آنان و بهتر از تصریح است؛ مانند آیه ۵۵ سوره مائده که می‏فرماید: «ولی و سرپرست شما تنها خداوند و پیامبرش و افراد مؤمن هستند؛ افراد مؤمنی که نماز برپای داشته و در حال رکوع زکات می‏دهند.» دانشمندان شیعه و اهل سنت نقل کرده‏اند که فقط حضرت علی(ع) در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر داد. در نتیجه، تفاوتی نداشت که خداوند متعال بفرماید: «سرپرست شما خداوند و رسولش و حضرت علی(ع) هستند.»، یا این که صفاتی از آن حضرت نقل کند که منحصر به فرد بوده و تنها برحضرت علی(ع) منطبق باشد. کسی که به دنبال حقیقت باشد، از هردو گفتار، یک مطلب را می‏فهمد؛ با این تفاوت که اگر نام حضرت علی(ع) به صراحت در قرآن می‏آمد، به احتمال نزدیک به یقین، نااهلان قرآن را تحریف می‏کردند و به خاطر خصومت با آن حضرت و محو و حذف نام ایشان از قرآن، در قرآن دست می‏بردند؛ چنان که تا مدتی تدوین احادیث پیامبر اکرم(ص) را به همین منظور، ممنوع کردند! ولی در صورتی که با ذکر اوصاف گفته شود، دیگر افراد نااهل دست به تحریف آیات قرآن نزده و ولایت امیرمؤمنان علی(ع) نیز برای حقیقت جویان روشن می‏شود.

شیعه و اهل سنت متفق‏اندکه پیامبر(ص) فرمود: «من از میان شما می‏روم؛ ولی دو چیز گرانبها بین شما به یادگار می‏گذارم که اگر به آن دو متمسک شوید، هیچ گاه گمراه نمی‏شوید. کتاب خدا و اهل‏بیتم، خداوند دانا به من خبر داده که این دو، هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی‏شوند تا درحوض کوثر بر من وارد شوند.» ولی عده‏ای چون عمربن خطاب ـ در مریضی منجر به وفات پیامبر(ص) ـ فریاد برآوردند که: «کتاب خدا ما را کافی است.» و اجازه ندادند وصیت پیامبر (ص) نوشته شود؛ چون می‏دانستند که می‏خواهد درباره اهل‏بیتش وصیت کند. پس یقین بدانید که اگر حتی در صد آیه به صراحت نام حضرت علی(ع) می‏آمد، این عده آن آیات را از قرآن حذف می‏کردند و می‏گفتند: «بقیه قرآن ما را کافی است.» و مردم نادان هم دم برنمی‏آوردند؛ چنان که علی(ع) و حضرت زهرا(س) را آن همه آزار دادند و مردم چیزی نگفتند. وانگهی خلیفه اول و دوم که صدها روایت از پیامبر(ص) را جمع‏آوری کرده و همه را سوزاندند؛ اصلا بعید نبود که جهت مطامع دنیایی خود، بسیاری از آیات قرآن را نیز بسوزانند. علاوه بر آنچه گذشت، حکمت‏های دیگری نیز در نیامدن نام اهل‏بیت: در قرآن وجود دارد که بیان همه آن‏ها در این مختصر نمی‏گنجد.

 

 

 

 

 


 


 

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:نام مبارک امام علی (ع), ] [ 20:29 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

در مکتب امام علی(ع)

 

در مکتب امام علی(ع)

در مکتب امام علی(ع)

▪ گیتی برای تو شیواترین پندآموز است اگر پندپذیر باشی.
▪ بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود، انجام دهنده را خوار و خفیف سازد.
▪ بهترین شیوه صداقت وفای به عهد است.
▪ هیچ ارثی مانند …

گیتی برای تو شیواترین پندآموز است اگر پندپذیر باشی.

بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود، انجام دهنده را خوار و خفیف سازد.

بهترین شیوه صداقت وفای به عهد است.

هیچ ارثی مانند ادب و اخلاق پر ارج و گرانمایه نیست.

بهترین شیوه عدل، یاری مظلوم است.

بوسیدن فرزند، رحمت و محبت است.

اسرار خویش را به کسی جز خدا مگو.

سرلوحه کتاب سعادت بشر، رفتار پاک و سجایای اخلاقی اوست.

بی خردتر از همه، کسی است که خود را خردمندتر از همه پندارد.

شکیبایی در مصیبت، از نشانه های مومن است.

شرط خرد حفظ تجربه ها و بکار بستن آنهاست.

هر کس در نقطه ضعف های دوست خود دقیق شود، پیوند دوستی او قطع خواهد شد.

آدمی به گفتارش سنجیده می شود و به رفتارش ارزیابی می گردد، چیزی بگو که کفه سخن ات سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود.

هیچ شرافتی مانند فروتنی نیست.

برای مشاورت، خردمندان را برگزین تا از ملامت و ندامت در امان باشی

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:در مکتب امام علی(ع), ] [ 20:24 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

وصیت امام علی (ع)

 

وصیت امام علی (ع)

وصیت امام علی (ع)

شما و همه فرزندان و اهل بیتم و هر كه را كه نامه من به او برسد به تقوی و ترس از خدا و تنظیم امور زندگی و سازش میان خودتان سفارش می كنم زیرا از جد شما پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود سازش دادن میان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبی) است.

 

علی علیه السلام در سراسر عمر خود با مرگ دست به گریبان بود، او شب هجرت پیغمبر صلی الله علیه و آله در فراش آن حضرت كه قرار بود شجاعان قبائل عرب آن را زیر شمشیرها بگیرند آرمیده بود، علی علیه السلام در غزوات اسلامی همواره دم شمشیر بود و حریفان و مبارزان وی قهرمانان شجاع و مردان جنگ بودند، او می فرمود برای من فرق نمی كند كه مرگ به سراغ من آید و یا من به سوی مرگ روم بنابر این برای او هیچگونه جای ترس نبود، علی علیه السلام وصیت خود را به حسنین علیهماالسلام چنین بیان فرمود:

۰۳۹;۰۳۹;اوصیكما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتكما، و لا تأسفا علی شی ء منها زوی عنكما...۰۳۹;۰۳۹; شما را به تقوی و ترس از خدا سفارش می كنم و این كه دنیا را نطلبید اگر چه دنیا شما را بخواهد و به آنچه از (زخارف دنیا) از دست شما رفته باشد تأسف مخورید و سخن راست و حق گوئید و برای پاداش (آخرت) كار كنید، ستمگر را دشمن باشید و ستمدیده را یاری نمائید.

شما و همه فرزندان و اهل بیتم و هر كه را كه نامه من به او برسد به تقوی و ترس از خدا و تنظیم امور زندگی و سازش میان خودتان سفارش می كنم زیرا از جد شما پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود سازش دادن میان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبی) است، از خدا درباره یتیمان بترسید و برای دهان آنها نوبت قرار مدهید (كه گاهی سیر و گاهی گرسنه باشند) و در اثر بی توجهی شما در نزد شما ضایع نگردند، درباره همسایگان از خدا بترسید كه آنها مورد وصیت پیغمبرتان هستند و آن حضرت درباره آنان همواره سفارش می كرد تا این كه ما گمان كردیم برای آنها (از همسایه) میراث قرار خواهد داد. و بترسید از خدا درباره قرآن كه دیگران با عمل كردن به آن بر شما پیشی نگیرند، درباره نماز از خدا بترسید كه ستون دین شما است و درباره خانه پروردگار (كعبه) از خدا بترسید و تا زنده هستید آن را خالی نگذارید كه اگر آن خالی بماند (از كیفر الهی) مهلت داده نمی شوید و بترسید از خدا درباره جهاد با مال و جا ن و زبانتان در راه خدا، و ملازم همبستگی و بخشش به یكدیگر باشید و از پشت كردن به هم و جدائی از یكدیگر دوری گزینید، امر به معروف و نهی از منكر را ترك نكنید (و الا) اشرارتان بر شما حكمرانی كنند و آنگاه شما (خدا را برای دفع آنها می خوانید) و او دعایتان را پاسخ نگوید.

ای فرزندان عبدالمطلب مبادا به بهانه این كه بگوئید امیرالمؤمنین كشته شده ا ست در خون های مردم فرو روید و باید بدانید كه به عوض من كشته نشود مگر كشنده من، بنگرید زمانی كه من از ضربت او مردم شما هم به عوض آن، ضربتی به وی بزنید و او را مثله نكنید كه من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود از مثله كردن اجتناب كنید اگر چه نسبت به سگ آزار كننده باشد.

علی علیه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب ۱۹ رمضان تا اواخر شب ۲۱ در خانه بستری بود و در این مدت علاوه بر خانواده آن حضرت بعضی از اصحابش نیز جهت عیادت به حضور وی مشرف می شدند و در آخرین ساعات زندگی او از كلمات گهربارش بهره مند می گشتند از جمله پندهای حكیمانه او این بود كه فرمود: انا بالامس صاحبكم و الیوم عبرهٔ لكم و غدا مفارقكم؛ من دیروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت می كنم.

مقداری شیر برای علی علیه السلام حاضر نمودند كمی میل كرد و فرمود به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت و شكنجه نكنید اگر من زنده ماندم خود، دانم و او و اگر درگذشتم فقط یك ضربت به او بزنید زیرا او یك ضربت بیشتر به من نزده است و رو به فرزندش حسن علیه السلام نمود و فرمود:

یا بنی انت ولی الامر من بعدی و ولی الدم فان عفوت فلك و ان قتلت فضربهٔ مكان ضربهٔ؛ پسر جانم پس از من تو ولی امری و صاحب خون من هستی اگر او را ببخشی خود دانی و اگر به قتل رسانی در برابر یك ضربتی كه به من زده است یك ضربت به او بزن.

چون علی علیه السلام در اثر سمی كه به وسیله شمشیر از راه خون وارد بدن نازنینش شده بود بی حال و قادر به حركت نبود لذا در این مدت نمازش را نشسته می خواند و دائم در ذكر خدا بود، شب ۲۱ رمضان كه رحلتش نزدیك شد دستور فرمود برای آخرین دیدار اعضای خانواده او را حاضر نمایند تا در حضور همگی وصیتی دیگر كند.

اولاد علی علیه السلام در اطراف وی گرد گشتند و در حالی كه چشمان آنها از گریه سرخ شده بود به وصایای آن جناب گوش می دادند، اما وصیت او تنها برای اولاد وی نبود بلكه برای تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زیرا حاوی یك سلسله دستورات اخلاقی و فلسفه عملی است و اینك خلاصه آن:

ابتدای سخنم شهادت بیگانگی ذات لایزال خداوند است و بعد به رسالت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله كه پسر عم من و بنده و برگزیده خداست، بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احكام الهی است، مردم را كه در بیابان جهل و نادانی سرگردان بودند به صراط مستقیم و طریق نجات هدایت فرموده و به روز رستاخیز از كیفر اعمال ناشایست بیم داده است.

ای فرزندان من، شما را به تقوا و پرهیزكاری دعوت می كنم و به صبر و شكیبائی در برابر حوادث و ناملایمات توصیه می نمایم پای بند دنیا نباشید و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، شما را به اتحاد و اتفاق سفارش می كنم و از نفاق و پراكندگی بر حذر می دارم، حق و حقیقت را همیشه نصب العین قرار دهید و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانی از قانون ثابت عدالت پیروی كنید.

ای فرزندان من، هرگز خدا را فراموش مكنید و رضای او را پیوسته در نظر بگیرید با اعمال عدل و داد نسبت به ستمدیدگان و ایثار و انفاق به یتیمان و درماندگان، او را خشنود سازید، در این باره از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه فرمود هر كه یتیمان را مانند اطفال خود پرستاری كند بهشت خدا مشتاق لقای او می شود و هر كس مال یتیم را بخورد آتش دوزخ در انتظار او می باشد.

در حق اقوام و خویشاوندان صله رحم و نیكی نمائید و از درویشان و مستمندان دستگیری كرده و بیماران را عیادت كنید، چون دنیا محل حوادث است بنابر این خود را گرفتار آمال و آرزو مكنید و همیشه در فكر مرگ و جهان آخرت باشید، با همسایه های خود به رفق و ملاطفت رفتار كنید كه از جمله توصیه های پیغمبر صلی الله علیه و آله نگهداری حق همسایه است. احكام الهی و دستورات شرع را محترم شمارید و آنها را با كمال میل و رغبت انجام دهید، نماز و زكوهٔ و امر به معروف و نهی از منكر را بجا آورید و رضایت خدا را در برابر اطاعت فرامین او حاصل كنید.

ای فرزندان من، از مصاحبت فرو مایگان و ناكسان دوری كنید و با مردم صالح و متقی همنشین باشید، اگر در زندگی امری پیش آید كه پای دنیا و آخرت شما در میان باشد از دنیا بگذرید و آخرت را بپذیرید، در سختی ها و متاعب روزگار متكی به خدا باشید و در انجام هر كاری از او استعانت جوئید، با مردم به رأفت و مهربانی و خوشروئی و حسن نیت رفتار كنید و فضائل نفسانی مخصوصا تقوا و خدمت به نوع را شعار خود سازید، كودكان خود را نوازش كنید و بزرگان و سالخوردگان را محترم شمارید. اولاد علی علیه السلام خاموش نشسته و در حالی كه غم و اندوه گلوی آنها را فشار می داد به سخنان دلپذیر و جان پرور آن حضرت گوش می دادند، تا این قسمت از وصیت علی علیه السلام درس اخلاق و تربیت بود كه عمل بدان هر فردی را به حد نهائی كمال می رساند آن حضرت این قسمت از وصیت خود را با جمله لا حول ولا قوهٔ الا بالله العلی العظیم به پایان رسانید و آنگاه از هوش رفت و پس از لحظه ای چشمان خدابین خود را نیمه باز كرد و فرمود: ای حسن سخنی چند هم با تو دارم، امشب آخرین شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خود غسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاریكی شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلی گمنام به خاك سپار تا كسی از آن آگاه نشود.

عموم بنی هاشم مخصوصا خاندان علوی در عین خاموشی گریه می كردند و قطرات اشگ از چشمان آنها بر گونه هایشان فرو می غلطید، حسن علیه السلام كه از همه نزدیكتر نشسته بود از كثرت تأثر و اندوه، امام علیه السلام را متوجه حزن و اندوه خود نمود علی علیه السلام فرمود ای پسرم صابر و شكیبا باش و تو و برادرانت را در این موقع حساس به صبر و بردباری توصیه می كنم.

سپس فرمود از محمد هم مواظب باشید او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او را دوست دارم.

علی علیه السلام مجددا از هوش رفت و پس از لحظه ای تكانی خورد و به حسین علیه السلام فرمود پسرم زندگی تو هم ماجرائی خواهد داشت فقط صابر و شكیبا باش كه ان الله یحب الصابرین .

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:وصیت امام علی (ع), ] [ 19:21 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

درس هایی از امام علی(ع)

 

درس هایی از امام علی(ع)

درس هایی از امام علی(ع)
 

همه انسان ها در زندگی روزمره خود نیاز به ارتباط با دیگران دارند اما هر انسانی باید بداند که چگونه می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند. به یاد داشته باشید که عدم مهارت های رفتار با دیگران، سبب دلسردی و ناامیدی می شود.

 

همه انسان ها در زندگی روزمره خود نیاز به ارتباط با دیگران دارند اما هر انسانی باید بداند که چگونه می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند. به یاد داشته باشید که عدم مهارت های رفتار با دیگران، سبب دلسردی و ناامیدی می شود. یک انسان موفق می داند که کار کردن با دیگران به خصوص در دنیای کنونی، ارتباطی توام با مهارت را می طلبد.» در این نوشتار سعی شده است تا ۴ اصل از قوانین اصلی ارتباطات انسانی با تکیه بر نهج البلاغه و کلام مولایمان امیرالمومنین در فضای زندگی به شما معرفی شود. پس با ما همراه باشید.

 

تواضع و فروتنی

 

تواضع و فروتنی یکی از ارزش های پسندیده اخلاقی است که با آن می توان بر دل های دوست و دشمن راه یافت. آنانی را که با قهر و ناسازگاری با ما رفتار می کنند، با تواضع و خوشرویی، می شود به دوستی و مهربانی واداشت و رضایت و شادمانی را بر دل ها نشاند. امام علی علیه السلام می فرماید: «وَ بالتَّواضُع تَتِمُّ النِّعْمَةُ؛ با فروتنی و خوشرویی، نعمت ها کامل می شود».همچنین، فرموده است: «کسی که متواضع باشد، دوستانش فراوان خواهند بود».در کنار این سفارش، حضرت مردم را به خطر تکبر و خودبزرگ بینی هشدار می دهد:«خدا را خدا را؛ یعنی از خدا بترسید و از آینده زشت و شوم تکبر و خودبزرگ بینی بپرهیزید». یکی از روش هایی که پیامبران به کمک آن جامعه را اصلاح کردند، به کارگیری تواضع در امر رسالت شان بود. خدای مهربان کسانی را که در برابرش خودخواهی کردند، از اوج عظمت به خاک ذلت نشانید. به ابلیس دستور داد که به آدم سجده کند، ولی او به سبب خودخواهی، از این کار سر باز زد و در نتیجه از بهشت رانده شد و تا روز قیامت به او لعن می شود. نمرود علیه ابراهیم و دستور خدا قیام کرد و طومار حکومت او به اذن خداوند با یک پشه در هم پیچید. فرعون، با آن همه عظمت وقتی به مرض خودخواهی آلوده شد، با یارانش در میان آب غرق گردید.

 

عفو و گذشت

 

آیا انتظار نداریم که دیگران اشتباه های ما را نادیده بگیرند و ما را ببخشند؟ یا به ما مهلت و فرصت برای بازسازی و جبران خطاهایمان بدهند؟ به طور مسلم، این خواسته همه ماست. بنابراین، نباید در برابر اشتباه ها و لغزش های دیگران، انتقام جویی و مقابله به مثل کرد. در واقع، در زندگی اجتماعی، عفو و گذشت لازم است و با عمل به آن دل ها به هم نزدیک تر می شود و پاداش معنوی آن را نیز خداوند بزرگ عطا خواهد کرد. امام علی علیه السلام می فرماید: «فَاعْفوُا ألا تُحِبوُّنَ أَنْ یَغْفَرِ اللّهُ لَکُمْ؛ دیگران را عفو کنید، آیا دوست ندارید خدا شما را عفو کند».خدای مهربان در قرآن مجید برای تقویت این اخلاق انسانی در جامعه چنین می فرماید: بشتابید به سوی آمرزش خدا و بهشتی که عرض آن به اندازه آسمان ها و زمین است و آماده شده برای پرهیزکاران؛ همان هایی که ثروت خویش را هنگام آسایش و ناراحتی، در راه خدا انفاق می کنند و غضب خویش را فرو می نشانند و از [خطاهای] مردم صرف نظر می کنند. خدا نیکوکاران را دوست می دارد. آدمی برای اینکه زندگی اش را با آرامش روحی بگذراند، ناگزیر است از بسیاری ناراحتی های پیش آمده چشم بپوشد و از بازخواست دیگران صرف نظر کند. حضرت علی علیه السلام در توصیه ای می فرماید:أَغْضِ عَلَی الْقَذَیَ وَ اِلا لَمْ تَرْض اَبَدا.با خار و خاشاکی که درچشم است، چشم را فرو بند؛ وگرنه هیچ گاه در زندگی خوشحال نخواهی بود.

 

راستگویی و پرهیز از دروغ

 

همه انسان ها دوست دارند که مردم به آنان سخنان راست بگویند و خود نیز از دروغ و دروغگویی بیزارند. اگر دوست داریم که دیگران به حقیقت و راستی با ما سخن بگویند، ما هم باید تلاش کنیم تا به کسی دروغ نگوییم و همواره از روی صدق و درستی رفتار کنیم و با راستگویان هم کلام شویم. امام علی علیه السلام در سفارشی به مالک اشتر می فرماید: «وَ اَلْصِقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ؛ با پاکان و راستگویان همنشین باش و با آنها معاشرت و دوستی کن».در بخشی دیگر از نهج البلاغه، به زشتی و ضد ارزش بودن دروغ و دروغ پردازی اشاره کرده و فرموده است: «جانِبَا الْکِذْبَ فَاِّنَه مُجانِبٌ لِلایمان؛ از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ و دروغ گویی، با ایمان بیگانه است».خداوند به انسان سخن گفتن آموخت و به او قدرت بیان داد و پس از یادآوری خلقت انسان، نعمت بیان و آموختن آن را یادآور شده است. این نعمت تا زمانی با ارزش است که صاحب آن با درایت و دقت آن را به کار گیرد و نیز به سود جامعه و آخرت انسان باشد. در غیر این صورت، آثار ناخوشایند آن متوجه انسان ها می شود. با گزیدن مار و عقرب، انسانی از بین می رود، ولی چه بسا دروغ هایی که اجتماعی را از بیخ و بن نابود می سازد. با اشاره به این مضمون، حضرت علی علیه السلام می فرماید: «اَللِّسانُ سَبُعٌ إنْ خُلِّی عَنْهُ عَقَرَ؛ زبان درنده است. اگر او را رها کنی، می گزد».

 

اعتدال و میانه روی

 

اعتدال و میانه روی، یعنی واقعیت ها را همان گونه که هستند بپذیریم و به دیگران بگوییم و نیز در بیان سخنان، در قضاوت ها، در اخبار و گزارش های خود اشتباه نکنیم و به حقیقت آنها بپردازیم. آنان که از این ارزش اخلاقی بی بهره اند، در رفتار و کردارشان، نظم وبرنامه ای ندارند. به سرعت به چیزی دل می بندند و ناگهان بی دلیل از همان چیز متنفر می شوند. همچنین، در بیان دیده های خود زیاده روی می کنند. بنابراین، کندرو یا تندرو بودن در کارها، می تواند بزرگ ترین ضربه روحی را از نظر فردی و اجتماعی بر ما وارد سازد.با میانه روی در هر کاری، زندگی مان منظم خواهد شد و یقینا در رفتار و کردار خود بیشترین دقت را خواهیم کرد. امام علی علیه السلام هشدار می دهد: «لاتَری الْجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطا أَوْ مُفَرِّطا؛ همیشه جاهل و نادان، یا افراط گراست، یا تفریط کننده».در جای دیگر نیز در تبیین بیشتر این مساله می فرماید:ثَمَرةُ التَّفریطِ النَّدامَةُ وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلامَةُ. نتیجه تفریط، پشیمانی و ثمره دوراندیشی، سلامت و رستگاری است. زیاده روی در هر کاری، خسته کننده است و انسان را به تدریج دلسرد و از آن کار باز می دارد؛ همان گونه که تفریط و سستی، ناپسند است و سود و دوامی ندارد.

از این نکات به این نتیجه می رسیم که افراد به طریقی می توانند به فضیلت انسانی دست یابند که تشخیص دهند که دوست دارند چطور با آنها رفتار شود. از این طریق است که ابهام در مفهوم واژه خوب بودن نیز از میان می رود. حال می فهمیم که خوب بودن به معنای ساکت و غیر فعال در گوشه ای کز کردن نیست، بلکه می تواند نشانه فعالیت بسیار شدید باشد. حال با خود فکر کنید اگر کسی سعی کند تا با اطرافیانش با انصاف، وفاداری، مردانگی، صداقت، مهربانی، دلسوزی، شکیبایی، بخشندگی، خیرخواهی، اعتماد، ادب و احترام، تحسین، رفاقت، عشق و درستی رفتار کند، چه اتفاقی می افتد؟ ممکن است کار سختی باشد، اما به این فکر کنید که چندین انسان دیگر نیز به شما همینطور پاسخ خواهند داد.

با این روش، در صورت بروز هرگونه اشتباه و خطا، دیگران او را راحت تر خواهند بخشید و خطاهایش را نادیده می انگارند و انسان زندگی خوشایندتر و زیباتری خواهد داشت. انسان می تواند بر رفتار اطرافیانش نیز تاثیر بگذارد. با اتخاذ یکی از این فضیلت های اخلاقی در روز و اعمال آن بر اطرافیانتان، یک قدم به خوشبختی نزدیک تر شوید. با این اقدام شما، کم کم همه اطرافیانتان نیز همینگونه خواهند شد و علاوه بر منفعت های شخصی، با این اقدامتان می توانید دریچه ای به سوی روابط انسانی باز کنید.

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:درس هایی از امام علی(ع) , ] [ 19:12 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

معجزات امام علی (ع)

 

معجزات امام علی (ع)

معجزات امام علی (ع)
 

 

وقتی امام علی (ع) با اصحاب خود به بابل رفت در بین راه مكان مناسبی برای نماز نیافتند و بدنبال آن همچنان حركت می كردند تا به مكانی رسیدند كه از همه جا بهتر بود اما نزدیك بود خورشید غروب كند .

 

مكالمه امام علی (ع) باخورشید

ابن عباس می گوید: وقتی از فتح مكه باز می گشتیم شب هنگام در هوازن بودیم، پیامبر به علی بن ابیطالب (ع) فرمود: یا علی ! برخیز و منزلت خود را نزد خدا دریاب و بهنگام طلوع خورشید با آن سخن بگو. من به فضل گفتم بلند شو ببینم علی بن ابی طالب (ع) چگونه با خورشید سخن می گوید . وقتی خورشید طلوع كرد بلند شد و خطاب به خورشید سخن میگوید . وقتی خورشید طلوع كرد بلند شد و خطاب به خورشید گفت: سلام بر تو ای بنده ی صالح پایدار در طاعت پروردگار خویش. خورشید در جواب گفت و علیك السلام ای برادر رسول خدا و وصی خدا (ص) بلند شد و سر او را گرفت و بلند كرد و دست به صورت او می كشید و می گفت بلند شو حبیب من كه اهل آسمان از گریه ی تو به گریه آمدند و خدای عزوجل بخاطر تو بر حمله عرش مباهات كرد. [۱]

برگشت خورشید

وقتی امام علی (ع) با اصحاب خود به بابل رفت در بین راه مكان مناسبی برای نماز نیافتند و بدنبال آن همچنان حركت می كردند تا به مكانی رسیدند كه از همه جا بهتر بود اما نزدیك بود خورشید غروب كند . اگر چه امام (ع) نماز خود را با عده ای از اصحاب خود اقامه كرده بود امام جمع زیادی از آنها نماز نخوانده بودند و از این رو در باره ی نماز خود به سخن پرداختند وقتی امام علی (ع) سخنان آنها را شنید از خدایتعالی درخواست كرد كه خورشید را برای او برگرداند تا اصحابش نماز خود را در وقت آن بجا آورند. خداوند دعای او را مستجاب كرد و خورشید را برگرداند به گونه ای كه وقت نماز عصر بود. وقتی به آخر نماز رسیدند و سلام نماز را بپایان بردند، خورشید غروب كرد.

مردم از ظهور این معجزه به تسبیح و تحلیل و استغفار و حمد فراوان خداوند پرداختند و این خبر در همه جا منتشر گردید[۲].

سخن گفتن زمین با امام (ع)

سماء بنت عمیس گوید: فاطمه زهرا (س) فرمود : یكی از شبها كه علی (ع) بر من وارد شد مرا به هراس انداخت . عرض كردم : چگونه تو را به هراس انداخت ای سرور زنان عالمین . فرمود : شنیدم كه زمین با او حرف می زد و او نیز با زمین سخن می گفت[۳].ا

كندن صخره ی بزرگ از زمین

امیرالمؤمنین (ع) با اصحاب خود به صفین می رفت كه در بیابان با مشكل بی آبی مواجه گردیدند و تلاش آنها سودی نبخشید تا اینكه امام (ع) جایی را معین كرد و فرمود : اینجا را حفر كنید تا به آب دست یابید . آنها زمین را كندند تا به سنگ بزرگ رسیدند و متوقف شدند. به خدمت حضرت رسیدند و گفتند اینجا صخره ای است كه كلنگ درآن اثر نمی كند . امام علی (ع) فرمود: این صخره بزرگ بر روی آب قرار گرفته است و اگر برداشته شود به آب خواهید رسید. همه تلاش كردند تا آن را بردارند اما تلاش جمعی آنها مؤثر قرار نگرفت. وقتی امام علی (ع) دید برداشتن این سنگ عظیم از توان آنها خارج است بسراغ سنگ آمد و انگشتان خود را زیر آن برد و آن را حركت داد و آن را از جا كند و به فاصله چند متر بدور افكند . آنگاه اصحاب او آب زلالی را مشاهده كردند و از آن نوشیدند . این گواراترین ، خنك ترین و زلال ترین آبی بود كه در سفر خود به آن دست یافته بودند.

امام علی (ع) فرمود : بخورید و ذخیره كنید . سپس به سراغ صخره رفت و سنگ را به همان صورت اول بر جای خود گذارد و اثر چاه را ناپدید كرد.[۴]

تبدیل سنگ ریزه ها به جواهر

امام علی (ع) و بعضی از اصحاب آن حضرت در مسجد كوفه حضور داشتند . مردی خطاب به امام علی (ع) عرض كرد: پدر و مادرم فدایت من تعجب می كنم از این دنیایی كه در دست این گروه است وشما از آن بهره ای ندارید.

حضرت فرمود : تو گمان كرده ای ما دنیا را می خواهیم و به ما داده نمی شد؟

آنگاه یك مشت از سنگ ریزه ها را برداشت و به اعجاز خود به جواهر مبدل ساخت و پرسید اینها چیست؟ عرض كردم : بهترین نوع جواهر است . سپس حضرت فرمود: اگر دنیا را بخواهیم برای ما وجود دارد اما نمی خواهیم و پس از آن آنها را بدور افكند و دوباره سنگ ریزه ها به حال او بازگشتند. [۵]

توقف زلزله

فاطمه زهرا (ع) می فرماید: در زمان ابوبكر و عمر زلزله ای پیش آمد كه مردم به وحشت افتادند و به آندو پناه بردند. اما دیدند آنها خود از ترس به امام علی (ع) پناه برده اند. مردم نیز بدنبال آنها به خانه ی آن حضرت رفتند. امام علی(ع) بدون توجه به ترس و وحشت آنها از منزل بیرون آمد و مردم نیز بدنبال او حركت كردند تا به یك بلندی رسیدند. امام علی(ع) بر بلندی نشست و دیگران در اطراف او نشستند و به ساختمانهای شهر كه همچنان مورد زلزله های مكرر قرار می گرفت نگاه می كردند. آنگاه فرمود: گویا شما از آنچه دیده اید هراسناك شده اید؟ جواب دادند : چگونه هول و هراس نداشته باشیم در حالی كه ما تا بحال چنین جیزی ندیده بودیم. سپس امام علی (ع) لبهای خود را حركت داد و بعد از آن دستهای خود را به زمین زد و به آن فرمود : تو را چه شده است؟ آرام شو! و زمین آرام گرفت.

مردم در تعجب فرو رفتند بیش از آنچه از زلزله به تعجب و حیرت فرو رفته بودند. امام (ع) فرمود: شمااز كار من تعجب كردید؟ گفتند : آری . فرمود: من آن كسی هستم كه خداوند فرموده است : «اذا زلزلت زلزالها و اخرجت الارض اتقالها و قال الانسان مالها» ( هنگامی كه زمین به زلزله درآید و اخبار درون خود را آشكار كند، انسان می گوید: زمین را چه شده است. ) من همان انسانی هستم كه در قیامت به زمین می گویم تو را چه شده است .

«یومئذ تحدث اخبارها» (در این روز زمین خبرهای خود را بیان می كند.) برای من اخبارش را بیان

می كند.[۶]

پرده برداری از بهشت و جهنم

عده ای از اصحاب امام علی (ع) به او گفتند : وصی حضرت موسی و عیسی (ع) دلایل معجزات و نشانه هائی را به مردم نشان می دادند. شما نیز اگر معجزاتی به ما نشان دهید قلبهای ما مطمئن می شود . اما علی (ع) فرمود: شما تحمل علوم، دلایل و نشانه ها را ندارید. اما مردم اصرار كردند. سرانجام امام (ع) آنها را بسوی قبرستان حركت داد تا به یك سرزمین خشك و نمكزاری رسیدند. آنگاه آهسته دعا كرد و گفت : پرده ات را كنار زن. ناگهان باغها و نهرها در یك سو و آتش در سوی دیگر جهنم نمایان گشت. عده ای گفتند : سحر، سحر. عده ای معجزه ای حضرت را پذیرفتند و گفتند : پیامبر (ص) فرمود: قبر باغی از باغهای بهشت یا حفره ای از گودیهای جهنم است[۷].

تسبیح سنگ ریزه ها

سلمان گوید : عده ای از ما در محضر رسول خدا نشسته بودیم كه علی بن ابیطالب(ع) آمد. پیامبر(ص) مشتی سنگ ریزه به او داد. هنوز آنها در دست علی (ع) قرار نگرفته بودند كه به سخن آمدند و می گفتند : لا اله الا الله ، محمد رسول الله، رضیت بالله ربا و بمحمد نبیا و بعلی بن ابیطالب ولیا ( خدائی جز خدای یگانه نیست، محمد فرستاده ی خداست، راضی شدم كه خداوند پروردگار من و محمد پیامبر علی بن ابیطالب مولی و سرور می باشد.)

آنگاه پیامبر (ص) فرمود: هر كسی از شما كه راضی به خدا و ولایت علی بن ابیطالب باشد از ترس خدا و عقاب او در امان است. [۸]

فرو نشاندن آب فرات

آب فرات فوران كرده بود به گونه ای كه مردم هراسناك شدند. به محضر امیرمؤمنان (ع) رسیدند و از زیادی آب شكوه كردند. امام علی (ع) و دو فرزندش حسن و حسین (ع) سوار بر مركب شدند و حركت كرند تا به آب فرات رسیدند. امام علی (ع) بر لب آب ایستاد در حالی كه آب از دو طرف بالا زده بود .

آنگاه با تازیانه پیامبر (ص) كه در دست داشت بر آب به اندازه ی یك زراع فرو نشست ، ضربه ی دیگری به آب زد و به اندازه ی دو زراع دیگر فرو نشست .

مردم كه این معجزه ی آشكار را از امام (ع) مشاهده كردند عرض كردند:

یا امیرالمؤمنین : آب را بیشتر كاهش ده. حضرت فرمود: من از خداوند خواستم و او آنچه را كه مشاهده كردید عطا فرمود و خوش ندارم كه بنده ی مصری باشم[۹] .

۱- امالی صدوق ، ص ۳۵۱، بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۷۷. سخن امام علی (ع) با خورشید مشهور و با سندهای گوناگونی و عبارات مختلف نقل شده است.

۲- ارشاد مقید، ص ۱۶۲- بحارالانوار ، ج ۴۱، ص ۱۷۲- این معجزه در روایات و مضامین نزدیك به هم نقل گردیده است.

۳- بحار الانوار ، ج ۴۱ ، ص ۲۷۱ .

۴- ارشاد شیخ مفید – بحار الانوار ، ج ۴۱ ، ص ۲۶۱ .

۵- بصارالدرجات ، ص ۱۰۹ – بحار الانوار ، ج ۴۱، ص ۲۵۵.

۶- علل الشرایع، ص ۱۷۶- بحار الانوار ، ج ۴۱ ، ص ۲۵۴.

۷- بحار الانوار ، ج ۴۱، ص ۲۴۸.

۸- بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۳۵۱.

۹- بحار، ج ۴۱، ص ۲۴۹ .

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:معجزات امام علی (ع) , ] [ 18:58 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

فضائل فاطمه زهرا س

 

فضائل حضرت فاطمه زهرا (س)

 

درباره فضايل و عظمت بزرگ بانوي اسلام و يگانه دختر باقي مانده از رسول خاتم (ص ) حضرت صديقه اطهر فاطمه زهرا(س ) چه در منابع شيعي و چه در منابع اهل سنت به فراواني سخن گفته شده است . به قدري فضايل آن حضرت زياد است كه جاي كوچكترين ترديد و يا انكاري وجود ندارد. به ذكر برخي از فضايل بي شمار آن حضرت كه در منابع اهل سنت موجود است اشاره مي كنيم .

آيه تطهير و حديث كسا

خداوند بزرگ و سبحان در قرآن مجيد , اهل بيت پيامبر(ص ) را مطهر خوانده است : انما يريدالله ليذهب عنك الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(1 ) « خداوند مي خواهد كه پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد. » مراد از اهل بيت كه در اين آيه ذكر شده است چه كساني هستند پاسخ اين پرسش را در روايات اهل سنت مي جوييم . واقدي در كتاب اسباب التزيل مي نويسد كه آيه تطهير درباره پنج نفر نازل شد. اين پنج نفر عبارتند از : پيامبراسلام (ص ) , علي (ع ) , فاطمه (س ) حسن (ع ) وحسين (ع )(2 ) ابن حجر در كتاب الاصابه في تمييزالصحابه مي نويسد : ام سلمه گفت : در خانه من اين آيه تطهير نازل شد. رسول خدا(ص ) فاطمه , علي , حسن وحسين (عليهم السلام ) در اين خانه بودند. پيامبر(ص ) فرمود : هولا اهل بيتي , اين عده اهل بيت من هستند. حاكم حسكاني در كتاب شواهد التزيل لقواعد التفصيل مي نويسد : وقتي كه آيه و امر اهلك بالصلاه واصطبر عليها(3 ) نازل شد , پيامبر اسلام (ص ) در هر نمازي مي آمد در جلوي درب خانه علي (ع ) و فاطمه (س ) و مي فرمود : الصلاه رحمكم الله انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ... (4 ) ابن عساكر , در كتاب تاريخ دمشق در ترجمه اميرالمومنين علي (ع ) از ابي سعيد خدري مي نويسد : پيامبر(ص ) بعد از نزول آيه و امرا اهلك بالصلاه واصطبر عليها به مدت هشت ماه در هنگام نماز صبح مي آمد در جلوي درب خانه علي (ع ) و حضرت زهرا(س ) و مي گفت : الصلاه رحمكم الله انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا(5 ) . لخمي طبراني در المعجم الكبير آورده است : زينب بنت ام سلمه مي گويد كه رسول خدا(ص ) در نزد ام سلمه بود كه حسن , حسين و فاطمه ـ عليهم السلام ـ بر حضرت وارد شدند. حسن در يك سو و حسين در سوي ديگر پيامبر(ص ) نشستند و حضرت زهرا(س ) نيز در ميان اين دو قرار گرفت . سپس پيامبر(ص ) فرمود : رحمه الله وبركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد . (6 ) حاكم نيشابوري در كتاب « مستدرك الصحيحين » , ترمذي در كتاب « سنن » و احمد بن حنبل در كتاب « مسند » مي نويسد : پيامبر(ص ) درب خانه حضرت زهرا(س ) مي رفت و مي فرمود : الصلاه يا اهل البيت . انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا(7 ) شمس الدين ذهبي در كتاب سير اعلام النبلا مي نويسد : و صح ان النبي (ص ) جلل فاطمه وزوجها و ابنيها لكسا و قال اللهم اهل بيتي اللهم فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا , درست است اين خبر كه پيامبر(ص ) فاطمه (س ) و دو فرزندش را در كسايي جمع كرد و گفت خداوندا اينها اهل بيت من هستند و رجس و پليدي را از اين عده به دور كن و اينها را پاكيزه گردان . (8 )

آيه مباهله

ابن سعد در كتاب طبقات الكبري در ترجمه الحسين (ع ) مي نويسد : در جريان مباهله با علماي نجران پيامبر(ص ) دست فاطمه , حسن و حسين عليهم السلام را گرفت و گفت اينها فرزندان من هستند . (9 ) حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك الصحيحين مي نويسد : وقتي كه آيه مباهله نازل شد پيامبر(ص ) علي , فاطمه , حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ را خواند و گفت : (اللهم هولا اهلي , بارخدايا اينها اهل من هستند) . (10 )

ازدواج علي (ع ) و فاطمه (س)

بنا به نوشته بزرگان اهل سنت و جماعت , خليفه اول براي خواستگاري حضرت زهرا(س ) به نزد پيامبر(ص ) رفت و پيشنهاد خويش را بيان نمود. رسول خدا(ص ) فرمود : انتظر بهاالقضا , من در امر ازدواج فاطمه (س ) منتظر فرمان خداوند هستم , خليفه اول اين پاسخ را پاسخ منفي تلقي نمود. خليفه دوم نيز به ديگر بار و به همين منظور به نزد رسول خدا(ص ) رفت و مانند خليفه اول پاسخ منفي شنيد. سپس خانواده علي (ع ) به آن حضرت پيشنهاد كردند كه براي خواستگاري فاطمه (س ) به نزد رسول خدا(ص ) برود. حضرت رفت و پيشنهادش مورد موافقت قرار گرفت . (11 ) ابن عباس گفت : در هنگام ازدواج فاطمه (سلام الله عليها) با علي (ع ) , پيامبر(ص ) در جلوي فاطمه (س ) و جبرئيل در سمت راست و مكائيل در سمت چپ و هفتاد هزار فرشته در پشت سر حضرت زهرا حركت مي كردند و اين خيل ملايك تا طلوع فجر به تسبيح و تقديس خداوند مشغول بودند . (12 ) فاطمه (س ) محبوب ترين زنان در نزد رسول خدا(ص ) است . حاكم نيشابوري در كتاب المستدرك آورده است : كان رسول الله (ص ) اذا رجع من غزاه او سفراتي المسجد فصلي فيه ركعتين ثم ثني بفاطمه ثم ياتي ازواجه , رسول خدا(ص ) وقتي كه از جنگي و يا از سفري برمي گشت به مسجد مي رفت و دو ركعت نماز مي خواند , سپس به نزد دخترش فاطمه مي رفت و به او ثنا مي گفت و سپس به نزد زنانش مي رفت . (13 ) ابن حجر در كتاب استيعاب از عايشه همسر پيامبر روايت كرده است كه از او پرسيدند كه اي الناس احب الي رسول الله (ص ) چه كسي در نزد پيامبر(ص ) محبوبتر است وي در پاسخ گفت از ميان زنان فاطمه (س ) و از ميان مردان علي (ع ) در نزد رسول خدا محبوبترند . (14 )

غضب فاطمه (س ) غضب خداست حاكم نيشابوري مي نويسد كه پيامبر به دخترش فاطمه (س ) فرمود : ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك , خداوند با غضب تو غضبناك مي شود و با رضايت تو خشنود مي گردد . (15 )

خانه فاطمه حاكم حسكاني حنفي در كتاب شواهدالتنزيل مي نويسد : پيامبر(ص ) آيه في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر(16 ) را قرائت كرد و گفت اين بيوت پيامبر(ص ) است . از آن حضرت پرسيده شد كه آيا بيت علي (ع ) و فاطمه (س ) نيز همين بيوت است , حضرت فرمود بيت علي (ع ) و فاطمه (س ) از بافضيلت ترين آن است . (17 ) و نيز در روايتي ديگر آورده است : پيامبر(ص ) بعد از خواندن اين آيه يكي از وي پرسيد : يا رسول الله مراد از اين بيوت در اين آيه چه خانه هايي است حضرت فرمود خانه هاي انبياست . ابوبكر پرسيد يا رسول الله , خانه علي و فاطمه هم از اين خانه هاست حضرت فرمود : بله از بافضيلت ترين آن است (18 )

فاطمه (س ) در بهشت با رسول خداست محب الطبري در كتاب الرياض النضره نقل مي كند كه در درجه رسول خدا(ص ) حضرت زهرا(س ) در بهشت است . (19 ) حاكم نيشابوري مي نويسد : علي , فاطمه , حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ اولين كساني هستند كه در بهشت وارد مي شوند . (20 )

عظمت حضرت زهرا(س ) در محشر حاكم درباره عظمت حضرت زهرا(س ) نقل مي كند كه در روز قيامت منادي ندا مي دهد كه اي اهل محشر چشمانتان را ببنديد كه فاطمه زهرا(س ) دختر رسول خدا(ص ) وارد مي شود . (21 )

فاطمه (س ) حورا است خطيب بغدادي مي نويسد كه رسول خدا (ص ) فرمود : فاطمه حورا انسيه كلمااشتقت الي الجنه قبلتها , فاطمه حوريه اي است در صورت انساني , هر گاه من مشتاق بهشت مي شوم او را مي بوسم . (22 ) ابن حجر در كتابش از پيامبر(ص ) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود : ابنتي فاطمه حوراآدميه , دخترم فاطمه حوريه اي است در شكل آدميان . (23 )

فاطمه بهترين زنان است خطيب بغدادي در تاريخ بغداد مي نويسد : خيررجالكم علي بن ابي طالب و خيرنسائكم فاطمه بنت محمد(ص ) فرمود : بهترين مردان شما علي بن ابي طالب و بهترين زنان شما فاطمه دختر محمد(ص ) است . (24 )

فاطمه (س ) پاره تن رسول خدا است بخاري نقل مي كند كه پيامبر اسلام (ص ) فرمود : فاطمه بضعه مني فمن اغضبها اغضبني , فاطمه پاره تن من است پس هركه او را غضبناك كند مرا به غضب درآورده است . (25 )

دوستي و دشمني با فاطمه (س ) دوستي و دشمني با پيامبر(ص ) است بسياري از بزرگان اهل سنت نوشته اند كه پيامبر اسلام (ص ) به علي (ع ) , فاطمه (س ) , حسن (ع ) و حسين (ع ) نگاه كرد و فرمود : انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم , من با دشمنان شما دشمن و با دوستان شما دوستم . (26)

فاطمه (س ) سيده زنان است ابن سعد , بخاري , ذهبي و حاكم نيشابوري نوشته اند كه عايشه همسرپيامبر مي گويد كه حضرت زهرا (س ) در هنگام رحلت پيامبر(ص ) پيش آن حضرت رفت و پيامبر(ص ) به وي چيزي گفت و فاطمه (س ) گريان شد و سپس چيزي به وي فرمود و حضرت زهرا(س ) خندان شد. عايشه مي گويد از سر اين كار از وي جويا شدم . فاطمه (س ) در اين هنگام به عايشه گفت من سر رسول خدا(ص ) را فاش نمي كنم . مي گويد : بعد از رحلت رسول خدا(ص ) به ديگر بار از او پرسيدم , فاطمه (س ) در پاسخ گفت كه پيامبر(ص ) فرمود : همانا جبرئيل هر سال يك بار نازل مي شد تا قرآن را بر من عرضه بدارد ولي امسال دوبار نازل شده است . اين دليل بر اين امر است كه مرگم نزديك است . من از اين سخن گريستم . حضرت فرمود چرا گريه مي كني اما ترضين ان تكون سيد ه نسا هذه الامه , او نسا العالمين , آيا راضي نيستي كه سيده زنان اين امت يا سيده زنان جهانيان باشي (27 ) ابن سعد نظير همين روايت رااز ام سلمه نقل كرده است (28 ) احمدبن حنيل از ابوسعيد خذري نقل مي كند كه پيامبر(ص ) فرمود : حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتند و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است . (29 ) عبسي كوفي مي نويسد : پيامبر (ص ) فرمود : فرشته اي از جانب پروردگار بر من نازل شد و خبر داد كه فاطمه سيده زنان اهل بهشت است . (30 ) و در نقلي ديگر آمده است كه آن حضرت فرمود : فاطمه سيده زنان اهل جهانيان است . (31 ) و نيز بخاري نقل كرده است كه پيامبر(ص ) فرمود : فاطمه سيده زنان اهل بهشت است . (32 ) حذيفه مي گويد : پيامبر فرمود : ملكي از آسمان نازل شد و از خداوند عالم اين پيام را رساند كه فاطمه سيده زنان اهل بهشت است . ذهبي در ذيل مستدرك حاكم وقتي كه به اين روايت مي رسد , مي گويد اين روايت صحيح است . (33 )

 

منابع :

1 ـ سوره احزاب , آيه 33

 2 ـ اعيان الشيعه 1 , ص 308

 3 ـ همان 3 ـ طه , 132

4 ـ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل 1 , ص 497 خ 526

5 ـ ابن عساكر , تاريخ دمشق , ترجمه الامام علي (ع ) ص 89 خ 315

 6 ـ المعجم الكبير24 , ص 282 , 281 خ 713

 7 ـ مستدرك الصحيحين 3 , ص 158 , سنن ترمذي خ 3206 , مسنداحمد 3 ص 259

 8 ـ سيراعلام النبلا 2 ص 122

9 ـ طبقات الكبري , ابن سعد , ترجمه الحسين , موسسه آل البيت , ص 139 و 140

10 ـ مستدرك الصحيحين 3 , ص 150

11 ـ ابن سعد , طبقات الكبري 8 ص 19 و 20

 12 ـ تاريخ بغداد 5 , ص 7

13 ـ اعيان الشيعه 1 , ص 307

14 ـ همان ص 308

15 ـ مستدرك الصحيحين 3 , ص 154

16 ـ سوره نور آيه 36

17 ـ شواهدالتنزيل لقواعد التفضيل ج 1 ص 532 ج 566

18 ـ همان ص 533 خ 567 و نيز ص 534 خ 568

19 ـ الرياض النضره 2 ص 208

20 ـ مستدرك 3 ص 151

 21 ـ همان ص 153

 22 ـ تاريخ بغداد 5 ص 86

 23 ـ صواعق المحرقه , ص 96

 24 ـ تاريخ بغداد 3 ص 392

 25 ـ صحيح بخاري 5 , ص 92 و 105 المنصف في الاحاديث و الاثار , عبسي كوفي ج 7 ص 512

 26 ـ مسنداحمد 2 ص 242 مستدرك حاكم 3 ص 149 , ترمذي خ 3870 , المصنف في الاحاديث 7 ص 512

 27 ـ طبقات 8 , ص 248 ـ 247 , صحيح بخاري 5 , ص 55 ـ 54 مستدرك 3 ص 156

 28 ـ طبقات همان ص 248

 29 ـ مسنداحمد 3 , ص 473 خ 11224

 30 ـ المصنف 8 ص 527

 31 ـ همان

32 ـ بخاري 5 ص 92

 33 ـ مستدرك 3 , ص 151 در منابع اهل سنت به وضوح و به وفور درباره فضايل و مقام والاي حضرت فاطمه زهرا(س ) در كلام و سخن و رفتار و سلوك پيامبر اكرم (ص ) روايت نقل شده است كه از آن جمله موارد ذيل است : پيامبر(ص ) به دخترش فاطمه (س ) فرمود : خداوند با غضب تو غضبناك مي شود و با رضايت تو خشنود مي گردد فاطمه پاره تن من است , هركس او را غضبناك كند , مرا به غضب آورده است . فاطمه , سيده زنان اهل بهشت است . فاطمه , سيده زنان اهل جهانيان است .

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:, ] [ 1:3 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

حديث امام علي ع

ر  المستدرك علي الصحيحين  جلد 3 ص 151

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 23:40 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

حديث امام علي ع

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 22:40 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

خورشید اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز طلوع کرد و مردم را به سوی کانون نور الهی توحید فرا خواند.

 

خورشید اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز طلوع کرد و مردم را به سوی کانون نور الهی توحید فرا خواند. اصل و قاعده توحید الهی در نظر و عمل، مردم را به عبودیت خدای بزرگ جهت ترسیم راه مستقیم و چگونه زیستن، دعوت کرد. پیام رسان معارف توحیدی مردی بود که رفتار فردی و اجتماعی او اسوه و الگوی مسلمانان قرار گرفت، مردی که رسالت داشت بایدها و نبایدها، شایسته ها و ناشایسته های خدای جهانیان را به مردم جهان ابلاغ کند، ابلاغی که آشکار و ساده بود و هیچ کوتاهی و قصوری در گفتار و رفتار آن پیامبر الهی نبود.

اولین اقدام اجتماعی او در ورود به مدینه، ساختن مسجد بود، آنگاه که در سرای ابوایوب انصاری جای گرفت، از یاران خود خواست تا مسجدی عظیم، نه تنها برای معبد بلکه برای مرکز فرماندهی جهان اسلام تاسیس کنند و خود همانند دیگران کار می کرد تا این که بعد از حرم الهی در روی زمین حرم نبوی ساخته شد، همان جایی که محل هبوط جبرئیل شد و باب جبرئیل بر سرای او کنار مسجد مسلمانان ساخته شد.

این اقدام عظیم اجتماعی پیامبر اسلام، درسی بزرگ و تاریخی برای مسلمانان به ویژه حاکمان دولت های اسلامی بود. افسوس و هزار افسوس که شمار زیادی از آنها تنها به همین ظاهرکاری، بسنده و عمق این معنی را نیافتند که مسجد تنها معبد مسلمانان نیست، بلکه کانون تمدن اسلام است و هزاران افسوس بیشتر که در تاریخ معاصر همین سطحی نگری در رفتار رسول الهی به فراموشی سپرده شد و فرهنگ مسجد از فعالیت اجتماعی مسلمانان حذف شد. این در حالی است که مسجد در سنت رسول خدا(ص) کانون همه فعالیت های اجتماعی مسلمانان است و تمدن اسلام از مسجد سرچشمه گرفت و به همه ابعاد و اضلاع زندگی مسلمانان رسید.

انقلاب اسلامی کشورمان، این بارقه امید را در قلب مومنان جرقه زد که دوباره فرهنگ اسلام ناب، مسجد و اقامه جماعت در آن احیاء خواهد شد وکانون فعالیت های ملت مسلمان دوباره از سر گرفته خواهد شد. اما باز دیدیم که به جای مسجد که کانون فرهنگ اسلام بود، فرهنگسرا ساختند نامی که مسجد را به گوشه ای راند تا خود، سرای فرهنگ باشد و انواع کلاس ها و سالن ها، نه در کنار مسجد و به محوریت مسجد، بلکه با حذف یا تنزل آن در حد یک نمازخانه در گوشه ای افتاده دائر شد و بافت جمعیتی مسلمانان به ویژه در شهرهای بزرگ به جای محوریت مسجد به محوریت فرهنگسراها رسید و نام مسجد را کمرنگ و کمرنگ تر یافتند. در حالی که توصیه بزرگ معمار انقلاب اسلامی، آن عزیز عزیزان، روح خدا و ملت ایران این بود: «از فانتوم ها نترسید، از خالی شدن مساجد بترسید» اما در عمل از منشور شدن این سخن فاصله گرفته شد و به جای مساجد، فرهنگسراها پر شد و برای جوانان و نوجوانان برنامه ها تدوین شد این موضوع،در بعضی موارد موجب کمرنگ شدن مسجد، حذف برنامه اقامه جماعت و دعوت امام جماعت شایسته شد که ناخواسته با حرکتی نرم موجب حذف روحانیت خدوم از اصلی ترین وظیفه دینی یعنی گسترش فرهنگ نماز در جامعه شد. طراحان فرهنگسراها به جای مسجد در کلان شهرهای بزرگ مثل تهران به خوبی می دانستند که محور قرار ندادن مسجد در محل، احداث فرهنگسراها، تمدن اسلام به ویژه محوریت نماز و روحانی فرهیخته را کمرنگ و کمرنگ تر می سازد و در نتیجه بعد از چند دهه این واقعه تلخ در جامعه اسلامی مسلمانان رخ می دهد که زمان نماز به جای آن که صفوف جماعت مسلمانان در مسجد به عنوان کانون تمدن و فرهنگ اسلام تشکیل شود، خیابان ها و بازارهای مسلمانان شلوغ و پرترافیک خواهد شد. برنامه های فرهنگی و ورزشی، منهای مغز فرهنگی مسجد یعنی نماز، اجرا می شود و به جامعه مسلمانان از درون ضرر خواهد زد که اهمیت نماز را از یک معروف اجتماعی به یک علاقه فردی تنزل خواهد داد.

بی تردید جامعه مسلمانانی که نماز از آن رخت بربندد و محور فرهنگ و تمدن نباشد، از درون تهی خواهد شد و تنها ظاهری از اسلام باقی خواهد ماند که هیچ انگیزه و برنامه ای برای ساختن جامعه مبتنی بر فرهنگ اسلام ایجاد نخواهد شد و جوانان مسلمان در سر سودای دیگری می پرورانند تا فرهنگ و ترقی را از آنجا برای جامعه به ارمغان بیاورند، فرهنگی که هیچ تناسب و توازنی با فرهنگ مسلمانی ندارد.

باید مسلمانی را از سر گرفت، باید به الگوی پیامبر اسلام(ص) باز گردیم، باید مسجد را محور تمدن اسلام در شهرسازی و مدنیت قرار دهیم، مسجدی که محتوای نماز جماعت و امام جماعت فرهیخته در خود دارد و بایدها و نبایدهای الهی را به مردم آموزش می دهد. چنانچه فرهنگ مسجد تقویت شود، همه امور فرهنگی و اجتماعی از آن کانون نور قابل استفاده و توسعه است و خدای بزرگ از عبودیت بندگانش، خرسند و خشنود خواهد شد و به سرعت برکت الهی در جامعه گسترش پیدا خواهد کرد.

اسلام، دینی علمی در حوزه گزاره اعتباری بایدها و نبایدهاست، بدون کانونی موفق برای تبلیغ معارف اسلام، نمی توان انتظار داشت معارف اسلام در تمام سطوح جامعه به ویژه افکار جوانان رسوخ پیدا کند. در تمام کشورهای اسلامی آنجایی که مسجدی خوب و روحانی فرزانه ای وجود داشت که معارف اسلام را به مردم تبلیغ کند، مردم با فرهنگ اسلام آشنا شدند، اما آنجایی که روحانی خوب و کانون تبلیغ و محوریت مسجد رخ بربسته بود، جز نامی از اسلام، چیز دیگری باقی نماند.

در توسعه و بازسازی بافت های فرسوده جمعیتی کشورمان، محوریت مسجد را تنها برای فضای عبادی محض ملاحظه نکنیم بلکه مسجد را علاوه بر محل عبادت، فضایی برای تفکر توام با علم و تمدن اسلام بدانیم و اقامه جماعت و حضور امام جماعت فرزانه را، شرط لازم تعالی فرهنگ اسلامی بدانیم که از رشد فرهنگ های منحرف و التقاطی جلوگیری خواهد کرد.

احمد اسماعیل‌تبار

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

خورشید اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز طلوع کرد و مردم را به سوی کانون نور الهی توحید فرا خواند.

 

خورشید اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز طلوع کرد و مردم را به سوی کانون نور الهی توحید فرا خواند. اصل و قاعده توحید الهی در نظر و عمل، مردم را به عبودیت خدای بزرگ جهت ترسیم راه مستقیم و چگونه زیستن، دعوت کرد. پیام رسان معارف توحیدی مردی بود که رفتار فردی و اجتماعی او اسوه و الگوی مسلمانان قرار گرفت، مردی که رسالت داشت بایدها و نبایدها، شایسته ها و ناشایسته های خدای جهانیان را به مردم جهان ابلاغ کند، ابلاغی که آشکار و ساده بود و هیچ کوتاهی و قصوری در گفتار و رفتار آن پیامبر الهی نبود.

اولین اقدام اجتماعی او در ورود به مدینه، ساختن مسجد بود، آنگاه که در سرای ابوایوب انصاری جای گرفت، از یاران خود خواست تا مسجدی عظیم، نه تنها برای معبد بلکه برای مرکز فرماندهی جهان اسلام تاسیس کنند و خود همانند دیگران کار می کرد تا این که بعد از حرم الهی در روی زمین حرم نبوی ساخته شد، همان جایی که محل هبوط جبرئیل شد و باب جبرئیل بر سرای او کنار مسجد مسلمانان ساخته شد.

این اقدام عظیم اجتماعی پیامبر اسلام، درسی بزرگ و تاریخی برای مسلمانان به ویژه حاکمان دولت های اسلامی بود. افسوس و هزار افسوس که شمار زیادی از آنها تنها به همین ظاهرکاری، بسنده و عمق این معنی را نیافتند که مسجد تنها معبد مسلمانان نیست، بلکه کانون تمدن اسلام است و هزاران افسوس بیشتر که در تاریخ معاصر همین سطحی نگری در رفتار رسول الهی به فراموشی سپرده شد و فرهنگ مسجد از فعالیت اجتماعی مسلمانان حذف شد. این در حالی است که مسجد در سنت رسول خدا(ص) کانون همه فعالیت های اجتماعی مسلمانان است و تمدن اسلام از مسجد سرچشمه گرفت و به همه ابعاد و اضلاع زندگی مسلمانان رسید.

انقلاب اسلامی کشورمان، این بارقه امید را در قلب مومنان جرقه زد که دوباره فرهنگ اسلام ناب، مسجد و اقامه جماعت در آن احیاء خواهد شد وکانون فعالیت های ملت مسلمان دوباره از سر گرفته خواهد شد. اما باز دیدیم که به جای مسجد که کانون فرهنگ اسلام بود، فرهنگسرا ساختند نامی که مسجد را به گوشه ای راند تا خود، سرای فرهنگ باشد و انواع کلاس ها و سالن ها، نه در کنار مسجد و به محوریت مسجد، بلکه با حذف یا تنزل آن در حد یک نمازخانه در گوشه ای افتاده دائر شد و بافت جمعیتی مسلمانان به ویژه در شهرهای بزرگ به جای محوریت مسجد به محوریت فرهنگسراها رسید و نام مسجد را کمرنگ و کمرنگ تر یافتند. در حالی که توصیه بزرگ معمار انقلاب اسلامی، آن عزیز عزیزان، روح خدا و ملت ایران این بود: «از فانتوم ها نترسید، از خالی شدن مساجد بترسید» اما در عمل از منشور شدن این سخن فاصله گرفته شد و به جای مساجد، فرهنگسراها پر شد و برای جوانان و نوجوانان برنامه ها تدوین شد این موضوع،در بعضی موارد موجب کمرنگ شدن مسجد، حذف برنامه اقامه جماعت و دعوت امام جماعت شایسته شد که ناخواسته با حرکتی نرم موجب حذف روحانیت خدوم از اصلی ترین وظیفه دینی یعنی گسترش فرهنگ نماز در جامعه شد. طراحان فرهنگسراها به جای مسجد در کلان شهرهای بزرگ مثل تهران به خوبی می دانستند که محور قرار ندادن مسجد در محل، احداث فرهنگسراها، تمدن اسلام به ویژه محوریت نماز و روحانی فرهیخته را کمرنگ و کمرنگ تر می سازد و در نتیجه بعد از چند دهه این واقعه تلخ در جامعه اسلامی مسلمانان رخ می دهد که زمان نماز به جای آن که صفوف جماعت مسلمانان در مسجد به عنوان کانون تمدن و فرهنگ اسلام تشکیل شود، خیابان ها و بازارهای مسلمانان شلوغ و پرترافیک خواهد شد. برنامه های فرهنگی و ورزشی، منهای مغز فرهنگی مسجد یعنی نماز، اجرا می شود و به جامعه مسلمانان از درون ضرر خواهد زد که اهمیت نماز را از یک معروف اجتماعی به یک علاقه فردی تنزل خواهد داد.

بی تردید جامعه مسلمانانی که نماز از آن رخت بربندد و محور فرهنگ و تمدن نباشد، از درون تهی خواهد شد و تنها ظاهری از اسلام باقی خواهد ماند که هیچ انگیزه و برنامه ای برای ساختن جامعه مبتنی بر فرهنگ اسلام ایجاد نخواهد شد و جوانان مسلمان در سر سودای دیگری می پرورانند تا فرهنگ و ترقی را از آنجا برای جامعه به ارمغان بیاورند، فرهنگی که هیچ تناسب و توازنی با فرهنگ مسلمانی ندارد.

باید مسلمانی را از سر گرفت، باید به الگوی پیامبر اسلام(ص) باز گردیم، باید مسجد را محور تمدن اسلام در شهرسازی و مدنیت قرار دهیم، مسجدی که محتوای نماز جماعت و امام جماعت فرهیخته در خود دارد و بایدها و نبایدهای الهی را به مردم آموزش می دهد. چنانچه فرهنگ مسجد تقویت شود، همه امور فرهنگی و اجتماعی از آن کانون نور قابل استفاده و توسعه است و خدای بزرگ از عبودیت بندگانش، خرسند و خشنود خواهد شد و به سرعت برکت الهی در جامعه گسترش پیدا خواهد کرد.

اسلام، دینی علمی در حوزه گزاره اعتباری بایدها و نبایدهاست، بدون کانونی موفق برای تبلیغ معارف اسلام، نمی توان انتظار داشت معارف اسلام در تمام سطوح جامعه به ویژه افکار جوانان رسوخ پیدا کند. در تمام کشورهای اسلامی آنجایی که مسجدی خوب و روحانی فرزانه ای وجود داشت که معارف اسلام را به مردم تبلیغ کند، مردم با فرهنگ اسلام آشنا شدند، اما آنجایی که روحانی خوب و کانون تبلیغ و محوریت مسجد رخ بربسته بود، جز نامی از اسلام، چیز دیگری باقی نماند.

در توسعه و بازسازی بافت های فرسوده جمعیتی کشورمان، محوریت مسجد را تنها برای فضای عبادی محض ملاحظه نکنیم بلکه مسجد را علاوه بر محل عبادت، فضایی برای تفکر توام با علم و تمدن اسلام بدانیم و اقامه جماعت و حضور امام جماعت فرزانه را، شرط لازم تعالی فرهنگ اسلامی بدانیم که از رشد فرهنگ های منحرف و التقاطی جلوگیری خواهد کرد.

احمد اسماعیل‌تبار

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

جغرافیای کربلا

جغرافیای کربلا

جغرافیای کربلا

سخن از کربلاست، کربلا یک محدوده جغرافیای تاریخی صرف نیست، کربلا قطعه ای از زمین و فرش است که تا به عرش امتداد یافته، از خاک تا افلاک و از ناسوت تا لاهوت، کربلا تنها یک قطعه از خاک و بیابانی خشک و برهوت نیست، کربلا قطعه ای از زمین ترک خورده از بی آبی و رفیق و آشنای همیشگی تشنگی نیست، کربلا محصور و محدود به زمین و زمان نیست، کربلا همه ی زمین و تمام زمان است، از آغاز خلقت بشر، از آدم تا خاتم و از خاتم تا قرن بی بصیرت بیست و یکم میلادی، کربلا محصور در عرض و طول جغرافیایی نیست؛ بلکه تمام اضلاع و زوایا و مدارات طول و عرض جغرافیایی است که در زمینی کوچک خلاصه شده .

 

سخن از کربلاست، کربلا یک محدوده جغرافیای تاریخی صرف نیست، کربلا قطعه ای از زمین و فرش است که تا به عرش امتداد یافته، از خاک تا افلاک و از ناسوت تا لاهوت، کربلا تنها یک قطعه از خاک و بیابانی خشک و برهوت نیست، کربلا قطعه ای از زمین ترک خورده از بی آبی و رفیق و آشنای همیشگی تشنگی نیست، کربلا محصور و محدود به زمین و زمان نیست، کربلا همه ی زمین و تمام زمان است، از آغاز خلقت بشر، از آدم تا خاتم و از خاتم تا قرن بی بصیرت بیست و یکم میلادی، کربلا محصور در عرض و طول جغرافیایی نیست؛ بلکه تمام اضلاع و زوایا و مدارات طول و عرض جغرافیایی است که در زمینی کوچک خلاصه شده .

کربلا گرچه قطعه ای کوچک است، اما بهشت با تمام وسعتش در آن معنا شده ، کربلا با تمام تشنگی اش همسایه و هم جوار با رودخانه ای همیشه محزون است که تا ابد شرمنده لبهای خشک کودکان و طفلان معصوم حسین(ع) که ترکهای لبهای خشکشان نشان از قحطی عاطفه ها و ترک وجدان های خوابیده در بستر عافیت طلبی انسان هایی آدم نما دارد می باشد، انسانهایی که تنها شعار مسلمانی را به غارت برده اند و این ترک ها نماد شقاوت و سنگدلی و بی رحمی آنهایی است که حسرت بوسه آب زلال را بر لبهای ترک خورده و تشنه کربلاییان نهاده و نوشیدنش را حرام کرده اند.

کربلا جغرافیای شهادت است. مرکز ثقل حریت و آزادگی زمین. کربلا نصف النهار مبدأ و مقسم زمینیان است، خط جدایی دو نیم کره شرقی و غربی . این نصف النهار پیوسته حایل و تمییز دهنده دو دنیای نیم کره هاست. نیم کره ای غربی سیاه و تاریک، با ساکنانی سفیانی، عباسی، اموی و ... و نیم کره ای شرقی روشن و شفاف با قبیله های هاشمی، علوی، حسینی و مهدوی و خمینی. در این نیم کره، خورشید غروبی ندارد و همواره بر آسمان کربلا می درخشد و نور افشانی می کند.

خورشید اینجا لیل و نهاری و شبانه روزی است. شب واژه ای غریب و نامفهوم است، چون خورشید آن دائم النور و روشن و منورالنور و نورالنور است. در کربلا پاک ترین واژه عشق است و وفاداری و استقامت معنا و مفهوم واقعی می یابد کربلا ترجمان حصین استواری و استقامت در قول و فعل است که زبانها در آن دچار هرزگویی و لقاقه نمی شوند.

محور اصلی جغرافیای شهادت از میان کربلا می گذرد. درست از میان قتلگاه حسین و یارانش. آنهایی که جرمشان تنها اصلاح و راست کردن نارسائی ها و کژی های کژ اندیشان بود و به چرخش آوردن محورهای انحراف حول محور یگانگی و اسلام ناب . کربلا ماندگارترین کتاب و صف آسمانی است که قلم سرخ و رنگین آن از خون های پاک و زلال بر برگ های زرین نگاشته شده. و این خونها رنگ نیست که با کوچکترین نوری خود را ببازد، بلکه خون کربلا، از صبغه اللهی است که نورانی تر از دیگر انوار است و رنگها همه از آن شرمنده اند و محو در آن.

کربلا الهام بخش تمام اندیشه های پاک بشری است. نه تنها پیروان اسلام که دیگر ادیان آسمانی، از آن الهام می گیرند. جغرافیای کربلا بعد از حادثه روز عاشورا، دیگر بیابانی است که تمام شبانه روزش بارانی و رحمت آفرین و دلنواز است. سرسبزترین دشت زمین و زمان است . مدارات و نصف النهارات از سراسر این کره خاک بر پرگار و مرکز کربلا در دوران و چرخشند در جغرافیای کربلا، اشکال مختلف ایثار و از خودگذشتگی، حماسه و مقاومت به وضوح و آشکار تجلی یافته و ترسیم شده اند. همه خونهای سرخ در سراسر این زمین خاکی از سرزمین کربلا منشاء و نشأت گرفته اند.

هر سال در محرم، سیلابی از قطرات اشک جاری می شود. اشکهایی با خلوص و زلال و صاف از دلهایی شکسته و سوخته؛ چرا که خونهای سرخ کربلا، روشنی حقیقت را بر ذهن ها تابانید و افکار سیاه جهل نادانی و ظلمت را گریزان نمود. پیشروی سپاه اندک سرخ گون و سبز پوش، سپاه سیاه اموی و سفیانی را با آن خیل عظیمش وادار به شکت و اضمحلال نمود.

کربلا مظهر عفاف و حیات و غیرت است. چشمان نا پاک و آلوده در کربلا مقهور غیرت، عزت و شهامت شدند و کربلا با عاشورا و حسین عجین گشت. کربلا بی حسین، تلّ خاکی بیش نیست، کربلا سرزمین عبرت است، برای همه اعصار و برای همه نسلها. کربلا آتش فشان عشق است. کربلا طپش قلبهای مشتاق وصال یار است. کربلا قرارگاه معنویت و مسلمانی است . کربلا یعنی همدلی گروهی بیدل، هم رنگی جماعتی بی رنگ و خالص . کربلا یعنی وحدت در عین کثرت، کربلا ترکیب همه رنگها با نماد زندگی است کربلا مظهر قالو بلی است (الست بربکم ). کربلا ایستادگی تا آخرین نفس و ایثارقطره خون بر سر پیمان سرخ است. کربلا میدان جنگ میان تمام دنیای مادیت با تمامت معنویت است کربلا قتلگاه کودک شش ماهه، تا پیر شصت ساله است. کربلا ترجمان رهایی و عزت در اسارت و مسلخ عشق در تاریخ بشریت است .

کربلا صحنه رویارویی همه فریبها در برابر همه بدی ها به وسعت تاریخ است. کربلا نقطه رهایی و پرواز سرهای بی بدن و گردش و جریان سرها در عمق وجدان همه بنی آدم است. کربلا ترجمه واقعی دوست داشتن مجنون وارِ حسین و یاران و همراهان اوست. کربلا شرم سرخ عباس دربرابر طفلان تشنه و موزه عبرت و آموزش تاریخ بشری است کربلا نمایشگاهی از زیباترین و نابترین واژه ها و تفسیر « ما رأیت الاجمیلا » است.کربلا یعنی فوران خون بر تارک زمان، به وسعت و عمق اقیانوسها و سرخی قلب خورشید و نورانیت دلهای پاک و با صفا است.

کربلا مصداق و تفسیر« بای ذنب قتلت » است. کربلا تعبیر خواب پیامبر(ص) و محل پوشیدن با ارزش ترین و گران بها ترین لباس، یعنی کهنه پیراهن و امانت حضرت زهرا (س) و مکان تکرار دوباره جنگ میان هابیل و قابیل است. کربلا مدرسه انسانیت در فراخنای تاریخ و شهدا فارغ التحصیلان این مدرسه اند. کربلا محل عروج انسانهایی وارسته و محل جلوس پیامبر و ائمه و حضرت زهرا (س) است.کربلا یادآور فریاد «هل من ناصر ینصرنی»، عاشورا آغاز تاریخ هجری شهادت است. کربلا یک حادثه با واقعه ای صرف نیست، چرا که هر واقعه محدود به مکان و محدود به زمان و محصور در تاریخ است. بلکه کربلا خود حادثه ساز و واقعه آفرین است .

کربلا میدان از بین بردن قارچهای اندیشه های مسمومی است که حول و حاشیه این محور، بی بصیرتی و کم فهمی مردم سر بر آورده بود. استوای کربلا تمیز دهنده و جدا کننده است، اصحاب شمال و اصحاب یمین در دو طرف این خط قرار گرفته اند و خط سرخ کربلا تبیین کننده حق و باطل و مقسّم دنیا طلبان و منحرفان با رها شدگان و احرار. کربلا سکوی پرواز و صعود است . مردانی چون قاسم، زهیر، بریر، جعفر،اصغر، مسلم و... که پرواز برای بقاء و جاودانگی حقیقی آن جهانی را در سر داشتند. و از سویی دیگرکربلا نقطه سقوط و ذلالت جماعتی گمراه و منحرف است که خود ظرفیت پذیرش حق و حقیقت را نداشته و یا نخواستند که داشته باشند و چون خفاشان و کرکسها در پهنای رذالت سقوطی به قهقهرا داشته اند، سقوطی تا ژرفنای تاریخ سیاه چهرگان و ذلیلان .

کربلا چشمه ی کوثر است، در کویر تنهایی و بی یاوری. چشمه ای که آب آن مایه حیات بشری است و همواره در عمق و جان و باورهای آدمیان جاری و ساری و سیراب کننده کامهای تشنه آزادی و آزادگی است.

کربلا نقشه راه است برای طالبان و سالکان کوی دوست و وصال یار و مرکز ثقل اعتقادات و ارزشها و هنجارهای ناب برای جستجوگران و کمال جویان و سعادت خواهان. کربلا یک فرهنگ است، یک اندیشه ناب و یک حرکت و جنبش به وسعت تاریخ بشریت. کربلا یک کانون جوشان ولایت پذیری و اطاعت با شعور و آگاهی است.. کربلا کارخانه ذوب و تفتیدگی انسانهایی خود ساخته و مقاوم و ولایت مدار محض است. کربلا حادثه و واقعه ای صرفاً تاریخی نیست بلکه تأثیرگذار و الگو ساز در همه اعصار و زمانهاست. کربلا مبدأ تاریخ انسان آزادگی و حریت است.

کربلا یعنی قلب تپنده تاریخ و عاشورا آغاز تاریخ حقیقی هجری شهادت بود. در کربلا وفاداری جرم بود و جفا کردن روا و مقبول، در کربلا جواب هم رنگی، سنگ بود و سزای خوب بودن چوب. در کربلا طاقت ها طاق شدند. خیمه هایی عمود بر پا بود. در کربلا آب فرات از خجالت عباس آب شد. تنها در کربلا حق برادری به خوبی ادا شد و حق خواهری نیز هم. در کربلا تنها انسان، قصاص شد. و تاوان دوست داشتن و ایستادگی بر سر پیمان را با دادن سر ، پذیرا شد. در کربلا خیمه ها چون هیمه آتش شدند.

در کربلا انگار نیزارهای فرات، نیزه شدند و مشکها با اشکها پر و حسرت و رشک در پی مشکی که هیچگاه پر نشد و به کام تشنه ای نریخت. در کربلا آب بی آبرو شد و آبروی عباس. لبان تشنه اش در دل آب شد. هوای کربلا بی هوایی ا ست، آرامش و نسیمی ندارد، طوفانی و پرخروش است. در کربلا نورها در چشمان بصیر، موج می زدند و بصیرت در دینداران غوطه ور، اعمالشان تنها با اخلاص، آمیخته و قلبهاشان توأم با یقین و اطمینان.

در کربلا حتی صبر هم از تحمل سختی و شدائد آل البیت بی صبر و بی طاقت است، در کربلا نوازش کودکان و طفلان با تازیانه و زبانه آتش بود و پاهای تاول زده و صورت های نیلی چون آسمان غم گرفته و نیلگون می مانست. کربلا نقطه پرگار عالم است و دلهای عاشق، مجنون وار در حرکت و دَوَران حول این محور و نقطه رهایی. در کربلا کهنه پیراهن در بازار معرفت و معرکه عشق، گران بهاترین و گرانسنگ ترین لباس در طول حیات آدمی و تاریخ بشریت است. در کربلا نه تنها آدمیانی خاص و برگزیده وفاداری را به حسین به اثبات رساندند بلکه اسب (ذوالجناح) این حیوان نجیب نیز رسم وفاداری را به اکمال رساند و به همه ما آدمیان چگونگی سبک و منش آن را آموخت، اگر چه خودش همیشه خویش را شرمنده می دانست و یار نیمه راه رفیق غار خویش بود. کربلا تنها جایی بود که سرها زودتر از ابدان پاک گردش و هجرت را آغاز نمودند و مرکبشان نوک نیزه ها بود.

در کربلا هفتادو یک ستاره به همراه خورشید از داخل گودال قتلگاه طلوع بی غروبشان را آغاز کردند. کربلا جایی است که تا ابد و در تمام طول شبانه روزی ناله و شیون بدون انقطاع از آن بلند است. در کربلا بوته های خار از فشار و درد صحنه های جنگ و رنج یاران حسین(ع) تیغ بر بدنهاشان فرو بردند و از شدت رنج و مصائب به خودپیچیدند. هم ناله با طفلان شدند. در کربلا شمشیرهای سه شعله ناکثین، مارقین و قاسطین یکجا بر گلوی تشنه و مفسر قرآن و دین ناب محمد مصطفی (ص) فرود آمدند.در کربلا طاقِ طاقت شکست.

و اکنون کربلا همچون گذشته سرسبزترین و حاصلخیزترین باغهای عالم را در خود جای داده است دردِلِ این باغ، گل محمدی همواره عطر افشانی می کند و سراسر آن را انبوهی از گلهای لاله و شقایق فرا گرفته. امروز کربلا محل صدور خالصترین گلهای شقایق و لاله به سراسر گیتی است. و تمام شقایقها و لاله ها از صدر اسلام تاکنون نشان و ریشه در کربلا دارند.

و کلام آخر، آری کربلا هنوز کرب و بلا است.

نوشته : محمد علی موظف رستمی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

چرا به زیارت می رویم؟

چرا به زیارت می رویم؟

چرا به زیارت می رویم؟

شک نیست که «زیارت » در اسلام، بخصوص در فرهنگ شیعه، جایگاه والایی دارد. امامان و اولیائی خدا،تا حد بسیاری دعوت و تشویق به زیارت کرده اند.

 

شک نیست که «زیارت » در اسلام، بخصوص در فرهنگ شیعه، جایگاه والایی دارد. امامان و اولیائی خدا،تا حد بسیاری دعوت و تشویق به زیارت کرده اند. پاداش ها و ثواب های فراوانی برای «زایر»بیان شده است. «زیارت »،در ارزش و پاداش، همپای بسیاری از عبادات،بلکه برتر از حتی جهاد و شهادت به حساب آمده است.

«مزار»ها،در اسلام،از اعتبار خاصی برخوردار است. «مزور»ها،مورد تکریم فراوان قرار گرفته اند. «زیارتنامه »ها،یک دنیا تعلیمات و فرهنگ و آموزش و تربیت را شامل است. راستی...این همه دعوت و تشویق به زیارت،چرا؟

این همه پاداش و اجر و ثواب،برای هر قدم قدم زیارت،برای چه؟ چه تناسبی میان عمل زایر با آن پاداش های عظیم و خیره کننده و بهت آور؟ مگر نه اینکه «اجر»،در مقابل «عمل »است؟و مگر نه اینکه تناسبی باید بین «کار»و«مزد»باشد؟

اساسا چرا باید زیارت رفت؟ فایده زیارت برای زایر چیست؟ زیارتگاه ها چه نقش تربیتی و تهذیبی دارند و باید داشته باشند؟

زیارتنامه ها چه متن هایی است و چه آموزش هایی دارد؟ در زیارت،باید به «دل »پرداخت یا به «عقل »؟ زیارت،ریشه در منطق و برهان دارد،یا خاستگاه آن،وادی شور و شوق و جذبه و عرفان است؟

زیارت،در صدر اسلام،مهم و مفید بوده،یا همیشه و هم اکنون هم سازنده و تعهد بار و رسالت آشناست؟ در زیارت،به «منفعت »باید اندیشید یا به «معرفت »؟زایر،«عاشق »است یا«جهانگرد»؟ زیارت،«دخل »است یا«خرج »؟ زیارت،عملی عبادی است،یا جنبه «سیاسی »هم داشته و دارد؟

زیارت،ساخته و پرداخته شیعیان است،یا اصلی است که پیامبر،منادی آن است و ریشه در متن دین دارد و عقل،پشتوانه آن است و عرف،حامی آن و ملت ها و اقوام بشری عامل به آن؟!

اینها...و مطالب و مسائل دیگری،انگیزه آن است که از میان آن همه زمینه ها و دستور العمل ها و برنامه ها که گفتیم در فضای تربیتی دین و مکتب وجود دارد،«زیارت »را انتخاب کرده و از جوانب گوناگون،پیرامون آن به دقت و تامل بپردازیم.

تا از کرانه این غدیر فیاض،بهره ای برگیریم و اگر در کنار دریا نشسته ایم، دریای معارف اهل بیت عصمت لب تشنه نمانیم.و اگر نه به حد کمال مطلوب،ولی به اندازه وسع و گنجایش خویش،رفع عطش کنیم.

آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید تشنه ایم و جویا... خدا بر تشنگی ما بیفزاید تا جویاتر شویم.

آب کم جو،تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست

 

 

زیارت ، قلمرو دل و وادی محبت

در بحث «زیارت »،پیش از آنکه استدلال شود که چرا باید رفت و رفتن به زیارت را چه سود؟اگر شناختی محبت آور،نسبت به صاحبان «مزار»باشد،جایی برای این سؤال و استدلال باقی نمی گذارد. در زیارت،بیش از فلسفه و برهان،عشق و شور و محبت نهفته است.

بیش از آنکه «عقل »،محاسبه کرده و در یابد که چرا؟«دل »،فرمان داده و زایر را به مزار رسانده است. وادی زیارت،بیش و پیش از آنکه وادی معقولات و محاسبات عقلی باشد،وادی دل و جذبه درون است. زایر،اگر بداند و بشناسد که مورد زیارت کیست؟ ،دیگر نمی پرسد: کجاست؟

زیارت می تواند نمودی از احساس شوق درونی انسان باشد. نشانی از محبت و دلیلی بر عشق و علامتی از تعلق خاطر باشد. زیارت،زبان علاقه و ترجمان وابستگی قلبی استبه راه می افتد و همچون خضر،به دنبال آب حیات،و همچون موسی (ع) در پی «عبد صالح »روان می گردد تا برسد و بیابد و بهره برگیرد و کامیاب شود. «زیارت »،از این مقوله است.پیوند قلبی است،محبت و علاقه است.

آنچه زایر را به پیمودن راه ها و طی مسافت ها و تحمل رنج سفر و بیم بادیه و استقبال از خوف و خطر وا می دارد،کشش درونی و علاقه قلبی اوست. و اگر عشق آمد،خستگی رخت بر می بندد و اگر محبت در کار بود،ملال متواری می شود.

آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز

پای پر آبله و بادیه پیمای من است

 

 

محبت ، پشتوانه زیارت

آنکه عشق و شوق داشته باشد،به زیارت هم می رود. برای عاشق شایق،نه تنها خود محبوب،جالب و جاذب است،بلکه هر چیزی هم که به گونه ای رنگ تعلق و رایحه انتساب به او را داشته باشد،مطلوب و جاذبه دار است و دلداده را به سوی خود می کشد.

در زیارت چنین است.چگونه می شود که عاشق خدا و دوستدار پیامبر و اهل بیت،و محب صالحین و صدیقین و شهدا و اولیاء الله،شوق دیدار خانه خدا و بیت الله و مزار و مرقد و خانه و شهر و دیار معشوق را نداشته باشد و شیفته دیدار کعبه و مدینه و مزار ائمه و قبور صالحین و شهرهای خاطره آمیز و شوق انگیزی که ریشه در فرهنگ دینی ما دارد نباشد؟!

به گفته مرحوم علامه امینی:

«اگر مدینه منوره،حرم محترم الهی شمرده شده و در سنت نبوی،برای مدینه و خاکش و اهلش و مدفونین آنجا ارزش های فراوان بیان شده است،به خاطر همان انتساب به خدا و پیامبر است.و بر مبنای همین اصل،هر چیز دیگری هم که نوعی تعلق و انتساب به پیامبران و اوصیاء و اولیاء الهی و صدیقین و شهدا و افراد مؤمن دارد ارزش پیدا می کند و شرافت می یابد... ». ۱

زیارت می تواند نمودی از احساس شوق درونی انسان باشد. نشانی از محبت و دلیلی بر عشق و علامتی از تعلق خاطر باشد. زیارت،زبان علاقه و ترجمان وابستگی قلبی است.

برای عاشق،حتی خانه ای که روزی معشوق در آن ساکن بوده،کوچه ای که روزی دلبر از آن گذشته،زمینی که بر آن قدم نهاده،شهری که روزی در آنجا می زیسته،سنگی که دست محبوب به آن خورده،لباسی که بر اندام او بوده،کفشی که در پایش داشته،دلربا و جاذب است، دوست داشتنی و شوق انگیز است.

این شعر منسوب به مجنون است که در باره لیلی گفته است:

امر علی الدیار،دیار لیلی اقبل ذا الجدار و ذالجدارا و ما حب الدیار شغفن قلبی و لکن حب من سکن الدیارا ۲

یعنی:از دیار لیلی می گذرم،این دیوار و آن دیوار را می بوسم،علاقه به دیار لیلی دلم را تسخیر نکرده است،بلکه آن کسی که در آن سکونت دارد،مرا مفتون خود ساخته است. می بینیم که جاذبه شهر،به خاطر حضور لیلی در آن است.

وادی زیارت،وادی عشق و علاقه و عرفان است.در قلمرو دل،گاهی پای عقل هم می لنگد و وقتی عشق فرمان می دهد،عقل چاره ای جز تسلیم و فرمانبرداری ندارددر زیارت و مزار،مسئله در ظاهر سنگ و چوب و آجر و آهن و ضریح و ساختمان مزار و گنبد و گلدسته و رواق و...خلاصه نمی شود،تا به زیارت و بوسیدن و تقدیس اینها اشکال شود.بلکه نقش عمده با آن محبت و شناخت و معنویت و عشقی نهفته است که در ورای این هاست که حتی به این ها،معنی و جهت و قداست و حرمت بخشیده است.وقتی قلب،در گرو یک عشق بود، صاحب آن دل،از نام و یاد و لباس و دستمال و کفش و کوچه و شهر محبوب،خوشش می آید و لذت می برد و همه اینها برایش جاذبه دارد و در هر یک از اینها عکس رخ یار را می بیند.

ما با محبت وافر و علاقه و احساسی که به حضرت محمد (ص) داریم،اگر با خبر شویم که در جایی رد پایی و نشانی از آن حضرت باقی است،آیا شوق دیدنش را نخواهیم داشت؟«مقام ابراهیم »در مسجد الحرام،برای حاجی چرا آنقدر خاطره به همراه دارد؟جز این است که سنگی است که حضرت ابراهیم در بالا بردن دیواره کعبه،به کمک پسرش اسماعیل،آن را زیر پا می گذاشته است و جای قدم او بر سنگ باقی است؟!

می بینیم که وادی زیارت،وادی عشق و علاقه و عرفان است.در قلمرو دل،گاهی پای عقل هم می لنگد و وقتی عشق فرمان می دهد،عقل چاره ای جز تسلیم و فرمانبرداری ندارد.مرحوم علامه امینی نقل می کند:

«...فقیه و ادیب بزرگوار اهل سنت،تاج الدین فاکهانی (وفات ۷۳۴) به دمشق رفت به قصد زیارت کفش پیامبر که در«دار الحدیث الاشرفیه »نگهداری می شد.وقتی کفش را دید،افتاد و شروع به بوسیدن کرد و صورتش را بر آن می مالید و اشک شوق از دیدگانش جاری بود و شعری به این مضمون را می خواند:اگر به مجنون گفته شود:لیلی و وصال و دیدار او را می خواهی،یا دنیا را و آنچه را در آن است؟او در جواب خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی برایم محبوبتر است و شفابخشتر برای دردهای من... ۳

آری...وقتی عشق در کار باشد،خاک ره دوست را باید سرمه چشم نمود.و برای عاشق،آنچه ارزشمند است،محبوب و دیدار او و هر چیزی است که منسوب به اوست.

برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب

جهان و هر چه در آن است از تو،یار از من

این یک طرف قضیه است که محبت،انسان را به زیارت وا می دارد. سوی دیگر قضیه آن است که «زیارت »،محبت و شناخت می آورد و از آن جهت،عامل سازنده و تربیت کننده است.

منبع : کتاب زیارت تالیف: جواد محدثی

محمدی _گروه دین و اندیشه تبیان

۱. سیرتنا و سنتنا صص ۱۶۱-۱۶۰.

۲. الغدیر،ج ۵،ص ۱۵۱.

۳. الغدیر،ج ۵،ص ۱۵۵.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مرکز نشر مـعارف تشیع

مرکز نشر مـعارف تشیع مرکز نشر مـعارف تشیع پنج شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹ روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir ) شهر قم در سال ۲۳هـ.ق به دست مسلمانان فتح شد و طبق نظر بعضی از نویسندگان، آغاز تشیع در میان مردم این شهر، به حدود سال۸۳ قمری و حضور اشعری ها برمی گردد. شهر قم در سال ۲۳هـ.ق به دست مسلمانان فتح شد و طبق نظر بعضی از نویسندگان، آغاز تشیع در میان مردم این شهر، به حدود سال۸۳ قمری و حضور اشعری ها برمی گردد. خاطره ورود امام رضا(ع) در سال ۲۰۰ هجری به قم و استقبال مردم این شهر از ایشان که در تاریخ ثبت شده است، بیانگر وجود زمینه های مناسب برای اشاعه فرهنگ تشیع و فقه آل محمد (صلی الله علیه و آله) در این شهر است. یک سال پس از ورود امام رضا(علیه السلام)، خواهر ایشان فاطمه معصومه (سلام الله علیها) که از مدینه به خراسان می رفت، در میانه این راه بر اثر بیماری در شهر قم درگذشت و به خاک سپرده شد. پس از این بود که تشیع و حوزه های علمیه در قم به برکت وجود مرقد آن بانوی بزرگوار که با وجود سن کم خود از عالمان و فقیهان بی مانند عصر خود بودند، روزبه روز گسترش یافت و در قرون ۵و ۶ مدارسی پررونق و کتابخانه هایی بزرگ در این شهر پدید آمد. قم در دوران صفویه نیز مورد توجه همگان خصوصاً دولت مداران شیعی قرار گرفت؛ مدارس قدیمی آباد شد و مدارس دیگری از نو بنا گردید. هم چنین علمای بزرگی نظیر ملاصدرا، ملامحسن فیض، علامه لاهیجی و شیخ بهائی در آنجا مشغول تحصیل و تدریس شدند. قم در آن عصر، دارای حوزه ای فعال بود و مدارس و طلاب بسیار داشت و علوم مختلف اسلامی در آن تحصیل و تدریس می شد. مدرسه فیضیه نیز یکی از آثار دوره صفویه است. ورود آیت الله مؤسس در دوران قاجار شهر قم وارد مرحله تازه ای از حیات خود شد و علمای بزرگی در آن به تحصیل و تدریس مشغول شدند، اما به تدریج حوزه علمیه این شهر تشکل و انسجام خود را از دست داد تا اینکه در سال های پایانی حکومت قاجار، آیت الله شیخ عبدالکریم حائری که از فقیهان مبرز دوران خود بودند، به درخواست علمای قم، به این شهر آمدند. حضور ایشان در قم تأثیرات مهمی بر جای گذاشت که او را «مؤسس حوزه علمیه قم» نامیدند. با اقامت آیت الله حائری در قم از سال ۱۳۰۰ شمسی، بنیان حوزه علمیه جدید قم نیز نهاده شد و با گام های بزرگی که آیت الله مؤسس برداشت، این حوزه به تدریج رشد کرد و در ردیف بزرگ ترین حوزه های علمیه جهان تشیع درآمد. نزدیکی حوزه علمیه قم به پایتخت باعث شد که رهبران شیعیان و مراجع تقلید آنان بر اصول سیاست گذاری دولت ها نظارت داشته باشد و اگر اصلی با موازین اسلامی موافق نباشد، به مخالفت با آن بپردازند. بعضی معتقدند این پایه گذاری نهضت علمی در قم به متابعت از تشکیل حوزه در شهر سامرا بود که در نزدیکی بغداد (مرکز عراق) جای گرفته بود. نخستین سال تأسیس حوزه قم با تبعید برخی از مراجع عظام و نوابغ قرن چهاردهم هجری از عتبات به ایران مقارن شد. آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله میرزاحسین نائینی، آیت الله سیدعلی شهرستانی، آیت الله سیدعبدالحسین حجت کربلایی، آیت الله شیخ محمدحسین اصفهانی غروی و آیت الله شیخ مهدی خالصی از جمله این علما بودند که وارد حوزه قم شدند. آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری در سال ۱۳۵۵ قمری دار فانی را وداع گفت و پس از وی رسالت خطیر اداره حوزه قم را مراجع سه گانه عهده دار شدند: حاج سیدمحمدتقی خوانساری، حاج سیدصدرالدین صدر و مرحوم حجت. در این دوران دست هایی در کار بود تا در حوزه و بین مراجع اختلاف ایجاد کند و این امر نگرانی شدید علما را برانگیخته بود تا اینکه بیماری آیت الله العظمی آقای بروجردی سبب شد که ایشان پس از معالجه در بیمارستان فیروزآبادی تهران، به صورت موقت و برای طی دوران نقاهت بعد از بیماری، مدتی در قم استقرار یابند اما بعد از مدتی این اقامت، به حضور دائمی در شهر قم تبدیل شد. این حضور مصادف با آغازین سال های حکومت محمدرضا پهلوی بود. پهلوی پسر، در سال های دهه۳۰ در راه قدرت طلبی روزافزون پای گذاشت و از هیچ تلاشی برای از میان برداشتن موانع استیلایش فروگذار نکرد. قانون انجمن های ایالتی و ولایتی، نهضت ملی شدن نفت، واقعه ۳۰ تیر و ۲۸ مرداد و شهادت مظلومانه روحانی مبارز سیدمجتبی نواب صفوی و یارانش، از جمله این تلاش ها بود که هم عصر با دوران مرجعیت و زعامت آیت الله العظمی بروجردی بود. در این حوادث معمولا تقابل اصلی، میان حکومت با مرجعیت و روحانیونی بود که در قم تربیت یافته و در پایتخت بودند. تلاش برای به حاشیه راندن قم پس از درگذشت آیت الله العظمی بروجردی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ و در حالی که همگان منتظر بودند تا بدانند چه کسی جای خالی آیت الله بروجردی را را پر خواهد کرد، شاه موقعیت را مناسب دید و با قضاسازی تبلیغاتی، نامه ای به آیت الله سیدمحسن حکیم نوشت و رحلت آیت الله بروجردی را به ایشان تسلیت گفت تا شاید از این طریق بتواند محوریت مرجعیت را از قم به نجف منتقل کند و کم کم نسخه حوزه علمیه قم را در هم بپیچد، اما حضور مراجعی همچون آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی اراکی، آیت الله العظمی مرعشی نجفی و امام خمینی(ره) در شهر قم، این ایده را با شکست مواجه ساخت؛ رویدادهای ماه ها و سال های بعد نشان داد که نگرانی شاه از مسئله مرجعیت پس از آیت الله بروجردی، چندان هم بی مورد نبوده است چرا که قم به مرکز مقابله با رژیم شاه تبدیل شده بود. رژیم شاه در ۱۹ دی ۱۳۴۱ اعلام کرد طرح ۶ ماده ای با عنوان انقلاب سفید را که در اصل اصلاحات دیکته شده توسط آمریکایی ها برای غربی سازی هرچه سریع تر جامعه ایران بود به اجرا خواهد گذاشت و از مردم دعوت کرد تا در رفراندومی به آن رأی دهند. اما درحالی که مدت کوتاهی از اعلام مرجعیت امام خمینی(ره) می گذشت، ایشان با اعتراض به مفاد این طرح، رفراندوم را تحریم کردند. با تحریم رفراندم از طرف ایشان، بازار تهران تعطیل شد و مردم در اطراف بازار اجتماع کردند و بدین ترتیب نخستین تنش بین ایشان و رژیم شاه به وجود آمد. حضرت امام(ره) همچنین در نوروز ۱۳۴۲اعلام عزای عمومی کردند و مردم بر سر در خانه ها، بیرق مشکی نصب کردند و بعداز آن نیز ایشان در عاشورای همان سال، سخنرانی قرایی برعلیه رژیم ایراد کردند. بالا گرفتن تنش میان رژیم شاه و نهاد مرجعیت که برای اولین بار از سوی یک مرجع ساکن در قم و نه تهران صورت می گرفت، نام این شهر را که پیش از این تنها به عنوان شهری مذهبی که مضجع شریف حضرت فاطمه معصومه(س) را در خود جای داده بود شناخته می شد، به عنوان شهری سیاسی برسر زبان ها انداخت. شهر قم در روزها و ماه های بعد همچنان محور مبارزه با رژیم شاه بود. حمله به مدرسه فیضیه در دوم فروردین ۴۲ و همچنین دستگیری حضرت امام در ۱۳ خرداد همان سال و تبعید ایشان به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ که به علت سخنرانی ایشان علیه قانون کاپیتولاسیون صورت گرفت، از جمله وقایع مهم و اثرگذار تاریخ انقلاب در آغازین سا ل های این حرکت عظیم بود که با محوریت شهر قم صورت گرفت. بعداز تبعید حضرت امام(ره) قم همچنان نقش محوری خود را در مبارزه علیه رژیم شاه حفظ کرد. در سال های ۴۳ تا ۵۹ که می توان از آن به دوره مبارزات فرهنگی و نیز کادرسازی برای نهضت اسلامی مردم ایران نام برد، قم مرکز این مبارزه بود، به طوری که روحانیت نقش به سزایی در انتقال پیام امام(ره) و نیز تربیت نیرو در تمام نقاط کشور داشت. آغازگر مرحله عملیاتی انقلاب اما جرقه نهایی مبارزه با رژیم شاه و سرنگونی آن را نیز باید در قم جست وجو کرد و همان گونه که درسال ۴۲ نهضت از این شهر آغاز شد، درسال ۵۶ هم موج اعتراضات گسترده به شاه و رژیم پهلوی با محوریت این شهر آغاز گردید. رحلت مرموز آیت الله سیدمصطفی خمینی در آبان ۱۳۵۶ در عراق نقطه عطفی در نهضت اسلامی مردم ایران بود. مجالس یادبود وسیعی که در سراسر کشور برگزار شد جایگاه والای امام خمینی(ره) را در میان مردم به خوبی نشان داد. از این رو رژیم، تصمیم گرفت با توهین به ساحت حضرت امام خمینی(ره)، چهره ایشان را به عنوان رهبر نهضت مخدوش کند و سرانجام با انتشار مقاله ای توهین آمیز در روزنامه اطلاعات مورخ ۱۷ دی ماه ۵۶ به نام احمد رشیدی مطلق این کار انجام شد. با انتشار این مقاله اهانت آمیز، اولین واکنش ها در شهر قم آغاز شد. مدرسین حوزه علمیه قم دروس حوزه را در روز ۱۸ دی تعطیل اعلام کردند و مردم هم با تشکیل اجتماع بزرگی تظاهرات خود را به سوی منازل مراجع آغاز کردند. اوج اعتراضات که با تعطیلی بازار قم همراه بود در روز ۱۹ دی انجام شد و قم یکپارچه اعتراض به شاه و رژیم پهلوی بود. رژیم که توان مقابله با امواج خروشان مردم قم را نداشت، تظاهرات آنها را به گلوله بست و تعداد زیادی را به شهادت رساند. این قیام را باید نقطه عطفی در تاریخ نهضت اسلامی دانست چرا که پس از آن امواج انقلاب اسلامی شدت گرفت و با برگزاری چهلم های پی درپی مردم نقاط مختلف ایران و در شهرهایی مثل تبریز و یزد، دامنه انقلاب فراگیر شد. شهر قم بعداز پیروزی انقلاب و در برهه های مختلف همچنان نقش پیشگام خود را در دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی به خصوص در زمینه های علمی و فرهنگی حفظ کرده است. باید به پاس سال ها مجاهدت مردم قم، این شهر را مرکز نشر معارف و ارزش های انقلاب بنامیم. هادی سجادی پور
[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:40 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

کربلا قویترین جی پی اس هدایت

کربلا قویترین جی پی اس هدایت

کربلا قویترین جی پی اس هدایت

بهشت و نعمت های فراوانش را همه دوست دارند و می خواهند که روزی در این شهر پر نعمت جای گیرند. اما بر خلاف آنچه که برخی تصور می کنند جاده بهشت یک جاده اتوبانی و صاف و ساده و بی خطر نیست بلکه جاده منتهی به بهشت بسیار پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب و پرخطر است.

 

بهشت و نعمت های فراوانش را همه دوست دارند و می خواهند که روزی در این شهر پر نعمت جای گیرند. اما بر خلاف آنچه که برخی تصور می کنند جاده بهشت یک جاده اتوبانی و صاف و ساده و بی خطر نیست بلکه جاده منتهی به بهشت بسیار پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب و پرخطر است.

برخی از مسافران این جاده پرخطر به قعر دره های گمراهی سقوط می کنند و برخی دیگر خود را به بلندای قله سعادت می رسانند و در بهشت برین جای می گیرند.

آغاز این جاده خطرناک، زندگی دنیایی انسان و نهایتش سرای آخرت است. آری، این جاده که از میان همین دنیا می گذرد، گردنه های فراوانی دارد و غارتگران بسیاری را در خود جای داده است. دزدان سرگردنه در پس هر گردنه ای به کمین مسافران این جاده نشسته اند و دارایی های معنویشان را به تاراج می برند.

اما سخن این است که چگونه می توان از این جاده پر فراز و نشیب و خطرناک، عبور کرد و خود را به بلندای سعادت رساند؟

مسلما بدون یک «نقشه راه» مطمئن، عبور از چنین مسیری امکان پذیر نخواهد بود. نقشه ای که بتواند تمامی پستی و بلندی ها، گردنه ها و پیچ و خم ها، استراحت گاه ها و معبرها و خلاصه همه مکانهای پراهمیت سفر را در اختیار مسافر قرار دهد. نقشه ای که بتواند در هر لحظه جایگاه ما را نسبت به هدف و مقصد نشان دهد و راه را از بی راهه روشن سازد.

اما سوال این است که در مسیر پر پیچ و خم زندگی چه چیز می تواند «نقشه راهی» هوشمند برای انسان باشد؟ امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید:

«ای بندگان خدا! برای شما در تاریخ روزگاران گذشته درس های عبرت فراوان وجود دارد. ... روزگار بر آیندگان چنان می گذرد که بر گذشتگان گذشت. ماجراها و رویدادهای آن همانند یکدیگرند و نشانه های آن آشکار است.» (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲ و ۱۵۷)

بنابراین تاریخ گذشتگان و توجه به زندگی نسل های گذشته می تواند بهترین «نقشه راه» برای زندگی انسان باشد. چرا که تاریخ تکرار می شود و می تواند به عنوان یک «نقشه راه» مسیر آینده را برای ما روشن سازد.

خواندن تاریخ, همانند بالا رفتن به قله کوه است که هر چه بالاتر می روی دید وسیع تری نسبت به زندگی پیدا می کنی و هر چه به قله نزدیک تر می شوی احاطه بیشتری نسبت به حوادث می یابی.

پس چه نیکو است که به گوشه های مختلف تاریخ سرکی بکشیم و از احوالات شخصیت های آن عبرت بگیریم.

چه خوب بود اگر ما هم می توانستیم یک «جی پی اس» هوشمند برای جاده پر فراز و نشیب بهشت پیدا کنیم. اما نگران نباشید که خداوند این نقشه هوشمند را در گوشه کوچکی از تاریخ، سامان دهی کرده است. یک نقشه کوچک اما پر کاربد ماهواره ای که گویا برای همه قرن ها و برای همه زمانها و مکانها پاسخ گو است.

 

 

نقشه هوشمند هدایت

اگرچه نقشه های کاغذی کارایی فراوانی در مسیریابی دارند اما مسلما نقشه های هوشمند امروزی که در یک دستگاه کوچک جاگرفته است، کارگشاتر است. دستگاه های مکان یابی که با ارتباط ماهواره ای خود، اطلاعات وسیعی را در اختیار انسان می گذارد، مسافرت در جاده های پر فراز و نشیب و صعب العبور را آسان تر از گذشته کرده است.

چه خوب بود اگر ما هم می توانستیم یک «جی پی اس» هوشمند برای جاده پر فراز و نشیب بهشت پیدا کنیم. اما نگران نباشید که خداوند این نقشه هوشمند را در گوشه کوچکی از تاریخ، سامان دهی کرده است. یک نقشه کوچک اما پر کاربد ماهواره ای که گویا برای همه قرن ها و برای همه زمانها و مکانها پاسخ گو است. یک نقشه هوشمند تاریخی که پیشرفت تکنولوژی هم نمی تواند او را کهنه کند و به باد فراموشی بسپارد. نقشه ای جامع و سرشار از اطلاعات پر کاربرد. نقشه ای که همه نیازهای مسیر را در خود جای داده است و جایگاه انسان را در مسیر کمال نشان می دهد.

خوب که به عاشورای حسینی می نگریم، درمی یابیم که یک روز کوتاه پرفراز و نشیب، عجب «نقشه» ای برای مسیر زندگی انسانها است. نقشه ای کوچک و نُقلی که انبوهی از اطلاعات لازم برای جاده زندگی را در اختیار مسافران قرار می دهد. نقشه ای که تنها به بلندای یک روز کوتاه در محرم سال ۶۱ هجری است و پهنایش به اندازه سرزمین کوچکی چون کربلا است.

نقشه ای که با مراجعه به آن می توان جایگاه خود را نسبت به مقصد دریافت و فاصله خود را با جاده اصلی پیدا کرد.

نکند غارتگران گردنه بی عفتی, غیرت شما را همچون پسر مرجانه دزدیده باشند. نکند در سبزه زار علفهای هرز و سمی، مشغول نوش جان کردن میوه های خوش رنگ و لعاب مال حرام باشید. نکند مسیر را تا نزدیکی های بهشت همراه با سلیمان بن صُرَدها رفته باشید و خواب غفلت شما را به دره های توجیه برده باشد. نکند .... نکند ... .

 

 

کارکرد «جی پی اس» کربلا

خوب که به این مکان یاب کوچک و جمع و جور نگاه کنیم، تمامی گذرگاه ها و دره های زندگی را در آن خواهیم دید و خود را در گوشه ای از این نقشه پر فراز و نشیب خواهیم یافت.

حالا چشم دلتان را به نقشه بدوزید و گردنه ها را یکی پس از دیگری وارسی کنید که خدایی ناکرده در پس وسوسه هایش زمین گیر نشده باشید. نکند در پس گردنه طمع، کنار عمر سعد نشسته اید و به امید گندم ری سماق می مکید. نکند گردنه پول پرستی و دنیا طلبی، شما را در ترافیک لشکر عمر سعد زمین گیر کرده باشد. نکند سرازیری بی خیالی و سکوت شما را با مردم کوفه به دره های بی وفایی کشانده است.

نکند غارتگران گردنه بی عفتی, غیرت شما را همچون پسر مرجانه دزدیده باشند. نکند در سبزه زار علفهای هرز و سمی، مشغول نوش جان کردن میوه های خوش رنگ و لعاب مال حرام باشید. نکند مسیر را تا نزدیکی های بهشت همراه با سلیمان بن صُرَدها رفته باشید و خواب غفلت شما را به دره های توجیه برده باشد. نکند .... نکند ... .

نه، شما که خوبید و ان شاء الله چند قدمی با قله ۶ گوشه نقشه ما فاصله ندارید. اما اگر به بی راهه هم رفته بودید دستگاه هوشمند ما مسیر برون رفت را به راحتی به شما نشان می داد.

نقشه هوشمند کربلا، بن بست ندارد و در پس هر شکستی راه حلی را نمایش خواهد داد. حتی اگر در پس یکی از این گردنه ها زمین گیر شده باشید این نقشه جامع، مسیر پیشنهادی دارد. حتی اگر در قعر یکی از دره های گمراهی هم سقوط کرده باشید باز نقشه هوشمند ما راه نجاتی را نمایان خواهد کرد. عجب نقشه کارایی است این کربلا.

اگر پایتان لغزیده است و سابقه خوبی ندارید آسانسور توبه ای که به نام «حر بن یزید» نامگذاری شده شما را به جاده خوشبختی باز خواهد گرداند. اگر با چراغ خاموش به بی راهه رفته اید و راه را گم کرده اید، امداد و نجات «زهیر بن قین» راه را به شما نشان خواهد داد. حتی اگر همین الان از خواب غفلت بیدار شده اید، می توانید با کاروان «توابین» همراه شوید و گذشته را جبران نمایید. خلاصه خیالتان راحت که در این نقشه هیچوقت به در بسته برنخواهید خورد.

اینها تنها گوشه ای از کارایی های اعجاب انگیز این نقشه هوشمند است. حالا اگر خریدارید اول به چهار گوشه دلتان دو گوشه دیگر بیافزایید و سپس هزینه این نقشه پرارزش را بپردازید.

البته نگران هزینه نباشید که خداوند هزینه سنگینی برای آن پرداخته است. خون گرانقیمتی همچون عزیز فاطمه برای این نقشه پرکاربرد هدایت هزینه شده است.

پس حالا که هزینه اش پرداخت شده، شما فقط یک یا حسین بگویید و خیرش را ببرید و با آن صفا کنید.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

پیشینه مسجد مقدس جمکران

پیشینه مسجد مقدس جمکران

پیشینه مسجد مقدس  جمکران

مهمترین پایگاه شیعیان شیفته حضرت بقیه الله ارواحنا فداه ، مسجد مقدس جمکران ، در شش کیلومتری شهر مذهبی قم است . مطابق آمار، همه ساله ، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته ، از سرتاسر میهن اسلامی و جهان ، در این پایگاه معنوی ، گرد هم می آیند.

 

مهمترین پایگاه شیعیان شیفته حضرت بقیه الله ارواحنا فداه ، مسجد مقدس جمکران ، در شش کیلومتری شهر مذهبی قم است . مطابق آمار، همه ساله ، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته ، از سرتاسر میهن اسلامی و جهان ، در این پایگاه معنوی ، گرد هم می آیند.

آنچه مسلم است ، این است که این مسجد، بیش از یک هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه ، تأسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلی گاه حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بوده است . علامه بزرگوار، میرزا حسین نوری ، (متوفای ۱۳۲۰ هجری ) در کتاب ارزشمند نجم ثاقب که به فرمان میرزای بزرگ ، آن را تألیف کرد و میرزای شیرازی ، در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد، تاریخچه تأسیس مسجد مقدس جمکران را به شرح زیر آورده است :

شیخ فاضل ، حسن بن محمد بن حسن قمی ، معاصر شیخ صدوق ، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفه الحق و الیقین ـ از تألیفات شیخ صدوق ـ بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است :

شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی می گوید: شب سه شنبه ، هفدهم ماه مبارک رمضان ۳۹۳ هجری ، در سرای خود خفته بودم که جماعتی به درِ سرای من آمدند. نصفی از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدی صاحب الزمان ، صلوات الله علیه را اجابت کن که تو را می خواند». حسن بن مثله می گوید: «من ، برخاستم و آماده شدم. چون به در سرای رسیدم ، جماعتی از بزرگان را دیدم .

سلام کردم . جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران ) است ، آوردند». چون نیک نگاه کردم ، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالش های نیکو نهاده و جوانی سی ساله ، بر روی تخت ، بر چهار بالش ، تکیه کرده ، پیر مردی در مقابل او نشسته ، کتابی در دست گرفته ، بر آن جوان می خواند.

بیش از شصت مرد که برخی جامه سفید و برخی جامه سبز بر تن داشتند، برگرد او روی زمین نماز می خواندند. آن پیر مرد که حضرت خضر (علیه السلام) بود، مرا نشاند و حضرت امام

(علیه السلام) مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: تو، چند سال است که این زمین را عمارت می کنی و ما خراب می کنیم . پنج سال زراعت کردی و امسال دیگر باره شروع کردی ، عمارت می کنی ، رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی ، باید هرچه از این زمین منفعت برده ای ، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند. به حسن بن مسلم بگو اینجا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمین های دیگر برگزیده و شریف کرده است ، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کرده ای ! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشده ای ! اگراز این کار بر حذر نشوی ، نقمت خداوند، از ناحیه ای که گمان نمی بری بر تو فرو می ریزد».

حسن بن مثله عرض کرد: «سیّد و مولای من ! مرا در این باره ، نشانی لازم است ؛ زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمی پذیرند». امام (علیه السلام) فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده ، ما در اینجا علامتی می گذاریم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سیّد ابوالحسن و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق به ناحیه اردهال که ملک ماست ، بیاورد و مسجد را تمام کند و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند. مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در اینجا بگزارند؛ دو رکعت تحیّت مسجد و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگزارند.» و این نقل از لفظ مبارک امام (علیه السلام) است که فرمود: «فَمَنْ صلاّهما، فکأنّما صلّی فی البیت العتیق ». «هر کس ، این دو رکعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانه کعبه آن را خوانده است .»

حسن بن مثله می گوید چون مقداری راه پیمودم ، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گله جعفر کاشانی ـ چوپان ـ بُزی است ، باید آن بز را بخری . اگر مردم پولش را دادند، با پول آن خریداری کن و گرنه پولش را خودت پرداخت کن . فردا شب آن بُز را بیاور و در این موضع ذبح کن . آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان ، گوشت آن بُز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد...»

حسن بن مثله می گوید: من ، به خانه رفتم و همه شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم . همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم . پس او گفت : «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (علیه السلام) فرموده بود، اینجا نهاده است و آن ، اینکه حدود مسجد، با میخ ها و زنجیر ها مشخص شده است. » آن گاه به نزد سیّد ابوالحسن الرضا رفتیم . چون به سرای وی رسیدیم غلامان و خادمان ایشان گفتند: «شما از جمکران هستید؟» گفتیم : «آری ». پس گفتند: «از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شماست. » پس وارد شدم و سلام گفتم .

جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید. پیش از آنکه من سخن بگویم ، او سخن آغاز کرد و گفت : «ای حسن بن مثله ! من خوابیده بودم . شخصی در عالم رؤیا به من گفت : شخصی به نام حسن بن مثله ، بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد، آنچه بگوید اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ماست . هرگز، سخن او را رد نکن . از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم .» حسن بن مثله ، داستان را مشروحاً برای او نقل کرد. سید ابوالحسن ، دستور داد بر اسب ها زین نهادند. سوار شدند. به سوی دِه (جمکران ) رهسپار گردیدند. چون به نزدیک دِه رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گله اش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله ، به میان گله رفت ، آن بز که از پشت سر گله من آمد، به سویش دوید. حسن بن مثله ، آن بُز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت : به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گله من نبود، جز امروز که در میان گله ، آن را دیدم و هرچند خواستم که آن رابگیرم ، میسّر نشد.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

آبادانی مساجد در چیست؟

آبادانی مساجد در چیست؟

آبادانی مساجد در چیست؟

مسجدهای خدا را تنها کسی تعمیر می کند که به خدا و روز جزا ایمان داشته و نماز بپا دارد و زکات دهد، و جز از خدا نترسد، ایشانند که امید هست که از راه یافتگان باشند.

 

آباد کردن مساجد (که در قرآن اشاره شده) به چه معنایی است؟

مسجدهای خدا را تنها کسی تعمیر می کند که به خدا و روز جزا ایمان داشته و نماز بپا دارد و زکات دهد، و جز از خدا نترسد، ایشانند که امید هست که از راه یافتگان باشند.

هر سخنی، مانند هر فعل یا چیز دیگری، روحی و جسمی، ظاهری و باطنی دارد. اگر جسم از روح گرفته شود، دیگر چیزی تعین نخواهد داشت و اگر روح از جسم گرفته شود، حیاتی در آن نشعه باقی نمی ماند. به عنوان مثال وقتی چند جمله ای [مانند: دوستت دارم] بگویند، باطن و روح این جمله به تناسب قصد و نیت گوینده ها متفاوت می شود. مثلاً ممکن است این جمله را به زبان دیگری بیان داشته یا نوشته اند و او فقط مترجم است. ممکن است کسی این جمله را در ظاهر نمودن و اذعان به محبت و علاقه ی خود بگوید، ممکن است کسی دروغ بگوید، ممکن است کسی برای ریا و فریب بگوید و ... . چنان چه مشهود است، ظاهر جمله همه شکل هم است، اما معانی مقصود آن متغیر می گردد.

عمارت یا تعمیر و آبادانی نیز مانند سایر افعال آدمی، از این قاعده مستثنی نیست. یک ساختمان، یک محل و یک پایگاه، چه مسجد باشد و چه قصر و چه پادگان یا فروشگاه، ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش همان بنا و تجهیزات آن است و باطنش به هدف، مقصود و چگونگی بهره وری بستگی دارد. به همین دلیل اگر یک قصر مجللی مدت ها خالی از سکنه باشد، می گویند «متروکه» است، اما یک ده کوچک با چند خانه ی کاه گلی را می گویند آباد است.

مسجد وقتی مسجد است که برای «الله» باشد، بلکه آن را ساختمانی می شناسد مانند هر ساختمان دیگری که برای فساد و گناه بنا شده باشد. لذا به پیامبرش امر می فرماید که مسجد ضرار را به آتش بکشد

مساجد نیز همین طور هستند. ظاهری دارند که آن همان بنا و تجهیزات آن است و باطنی دارند که همان نیت از ساختمان و تجهیز و نیز چگونگی فعالیت و بهره وری از مسجد است. پس اگر کسی مسجدی بسازد، یا دیوار خراب مسجدی را تعمیر کند و یا مثلاً یک دستگاه تهویه برای آن نصب کند و ...، مسجد را آباد کرده است. اما فقط ظاهر مسجد را آباد کرده است و ارزش کارش نیز بستگی به هدف و نیتش دارد. لذا اگر شخصی مسجدی برای عبادت و فعالیت مسلمین بنا کند، اگر مسلمانان در آن حضور یابند و به اقامه نماز جماعت، دعا، گفتگوی با یک دیگر، تعاون و همدلی و همراهی بپردازند، روح مسجد را آباد کرده اند. چنان چه پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «جوانان زینت های مساجد هستند». پس حضور یک جوان در یک مسجد و در نماز جماعت، زینتی گرانقدرتر و آبادانی زنده تر و مؤثرتری برای خود جامعه اش است، تا لوستری با هزار شعله.

به همین دلیل وقتی خداوند متعال درباره ی اهمیت «آبادانی مساجد» اشاره می نماید، بر هدف، نیت و چگونگی بهره وری آن تأکید نموده و می فرماید:

«إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ (التوبه، ۱۸)

ترجمه: مسجدهای خدا را تنها کسی تعمیر می کند که به خدا و روز جزا ایمان داشته و نماز بپا دارد و زکات دهد، و جز از خدا نترسد، ایشانند که امید هست که از راه یافتگان باشند.

بدیهی است که منظور از این آیه چنین نیست که هیچ غیر مؤمنی در عالم نمی تواند مسجدی را بسازد و یا گوشه ای از آن را تعمیر کند و نیز چنین نیست که هر کس اقدام به چنین امری نمود، حتماً مؤمن است، بلکه این آیه اشاره به همان روح مسجد دارد که با قصد و هدف و چگونگی استفاده تناسب دارد. لذا اگر غیر مؤمنی با هدف خودنمایی، فریب، ریا، تأسیس یک پایگاه جهت ایجاد انحراف و فتنه در میان مسلمین و ...، مسجدی را بنا نمود یا آباد کرد، خداوند متعال آن را مسجد «مَساجِدَ اللَّهِ» نمی شناسد، مسجد وقتی مسجد است که برای «الله» باشد، بلکه آن را ساختمانی می شناسد مانند هر ساختمان دیگری که برای فساد و گناه بنا شده باشد. لذا به پیامبرش امر می فرماید که مسجد ضرار را به آتش بکشد.

پس، آبادانی مسجد، هم به ظاهرش اطلاق می گردد و هم به باطنش و اصل «روح و باطن» آن است که به قصد، هدف، نیت، حضور، رونق بخشیدن و فعالیت مؤمنین بستگی دارد.

منبع : شبهه (مرکز پاسخگویی به شبهات)

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

از شیخ لطف الله تا جمکران

از شیخ لطف الله تا جمکران

از شیخ لطف الله تا جمکران

مهم ترین مساجد ایران کدامند؟

 

گفته می شود اکنون نزدیک به ۷۰ هزار مسجد در ایران وجود دارد. از این میان تعداد معدودی هستند که علاوه بر این که خانه خدا و محل عبادت مردمان هستند ویژگی های دیگری دارند که آنها را برجسته و متمایز می کند. در این فهرست تلاش شده که چند مسجد مهم و مشهور ایران را نام ببریم و ویژگی خاصی که باعث شده این مسجد به این نقطه توجه برسد، یاد کنیم.

 

۱ـ قدیمی ترین مسجد ایران: قدیمی ترین مسجد ایران در روستای فهرج از توابع کرمان قرار گرفته است. روستای فهرج در نزدیکی یزد و در کناره راه اصلی یزد به بافق است. بنای این مسجد به سال های اولیه ورود اسلام به ایران برمی گردد کما این که در نزدیکی آن مجموعه ای تحت عنوان مجموعه شهدای فهرج قرار دارد که یادگاری از شهدای اسلام در سال ۳۲ هجری قمری است. نقشه مسجد بسیار ساده است و یک مناره و یک نیم گنبد دارد. دیوارهای گلی این مسجد صفای خاصی به محوطه آن بخشیده کما این که معدود درخت های آن در حیاط خشکش روحی از زندگی را به این مسجد می بخشد.

 

۲ـ بزرگ ترین مسجد ایران: «مسجد نو» یا «مسجد اتابک» در شیراز، بزرگترین مسجد ایران است. گفته می شود این مسجد در زمان حکومت اتابکان ساخته شده است. مسجد اتابک یکی از نخستین آثار ملی ثبت شده در ایران به شماره ۷۳ در سال ۱۳۱۰ است. مساحت این مسجد نزدیک به بیست هزار متر مربع است. گفته می شود در سال های گذشته به دلیل برخی بی مبالاتی ها خساراتی به این مسجد وارد آمده است. قدمت این مسجد به سده ششم هجری قمری برمی گردد. در برخی منابع آمده که این مسجد در عصر مشروطیت به عنوان پایگاهی برای آزادیخواهان شیرازی مطرح بوده است. در شهر شیراز دو مسجد دیگر یعنی مسجد عتیق و مسجد جامع وکیل هم اهمیت تاریخی و همچنین معماری و زیباشناختی دارند.

 

۳ـ کوچک ترین مسجد ایران: مسجد آرد و خرما در اردکان یزد به عنوان کوچک ترین مسجد ایران شناخته می شود. در محله سیف، خیابان امام خمینی و کوچه دروازه میرمحمد صالح این شهر مسجدی با عرض سه متر و طول پنج و نیم متر قرار گرفته که کوچک ترین مسجد ایران است. این مسجد معماری ساده ای دارد و در مورد ساخت آن در دوره صفویه یا قاجاریه اختلاف نظر وجود دارد. در مورد وجه تسمیه این مسجد هم اختلاف است.

 

برخی می گویند آرد و خرما دستمزد کارگران ساخت این مسجد بوده و عده ای دیگر از آسیابی حرف می زنند که در کنار این مسجد بوده و هسته خرما را به آرد تبدیل می کرده است. جالب است بدانید بتازگی میراث فرهنگی در اقدامی عجیب تصمیم گرفته مساحت کوچک ترین مسجد ایران را توسعه دهد!

 

اما به غیر از این ترین های معماری باید به شاهکارهایی هم اشاره کرد که نشانی از قوه ابتکار و البته هنر معمارانشان داشته اند. روشن است که تعداد این مساجد زیاد است، اما در اینجا به چند نمونه از آن اشاره می کنیم.

 

۴ ـ مسجد گوهرشاد؛ نمادی از حضور زن در عرصه اجتماع: مسجد جامع گوهرشاد در جوار حرم مطهر امام رضا(ع) یکی از مساجدی است که از نظر اهمیت و همچنین معماری کمتر همتایی دارد. این بنا به دستور گوهرشاد همسر شاهرخ از پادشاهان تیموری ساخته شده است. اهمیت این مسجد در چشمان مردم به فضیلت عبادت در آن و همچنین منبری تاریخی برمی گردد که از قدیم تصور مردم بر این بوده که در هنگام ظهور حضرت صاحب الزمان بر این منبر جلوس خواهند کرد. در عین حال از دید معماری، گنبد و همچنان ایوان این مسجد اثری زیبا از معماری ایرانی و اسلامی است. معمار این اثر استاد قوام الدین شیرازی بوده است. مسجد گوهرشاد در تاریخ معاصر ایران هم موثر بوده آنجا که قیام مردم علیه حکومت رضاخانی با سرکوب نظامیان مواجه می شود.

 

۵ ـ مسجد شیخ لطف الله و مسجد امام اصفهان: دو مسجد مهم از نظر معماری و زیبایی شناختی در دو سوی یک میدان مهم در اصفهان قرار گرفته اند. مساجدی که در عین حال مدرسه هم بوده اند و نمادی از به هم پیوستگی چهار نهاد مهم اجتماعی یعنی مدرسه و مسجد و بازار و حکومت. مسجد شیخ لطف الله اصفهان از حیث قدمت به حدود ۴۰۰ سال پیش برمی گردد. بنای این مسجد در دوران صفوی به فرمان شاه عباس اول و به دست استاد محمدرضا اصفهانی ساخته شده است. گنبد و کاشیکاری این مسجد از حیث معماری زبانزد است. ظاهرا این مسجد برای تجلیل از فردی به نام شیخ لطف الله ساخته شده و از همین رو به این نام گذارده شده است. همچنین چرخش راهروی ورودی آن به شکلی که جهت قبله را برای نمازگزار آسان می کند از دیگر شاهکارهای معماری در این مسجد است.

 

مسجد شاه یا مسجد امام خمینی در آن سوی میدان کمی دیرتر ساخته شده است. این مسجد هم به دستور شاه عباس و توسط علی اکبر اصفهانی ساخته شده است. در این مسجد وقایع تاریخی هم در عصر مشروطیت رخ داده که اهمیتی دو چندان به این بنا می بخشد.

 

۶ ـ مسجد اعظم و مسجد جمکران در قم: روشن است که شهری دینی چون قم مساجد زیادی دارد و می توان از بسیاری از آنها در این گزارش نام برد. با این حال دو مسجد اعظم و جمکران در این شهر اهمیت بیشتری نسبت به دیگران دارند. مسجد جمکران در نزدیکی قم مسجدی منتسب به حضرت صاحب الزمان است که بخصوص در روزهای سه شنبه و جمعه مورد توجه مردم قرار می گیرد. مسجد اعظم هم مسجدی است که حدود ۵۵ سال پیش در جوار حرم حضرت معصومه ساخته شده است. این مسجد از حیث برگزاری مراسم انقلابی پیش از انقلاب و نیز برگزاری مراسم یادبود بزرگان حوزه و نیز تدریس بزرگانی چون آیت الله وحید خراسانی و مکارم شیرازی مورد توجه قرار دارد.

 

۷ ـ مساجد انقلابی: تهران شهری قدیمی نیست و از این رو نمی توان مدعی مساجدی قدیمی در آن بود، اما مساجد این شهر در همین صد سال هم تاثیرگذاری خاصی داشته اند.

 

مسجد امام خمینی در قلب بازار تهران که قدمت آن به دوره قاجار باز می گردد مامنی برای سخنرانی های آتشین محمدتقی فلسفی در دوران پیش از انقلاب اسلامی بود. همچنین گفته می شود که این مسجد در جربان اعتراض به لوایح ایالتی و ولایتی و نیز قیام ۱۵ خرداد نقشی تاریخی ایفا کرده است.

 

در عین حال مساجد دیگری همچون مسجد قبا در خیابان شریعتی به عنوان پایگاه شهید مفتح، مسجد هدایت در قلب تهران به عنوان پایگاه آیت الله طالقانی و مسجدالجواد در میدان هفت تیر به عنوان مامنی برای انقلابیون در جریان مبارزات علیه رژیم پهلوی موثر بودند. در کنار این مساجد باید به نام مسجد کرامت در مشهد هم اشاره کرد که محلی برای تدریس آیت الله سیدعلی خامنه ای در دوران مبارزات پیش از انقلاب اسلامی بوده است.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مشاهیر مدفون در حرم امام رضا علیه السلام

مشاهیر مدفون در حرم امام رضا علیه السلام

مشاهیر مدفون در حرم امام رضا علیه السلام

سحر است... تو به ملاقات آقا آمده ای... زیارت کرده ای و یک دل سیر با آقا حرف زده ای و حالا می خواهی به شکرانه این نعمت نماز صبحگاه را در جوار ولی نعمتت بخوانی... نماز را که تمام کردی و زیر لب زمزمه می کنی: دیروز در فراقت بودم و امروز در حضورت!

 

سحر است... تو به ملاقات آقا آمده ای... زیارت کرده ای و یک دل سیر با آقا حرف زده ای و حالا می خواهی به شکرانه این نعمت نماز صبحگاه را در جوار ولی نعمتت بخوانی... نماز را که تمام کردی و زیر لب زمزمه می کنی: دیروز در فراقت بودم و امروز در حضورت! دیروز در هوایی دگر بودم و امروز در طلبت! دیروز در فریب هوسی غرقه بودم و امروز رام حضورت! زیارتت را می کنی و می دانی زیارت قبور که یک سنت اسلامی است و می دانی به برکت وجود بارگاه ملکوتی مولایمان، بزرگان و مشاهیری که در این شهر زندگی می کردند و یا پس از درگذشت در این ارض اقدس دفن شدند و یا بدن آن ها بر حسب وصیت شان از شهرهای دور و نزدیک به این جا انتقال یافته و به تدریج علاوه بر خاکسپاری در رواق های حرم، صحن ها و بهشت ثامن الائمه(ع) دفن شده اند. قبل از آن که حرم را ترک کنی سری به برخی از این بزرگواران مدفون در حرم می زنی... زیارت که رفتی، یاد ما هم باش.

 

 

اصفهانی (نخودکی)

یاسین و حاجت های برآورده شده

کمتر کسی است که این عالم بزرگ را نشناسد و نداند روزهای چهارشنبه روبروی پنجره فولاد چه غلغله ای به پا می شود. حاج شیخ حسن علی اصفهانی نخودکی در محله معروف جهان باره اصفهان که می گویند میهمان سرای سلطان سنجر بوده، به دنیا آمده. او علوم مقدماتی را از پدر و معلمان دیگر فرا گرفت. پدرش او را از همان کودکی در هر سحرگاه بیدار و با نماز و دعا آشنا می کرد و از آن به بعد، تا ۱۵ سالگی بیشتر شب ها را تا صبح بیدار می ماند و بعدش هم تا پایان عمرش هر سال ماه های رجب، شعبان، رمضان و ایام البیض را روزه بود و شب ها تا صبح بیتوته می کرد.

خواندن و نوشتن و زبان و ادبیات عرب را در اصفهان یاد گرفت و بعد از آن به مشهد آمد و یک سالی در این شهر اقامت کرد و برای تکمیل علوم به نجف مشرف شد.

او سال ها در خدمت مردم مشهد بود و شب و روز نمی شناخت. روزی پسرش به او گفت: خوب است برای مراجعه مردم وقتی مقرر شود که ایشان در جواب گفت: آن کس که برای رضای خدا به خلق خدمت می کند، نباید وقت معین کند.

آخرین روزهای زندگی مریض شد و به دستور پزشکان، به بیمارستان منتصریه مشهد انتقال یافت و در آن جا بستری شد ولی ازدحام جمعیت باعث شد به منزل یکی از دوستان نزدیک خود منتقل شود.

روح پاکش درسن۸۲ سالگی به جوار حق شتافت. جنازه آن فقید علم و معرفت بر روی هزاران دست از ارادتمندان اندوهگین و سوگوارش، از محله سعدآباد مشهد در خیابان های شهر که عموما به حال تعطیل درآمده بود، عبور می کرد تا به ده «سمرقند» به محل سکونت شان رسید. در آن جا بر حسب وصیت شان در آب روان غسل داده شد. برای او تشییع بی نظیری ترتیب یافت و در صحن عتیق در جنب ایوان شاه عباس مقابل غرفه ای که غرب ایوان است (صحن انقلاب) دفن شد. روز فوت حاج شیخ که مصادف بود با روزهای اشغال خراسان به دست نیروهای ارتش سرخ شوروی، حالت فوق العاده اعلام شد و سربازان روسی با مسلسل های خود در سراسر مسیر تشییع جنازه به گشت مشغول بودند. علی منصور، استاندار وقت خراسان، رحلت ایشان را به دربار اطلاع داد و به احترام ایشان مشهد تعطیل شد، حتی ارمنی ها و کلیمی ها دست از کار کشیدند.

 

 

حاج شیخ مجتبی قزوینی

عالمی از جنس سادگی

مردی از تبار روحانیت که پدرش عالم بلند پایه قرن ۱۴ بود و از پایه گذاران مکتب تفکیک. در قزوین به دنیا آمد و بعد از آشنایی با مقدمات و مبانی علوم، سفرهای علمی خود را شروع کرد و به سراغ عرفان و فلسفه اسلامی رفت. در سال ۱۳۴۱ ه.ق به مشهد می آید و محله دریادل کنار تکیه و مسجد علی اکبریها را برای زندگی انتخاب می کند. ۴۰ سال در حوزه علمیه مشهد شاگردان برجسته اش را پرورش می دهد کتاب های فاخری از خود به جا می گذارد. زندگی این عالم بسیار ساده بود و نمونه ای مجسم از پرهیزگاری و پارسایی بود و از طلبه های درسخوان حمایت می کرد و برای سادات احترام ویژه ای قائل بود. جنب غربی صحن عتیق و مابین صحن های انقلاب و جمهوری محل دفن این عالم است.

 

 

حر عاملی

عالم سفرکرده

یکی از خیابان های مشهد به نام کسی است که از بزرگان علمای شیعه و فقه جعفری است. او زاده یکی از روستاهای لبنان بوده و ۴۰ سال از زندگی خود را در سفر به کشورهای اسلامی بوده است. بعد از سفر حج، در مسیر خراسان مدتی در اصفهان زندگی می کند و جایگاه او به اندازه ای بود که بدون اجازه به دربار شاه سلیمان می رفت. بعد از آن به مشهد می آید و تا ۳۱ سال در این شهر ماندگار می شود و حلقه های درسی خود را تشکیل می دهد و شاگردان در خوری را تربیت می کند. او در ۲۱ رمضان فوت می شود و آرامگاه او طبقه زیرین مدرسه میرزا جعفر که به صحن انقلاب متصل است قرار دارد.

 

 

شیخ بهایی

عالم معمار

عالمی بی نظیر که تاریخ کمتر به خود دیده است. از فقه و حدیث بگیرید تا طب، هندسه، نجوم و معماری سررشته داشته است. او که دوران کودکی را در جبل عامل گذرانده در ۱۳ سالگی با خانواده اش به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی و از طرف دیگر دعوت شاه طهماسب صفوی برای حضور در ایران، به ایران می آیند و در قزوین ساکن می شوند. شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسایی او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخ الاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان، از ۵۳ سالگی تا آخر عمر (۷۵ سالگی) منصب شیخ الاسلامی پایتخت صفوی که بزرگ ترین مقام دینی و معنوی در دربار مقتدرترین شاه صفوی، عباس اول را برعهده داشته باشد.

شیخ، سفرهایی برای زیارت، سیاحت، دانش اندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان سیاسی داشته است که به مکه، مصر و شام بوده اند. در اواخر عمر از تمامی مقام ها کناره گرفت و به سیر و سلوک پرداخت.

وی در سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان فوت می شود و بنابر وصیت خودش پیکر او را به مشهد منتقل کردند و در کنار آرامگاه علی بن موسی الرضا جنب موزه آستان قدس به خاک سپردند. امروزه آرامگاه وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در رواقی که به یاد او نامگذاری شده قرار دارد. بنای بسیاری از آثار معماری عصر شاه عباس صفوی و بخش هایی از حرم مطهر به ایشان نسبت داده می شود.

نویسنده: مریم توکلی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

آیا این درخت خون گریه می کند؟

آیا این درخت خون گریه می کند؟

آیا این درخت خون گریه می کند؟

گشتی در روز عاشورای حسینی در یک امامزاده شهر

 

غرب تهران، جنوب شرقی منطقه پونک یا به عبارتی ده پونک، امامزاده ای قدیمی به نام «امامزاده عینعلی و زینعلی» را در خود جای داده است؛ امامزاده ای که دو نواده جوان امام سجاد(ع) در آنجا آرمیده اند و به دلیل جاری شدن خون یکی از درختان چنارش در ظهر عاشورا، بیش از هر امامزاده دیگری معروف است. افرادی که می خواهند سری به این امامزاده بزنند، علاوه بر زیارت می توانند در این محوطه پر از درخت به تفریح و گردش نیز بپردازند. در مسیر رسیدن به این امامزاده دیواره های کاهگلی وجود دارد که شما را برای رسیدن به این امامزاده هدایت می کند. در بساط خرده فروشی ها از بادکنک، چسب، اسبا ب بازی های چینی گرفته تا چادر، تسبیح و دمپایی به فروش می رسد اما در ایام سوگواری دهه محرم اگر به آنجا بروید خبری از بساط فروشی ها نیست بلکه به فاصله های کوتاهی، درویشان برای خود بساط و فرش پهن کرده اند و با میکروفن از مصیبت ها و آنچه در آن ایام بر اهل بیت گذشته سخن می گویند که گهگداری صداهای آنها در هم می پیچد.

در روز عاشورا وقتی وارد صحن امامزاده می شوید، صدای دعای کمیل از همه بلندگوها پخش می شود و همهمه زایران در میان صدای دلنشین گوینده، گم می شود. آنچه در ابتدای امامزاده توجه همگان را به خود جلب می کند، انبوه سنگ قبرهایی است که به قولی به جای خرید آن می توان یک واحد آپارتمان در همان حوالی گرفت، البته ناگفته نماند بیشتر اهل قبور از اهالی ده و محله پونک هستند و در امتداد نام خانوادگی شان، پونکی به چشم می خورد و به گفته یکی از خادمان از زمانی که امامزاده در اختیار سازمان اوقاف قرار گرفت. کسی که می خواهد آنجا را برای آرامگاه ابدی خود انتخاب کند، باید میلیون ها تومان برای خرید قبر پس انداز کند.

از خادم پرسیدم، چندی پیش شایع شده بود که قبرهای دو طبقه این محوطه ۹۰ میلیون تومان است آیا این خبر درست بوده؟ وی در پاسخ به سوالم گفت: «این موضوع مربوط به چند ماه گذشته بود، جدیدا قبر دو طبقه صدمیلیون تومان است و اینکه هیچ قبری پیش فروش نمی شود و تا زمانی که کل پول به حساب واریز نشود اجازه دفن صادر نمی شود و پول حاصل از قبر و داخل حرم نیز در اختیار سازمان اوقاف قرار می گیرد.» در آن روز سرد و پرسوز عاشورا با زایران بی شماری از نقاط مختلف تهران و اطراف تهران مانند حصارک، سولقان، یوسف آباد، نیاوران، کرج، رباط کریم و... به محل امامزاده آمده بودند و چند نفر از اقوام اهل قبور نیز در کنار قبرها مشغول خواندن زیارت عاشورا بودند از یکی از آنها پرسیدم که قبر مذکور را حدود چه قیمتی خریدید؟ در جوابم گفتند: «ما چون اهل اینجا هستیم حدود دو ماه پیش که فرزندمان را از دست دادیم یک میلیون و ۵۰۰هزار تومان خریدیم و با دست شان به قبرکناری اشاره کردند و گفتند کسی که در اینجا دفن است از اهالی پونک به شمار نمی آید و به دلیل واسطه هایی که داشتند قبر دوطبقه را به قیمت ۳۰ میلیون تومان خریدند اما سایر افراد دیگر باید بالای این حرف ها، پول بدهند.»

 

 

در این حرم چه کسانی خفته اند؟

در میان حیاط بزرگ و زیبای امامزاده، ساختمانی با مساحت ۱۲۰ مترمربع آجری با پوششی از شیروانی سبزرنگ آشنا می شویم که درون آن بقعه ای قرار دارد که دو نفر از نوادگان امام سجاد علیه السلام در آنجا آرمیده اند. این دو برادر به نام های عینعلی ۱۱ساله و زینعلی ۱۵ ساله در ۱۱۵۳ سال گذشته هنگامی که قصد سفر به مشهد و دیدن امام رضا را داشتند و در برکه ای زیر یکی از درختان چنار حیاط اینجا مشغول آب تنی بودند که به دست ماموران خلیفه عباسی به شهادت رسیدند و در این مکان به خاک سپرده شدند که از آن زمان تا کنون، این مکان محل زیارت افراد متدین و مخصوصا اهالی محل شده است، البته امامزاده مذکور در زمان سلطنت فتحعلی شاه به شکل و شمایل سایر امامزاده ها درآمد و در دوران ناصرالدین شاه نیز ایوانی در سمت شرقی بقعه و مسجدی در غرب حیاط ساخته شد و سرانجام در سال ۱۳۳۷ به دستور ناصر فرمانفرما این امامزاده به شیوه سایر مکان های مذهبی درآمد که ۵۰سال بعد فعالیت های عمرانی جدیدی در این بقعه شامل دیوارکشی در اطراف آن، احداث دفتر آستانه، ساختمان سرایداری، آشپزخانه و درمانگاه ساخته شد. حرم دارای یک در ورودی برای آقایان و دو در ورودی برای بانوان است.

 

 

درختی که از آن خون می چکد

قدیمی های این منطقه معتقدند از یکی از درختان چناری که در محوطه امامزاده قرار دارد و امروزه با نرده های سبزرنگ دور آن حصار کشیده شده، در ظهر عاشورا بعد از اذان ظهر خون می چکد. با اینکه هنگام اذان ظهر در محوطه امامزاده و در کنار درخت چنار مذکور بودم، اثری از چکیدن خون ندیدم البته یکی از زایران نیز بیان داشت: «به دلیل آنکه در این چند سال اخیر، افراد تکه هایی از این درخت را برای تبرک بریده اند، ریشه آن خشک شده و دیگر خون گریه نمی کند.» یکی از جوانان نیز معتقد بود: «تلویزیون چندی پیش مستندی گذاشته بود که نشان می داد شیره برخی از درختان به لحاظ علمی قرمز است و مسلما شیره این درخت هم قرمز است. اما در همین حال پیرزنی به وی تنه می زند و می گوید: «نه این حرف ها نیست، هیچ درختی وجود ندارد که شیره اش قرمز باشد. درست است که ما از نزدیک چکیدن خون را ندیده ایم اما از قدیم گفته اند که در عاشورا این درخت خون گریه می کرده»، زایر دیگری نیز بر این باور بود که در سی دی آموزش که مدرسه به دخترش داده بود همچنین موردی را دیده بود که از درختی خون می چکید اما درخت در شهر طالقان قرار داشت. اکثر قریب به اتفاق زایران چکیدن خون از درخت را ندیده بودند اما این موضوع را شنیده بودند. البته خیلی ها هم اظهار بی اطلاعی می کردند و می گفتند: کدام درخت؟ به ما هم نشان می دهید؟

با این اوصاف، سراغ فاطمه خانم، یکی از خادمان افتخاری امامزاده را گرفتم که آدرس بوفه امامزاده را نشانم دادند. به سراغش رفتم و از او خواستم که جریان خون و درخت چنار را از سیر تا پیاز بگوید: وی در جواب سوالم گفت: «۲۰سال است که در کوچه کنار امامزاده ساکن و از خادمان اینجا هستم. در این ۲۰سال، ۱۸ سال خودم از نزدیک شاهد چکیدن و شره کردن خون از درخت چنار بودم که البته بعد از چند سال، به صورت چکه چکه از درخت خون می چکید که البته دو سالی است که دیگر این درخت، خون گریه نمی کند.

دلیل خون گریه کردن درخت هم برای این است که این دو طفل معصوم توسط جلادان عباسی زیر این درخت با بیل سرشان قطع شد. اگر یک روز را مشخص کنید و بگویید که چه زمانی می آیی، من دستمال کاغذی را که به خون درخت آغشته کرده ام، نشانت می دهم، این دستمال را میان صفحات مفاتیح گذاشتم تا بعد از مرگم، در کنارم دفن کنند.» وی همچنین اظهار داشت: «غیر از ظهر عاشورا، روزی که در حرم امام رضا بمب گذاشتند، دوباره این درخت خون گریه کرد و اگر اشتباه نکنم هفت سال پیش، محققان دوربینی را زیر درخت کار گذاشتند تا جریان چکه کردن خون را از نزدیک ببیند اما این دفعه به جای آنکه درخت مذکور، خون بگرید، درخت کناری اش خون سرداد.»

همچنین وی در پاسخ سوالم که به غیر از دهه اول محرم، دیگر چه روزهایی این امامزاده شلوغ می شود، گفت: هفتم و چهلم امام، شب های احیا، ایام فاطمیه و روزهای سه شنبه و پنجشنبه به دلیل آنکه در این دو روز دعا قرائت می شود.» در نهایت اما سوال در مورد راز درخت مشهور این امامزاده باقی است. وقتی در این هوای سوزناک و سرد از امامزاده بیرون می آیی با بساط لبو و باقالی فروشی هایی روبه رو می شوید که برای خود دولاپهنا حساب می کنند و کاروکاسبی پررونقی راه انداخته اند و زایران را به سوی خود جلب می کنند.

زهرا خالقی‌صفا

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

ملاقات با بنای سالخورده

ملاقات با بنای سالخورده

ملاقات با بنای سالخورده

مسجدی که ۱۸۰ سال قدمت دارد ...

 

بزرگ ترین و باعظمت ترین بنای تاریخی تهران قدیم که همچنان پابرجاست، با قدمتی ۱۸۰ساله است که در حاشیه شمالی بازار بزرگ تهران واقع شده. بنابر شواهد تاریخی، مسجد شاه یا سلطانی که از آن نیز به نام مسجد جامع جدید نام می برند، نخستین مسجد دارالخلافه و دومین مسجد بزرگ بعد از مسجد جامع بازار است. این مسجد در مساحت ۱۰هزارمتری ساخته شده که به دلیل قرار داشتن در بافت تجاری تهران، پر رفت و آمدترین مسجد پایتخت به شمار می رود.

مسجد سلطانی در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار ساخته شد و از این رو به نام مسجد شاه معروف گردید. البته مورخان در زمینه تاریخ ساخت این مسجد باشکوه، اختلاف نظر دارند. میرزا صالح شیرازی،نخستین کسی است که درباره زمان ساخت مسجد نظر داده، وی پایان ساخت این بنا را سال ۱۲۵۵ هـ. ق می داند اما در کتیبه هایی که در ایوان گنبدخانه قرار دارد، سال ۱۲۲۲ هـ. ق به همراه نام فتحعلی شاه حک شده است، با همه این تفاصیل، اکثر پژوهشگران تاریخ، ساخت این مسجد را بین سال های ۱۲۲۴ تا ۱۲۲۹ هـ .ق می دانند. یک دیپلمات روسی در دوران قاجار مسجد سلطانی را این گونه شرح داده است: «یکی از بناهای زیبا و دیدنی تهران، مسجد شاه است که گنبد کوچک آن طلاکاری شده. زبان مردم ایران این اعجاز را می ستاید.»

 

 

معماری مسجد سلطانی

اصول معماری مسجدشاه تحت تاثیر مسجد وکیل شیراز است و هنرمندان شیرازی به دستور فتحعلی شاه در طراحی و ساخت بنا شرکت داشته اند و عبدالله خان معمارباشی، معماری این مسجد را برعهده گرفته است. این مسجد که با پلکانی که ورودی بازار هم دارد، دارای ۱۴ ایوان شمالی، جنوبی، شرقی و غربی است. ایوان جنوبی مسجد، مهم ترین ایوان محسوب می شود چراکه گنبدخانه و محراب اصلی مسجد در پشت دیوارهای آن قرار گرفته. ایوان شمالی به خاطر قرار داشتن مناره ها و برج ساعت که شکوه و جلال خاصی به آن بخشیده، زیباترین ایوان این مسجد است. از دیگر ویژگی های معماری این بنا، گنبد کوچک زرینی است که بر فراز گنبد اصلی قرار دارد. نخستین مرمت این مسجد در زمان سلطنت ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۷ هـ . ق صورت گرفت. وی در اصلی شمالی مسجد را تعمیر کرد و دو مناره در دو طرف گل دسته مسجد قرار داد؛ از این رو ناصرالدین شاه را تکمیل کننده مسجد می دانند.

 

 

مسجد سلطانی در گذر تاریخ

این بنا ابتدا محلی برای بست نشستن و پناهگاه مردم و مجرمان به شمار می رفت اما با روی کارآمدن ناصرالدین شاه، بست نشستن در آنجا لغو و ممنوع شد. این مسجد در دوره مشروطیت نیز به دلیل سخنرانی های مشروطه خواهان تاثیر بسزایی در افکار عمومی داشت که می توان به سخنرانی سیدجمال واعظ در آن دوران اشاره کرد. از دیگر سخنرانان مشهور در این مسجد، محمدتقی فلسفی بود که در دوره پهلوی برای نخستین بار سخنرانی هایش در مسجدشاه به طور مستقیم از رادیو پخش شد.

در سال ۱۳۲۳، مسجد سلطانی بار دیگر مورد مرمت و تعمیر قرار گرفت که استاد حسین لرزاده مامور انجام این کار شد و برج ساعتی که هم اکنون در ایوان شمالی مسجد نظر هر بیننده ای را به خود جلب می کند، به دستور امام جمعه تهران از معیرالممالک خریداری و روی پایه ایوان نصب شد؛ همچنین در آن زمان شاخص قبله در جوار حوض مسجد نصب شد. از دیگر اتفاقاتی که در این مسجد تاریخی رخ داد، ترور رزم آرا، نخست وزیر وقت و ترور نافرجام حسین علاء در زمان سلطنت پهلوی دوم بود.مسجد سلطانی از جمله مساجدی بود که رژیم پهلوی اجازه دخالت سازمان اوقاف در اداره آن را نمی داد و حکومت با تعیین متولی خود به طور مستقیم آنجا را تحت نظارت داشت.

نخستین امام جمعه این مسجد، میرمحمدمهدی بود که فتحعلی شاه وی را به این سمت منصوب کرد و آخرین پیش نماز قبل از انقلاب، دکتر حسین امامی بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، طی حکمی آیت الله سید محمدباقر خوانساری به تولیت امام جماعت مسجد منصوب شد و هم اکنون این مسجد قدیمی زیرنظر سازمان اوقاف است. طی سال های اخیر در مسجد شاه و اکنون مسجد امام خمینی دگرگونی های نابجا صورت گرفته از جمله می توان به برچیدن سنگ های مرمر و جایگزین کردن کاشی های نه چندان مناسب و تعویض در های چوبی و استفاده از در فلزی اشاره کرد.

 

 

مراسم و بزرگداشت هایی که در این مسجد برگزار شد

مسجد سلطانی (امام خمینی) به دلیل موقعیت خاصی که در مرکز و بافت تجاری بازار تهران داشت، از زمان تاسیس، میزبان مجلس های بزرگداشت و ختم علمای بزرگ و شخصیت های مختلف سیاسی بوده؛ از جمله می توان به مجلس ختم میرزا حسن شیرازی در زمان ناصرالدین شاه، شعا ع السلطنه فرزند مظفرالدین شاه و آیت الله بروجردی اشاره کرد.

آریا شیروانی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

بنای کعبه چرا مکعبی است؟

بنای کعبه چرا مکعبی است؟

بنای کعبه چرا مکعبی است؟

در چرایی و چگونگی ساخت مکه به شکل فعلی، از علمای مسلمان گرفته تا مستشرقین معروف همچون هانری کربن، نظریه پردازی کرده و نکاتی را مورد اشاره قرار داده اند.

 

در چرایی و چگونگی ساخت مکه به شکل فعلی، از علمای مسلمان گرفته تا مستشرقین معروف همچون هانری کربن، نظریه پردازی کرده و نکاتی را مورد اشاره قرار داده اند.

 

علاوه بر این نوع تحلیل ها که بعضا مبتنی بر نشانه شناسی ـ به معنای مدرن آن ـ نیز است، در روایات و احادیث نیز می توان اشاره هایی را به این موضوع پیدا کرد. در روایت زیر، حکمتی معنوی برای علت مکعب بودن خانه کعبه شرح داده شده است.

 

از امام صادق(ع) سوال شد برای چه کعبه، کعبه نامیده شده است؟ آن حضرت فرمود: زیرا چهارگوش می باشد. سوال کننده پرسید: برای چه چهارگوش می باشد؟ امام(ع) فرمود: زیرا برابر بیت المعمور[۱] است و آن چهار گوش می باشد. سائل پرسید: برای چه بیت المعمور چهار گوش است؟ امام(ع) گفت: زیرا برابر عرش است و آن چهار گوش می باشد​. محضر مبارکش عرض شد: چرا عرش مربع است؟ آن حضرت فرمود: زیرا کلماتی که اسلام بر آن بنا شده چهار تا است و آنها عبارتند از: سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لااله الّااللَّه و اللَّه اکبر».[۲]

 

محمدتقی مجلسی(ره) در شرح این روایت و ارتباط این چهار کلمه شریف با چهار گوش خانه کعبه چنین می گوید:

 

«بیت المعمور مربع است؛ زیرا برابر عرش است که مربع می باشد و چرا عرش مربع است؛ زیرا کلماتی که بنای اسلام بر آن نهاده شده، چهار کلمه است که به آن «تسبیحات اربعه» گویند.» [۳]

 

ممکن است مراد از عرش در این روایت، علم باشد و بنای علوم و معارف حقیقی الهی بر این چهار کلمه بناگذاشته است؛ به این بیان: «سبحان اللَّه»؛ یعنی این که ذات مقدس الهی منزه از آن است که جسم باشد​یا از قبیل جواهر ممکن الوجود باشد​ یا در جهت یا مکان باشد​ یا دیدنی باشد​ یا حلول کند در غیرخود​ یا متحد با غیر شود. صفات او بزرگ تر از صفات ممکنات است و صفات او جدای از ذات نیست، بلکه صفات او عین ذات اوست و منزه است از ظلم و از هر چه لایق ذات اقدس او نیست.

 

«الحمدلله» به معنای این است که جمیع ستایش ها و سپاس ها مخصوص ذات اوست. پس لازم است جمیع کمالات نیز مخصوص ذات او باشد و چنین ذاتی شایسته پرستش است.

 

«لااله الااللَّه» یعنی خدا، واجب الوجودی است که مستجمع جمیع کمالات و در ذات و صفات یگانه است و او را شبیه​ و نظیری از مادیات و مجردات نیست.

 

و به «اللَّه أکبر» معارف الهی و خداشناسی تمام و کامل می شود؛ زیرا بیان عظمت اوست به مرتبه ای که عقل های عقلا از معرفت ذات و صفات او عاجزند و نهایت معرفت آن است که بدانند ممکن نیست به ذات اقدس واجب او برسند و هر رکنی از ارکان کعبه حقیقی که ذات اقدس اوست، مشتمل است بر کلمه ای از این کلمات. پس وقتی بنده روی دل خود را در عبادات متوجه آن کعبه کند، بداند معرفت کامل آن ذات ممتنع است و رو به این ارکان اعتقادی نموده و و را عبادت کند که اگر به این نحو نداند، عبادت او نکرده است، بلکه ساخته خیالی خود را بندگی کرده است.

پانوشت:

[۱]. بر طبق روایات «بیت معمور» خانه ای است در آسمان که محل زیارت ملائکه است و فرشتگان آن را به عبادت آباد دارند. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۹، ص ۶، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ۴، ص ۱۸۷، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.

[۲]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۲، ص ۳۹۸، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.

[۳]. مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج ۷، ص ۹و۱۰، موسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق؛ و ر.ک: مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، حسین، اشتهاردی، علی پناه‏، ج ۴، ص ۳، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد