يا علي مدد

به وبلاگ من خوش امديد
با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ يا علي مدد خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

نیایش امام علی (ع)

نیایش امام علی (ع)

 

نیایش امام علی (ع)

ـ خدایا! از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری، و اگر بار دیگر به آن بازگردم تو نیز به بخشایش بازگرد.
ـ خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای.
ـ خدایا! ببخشای …

 

ـ خدایا! از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری، و اگر بار دیگر به آن بازگردم تو نیز به بخشایش بازگرد.

ـ خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای.

ـ خدایا! ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم؛ ولی با قلب آن را ترک کردم.

ـ خدایا! ببخشای نگاههای اشارت‌آمیز و سخنان بی‌فایده و خواسته‌های بی‌مورد دل و لغزش‌های زبان را

ـ خدایا! تویی سزاوار ستایش‌های نیکو، و بسیار و بی‌شمار تو را ستودن. اگر تو را آرزو کنند، پس بهترین آرزویی، و اگر به تو امید بندند، بهترین امیدی.

ـ خدایا! درهای نعمت بر من گشودی که زبان بر مدح غیر تو نگشایم

ـ و بر این نعمت‌ها غیر از تو را ستایش نکنم، و زبان را در مدح نومید کنندگان و آنان که مورد اعتماد نیستند، باز نکنم.

ـ خداوندا! هر ثناگویی از سوی ستایش شده، پاداشی دارد. بر تو امید بستم که مرا به سوی ذخائر رحمت و گنج‌های آمرزش آشنا کنی.

ـ خدایا! این بندهٔ توست که تو را یگانه می‌خواند، و توحید و یگانگی تو را سزاست، و جز تو کسی را سزاوار این ستایش نمی‌داند.

ـ خدایا! مرا به درگاه تو نیازی است که جز فضل تو جبران نکند، و آن نیازمندی را جز عطا و بخشش تو به توانگری مبدل نگرداند، پس در این مقام رضای خود را بر ما عطا فرما و دست نیاز ما را از دامن غیر خود کوتاه گردان که تو بر هر چیزی توانایی.

 

 

نهج‌البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۲۷ـ۱۷۱.

 

 

 

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:نیایش امام علی (ع), ] [ 21:0 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

نام مبارک امام علی (ع)

نام مبارک امام علی (ع)

نام مبارک امام علی (ع)

 

چرا اسم حضرت علی(ع) صریحا در قرآن نیامده است؟

چرا خداوند متعال درآیه‏ای که به مناسبت غدیرخم نازل شده ـ یا در جاهای دیگر آن ـ صراحتا نام امام علی‏ابن‏ابی‏طالب(ع) را ذکر نکرده و امروز باعث شده ما مسلمانان به دو دسته بزرگ شیعه و سنی تقسیم شویم؛ آیا مانعی داشت که خداوند همان طور که اسم حضرت مریم، موسی، عیسی و لقمان: را آورده، نام مبارک امیرالمؤمنین(ع) را هم در آن ذکر می‏کرد؟

پاسخ:

هرچند در قرآن، آیاتی وجود دارد که به گفته شیعه و اهل‏سنت، جز بر علی(ع) و برخی دیگر از امامان برهیچ کس دیگری قابل انطباق نیست، همچون آیه ولایت (مائده، ۵۵)، آیه مباهله (آل عمران، ۶۱) و... ولی به خاطر مصالحی، نام آنان به صراحت در قرآن نیامده است.

یکی از دلیل‏های نیامدن نام امامان: در قرآن، این است که قرآن تنها کلیات مسایل را بیان کرده و تبیین جزئیات آن، به پیامبر(ص) واگذار شده است.

شخصی به نام ابی‏بصیرمی‏گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: «مردم می‏گویند چرا از حضرت علی (ع) و اهل‏بیت او نامی در قرآن کریم نیامده است؟» امام(ع) فرمودند:

«به کسانی که چنین اعتراضی می‏کنند، بگویید: همان گونه که نماز در قرآن آمده، ولی سه یا چهار (رکعت) بودن آن مشخص نشده و پیامبر(ص) آن را برای مردم تفسیر کرده، همچنین زکات (در قرآن) نازل شده، ولی مقدار آن مشخص نشده و رسول خدا(ص) آن را برای مردم تفسیر کرده و... همین طور در قرآن آمده است که (اطیعوا الله و اطیعواالرسول و أولی الأمر منکم)؛ (نساء، ۵۹) «از خدا و رسولش و اولی‏الامر اطاعت کنید.» این آیه درباره علی و حسن و حسین، نازل شده و پیامبر(ص) فرمود: «هرکه من مولای اویم، پس علی مولای اوست.» (یعنی همان گونه که تفسیر جزئیات نماز، زکات و حج به پیامبر(ص) واگذار شده که دستورهای الهی را به مردم برسانند معرفی «اولی الامر» نیز به ایشان واگذار شده تا آن‏ها را به مردم معرفی کنند .)» سپس امام صادق(ع) سایر آیات و روایاتی را که در این باره آمده، ذکر فرمود.

یکی دیگر از حکمت‏های نیامدن نام علی و اهل بیت: در قرآن، این است که در این کتاب الهی، آیاتی درباره اهل‏بیت(ع) نازل شده که بسان تصریح به نام آنان و بهتر از تصریح است؛ مانند آیه ۵۵ سوره مائده که می‏فرماید: «ولی و سرپرست شما تنها خداوند و پیامبرش و افراد مؤمن هستند؛ افراد مؤمنی که نماز برپای داشته و در حال رکوع زکات می‏دهند.» دانشمندان شیعه و اهل سنت نقل کرده‏اند که فقط حضرت علی(ع) در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر داد. در نتیجه، تفاوتی نداشت که خداوند متعال بفرماید: «سرپرست شما خداوند و رسولش و حضرت علی(ع) هستند.»، یا این که صفاتی از آن حضرت نقل کند که منحصر به فرد بوده و تنها برحضرت علی(ع) منطبق باشد. کسی که به دنبال حقیقت باشد، از هردو گفتار، یک مطلب را می‏فهمد؛ با این تفاوت که اگر نام حضرت علی(ع) به صراحت در قرآن می‏آمد، به احتمال نزدیک به یقین، نااهلان قرآن را تحریف می‏کردند و به خاطر خصومت با آن حضرت و محو و حذف نام ایشان از قرآن، در قرآن دست می‏بردند؛ چنان که تا مدتی تدوین احادیث پیامبر اکرم(ص) را به همین منظور، ممنوع کردند! ولی در صورتی که با ذکر اوصاف گفته شود، دیگر افراد نااهل دست به تحریف آیات قرآن نزده و ولایت امیرمؤمنان علی(ع) نیز برای حقیقت جویان روشن می‏شود.

شیعه و اهل سنت متفق‏اندکه پیامبر(ص) فرمود: «من از میان شما می‏روم؛ ولی دو چیز گرانبها بین شما به یادگار می‏گذارم که اگر به آن دو متمسک شوید، هیچ گاه گمراه نمی‏شوید. کتاب خدا و اهل‏بیتم، خداوند دانا به من خبر داده که این دو، هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی‏شوند تا درحوض کوثر بر من وارد شوند.» ولی عده‏ای چون عمربن خطاب ـ در مریضی منجر به وفات پیامبر(ص) ـ فریاد برآوردند که: «کتاب خدا ما را کافی است.» و اجازه ندادند وصیت پیامبر (ص) نوشته شود؛ چون می‏دانستند که می‏خواهد درباره اهل‏بیتش وصیت کند. پس یقین بدانید که اگر حتی در صد آیه به صراحت نام حضرت علی(ع) می‏آمد، این عده آن آیات را از قرآن حذف می‏کردند و می‏گفتند: «بقیه قرآن ما را کافی است.» و مردم نادان هم دم برنمی‏آوردند؛ چنان که علی(ع) و حضرت زهرا(س) را آن همه آزار دادند و مردم چیزی نگفتند. وانگهی خلیفه اول و دوم که صدها روایت از پیامبر(ص) را جمع‏آوری کرده و همه را سوزاندند؛ اصلا بعید نبود که جهت مطامع دنیایی خود، بسیاری از آیات قرآن را نیز بسوزانند. علاوه بر آنچه گذشت، حکمت‏های دیگری نیز در نیامدن نام اهل‏بیت: در قرآن وجود دارد که بیان همه آن‏ها در این مختصر نمی‏گنجد.

 

 

 

 

 


 


 

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:نام مبارک امام علی (ع), ] [ 20:29 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

در مکتب امام علی(ع)

 

در مکتب امام علی(ع)

در مکتب امام علی(ع)

▪ گیتی برای تو شیواترین پندآموز است اگر پندپذیر باشی.
▪ بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود، انجام دهنده را خوار و خفیف سازد.
▪ بهترین شیوه صداقت وفای به عهد است.
▪ هیچ ارثی مانند …

گیتی برای تو شیواترین پندآموز است اگر پندپذیر باشی.

بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود، انجام دهنده را خوار و خفیف سازد.

بهترین شیوه صداقت وفای به عهد است.

هیچ ارثی مانند ادب و اخلاق پر ارج و گرانمایه نیست.

بهترین شیوه عدل، یاری مظلوم است.

بوسیدن فرزند، رحمت و محبت است.

اسرار خویش را به کسی جز خدا مگو.

سرلوحه کتاب سعادت بشر، رفتار پاک و سجایای اخلاقی اوست.

بی خردتر از همه، کسی است که خود را خردمندتر از همه پندارد.

شکیبایی در مصیبت، از نشانه های مومن است.

شرط خرد حفظ تجربه ها و بکار بستن آنهاست.

هر کس در نقطه ضعف های دوست خود دقیق شود، پیوند دوستی او قطع خواهد شد.

آدمی به گفتارش سنجیده می شود و به رفتارش ارزیابی می گردد، چیزی بگو که کفه سخن ات سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود.

هیچ شرافتی مانند فروتنی نیست.

برای مشاورت، خردمندان را برگزین تا از ملامت و ندامت در امان باشی

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:در مکتب امام علی(ع), ] [ 20:24 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

وصیت امام علی (ع)

 

وصیت امام علی (ع)

وصیت امام علی (ع)

شما و همه فرزندان و اهل بیتم و هر كه را كه نامه من به او برسد به تقوی و ترس از خدا و تنظیم امور زندگی و سازش میان خودتان سفارش می كنم زیرا از جد شما پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود سازش دادن میان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبی) است.

 

علی علیه السلام در سراسر عمر خود با مرگ دست به گریبان بود، او شب هجرت پیغمبر صلی الله علیه و آله در فراش آن حضرت كه قرار بود شجاعان قبائل عرب آن را زیر شمشیرها بگیرند آرمیده بود، علی علیه السلام در غزوات اسلامی همواره دم شمشیر بود و حریفان و مبارزان وی قهرمانان شجاع و مردان جنگ بودند، او می فرمود برای من فرق نمی كند كه مرگ به سراغ من آید و یا من به سوی مرگ روم بنابر این برای او هیچگونه جای ترس نبود، علی علیه السلام وصیت خود را به حسنین علیهماالسلام چنین بیان فرمود:

۰۳۹;۰۳۹;اوصیكما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتكما، و لا تأسفا علی شی ء منها زوی عنكما...۰۳۹;۰۳۹; شما را به تقوی و ترس از خدا سفارش می كنم و این كه دنیا را نطلبید اگر چه دنیا شما را بخواهد و به آنچه از (زخارف دنیا) از دست شما رفته باشد تأسف مخورید و سخن راست و حق گوئید و برای پاداش (آخرت) كار كنید، ستمگر را دشمن باشید و ستمدیده را یاری نمائید.

شما و همه فرزندان و اهل بیتم و هر كه را كه نامه من به او برسد به تقوی و ترس از خدا و تنظیم امور زندگی و سازش میان خودتان سفارش می كنم زیرا از جد شما پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود سازش دادن میان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبی) است، از خدا درباره یتیمان بترسید و برای دهان آنها نوبت قرار مدهید (كه گاهی سیر و گاهی گرسنه باشند) و در اثر بی توجهی شما در نزد شما ضایع نگردند، درباره همسایگان از خدا بترسید كه آنها مورد وصیت پیغمبرتان هستند و آن حضرت درباره آنان همواره سفارش می كرد تا این كه ما گمان كردیم برای آنها (از همسایه) میراث قرار خواهد داد. و بترسید از خدا درباره قرآن كه دیگران با عمل كردن به آن بر شما پیشی نگیرند، درباره نماز از خدا بترسید كه ستون دین شما است و درباره خانه پروردگار (كعبه) از خدا بترسید و تا زنده هستید آن را خالی نگذارید كه اگر آن خالی بماند (از كیفر الهی) مهلت داده نمی شوید و بترسید از خدا درباره جهاد با مال و جا ن و زبانتان در راه خدا، و ملازم همبستگی و بخشش به یكدیگر باشید و از پشت كردن به هم و جدائی از یكدیگر دوری گزینید، امر به معروف و نهی از منكر را ترك نكنید (و الا) اشرارتان بر شما حكمرانی كنند و آنگاه شما (خدا را برای دفع آنها می خوانید) و او دعایتان را پاسخ نگوید.

ای فرزندان عبدالمطلب مبادا به بهانه این كه بگوئید امیرالمؤمنین كشته شده ا ست در خون های مردم فرو روید و باید بدانید كه به عوض من كشته نشود مگر كشنده من، بنگرید زمانی كه من از ضربت او مردم شما هم به عوض آن، ضربتی به وی بزنید و او را مثله نكنید كه من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود از مثله كردن اجتناب كنید اگر چه نسبت به سگ آزار كننده باشد.

علی علیه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب ۱۹ رمضان تا اواخر شب ۲۱ در خانه بستری بود و در این مدت علاوه بر خانواده آن حضرت بعضی از اصحابش نیز جهت عیادت به حضور وی مشرف می شدند و در آخرین ساعات زندگی او از كلمات گهربارش بهره مند می گشتند از جمله پندهای حكیمانه او این بود كه فرمود: انا بالامس صاحبكم و الیوم عبرهٔ لكم و غدا مفارقكم؛ من دیروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت می كنم.

مقداری شیر برای علی علیه السلام حاضر نمودند كمی میل كرد و فرمود به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت و شكنجه نكنید اگر من زنده ماندم خود، دانم و او و اگر درگذشتم فقط یك ضربت به او بزنید زیرا او یك ضربت بیشتر به من نزده است و رو به فرزندش حسن علیه السلام نمود و فرمود:

یا بنی انت ولی الامر من بعدی و ولی الدم فان عفوت فلك و ان قتلت فضربهٔ مكان ضربهٔ؛ پسر جانم پس از من تو ولی امری و صاحب خون من هستی اگر او را ببخشی خود دانی و اگر به قتل رسانی در برابر یك ضربتی كه به من زده است یك ضربت به او بزن.

چون علی علیه السلام در اثر سمی كه به وسیله شمشیر از راه خون وارد بدن نازنینش شده بود بی حال و قادر به حركت نبود لذا در این مدت نمازش را نشسته می خواند و دائم در ذكر خدا بود، شب ۲۱ رمضان كه رحلتش نزدیك شد دستور فرمود برای آخرین دیدار اعضای خانواده او را حاضر نمایند تا در حضور همگی وصیتی دیگر كند.

اولاد علی علیه السلام در اطراف وی گرد گشتند و در حالی كه چشمان آنها از گریه سرخ شده بود به وصایای آن جناب گوش می دادند، اما وصیت او تنها برای اولاد وی نبود بلكه برای تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زیرا حاوی یك سلسله دستورات اخلاقی و فلسفه عملی است و اینك خلاصه آن:

ابتدای سخنم شهادت بیگانگی ذات لایزال خداوند است و بعد به رسالت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله كه پسر عم من و بنده و برگزیده خداست، بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احكام الهی است، مردم را كه در بیابان جهل و نادانی سرگردان بودند به صراط مستقیم و طریق نجات هدایت فرموده و به روز رستاخیز از كیفر اعمال ناشایست بیم داده است.

ای فرزندان من، شما را به تقوا و پرهیزكاری دعوت می كنم و به صبر و شكیبائی در برابر حوادث و ناملایمات توصیه می نمایم پای بند دنیا نباشید و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، شما را به اتحاد و اتفاق سفارش می كنم و از نفاق و پراكندگی بر حذر می دارم، حق و حقیقت را همیشه نصب العین قرار دهید و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانی از قانون ثابت عدالت پیروی كنید.

ای فرزندان من، هرگز خدا را فراموش مكنید و رضای او را پیوسته در نظر بگیرید با اعمال عدل و داد نسبت به ستمدیدگان و ایثار و انفاق به یتیمان و درماندگان، او را خشنود سازید، در این باره از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه فرمود هر كه یتیمان را مانند اطفال خود پرستاری كند بهشت خدا مشتاق لقای او می شود و هر كس مال یتیم را بخورد آتش دوزخ در انتظار او می باشد.

در حق اقوام و خویشاوندان صله رحم و نیكی نمائید و از درویشان و مستمندان دستگیری كرده و بیماران را عیادت كنید، چون دنیا محل حوادث است بنابر این خود را گرفتار آمال و آرزو مكنید و همیشه در فكر مرگ و جهان آخرت باشید، با همسایه های خود به رفق و ملاطفت رفتار كنید كه از جمله توصیه های پیغمبر صلی الله علیه و آله نگهداری حق همسایه است. احكام الهی و دستورات شرع را محترم شمارید و آنها را با كمال میل و رغبت انجام دهید، نماز و زكوهٔ و امر به معروف و نهی از منكر را بجا آورید و رضایت خدا را در برابر اطاعت فرامین او حاصل كنید.

ای فرزندان من، از مصاحبت فرو مایگان و ناكسان دوری كنید و با مردم صالح و متقی همنشین باشید، اگر در زندگی امری پیش آید كه پای دنیا و آخرت شما در میان باشد از دنیا بگذرید و آخرت را بپذیرید، در سختی ها و متاعب روزگار متكی به خدا باشید و در انجام هر كاری از او استعانت جوئید، با مردم به رأفت و مهربانی و خوشروئی و حسن نیت رفتار كنید و فضائل نفسانی مخصوصا تقوا و خدمت به نوع را شعار خود سازید، كودكان خود را نوازش كنید و بزرگان و سالخوردگان را محترم شمارید. اولاد علی علیه السلام خاموش نشسته و در حالی كه غم و اندوه گلوی آنها را فشار می داد به سخنان دلپذیر و جان پرور آن حضرت گوش می دادند، تا این قسمت از وصیت علی علیه السلام درس اخلاق و تربیت بود كه عمل بدان هر فردی را به حد نهائی كمال می رساند آن حضرت این قسمت از وصیت خود را با جمله لا حول ولا قوهٔ الا بالله العلی العظیم به پایان رسانید و آنگاه از هوش رفت و پس از لحظه ای چشمان خدابین خود را نیمه باز كرد و فرمود: ای حسن سخنی چند هم با تو دارم، امشب آخرین شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خود غسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاریكی شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلی گمنام به خاك سپار تا كسی از آن آگاه نشود.

عموم بنی هاشم مخصوصا خاندان علوی در عین خاموشی گریه می كردند و قطرات اشگ از چشمان آنها بر گونه هایشان فرو می غلطید، حسن علیه السلام كه از همه نزدیكتر نشسته بود از كثرت تأثر و اندوه، امام علیه السلام را متوجه حزن و اندوه خود نمود علی علیه السلام فرمود ای پسرم صابر و شكیبا باش و تو و برادرانت را در این موقع حساس به صبر و بردباری توصیه می كنم.

سپس فرمود از محمد هم مواظب باشید او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او را دوست دارم.

علی علیه السلام مجددا از هوش رفت و پس از لحظه ای تكانی خورد و به حسین علیه السلام فرمود پسرم زندگی تو هم ماجرائی خواهد داشت فقط صابر و شكیبا باش كه ان الله یحب الصابرین .

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:وصیت امام علی (ع), ] [ 19:21 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

درس هایی از امام علی(ع)

 

درس هایی از امام علی(ع)

درس هایی از امام علی(ع)
 

همه انسان ها در زندگی روزمره خود نیاز به ارتباط با دیگران دارند اما هر انسانی باید بداند که چگونه می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند. به یاد داشته باشید که عدم مهارت های رفتار با دیگران، سبب دلسردی و ناامیدی می شود.

 

همه انسان ها در زندگی روزمره خود نیاز به ارتباط با دیگران دارند اما هر انسانی باید بداند که چگونه می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند. به یاد داشته باشید که عدم مهارت های رفتار با دیگران، سبب دلسردی و ناامیدی می شود. یک انسان موفق می داند که کار کردن با دیگران به خصوص در دنیای کنونی، ارتباطی توام با مهارت را می طلبد.» در این نوشتار سعی شده است تا ۴ اصل از قوانین اصلی ارتباطات انسانی با تکیه بر نهج البلاغه و کلام مولایمان امیرالمومنین در فضای زندگی به شما معرفی شود. پس با ما همراه باشید.

 

تواضع و فروتنی

 

تواضع و فروتنی یکی از ارزش های پسندیده اخلاقی است که با آن می توان بر دل های دوست و دشمن راه یافت. آنانی را که با قهر و ناسازگاری با ما رفتار می کنند، با تواضع و خوشرویی، می شود به دوستی و مهربانی واداشت و رضایت و شادمانی را بر دل ها نشاند. امام علی علیه السلام می فرماید: «وَ بالتَّواضُع تَتِمُّ النِّعْمَةُ؛ با فروتنی و خوشرویی، نعمت ها کامل می شود».همچنین، فرموده است: «کسی که متواضع باشد، دوستانش فراوان خواهند بود».در کنار این سفارش، حضرت مردم را به خطر تکبر و خودبزرگ بینی هشدار می دهد:«خدا را خدا را؛ یعنی از خدا بترسید و از آینده زشت و شوم تکبر و خودبزرگ بینی بپرهیزید». یکی از روش هایی که پیامبران به کمک آن جامعه را اصلاح کردند، به کارگیری تواضع در امر رسالت شان بود. خدای مهربان کسانی را که در برابرش خودخواهی کردند، از اوج عظمت به خاک ذلت نشانید. به ابلیس دستور داد که به آدم سجده کند، ولی او به سبب خودخواهی، از این کار سر باز زد و در نتیجه از بهشت رانده شد و تا روز قیامت به او لعن می شود. نمرود علیه ابراهیم و دستور خدا قیام کرد و طومار حکومت او به اذن خداوند با یک پشه در هم پیچید. فرعون، با آن همه عظمت وقتی به مرض خودخواهی آلوده شد، با یارانش در میان آب غرق گردید.

 

عفو و گذشت

 

آیا انتظار نداریم که دیگران اشتباه های ما را نادیده بگیرند و ما را ببخشند؟ یا به ما مهلت و فرصت برای بازسازی و جبران خطاهایمان بدهند؟ به طور مسلم، این خواسته همه ماست. بنابراین، نباید در برابر اشتباه ها و لغزش های دیگران، انتقام جویی و مقابله به مثل کرد. در واقع، در زندگی اجتماعی، عفو و گذشت لازم است و با عمل به آن دل ها به هم نزدیک تر می شود و پاداش معنوی آن را نیز خداوند بزرگ عطا خواهد کرد. امام علی علیه السلام می فرماید: «فَاعْفوُا ألا تُحِبوُّنَ أَنْ یَغْفَرِ اللّهُ لَکُمْ؛ دیگران را عفو کنید، آیا دوست ندارید خدا شما را عفو کند».خدای مهربان در قرآن مجید برای تقویت این اخلاق انسانی در جامعه چنین می فرماید: بشتابید به سوی آمرزش خدا و بهشتی که عرض آن به اندازه آسمان ها و زمین است و آماده شده برای پرهیزکاران؛ همان هایی که ثروت خویش را هنگام آسایش و ناراحتی، در راه خدا انفاق می کنند و غضب خویش را فرو می نشانند و از [خطاهای] مردم صرف نظر می کنند. خدا نیکوکاران را دوست می دارد. آدمی برای اینکه زندگی اش را با آرامش روحی بگذراند، ناگزیر است از بسیاری ناراحتی های پیش آمده چشم بپوشد و از بازخواست دیگران صرف نظر کند. حضرت علی علیه السلام در توصیه ای می فرماید:أَغْضِ عَلَی الْقَذَیَ وَ اِلا لَمْ تَرْض اَبَدا.با خار و خاشاکی که درچشم است، چشم را فرو بند؛ وگرنه هیچ گاه در زندگی خوشحال نخواهی بود.

 

راستگویی و پرهیز از دروغ

 

همه انسان ها دوست دارند که مردم به آنان سخنان راست بگویند و خود نیز از دروغ و دروغگویی بیزارند. اگر دوست داریم که دیگران به حقیقت و راستی با ما سخن بگویند، ما هم باید تلاش کنیم تا به کسی دروغ نگوییم و همواره از روی صدق و درستی رفتار کنیم و با راستگویان هم کلام شویم. امام علی علیه السلام در سفارشی به مالک اشتر می فرماید: «وَ اَلْصِقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ؛ با پاکان و راستگویان همنشین باش و با آنها معاشرت و دوستی کن».در بخشی دیگر از نهج البلاغه، به زشتی و ضد ارزش بودن دروغ و دروغ پردازی اشاره کرده و فرموده است: «جانِبَا الْکِذْبَ فَاِّنَه مُجانِبٌ لِلایمان؛ از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ و دروغ گویی، با ایمان بیگانه است».خداوند به انسان سخن گفتن آموخت و به او قدرت بیان داد و پس از یادآوری خلقت انسان، نعمت بیان و آموختن آن را یادآور شده است. این نعمت تا زمانی با ارزش است که صاحب آن با درایت و دقت آن را به کار گیرد و نیز به سود جامعه و آخرت انسان باشد. در غیر این صورت، آثار ناخوشایند آن متوجه انسان ها می شود. با گزیدن مار و عقرب، انسانی از بین می رود، ولی چه بسا دروغ هایی که اجتماعی را از بیخ و بن نابود می سازد. با اشاره به این مضمون، حضرت علی علیه السلام می فرماید: «اَللِّسانُ سَبُعٌ إنْ خُلِّی عَنْهُ عَقَرَ؛ زبان درنده است. اگر او را رها کنی، می گزد».

 

اعتدال و میانه روی

 

اعتدال و میانه روی، یعنی واقعیت ها را همان گونه که هستند بپذیریم و به دیگران بگوییم و نیز در بیان سخنان، در قضاوت ها، در اخبار و گزارش های خود اشتباه نکنیم و به حقیقت آنها بپردازیم. آنان که از این ارزش اخلاقی بی بهره اند، در رفتار و کردارشان، نظم وبرنامه ای ندارند. به سرعت به چیزی دل می بندند و ناگهان بی دلیل از همان چیز متنفر می شوند. همچنین، در بیان دیده های خود زیاده روی می کنند. بنابراین، کندرو یا تندرو بودن در کارها، می تواند بزرگ ترین ضربه روحی را از نظر فردی و اجتماعی بر ما وارد سازد.با میانه روی در هر کاری، زندگی مان منظم خواهد شد و یقینا در رفتار و کردار خود بیشترین دقت را خواهیم کرد. امام علی علیه السلام هشدار می دهد: «لاتَری الْجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطا أَوْ مُفَرِّطا؛ همیشه جاهل و نادان، یا افراط گراست، یا تفریط کننده».در جای دیگر نیز در تبیین بیشتر این مساله می فرماید:ثَمَرةُ التَّفریطِ النَّدامَةُ وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلامَةُ. نتیجه تفریط، پشیمانی و ثمره دوراندیشی، سلامت و رستگاری است. زیاده روی در هر کاری، خسته کننده است و انسان را به تدریج دلسرد و از آن کار باز می دارد؛ همان گونه که تفریط و سستی، ناپسند است و سود و دوامی ندارد.

از این نکات به این نتیجه می رسیم که افراد به طریقی می توانند به فضیلت انسانی دست یابند که تشخیص دهند که دوست دارند چطور با آنها رفتار شود. از این طریق است که ابهام در مفهوم واژه خوب بودن نیز از میان می رود. حال می فهمیم که خوب بودن به معنای ساکت و غیر فعال در گوشه ای کز کردن نیست، بلکه می تواند نشانه فعالیت بسیار شدید باشد. حال با خود فکر کنید اگر کسی سعی کند تا با اطرافیانش با انصاف، وفاداری، مردانگی، صداقت، مهربانی، دلسوزی، شکیبایی، بخشندگی، خیرخواهی، اعتماد، ادب و احترام، تحسین، رفاقت، عشق و درستی رفتار کند، چه اتفاقی می افتد؟ ممکن است کار سختی باشد، اما به این فکر کنید که چندین انسان دیگر نیز به شما همینطور پاسخ خواهند داد.

با این روش، در صورت بروز هرگونه اشتباه و خطا، دیگران او را راحت تر خواهند بخشید و خطاهایش را نادیده می انگارند و انسان زندگی خوشایندتر و زیباتری خواهد داشت. انسان می تواند بر رفتار اطرافیانش نیز تاثیر بگذارد. با اتخاذ یکی از این فضیلت های اخلاقی در روز و اعمال آن بر اطرافیانتان، یک قدم به خوشبختی نزدیک تر شوید. با این اقدام شما، کم کم همه اطرافیانتان نیز همینگونه خواهند شد و علاوه بر منفعت های شخصی، با این اقدامتان می توانید دریچه ای به سوی روابط انسانی باز کنید.

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:درس هایی از امام علی(ع) , ] [ 19:12 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

معجزات امام علی (ع)

 

معجزات امام علی (ع)

معجزات امام علی (ع)
 

 

وقتی امام علی (ع) با اصحاب خود به بابل رفت در بین راه مكان مناسبی برای نماز نیافتند و بدنبال آن همچنان حركت می كردند تا به مكانی رسیدند كه از همه جا بهتر بود اما نزدیك بود خورشید غروب كند .

 

مكالمه امام علی (ع) باخورشید

ابن عباس می گوید: وقتی از فتح مكه باز می گشتیم شب هنگام در هوازن بودیم، پیامبر به علی بن ابیطالب (ع) فرمود: یا علی ! برخیز و منزلت خود را نزد خدا دریاب و بهنگام طلوع خورشید با آن سخن بگو. من به فضل گفتم بلند شو ببینم علی بن ابی طالب (ع) چگونه با خورشید سخن می گوید . وقتی خورشید طلوع كرد بلند شد و خطاب به خورشید سخن میگوید . وقتی خورشید طلوع كرد بلند شد و خطاب به خورشید گفت: سلام بر تو ای بنده ی صالح پایدار در طاعت پروردگار خویش. خورشید در جواب گفت و علیك السلام ای برادر رسول خدا و وصی خدا (ص) بلند شد و سر او را گرفت و بلند كرد و دست به صورت او می كشید و می گفت بلند شو حبیب من كه اهل آسمان از گریه ی تو به گریه آمدند و خدای عزوجل بخاطر تو بر حمله عرش مباهات كرد. [۱]

برگشت خورشید

وقتی امام علی (ع) با اصحاب خود به بابل رفت در بین راه مكان مناسبی برای نماز نیافتند و بدنبال آن همچنان حركت می كردند تا به مكانی رسیدند كه از همه جا بهتر بود اما نزدیك بود خورشید غروب كند . اگر چه امام (ع) نماز خود را با عده ای از اصحاب خود اقامه كرده بود امام جمع زیادی از آنها نماز نخوانده بودند و از این رو در باره ی نماز خود به سخن پرداختند وقتی امام علی (ع) سخنان آنها را شنید از خدایتعالی درخواست كرد كه خورشید را برای او برگرداند تا اصحابش نماز خود را در وقت آن بجا آورند. خداوند دعای او را مستجاب كرد و خورشید را برگرداند به گونه ای كه وقت نماز عصر بود. وقتی به آخر نماز رسیدند و سلام نماز را بپایان بردند، خورشید غروب كرد.

مردم از ظهور این معجزه به تسبیح و تحلیل و استغفار و حمد فراوان خداوند پرداختند و این خبر در همه جا منتشر گردید[۲].

سخن گفتن زمین با امام (ع)

سماء بنت عمیس گوید: فاطمه زهرا (س) فرمود : یكی از شبها كه علی (ع) بر من وارد شد مرا به هراس انداخت . عرض كردم : چگونه تو را به هراس انداخت ای سرور زنان عالمین . فرمود : شنیدم كه زمین با او حرف می زد و او نیز با زمین سخن می گفت[۳].ا

كندن صخره ی بزرگ از زمین

امیرالمؤمنین (ع) با اصحاب خود به صفین می رفت كه در بیابان با مشكل بی آبی مواجه گردیدند و تلاش آنها سودی نبخشید تا اینكه امام (ع) جایی را معین كرد و فرمود : اینجا را حفر كنید تا به آب دست یابید . آنها زمین را كندند تا به سنگ بزرگ رسیدند و متوقف شدند. به خدمت حضرت رسیدند و گفتند اینجا صخره ای است كه كلنگ درآن اثر نمی كند . امام علی (ع) فرمود: این صخره بزرگ بر روی آب قرار گرفته است و اگر برداشته شود به آب خواهید رسید. همه تلاش كردند تا آن را بردارند اما تلاش جمعی آنها مؤثر قرار نگرفت. وقتی امام علی (ع) دید برداشتن این سنگ عظیم از توان آنها خارج است بسراغ سنگ آمد و انگشتان خود را زیر آن برد و آن را حركت داد و آن را از جا كند و به فاصله چند متر بدور افكند . آنگاه اصحاب او آب زلالی را مشاهده كردند و از آن نوشیدند . این گواراترین ، خنك ترین و زلال ترین آبی بود كه در سفر خود به آن دست یافته بودند.

امام علی (ع) فرمود : بخورید و ذخیره كنید . سپس به سراغ صخره رفت و سنگ را به همان صورت اول بر جای خود گذارد و اثر چاه را ناپدید كرد.[۴]

تبدیل سنگ ریزه ها به جواهر

امام علی (ع) و بعضی از اصحاب آن حضرت در مسجد كوفه حضور داشتند . مردی خطاب به امام علی (ع) عرض كرد: پدر و مادرم فدایت من تعجب می كنم از این دنیایی كه در دست این گروه است وشما از آن بهره ای ندارید.

حضرت فرمود : تو گمان كرده ای ما دنیا را می خواهیم و به ما داده نمی شد؟

آنگاه یك مشت از سنگ ریزه ها را برداشت و به اعجاز خود به جواهر مبدل ساخت و پرسید اینها چیست؟ عرض كردم : بهترین نوع جواهر است . سپس حضرت فرمود: اگر دنیا را بخواهیم برای ما وجود دارد اما نمی خواهیم و پس از آن آنها را بدور افكند و دوباره سنگ ریزه ها به حال او بازگشتند. [۵]

توقف زلزله

فاطمه زهرا (ع) می فرماید: در زمان ابوبكر و عمر زلزله ای پیش آمد كه مردم به وحشت افتادند و به آندو پناه بردند. اما دیدند آنها خود از ترس به امام علی (ع) پناه برده اند. مردم نیز بدنبال آنها به خانه ی آن حضرت رفتند. امام علی(ع) بدون توجه به ترس و وحشت آنها از منزل بیرون آمد و مردم نیز بدنبال او حركت كردند تا به یك بلندی رسیدند. امام علی(ع) بر بلندی نشست و دیگران در اطراف او نشستند و به ساختمانهای شهر كه همچنان مورد زلزله های مكرر قرار می گرفت نگاه می كردند. آنگاه فرمود: گویا شما از آنچه دیده اید هراسناك شده اید؟ جواب دادند : چگونه هول و هراس نداشته باشیم در حالی كه ما تا بحال چنین جیزی ندیده بودیم. سپس امام علی (ع) لبهای خود را حركت داد و بعد از آن دستهای خود را به زمین زد و به آن فرمود : تو را چه شده است؟ آرام شو! و زمین آرام گرفت.

مردم در تعجب فرو رفتند بیش از آنچه از زلزله به تعجب و حیرت فرو رفته بودند. امام (ع) فرمود: شمااز كار من تعجب كردید؟ گفتند : آری . فرمود: من آن كسی هستم كه خداوند فرموده است : «اذا زلزلت زلزالها و اخرجت الارض اتقالها و قال الانسان مالها» ( هنگامی كه زمین به زلزله درآید و اخبار درون خود را آشكار كند، انسان می گوید: زمین را چه شده است. ) من همان انسانی هستم كه در قیامت به زمین می گویم تو را چه شده است .

«یومئذ تحدث اخبارها» (در این روز زمین خبرهای خود را بیان می كند.) برای من اخبارش را بیان

می كند.[۶]

پرده برداری از بهشت و جهنم

عده ای از اصحاب امام علی (ع) به او گفتند : وصی حضرت موسی و عیسی (ع) دلایل معجزات و نشانه هائی را به مردم نشان می دادند. شما نیز اگر معجزاتی به ما نشان دهید قلبهای ما مطمئن می شود . اما علی (ع) فرمود: شما تحمل علوم، دلایل و نشانه ها را ندارید. اما مردم اصرار كردند. سرانجام امام (ع) آنها را بسوی قبرستان حركت داد تا به یك سرزمین خشك و نمكزاری رسیدند. آنگاه آهسته دعا كرد و گفت : پرده ات را كنار زن. ناگهان باغها و نهرها در یك سو و آتش در سوی دیگر جهنم نمایان گشت. عده ای گفتند : سحر، سحر. عده ای معجزه ای حضرت را پذیرفتند و گفتند : پیامبر (ص) فرمود: قبر باغی از باغهای بهشت یا حفره ای از گودیهای جهنم است[۷].

تسبیح سنگ ریزه ها

سلمان گوید : عده ای از ما در محضر رسول خدا نشسته بودیم كه علی بن ابیطالب(ع) آمد. پیامبر(ص) مشتی سنگ ریزه به او داد. هنوز آنها در دست علی (ع) قرار نگرفته بودند كه به سخن آمدند و می گفتند : لا اله الا الله ، محمد رسول الله، رضیت بالله ربا و بمحمد نبیا و بعلی بن ابیطالب ولیا ( خدائی جز خدای یگانه نیست، محمد فرستاده ی خداست، راضی شدم كه خداوند پروردگار من و محمد پیامبر علی بن ابیطالب مولی و سرور می باشد.)

آنگاه پیامبر (ص) فرمود: هر كسی از شما كه راضی به خدا و ولایت علی بن ابیطالب باشد از ترس خدا و عقاب او در امان است. [۸]

فرو نشاندن آب فرات

آب فرات فوران كرده بود به گونه ای كه مردم هراسناك شدند. به محضر امیرمؤمنان (ع) رسیدند و از زیادی آب شكوه كردند. امام علی (ع) و دو فرزندش حسن و حسین (ع) سوار بر مركب شدند و حركت كرند تا به آب فرات رسیدند. امام علی (ع) بر لب آب ایستاد در حالی كه آب از دو طرف بالا زده بود .

آنگاه با تازیانه پیامبر (ص) كه در دست داشت بر آب به اندازه ی یك زراع فرو نشست ، ضربه ی دیگری به آب زد و به اندازه ی دو زراع دیگر فرو نشست .

مردم كه این معجزه ی آشكار را از امام (ع) مشاهده كردند عرض كردند:

یا امیرالمؤمنین : آب را بیشتر كاهش ده. حضرت فرمود: من از خداوند خواستم و او آنچه را كه مشاهده كردید عطا فرمود و خوش ندارم كه بنده ی مصری باشم[۹] .

۱- امالی صدوق ، ص ۳۵۱، بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۷۷. سخن امام علی (ع) با خورشید مشهور و با سندهای گوناگونی و عبارات مختلف نقل شده است.

۲- ارشاد مقید، ص ۱۶۲- بحارالانوار ، ج ۴۱، ص ۱۷۲- این معجزه در روایات و مضامین نزدیك به هم نقل گردیده است.

۳- بحار الانوار ، ج ۴۱ ، ص ۲۷۱ .

۴- ارشاد شیخ مفید – بحار الانوار ، ج ۴۱ ، ص ۲۶۱ .

۵- بصارالدرجات ، ص ۱۰۹ – بحار الانوار ، ج ۴۱، ص ۲۵۵.

۶- علل الشرایع، ص ۱۷۶- بحار الانوار ، ج ۴۱ ، ص ۲۵۴.

۷- بحار الانوار ، ج ۴۱، ص ۲۴۸.

۸- بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۳۵۱.

۹- بحار، ج ۴۱، ص ۲۴۹ .

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:معجزات امام علی (ع) , ] [ 18:58 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

فضائل فاطمه زهرا س

 

فضائل حضرت فاطمه زهرا (س)

 

درباره فضايل و عظمت بزرگ بانوي اسلام و يگانه دختر باقي مانده از رسول خاتم (ص ) حضرت صديقه اطهر فاطمه زهرا(س ) چه در منابع شيعي و چه در منابع اهل سنت به فراواني سخن گفته شده است . به قدري فضايل آن حضرت زياد است كه جاي كوچكترين ترديد و يا انكاري وجود ندارد. به ذكر برخي از فضايل بي شمار آن حضرت كه در منابع اهل سنت موجود است اشاره مي كنيم .

آيه تطهير و حديث كسا

خداوند بزرگ و سبحان در قرآن مجيد , اهل بيت پيامبر(ص ) را مطهر خوانده است : انما يريدالله ليذهب عنك الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(1 ) « خداوند مي خواهد كه پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد. » مراد از اهل بيت كه در اين آيه ذكر شده است چه كساني هستند پاسخ اين پرسش را در روايات اهل سنت مي جوييم . واقدي در كتاب اسباب التزيل مي نويسد كه آيه تطهير درباره پنج نفر نازل شد. اين پنج نفر عبارتند از : پيامبراسلام (ص ) , علي (ع ) , فاطمه (س ) حسن (ع ) وحسين (ع )(2 ) ابن حجر در كتاب الاصابه في تمييزالصحابه مي نويسد : ام سلمه گفت : در خانه من اين آيه تطهير نازل شد. رسول خدا(ص ) فاطمه , علي , حسن وحسين (عليهم السلام ) در اين خانه بودند. پيامبر(ص ) فرمود : هولا اهل بيتي , اين عده اهل بيت من هستند. حاكم حسكاني در كتاب شواهد التزيل لقواعد التفصيل مي نويسد : وقتي كه آيه و امر اهلك بالصلاه واصطبر عليها(3 ) نازل شد , پيامبر اسلام (ص ) در هر نمازي مي آمد در جلوي درب خانه علي (ع ) و فاطمه (س ) و مي فرمود : الصلاه رحمكم الله انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ... (4 ) ابن عساكر , در كتاب تاريخ دمشق در ترجمه اميرالمومنين علي (ع ) از ابي سعيد خدري مي نويسد : پيامبر(ص ) بعد از نزول آيه و امرا اهلك بالصلاه واصطبر عليها به مدت هشت ماه در هنگام نماز صبح مي آمد در جلوي درب خانه علي (ع ) و حضرت زهرا(س ) و مي گفت : الصلاه رحمكم الله انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا(5 ) . لخمي طبراني در المعجم الكبير آورده است : زينب بنت ام سلمه مي گويد كه رسول خدا(ص ) در نزد ام سلمه بود كه حسن , حسين و فاطمه ـ عليهم السلام ـ بر حضرت وارد شدند. حسن در يك سو و حسين در سوي ديگر پيامبر(ص ) نشستند و حضرت زهرا(س ) نيز در ميان اين دو قرار گرفت . سپس پيامبر(ص ) فرمود : رحمه الله وبركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد . (6 ) حاكم نيشابوري در كتاب « مستدرك الصحيحين » , ترمذي در كتاب « سنن » و احمد بن حنبل در كتاب « مسند » مي نويسد : پيامبر(ص ) درب خانه حضرت زهرا(س ) مي رفت و مي فرمود : الصلاه يا اهل البيت . انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا(7 ) شمس الدين ذهبي در كتاب سير اعلام النبلا مي نويسد : و صح ان النبي (ص ) جلل فاطمه وزوجها و ابنيها لكسا و قال اللهم اهل بيتي اللهم فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا , درست است اين خبر كه پيامبر(ص ) فاطمه (س ) و دو فرزندش را در كسايي جمع كرد و گفت خداوندا اينها اهل بيت من هستند و رجس و پليدي را از اين عده به دور كن و اينها را پاكيزه گردان . (8 )

آيه مباهله

ابن سعد در كتاب طبقات الكبري در ترجمه الحسين (ع ) مي نويسد : در جريان مباهله با علماي نجران پيامبر(ص ) دست فاطمه , حسن و حسين عليهم السلام را گرفت و گفت اينها فرزندان من هستند . (9 ) حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك الصحيحين مي نويسد : وقتي كه آيه مباهله نازل شد پيامبر(ص ) علي , فاطمه , حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ را خواند و گفت : (اللهم هولا اهلي , بارخدايا اينها اهل من هستند) . (10 )

ازدواج علي (ع ) و فاطمه (س)

بنا به نوشته بزرگان اهل سنت و جماعت , خليفه اول براي خواستگاري حضرت زهرا(س ) به نزد پيامبر(ص ) رفت و پيشنهاد خويش را بيان نمود. رسول خدا(ص ) فرمود : انتظر بهاالقضا , من در امر ازدواج فاطمه (س ) منتظر فرمان خداوند هستم , خليفه اول اين پاسخ را پاسخ منفي تلقي نمود. خليفه دوم نيز به ديگر بار و به همين منظور به نزد رسول خدا(ص ) رفت و مانند خليفه اول پاسخ منفي شنيد. سپس خانواده علي (ع ) به آن حضرت پيشنهاد كردند كه براي خواستگاري فاطمه (س ) به نزد رسول خدا(ص ) برود. حضرت رفت و پيشنهادش مورد موافقت قرار گرفت . (11 ) ابن عباس گفت : در هنگام ازدواج فاطمه (سلام الله عليها) با علي (ع ) , پيامبر(ص ) در جلوي فاطمه (س ) و جبرئيل در سمت راست و مكائيل در سمت چپ و هفتاد هزار فرشته در پشت سر حضرت زهرا حركت مي كردند و اين خيل ملايك تا طلوع فجر به تسبيح و تقديس خداوند مشغول بودند . (12 ) فاطمه (س ) محبوب ترين زنان در نزد رسول خدا(ص ) است . حاكم نيشابوري در كتاب المستدرك آورده است : كان رسول الله (ص ) اذا رجع من غزاه او سفراتي المسجد فصلي فيه ركعتين ثم ثني بفاطمه ثم ياتي ازواجه , رسول خدا(ص ) وقتي كه از جنگي و يا از سفري برمي گشت به مسجد مي رفت و دو ركعت نماز مي خواند , سپس به نزد دخترش فاطمه مي رفت و به او ثنا مي گفت و سپس به نزد زنانش مي رفت . (13 ) ابن حجر در كتاب استيعاب از عايشه همسر پيامبر روايت كرده است كه از او پرسيدند كه اي الناس احب الي رسول الله (ص ) چه كسي در نزد پيامبر(ص ) محبوبتر است وي در پاسخ گفت از ميان زنان فاطمه (س ) و از ميان مردان علي (ع ) در نزد رسول خدا محبوبترند . (14 )

غضب فاطمه (س ) غضب خداست حاكم نيشابوري مي نويسد كه پيامبر به دخترش فاطمه (س ) فرمود : ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك , خداوند با غضب تو غضبناك مي شود و با رضايت تو خشنود مي گردد . (15 )

خانه فاطمه حاكم حسكاني حنفي در كتاب شواهدالتنزيل مي نويسد : پيامبر(ص ) آيه في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر(16 ) را قرائت كرد و گفت اين بيوت پيامبر(ص ) است . از آن حضرت پرسيده شد كه آيا بيت علي (ع ) و فاطمه (س ) نيز همين بيوت است , حضرت فرمود بيت علي (ع ) و فاطمه (س ) از بافضيلت ترين آن است . (17 ) و نيز در روايتي ديگر آورده است : پيامبر(ص ) بعد از خواندن اين آيه يكي از وي پرسيد : يا رسول الله مراد از اين بيوت در اين آيه چه خانه هايي است حضرت فرمود خانه هاي انبياست . ابوبكر پرسيد يا رسول الله , خانه علي و فاطمه هم از اين خانه هاست حضرت فرمود : بله از بافضيلت ترين آن است (18 )

فاطمه (س ) در بهشت با رسول خداست محب الطبري در كتاب الرياض النضره نقل مي كند كه در درجه رسول خدا(ص ) حضرت زهرا(س ) در بهشت است . (19 ) حاكم نيشابوري مي نويسد : علي , فاطمه , حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ اولين كساني هستند كه در بهشت وارد مي شوند . (20 )

عظمت حضرت زهرا(س ) در محشر حاكم درباره عظمت حضرت زهرا(س ) نقل مي كند كه در روز قيامت منادي ندا مي دهد كه اي اهل محشر چشمانتان را ببنديد كه فاطمه زهرا(س ) دختر رسول خدا(ص ) وارد مي شود . (21 )

فاطمه (س ) حورا است خطيب بغدادي مي نويسد كه رسول خدا (ص ) فرمود : فاطمه حورا انسيه كلمااشتقت الي الجنه قبلتها , فاطمه حوريه اي است در صورت انساني , هر گاه من مشتاق بهشت مي شوم او را مي بوسم . (22 ) ابن حجر در كتابش از پيامبر(ص ) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود : ابنتي فاطمه حوراآدميه , دخترم فاطمه حوريه اي است در شكل آدميان . (23 )

فاطمه بهترين زنان است خطيب بغدادي در تاريخ بغداد مي نويسد : خيررجالكم علي بن ابي طالب و خيرنسائكم فاطمه بنت محمد(ص ) فرمود : بهترين مردان شما علي بن ابي طالب و بهترين زنان شما فاطمه دختر محمد(ص ) است . (24 )

فاطمه (س ) پاره تن رسول خدا است بخاري نقل مي كند كه پيامبر اسلام (ص ) فرمود : فاطمه بضعه مني فمن اغضبها اغضبني , فاطمه پاره تن من است پس هركه او را غضبناك كند مرا به غضب درآورده است . (25 )

دوستي و دشمني با فاطمه (س ) دوستي و دشمني با پيامبر(ص ) است بسياري از بزرگان اهل سنت نوشته اند كه پيامبر اسلام (ص ) به علي (ع ) , فاطمه (س ) , حسن (ع ) و حسين (ع ) نگاه كرد و فرمود : انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم , من با دشمنان شما دشمن و با دوستان شما دوستم . (26)

فاطمه (س ) سيده زنان است ابن سعد , بخاري , ذهبي و حاكم نيشابوري نوشته اند كه عايشه همسرپيامبر مي گويد كه حضرت زهرا (س ) در هنگام رحلت پيامبر(ص ) پيش آن حضرت رفت و پيامبر(ص ) به وي چيزي گفت و فاطمه (س ) گريان شد و سپس چيزي به وي فرمود و حضرت زهرا(س ) خندان شد. عايشه مي گويد از سر اين كار از وي جويا شدم . فاطمه (س ) در اين هنگام به عايشه گفت من سر رسول خدا(ص ) را فاش نمي كنم . مي گويد : بعد از رحلت رسول خدا(ص ) به ديگر بار از او پرسيدم , فاطمه (س ) در پاسخ گفت كه پيامبر(ص ) فرمود : همانا جبرئيل هر سال يك بار نازل مي شد تا قرآن را بر من عرضه بدارد ولي امسال دوبار نازل شده است . اين دليل بر اين امر است كه مرگم نزديك است . من از اين سخن گريستم . حضرت فرمود چرا گريه مي كني اما ترضين ان تكون سيد ه نسا هذه الامه , او نسا العالمين , آيا راضي نيستي كه سيده زنان اين امت يا سيده زنان جهانيان باشي (27 ) ابن سعد نظير همين روايت رااز ام سلمه نقل كرده است (28 ) احمدبن حنيل از ابوسعيد خذري نقل مي كند كه پيامبر(ص ) فرمود : حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتند و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است . (29 ) عبسي كوفي مي نويسد : پيامبر (ص ) فرمود : فرشته اي از جانب پروردگار بر من نازل شد و خبر داد كه فاطمه سيده زنان اهل بهشت است . (30 ) و در نقلي ديگر آمده است كه آن حضرت فرمود : فاطمه سيده زنان اهل جهانيان است . (31 ) و نيز بخاري نقل كرده است كه پيامبر(ص ) فرمود : فاطمه سيده زنان اهل بهشت است . (32 ) حذيفه مي گويد : پيامبر فرمود : ملكي از آسمان نازل شد و از خداوند عالم اين پيام را رساند كه فاطمه سيده زنان اهل بهشت است . ذهبي در ذيل مستدرك حاكم وقتي كه به اين روايت مي رسد , مي گويد اين روايت صحيح است . (33 )

 

منابع :

1 ـ سوره احزاب , آيه 33

 2 ـ اعيان الشيعه 1 , ص 308

 3 ـ همان 3 ـ طه , 132

4 ـ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل 1 , ص 497 خ 526

5 ـ ابن عساكر , تاريخ دمشق , ترجمه الامام علي (ع ) ص 89 خ 315

 6 ـ المعجم الكبير24 , ص 282 , 281 خ 713

 7 ـ مستدرك الصحيحين 3 , ص 158 , سنن ترمذي خ 3206 , مسنداحمد 3 ص 259

 8 ـ سيراعلام النبلا 2 ص 122

9 ـ طبقات الكبري , ابن سعد , ترجمه الحسين , موسسه آل البيت , ص 139 و 140

10 ـ مستدرك الصحيحين 3 , ص 150

11 ـ ابن سعد , طبقات الكبري 8 ص 19 و 20

 12 ـ تاريخ بغداد 5 , ص 7

13 ـ اعيان الشيعه 1 , ص 307

14 ـ همان ص 308

15 ـ مستدرك الصحيحين 3 , ص 154

16 ـ سوره نور آيه 36

17 ـ شواهدالتنزيل لقواعد التفضيل ج 1 ص 532 ج 566

18 ـ همان ص 533 خ 567 و نيز ص 534 خ 568

19 ـ الرياض النضره 2 ص 208

20 ـ مستدرك 3 ص 151

 21 ـ همان ص 153

 22 ـ تاريخ بغداد 5 ص 86

 23 ـ صواعق المحرقه , ص 96

 24 ـ تاريخ بغداد 3 ص 392

 25 ـ صحيح بخاري 5 , ص 92 و 105 المنصف في الاحاديث و الاثار , عبسي كوفي ج 7 ص 512

 26 ـ مسنداحمد 2 ص 242 مستدرك حاكم 3 ص 149 , ترمذي خ 3870 , المصنف في الاحاديث 7 ص 512

 27 ـ طبقات 8 , ص 248 ـ 247 , صحيح بخاري 5 , ص 55 ـ 54 مستدرك 3 ص 156

 28 ـ طبقات همان ص 248

 29 ـ مسنداحمد 3 , ص 473 خ 11224

 30 ـ المصنف 8 ص 527

 31 ـ همان

32 ـ بخاري 5 ص 92

 33 ـ مستدرك 3 , ص 151 در منابع اهل سنت به وضوح و به وفور درباره فضايل و مقام والاي حضرت فاطمه زهرا(س ) در كلام و سخن و رفتار و سلوك پيامبر اكرم (ص ) روايت نقل شده است كه از آن جمله موارد ذيل است : پيامبر(ص ) به دخترش فاطمه (س ) فرمود : خداوند با غضب تو غضبناك مي شود و با رضايت تو خشنود مي گردد فاطمه پاره تن من است , هركس او را غضبناك كند , مرا به غضب آورده است . فاطمه , سيده زنان اهل بهشت است . فاطمه , سيده زنان اهل جهانيان است .

[ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:, ] [ 1:3 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

حديث امام علي ع

ر  المستدرك علي الصحيحين  جلد 3 ص 151

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 23:40 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

حديث امام علي ع

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 22:40 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

خورشید اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز طلوع کرد و مردم را به سوی کانون نور الهی توحید فرا خواند.

 

خورشید اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز طلوع کرد و مردم را به سوی کانون نور الهی توحید فرا خواند. اصل و قاعده توحید الهی در نظر و عمل، مردم را به عبودیت خدای بزرگ جهت ترسیم راه مستقیم و چگونه زیستن، دعوت کرد. پیام رسان معارف توحیدی مردی بود که رفتار فردی و اجتماعی او اسوه و الگوی مسلمانان قرار گرفت، مردی که رسالت داشت بایدها و نبایدها، شایسته ها و ناشایسته های خدای جهانیان را به مردم جهان ابلاغ کند، ابلاغی که آشکار و ساده بود و هیچ کوتاهی و قصوری در گفتار و رفتار آن پیامبر الهی نبود.

اولین اقدام اجتماعی او در ورود به مدینه، ساختن مسجد بود، آنگاه که در سرای ابوایوب انصاری جای گرفت، از یاران خود خواست تا مسجدی عظیم، نه تنها برای معبد بلکه برای مرکز فرماندهی جهان اسلام تاسیس کنند و خود همانند دیگران کار می کرد تا این که بعد از حرم الهی در روی زمین حرم نبوی ساخته شد، همان جایی که محل هبوط جبرئیل شد و باب جبرئیل بر سرای او کنار مسجد مسلمانان ساخته شد.

این اقدام عظیم اجتماعی پیامبر اسلام، درسی بزرگ و تاریخی برای مسلمانان به ویژه حاکمان دولت های اسلامی بود. افسوس و هزار افسوس که شمار زیادی از آنها تنها به همین ظاهرکاری، بسنده و عمق این معنی را نیافتند که مسجد تنها معبد مسلمانان نیست، بلکه کانون تمدن اسلام است و هزاران افسوس بیشتر که در تاریخ معاصر همین سطحی نگری در رفتار رسول الهی به فراموشی سپرده شد و فرهنگ مسجد از فعالیت اجتماعی مسلمانان حذف شد. این در حالی است که مسجد در سنت رسول خدا(ص) کانون همه فعالیت های اجتماعی مسلمانان است و تمدن اسلام از مسجد سرچشمه گرفت و به همه ابعاد و اضلاع زندگی مسلمانان رسید.

انقلاب اسلامی کشورمان، این بارقه امید را در قلب مومنان جرقه زد که دوباره فرهنگ اسلام ناب، مسجد و اقامه جماعت در آن احیاء خواهد شد وکانون فعالیت های ملت مسلمان دوباره از سر گرفته خواهد شد. اما باز دیدیم که به جای مسجد که کانون فرهنگ اسلام بود، فرهنگسرا ساختند نامی که مسجد را به گوشه ای راند تا خود، سرای فرهنگ باشد و انواع کلاس ها و سالن ها، نه در کنار مسجد و به محوریت مسجد، بلکه با حذف یا تنزل آن در حد یک نمازخانه در گوشه ای افتاده دائر شد و بافت جمعیتی مسلمانان به ویژه در شهرهای بزرگ به جای محوریت مسجد به محوریت فرهنگسراها رسید و نام مسجد را کمرنگ و کمرنگ تر یافتند. در حالی که توصیه بزرگ معمار انقلاب اسلامی، آن عزیز عزیزان، روح خدا و ملت ایران این بود: «از فانتوم ها نترسید، از خالی شدن مساجد بترسید» اما در عمل از منشور شدن این سخن فاصله گرفته شد و به جای مساجد، فرهنگسراها پر شد و برای جوانان و نوجوانان برنامه ها تدوین شد این موضوع،در بعضی موارد موجب کمرنگ شدن مسجد، حذف برنامه اقامه جماعت و دعوت امام جماعت شایسته شد که ناخواسته با حرکتی نرم موجب حذف روحانیت خدوم از اصلی ترین وظیفه دینی یعنی گسترش فرهنگ نماز در جامعه شد. طراحان فرهنگسراها به جای مسجد در کلان شهرهای بزرگ مثل تهران به خوبی می دانستند که محور قرار ندادن مسجد در محل، احداث فرهنگسراها، تمدن اسلام به ویژه محوریت نماز و روحانی فرهیخته را کمرنگ و کمرنگ تر می سازد و در نتیجه بعد از چند دهه این واقعه تلخ در جامعه اسلامی مسلمانان رخ می دهد که زمان نماز به جای آن که صفوف جماعت مسلمانان در مسجد به عنوان کانون تمدن و فرهنگ اسلام تشکیل شود، خیابان ها و بازارهای مسلمانان شلوغ و پرترافیک خواهد شد. برنامه های فرهنگی و ورزشی، منهای مغز فرهنگی مسجد یعنی نماز، اجرا می شود و به جامعه مسلمانان از درون ضرر خواهد زد که اهمیت نماز را از یک معروف اجتماعی به یک علاقه فردی تنزل خواهد داد.

بی تردید جامعه مسلمانانی که نماز از آن رخت بربندد و محور فرهنگ و تمدن نباشد، از درون تهی خواهد شد و تنها ظاهری از اسلام باقی خواهد ماند که هیچ انگیزه و برنامه ای برای ساختن جامعه مبتنی بر فرهنگ اسلام ایجاد نخواهد شد و جوانان مسلمان در سر سودای دیگری می پرورانند تا فرهنگ و ترقی را از آنجا برای جامعه به ارمغان بیاورند، فرهنگی که هیچ تناسب و توازنی با فرهنگ مسلمانی ندارد.

باید مسلمانی را از سر گرفت، باید به الگوی پیامبر اسلام(ص) باز گردیم، باید مسجد را محور تمدن اسلام در شهرسازی و مدنیت قرار دهیم، مسجدی که محتوای نماز جماعت و امام جماعت فرهیخته در خود دارد و بایدها و نبایدهای الهی را به مردم آموزش می دهد. چنانچه فرهنگ مسجد تقویت شود، همه امور فرهنگی و اجتماعی از آن کانون نور قابل استفاده و توسعه است و خدای بزرگ از عبودیت بندگانش، خرسند و خشنود خواهد شد و به سرعت برکت الهی در جامعه گسترش پیدا خواهد کرد.

اسلام، دینی علمی در حوزه گزاره اعتباری بایدها و نبایدهاست، بدون کانونی موفق برای تبلیغ معارف اسلام، نمی توان انتظار داشت معارف اسلام در تمام سطوح جامعه به ویژه افکار جوانان رسوخ پیدا کند. در تمام کشورهای اسلامی آنجایی که مسجدی خوب و روحانی فرزانه ای وجود داشت که معارف اسلام را به مردم تبلیغ کند، مردم با فرهنگ اسلام آشنا شدند، اما آنجایی که روحانی خوب و کانون تبلیغ و محوریت مسجد رخ بربسته بود، جز نامی از اسلام، چیز دیگری باقی نماند.

در توسعه و بازسازی بافت های فرسوده جمعیتی کشورمان، محوریت مسجد را تنها برای فضای عبادی محض ملاحظه نکنیم بلکه مسجد را علاوه بر محل عبادت، فضایی برای تفکر توام با علم و تمدن اسلام بدانیم و اقامه جماعت و حضور امام جماعت فرزانه را، شرط لازم تعالی فرهنگ اسلامی بدانیم که از رشد فرهنگ های منحرف و التقاطی جلوگیری خواهد کرد.

احمد اسماعیل‌تبار

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

مسجد؛ کانون تمدن اسلام

خورشید اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز طلوع کرد و مردم را به سوی کانون نور الهی توحید فرا خواند.

 

خورشید اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز طلوع کرد و مردم را به سوی کانون نور الهی توحید فرا خواند. اصل و قاعده توحید الهی در نظر و عمل، مردم را به عبودیت خدای بزرگ جهت ترسیم راه مستقیم و چگونه زیستن، دعوت کرد. پیام رسان معارف توحیدی مردی بود که رفتار فردی و اجتماعی او اسوه و الگوی مسلمانان قرار گرفت، مردی که رسالت داشت بایدها و نبایدها، شایسته ها و ناشایسته های خدای جهانیان را به مردم جهان ابلاغ کند، ابلاغی که آشکار و ساده بود و هیچ کوتاهی و قصوری در گفتار و رفتار آن پیامبر الهی نبود.

اولین اقدام اجتماعی او در ورود به مدینه، ساختن مسجد بود، آنگاه که در سرای ابوایوب انصاری جای گرفت، از یاران خود خواست تا مسجدی عظیم، نه تنها برای معبد بلکه برای مرکز فرماندهی جهان اسلام تاسیس کنند و خود همانند دیگران کار می کرد تا این که بعد از حرم الهی در روی زمین حرم نبوی ساخته شد، همان جایی که محل هبوط جبرئیل شد و باب جبرئیل بر سرای او کنار مسجد مسلمانان ساخته شد.

این اقدام عظیم اجتماعی پیامبر اسلام، درسی بزرگ و تاریخی برای مسلمانان به ویژه حاکمان دولت های اسلامی بود. افسوس و هزار افسوس که شمار زیادی از آنها تنها به همین ظاهرکاری، بسنده و عمق این معنی را نیافتند که مسجد تنها معبد مسلمانان نیست، بلکه کانون تمدن اسلام است و هزاران افسوس بیشتر که در تاریخ معاصر همین سطحی نگری در رفتار رسول الهی به فراموشی سپرده شد و فرهنگ مسجد از فعالیت اجتماعی مسلمانان حذف شد. این در حالی است که مسجد در سنت رسول خدا(ص) کانون همه فعالیت های اجتماعی مسلمانان است و تمدن اسلام از مسجد سرچشمه گرفت و به همه ابعاد و اضلاع زندگی مسلمانان رسید.

انقلاب اسلامی کشورمان، این بارقه امید را در قلب مومنان جرقه زد که دوباره فرهنگ اسلام ناب، مسجد و اقامه جماعت در آن احیاء خواهد شد وکانون فعالیت های ملت مسلمان دوباره از سر گرفته خواهد شد. اما باز دیدیم که به جای مسجد که کانون فرهنگ اسلام بود، فرهنگسرا ساختند نامی که مسجد را به گوشه ای راند تا خود، سرای فرهنگ باشد و انواع کلاس ها و سالن ها، نه در کنار مسجد و به محوریت مسجد، بلکه با حذف یا تنزل آن در حد یک نمازخانه در گوشه ای افتاده دائر شد و بافت جمعیتی مسلمانان به ویژه در شهرهای بزرگ به جای محوریت مسجد به محوریت فرهنگسراها رسید و نام مسجد را کمرنگ و کمرنگ تر یافتند. در حالی که توصیه بزرگ معمار انقلاب اسلامی، آن عزیز عزیزان، روح خدا و ملت ایران این بود: «از فانتوم ها نترسید، از خالی شدن مساجد بترسید» اما در عمل از منشور شدن این سخن فاصله گرفته شد و به جای مساجد، فرهنگسراها پر شد و برای جوانان و نوجوانان برنامه ها تدوین شد این موضوع،در بعضی موارد موجب کمرنگ شدن مسجد، حذف برنامه اقامه جماعت و دعوت امام جماعت شایسته شد که ناخواسته با حرکتی نرم موجب حذف روحانیت خدوم از اصلی ترین وظیفه دینی یعنی گسترش فرهنگ نماز در جامعه شد. طراحان فرهنگسراها به جای مسجد در کلان شهرهای بزرگ مثل تهران به خوبی می دانستند که محور قرار ندادن مسجد در محل، احداث فرهنگسراها، تمدن اسلام به ویژه محوریت نماز و روحانی فرهیخته را کمرنگ و کمرنگ تر می سازد و در نتیجه بعد از چند دهه این واقعه تلخ در جامعه اسلامی مسلمانان رخ می دهد که زمان نماز به جای آن که صفوف جماعت مسلمانان در مسجد به عنوان کانون تمدن و فرهنگ اسلام تشکیل شود، خیابان ها و بازارهای مسلمانان شلوغ و پرترافیک خواهد شد. برنامه های فرهنگی و ورزشی، منهای مغز فرهنگی مسجد یعنی نماز، اجرا می شود و به جامعه مسلمانان از درون ضرر خواهد زد که اهمیت نماز را از یک معروف اجتماعی به یک علاقه فردی تنزل خواهد داد.

بی تردید جامعه مسلمانانی که نماز از آن رخت بربندد و محور فرهنگ و تمدن نباشد، از درون تهی خواهد شد و تنها ظاهری از اسلام باقی خواهد ماند که هیچ انگیزه و برنامه ای برای ساختن جامعه مبتنی بر فرهنگ اسلام ایجاد نخواهد شد و جوانان مسلمان در سر سودای دیگری می پرورانند تا فرهنگ و ترقی را از آنجا برای جامعه به ارمغان بیاورند، فرهنگی که هیچ تناسب و توازنی با فرهنگ مسلمانی ندارد.

باید مسلمانی را از سر گرفت، باید به الگوی پیامبر اسلام(ص) باز گردیم، باید مسجد را محور تمدن اسلام در شهرسازی و مدنیت قرار دهیم، مسجدی که محتوای نماز جماعت و امام جماعت فرهیخته در خود دارد و بایدها و نبایدهای الهی را به مردم آموزش می دهد. چنانچه فرهنگ مسجد تقویت شود، همه امور فرهنگی و اجتماعی از آن کانون نور قابل استفاده و توسعه است و خدای بزرگ از عبودیت بندگانش، خرسند و خشنود خواهد شد و به سرعت برکت الهی در جامعه گسترش پیدا خواهد کرد.

اسلام، دینی علمی در حوزه گزاره اعتباری بایدها و نبایدهاست، بدون کانونی موفق برای تبلیغ معارف اسلام، نمی توان انتظار داشت معارف اسلام در تمام سطوح جامعه به ویژه افکار جوانان رسوخ پیدا کند. در تمام کشورهای اسلامی آنجایی که مسجدی خوب و روحانی فرزانه ای وجود داشت که معارف اسلام را به مردم تبلیغ کند، مردم با فرهنگ اسلام آشنا شدند، اما آنجایی که روحانی خوب و کانون تبلیغ و محوریت مسجد رخ بربسته بود، جز نامی از اسلام، چیز دیگری باقی نماند.

در توسعه و بازسازی بافت های فرسوده جمعیتی کشورمان، محوریت مسجد را تنها برای فضای عبادی محض ملاحظه نکنیم بلکه مسجد را علاوه بر محل عبادت، فضایی برای تفکر توام با علم و تمدن اسلام بدانیم و اقامه جماعت و حضور امام جماعت فرزانه را، شرط لازم تعالی فرهنگ اسلامی بدانیم که از رشد فرهنگ های منحرف و التقاطی جلوگیری خواهد کرد.

احمد اسماعیل‌تبار

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

جغرافیای کربلا

جغرافیای کربلا

جغرافیای کربلا

سخن از کربلاست، کربلا یک محدوده جغرافیای تاریخی صرف نیست، کربلا قطعه ای از زمین و فرش است که تا به عرش امتداد یافته، از خاک تا افلاک و از ناسوت تا لاهوت، کربلا تنها یک قطعه از خاک و بیابانی خشک و برهوت نیست، کربلا قطعه ای از زمین ترک خورده از بی آبی و رفیق و آشنای همیشگی تشنگی نیست، کربلا محصور و محدود به زمین و زمان نیست، کربلا همه ی زمین و تمام زمان است، از آغاز خلقت بشر، از آدم تا خاتم و از خاتم تا قرن بی بصیرت بیست و یکم میلادی، کربلا محصور در عرض و طول جغرافیایی نیست؛ بلکه تمام اضلاع و زوایا و مدارات طول و عرض جغرافیایی است که در زمینی کوچک خلاصه شده .

 

سخن از کربلاست، کربلا یک محدوده جغرافیای تاریخی صرف نیست، کربلا قطعه ای از زمین و فرش است که تا به عرش امتداد یافته، از خاک تا افلاک و از ناسوت تا لاهوت، کربلا تنها یک قطعه از خاک و بیابانی خشک و برهوت نیست، کربلا قطعه ای از زمین ترک خورده از بی آبی و رفیق و آشنای همیشگی تشنگی نیست، کربلا محصور و محدود به زمین و زمان نیست، کربلا همه ی زمین و تمام زمان است، از آغاز خلقت بشر، از آدم تا خاتم و از خاتم تا قرن بی بصیرت بیست و یکم میلادی، کربلا محصور در عرض و طول جغرافیایی نیست؛ بلکه تمام اضلاع و زوایا و مدارات طول و عرض جغرافیایی است که در زمینی کوچک خلاصه شده .

کربلا گرچه قطعه ای کوچک است، اما بهشت با تمام وسعتش در آن معنا شده ، کربلا با تمام تشنگی اش همسایه و هم جوار با رودخانه ای همیشه محزون است که تا ابد شرمنده لبهای خشک کودکان و طفلان معصوم حسین(ع) که ترکهای لبهای خشکشان نشان از قحطی عاطفه ها و ترک وجدان های خوابیده در بستر عافیت طلبی انسان هایی آدم نما دارد می باشد، انسانهایی که تنها شعار مسلمانی را به غارت برده اند و این ترک ها نماد شقاوت و سنگدلی و بی رحمی آنهایی است که حسرت بوسه آب زلال را بر لبهای ترک خورده و تشنه کربلاییان نهاده و نوشیدنش را حرام کرده اند.

کربلا جغرافیای شهادت است. مرکز ثقل حریت و آزادگی زمین. کربلا نصف النهار مبدأ و مقسم زمینیان است، خط جدایی دو نیم کره شرقی و غربی . این نصف النهار پیوسته حایل و تمییز دهنده دو دنیای نیم کره هاست. نیم کره ای غربی سیاه و تاریک، با ساکنانی سفیانی، عباسی، اموی و ... و نیم کره ای شرقی روشن و شفاف با قبیله های هاشمی، علوی، حسینی و مهدوی و خمینی. در این نیم کره، خورشید غروبی ندارد و همواره بر آسمان کربلا می درخشد و نور افشانی می کند.

خورشید اینجا لیل و نهاری و شبانه روزی است. شب واژه ای غریب و نامفهوم است، چون خورشید آن دائم النور و روشن و منورالنور و نورالنور است. در کربلا پاک ترین واژه عشق است و وفاداری و استقامت معنا و مفهوم واقعی می یابد کربلا ترجمان حصین استواری و استقامت در قول و فعل است که زبانها در آن دچار هرزگویی و لقاقه نمی شوند.

محور اصلی جغرافیای شهادت از میان کربلا می گذرد. درست از میان قتلگاه حسین و یارانش. آنهایی که جرمشان تنها اصلاح و راست کردن نارسائی ها و کژی های کژ اندیشان بود و به چرخش آوردن محورهای انحراف حول محور یگانگی و اسلام ناب . کربلا ماندگارترین کتاب و صف آسمانی است که قلم سرخ و رنگین آن از خون های پاک و زلال بر برگ های زرین نگاشته شده. و این خونها رنگ نیست که با کوچکترین نوری خود را ببازد، بلکه خون کربلا، از صبغه اللهی است که نورانی تر از دیگر انوار است و رنگها همه از آن شرمنده اند و محو در آن.

کربلا الهام بخش تمام اندیشه های پاک بشری است. نه تنها پیروان اسلام که دیگر ادیان آسمانی، از آن الهام می گیرند. جغرافیای کربلا بعد از حادثه روز عاشورا، دیگر بیابانی است که تمام شبانه روزش بارانی و رحمت آفرین و دلنواز است. سرسبزترین دشت زمین و زمان است . مدارات و نصف النهارات از سراسر این کره خاک بر پرگار و مرکز کربلا در دوران و چرخشند در جغرافیای کربلا، اشکال مختلف ایثار و از خودگذشتگی، حماسه و مقاومت به وضوح و آشکار تجلی یافته و ترسیم شده اند. همه خونهای سرخ در سراسر این زمین خاکی از سرزمین کربلا منشاء و نشأت گرفته اند.

هر سال در محرم، سیلابی از قطرات اشک جاری می شود. اشکهایی با خلوص و زلال و صاف از دلهایی شکسته و سوخته؛ چرا که خونهای سرخ کربلا، روشنی حقیقت را بر ذهن ها تابانید و افکار سیاه جهل نادانی و ظلمت را گریزان نمود. پیشروی سپاه اندک سرخ گون و سبز پوش، سپاه سیاه اموی و سفیانی را با آن خیل عظیمش وادار به شکت و اضمحلال نمود.

کربلا مظهر عفاف و حیات و غیرت است. چشمان نا پاک و آلوده در کربلا مقهور غیرت، عزت و شهامت شدند و کربلا با عاشورا و حسین عجین گشت. کربلا بی حسین، تلّ خاکی بیش نیست، کربلا سرزمین عبرت است، برای همه اعصار و برای همه نسلها. کربلا آتش فشان عشق است. کربلا طپش قلبهای مشتاق وصال یار است. کربلا قرارگاه معنویت و مسلمانی است . کربلا یعنی همدلی گروهی بیدل، هم رنگی جماعتی بی رنگ و خالص . کربلا یعنی وحدت در عین کثرت، کربلا ترکیب همه رنگها با نماد زندگی است کربلا مظهر قالو بلی است (الست بربکم ). کربلا ایستادگی تا آخرین نفس و ایثارقطره خون بر سر پیمان سرخ است. کربلا میدان جنگ میان تمام دنیای مادیت با تمامت معنویت است کربلا قتلگاه کودک شش ماهه، تا پیر شصت ساله است. کربلا ترجمان رهایی و عزت در اسارت و مسلخ عشق در تاریخ بشریت است .

کربلا صحنه رویارویی همه فریبها در برابر همه بدی ها به وسعت تاریخ است. کربلا نقطه رهایی و پرواز سرهای بی بدن و گردش و جریان سرها در عمق وجدان همه بنی آدم است. کربلا ترجمه واقعی دوست داشتن مجنون وارِ حسین و یاران و همراهان اوست. کربلا شرم سرخ عباس دربرابر طفلان تشنه و موزه عبرت و آموزش تاریخ بشری است کربلا نمایشگاهی از زیباترین و نابترین واژه ها و تفسیر « ما رأیت الاجمیلا » است.کربلا یعنی فوران خون بر تارک زمان، به وسعت و عمق اقیانوسها و سرخی قلب خورشید و نورانیت دلهای پاک و با صفا است.

کربلا مصداق و تفسیر« بای ذنب قتلت » است. کربلا تعبیر خواب پیامبر(ص) و محل پوشیدن با ارزش ترین و گران بها ترین لباس، یعنی کهنه پیراهن و امانت حضرت زهرا (س) و مکان تکرار دوباره جنگ میان هابیل و قابیل است. کربلا مدرسه انسانیت در فراخنای تاریخ و شهدا فارغ التحصیلان این مدرسه اند. کربلا محل عروج انسانهایی وارسته و محل جلوس پیامبر و ائمه و حضرت زهرا (س) است.کربلا یادآور فریاد «هل من ناصر ینصرنی»، عاشورا آغاز تاریخ هجری شهادت است. کربلا یک حادثه با واقعه ای صرف نیست، چرا که هر واقعه محدود به مکان و محدود به زمان و محصور در تاریخ است. بلکه کربلا خود حادثه ساز و واقعه آفرین است .

کربلا میدان از بین بردن قارچهای اندیشه های مسمومی است که حول و حاشیه این محور، بی بصیرتی و کم فهمی مردم سر بر آورده بود. استوای کربلا تمیز دهنده و جدا کننده است، اصحاب شمال و اصحاب یمین در دو طرف این خط قرار گرفته اند و خط سرخ کربلا تبیین کننده حق و باطل و مقسّم دنیا طلبان و منحرفان با رها شدگان و احرار. کربلا سکوی پرواز و صعود است . مردانی چون قاسم، زهیر، بریر، جعفر،اصغر، مسلم و... که پرواز برای بقاء و جاودانگی حقیقی آن جهانی را در سر داشتند. و از سویی دیگرکربلا نقطه سقوط و ذلالت جماعتی گمراه و منحرف است که خود ظرفیت پذیرش حق و حقیقت را نداشته و یا نخواستند که داشته باشند و چون خفاشان و کرکسها در پهنای رذالت سقوطی به قهقهرا داشته اند، سقوطی تا ژرفنای تاریخ سیاه چهرگان و ذلیلان .

کربلا چشمه ی کوثر است، در کویر تنهایی و بی یاوری. چشمه ای که آب آن مایه حیات بشری است و همواره در عمق و جان و باورهای آدمیان جاری و ساری و سیراب کننده کامهای تشنه آزادی و آزادگی است.

کربلا نقشه راه است برای طالبان و سالکان کوی دوست و وصال یار و مرکز ثقل اعتقادات و ارزشها و هنجارهای ناب برای جستجوگران و کمال جویان و سعادت خواهان. کربلا یک فرهنگ است، یک اندیشه ناب و یک حرکت و جنبش به وسعت تاریخ بشریت. کربلا یک کانون جوشان ولایت پذیری و اطاعت با شعور و آگاهی است.. کربلا کارخانه ذوب و تفتیدگی انسانهایی خود ساخته و مقاوم و ولایت مدار محض است. کربلا حادثه و واقعه ای صرفاً تاریخی نیست بلکه تأثیرگذار و الگو ساز در همه اعصار و زمانهاست. کربلا مبدأ تاریخ انسان آزادگی و حریت است.

کربلا یعنی قلب تپنده تاریخ و عاشورا آغاز تاریخ حقیقی هجری شهادت بود. در کربلا وفاداری جرم بود و جفا کردن روا و مقبول، در کربلا جواب هم رنگی، سنگ بود و سزای خوب بودن چوب. در کربلا طاقت ها طاق شدند. خیمه هایی عمود بر پا بود. در کربلا آب فرات از خجالت عباس آب شد. تنها در کربلا حق برادری به خوبی ادا شد و حق خواهری نیز هم. در کربلا تنها انسان، قصاص شد. و تاوان دوست داشتن و ایستادگی بر سر پیمان را با دادن سر ، پذیرا شد. در کربلا خیمه ها چون هیمه آتش شدند.

در کربلا انگار نیزارهای فرات، نیزه شدند و مشکها با اشکها پر و حسرت و رشک در پی مشکی که هیچگاه پر نشد و به کام تشنه ای نریخت. در کربلا آب بی آبرو شد و آبروی عباس. لبان تشنه اش در دل آب شد. هوای کربلا بی هوایی ا ست، آرامش و نسیمی ندارد، طوفانی و پرخروش است. در کربلا نورها در چشمان بصیر، موج می زدند و بصیرت در دینداران غوطه ور، اعمالشان تنها با اخلاص، آمیخته و قلبهاشان توأم با یقین و اطمینان.

در کربلا حتی صبر هم از تحمل سختی و شدائد آل البیت بی صبر و بی طاقت است، در کربلا نوازش کودکان و طفلان با تازیانه و زبانه آتش بود و پاهای تاول زده و صورت های نیلی چون آسمان غم گرفته و نیلگون می مانست. کربلا نقطه پرگار عالم است و دلهای عاشق، مجنون وار در حرکت و دَوَران حول این محور و نقطه رهایی. در کربلا کهنه پیراهن در بازار معرفت و معرکه عشق، گران بهاترین و گرانسنگ ترین لباس در طول حیات آدمی و تاریخ بشریت است. در کربلا نه تنها آدمیانی خاص و برگزیده وفاداری را به حسین به اثبات رساندند بلکه اسب (ذوالجناح) این حیوان نجیب نیز رسم وفاداری را به اکمال رساند و به همه ما آدمیان چگونگی سبک و منش آن را آموخت، اگر چه خودش همیشه خویش را شرمنده می دانست و یار نیمه راه رفیق غار خویش بود. کربلا تنها جایی بود که سرها زودتر از ابدان پاک گردش و هجرت را آغاز نمودند و مرکبشان نوک نیزه ها بود.

در کربلا هفتادو یک ستاره به همراه خورشید از داخل گودال قتلگاه طلوع بی غروبشان را آغاز کردند. کربلا جایی است که تا ابد و در تمام طول شبانه روزی ناله و شیون بدون انقطاع از آن بلند است. در کربلا بوته های خار از فشار و درد صحنه های جنگ و رنج یاران حسین(ع) تیغ بر بدنهاشان فرو بردند و از شدت رنج و مصائب به خودپیچیدند. هم ناله با طفلان شدند. در کربلا شمشیرهای سه شعله ناکثین، مارقین و قاسطین یکجا بر گلوی تشنه و مفسر قرآن و دین ناب محمد مصطفی (ص) فرود آمدند.در کربلا طاقِ طاقت شکست.

و اکنون کربلا همچون گذشته سرسبزترین و حاصلخیزترین باغهای عالم را در خود جای داده است دردِلِ این باغ، گل محمدی همواره عطر افشانی می کند و سراسر آن را انبوهی از گلهای لاله و شقایق فرا گرفته. امروز کربلا محل صدور خالصترین گلهای شقایق و لاله به سراسر گیتی است. و تمام شقایقها و لاله ها از صدر اسلام تاکنون نشان و ریشه در کربلا دارند.

و کلام آخر، آری کربلا هنوز کرب و بلا است.

نوشته : محمد علی موظف رستمی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

چرا به زیارت می رویم؟

چرا به زیارت می رویم؟

چرا به زیارت می رویم؟

شک نیست که «زیارت » در اسلام، بخصوص در فرهنگ شیعه، جایگاه والایی دارد. امامان و اولیائی خدا،تا حد بسیاری دعوت و تشویق به زیارت کرده اند.

 

شک نیست که «زیارت » در اسلام، بخصوص در فرهنگ شیعه، جایگاه والایی دارد. امامان و اولیائی خدا،تا حد بسیاری دعوت و تشویق به زیارت کرده اند. پاداش ها و ثواب های فراوانی برای «زایر»بیان شده است. «زیارت »،در ارزش و پاداش، همپای بسیاری از عبادات،بلکه برتر از حتی جهاد و شهادت به حساب آمده است.

«مزار»ها،در اسلام،از اعتبار خاصی برخوردار است. «مزور»ها،مورد تکریم فراوان قرار گرفته اند. «زیارتنامه »ها،یک دنیا تعلیمات و فرهنگ و آموزش و تربیت را شامل است. راستی...این همه دعوت و تشویق به زیارت،چرا؟

این همه پاداش و اجر و ثواب،برای هر قدم قدم زیارت،برای چه؟ چه تناسبی میان عمل زایر با آن پاداش های عظیم و خیره کننده و بهت آور؟ مگر نه اینکه «اجر»،در مقابل «عمل »است؟و مگر نه اینکه تناسبی باید بین «کار»و«مزد»باشد؟

اساسا چرا باید زیارت رفت؟ فایده زیارت برای زایر چیست؟ زیارتگاه ها چه نقش تربیتی و تهذیبی دارند و باید داشته باشند؟

زیارتنامه ها چه متن هایی است و چه آموزش هایی دارد؟ در زیارت،باید به «دل »پرداخت یا به «عقل »؟ زیارت،ریشه در منطق و برهان دارد،یا خاستگاه آن،وادی شور و شوق و جذبه و عرفان است؟

زیارت،در صدر اسلام،مهم و مفید بوده،یا همیشه و هم اکنون هم سازنده و تعهد بار و رسالت آشناست؟ در زیارت،به «منفعت »باید اندیشید یا به «معرفت »؟زایر،«عاشق »است یا«جهانگرد»؟ زیارت،«دخل »است یا«خرج »؟ زیارت،عملی عبادی است،یا جنبه «سیاسی »هم داشته و دارد؟

زیارت،ساخته و پرداخته شیعیان است،یا اصلی است که پیامبر،منادی آن است و ریشه در متن دین دارد و عقل،پشتوانه آن است و عرف،حامی آن و ملت ها و اقوام بشری عامل به آن؟!

اینها...و مطالب و مسائل دیگری،انگیزه آن است که از میان آن همه زمینه ها و دستور العمل ها و برنامه ها که گفتیم در فضای تربیتی دین و مکتب وجود دارد،«زیارت »را انتخاب کرده و از جوانب گوناگون،پیرامون آن به دقت و تامل بپردازیم.

تا از کرانه این غدیر فیاض،بهره ای برگیریم و اگر در کنار دریا نشسته ایم، دریای معارف اهل بیت عصمت لب تشنه نمانیم.و اگر نه به حد کمال مطلوب،ولی به اندازه وسع و گنجایش خویش،رفع عطش کنیم.

آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید تشنه ایم و جویا... خدا بر تشنگی ما بیفزاید تا جویاتر شویم.

آب کم جو،تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست

 

 

زیارت ، قلمرو دل و وادی محبت

در بحث «زیارت »،پیش از آنکه استدلال شود که چرا باید رفت و رفتن به زیارت را چه سود؟اگر شناختی محبت آور،نسبت به صاحبان «مزار»باشد،جایی برای این سؤال و استدلال باقی نمی گذارد. در زیارت،بیش از فلسفه و برهان،عشق و شور و محبت نهفته است.

بیش از آنکه «عقل »،محاسبه کرده و در یابد که چرا؟«دل »،فرمان داده و زایر را به مزار رسانده است. وادی زیارت،بیش و پیش از آنکه وادی معقولات و محاسبات عقلی باشد،وادی دل و جذبه درون است. زایر،اگر بداند و بشناسد که مورد زیارت کیست؟ ،دیگر نمی پرسد: کجاست؟

زیارت می تواند نمودی از احساس شوق درونی انسان باشد. نشانی از محبت و دلیلی بر عشق و علامتی از تعلق خاطر باشد. زیارت،زبان علاقه و ترجمان وابستگی قلبی استبه راه می افتد و همچون خضر،به دنبال آب حیات،و همچون موسی (ع) در پی «عبد صالح »روان می گردد تا برسد و بیابد و بهره برگیرد و کامیاب شود. «زیارت »،از این مقوله است.پیوند قلبی است،محبت و علاقه است.

آنچه زایر را به پیمودن راه ها و طی مسافت ها و تحمل رنج سفر و بیم بادیه و استقبال از خوف و خطر وا می دارد،کشش درونی و علاقه قلبی اوست. و اگر عشق آمد،خستگی رخت بر می بندد و اگر محبت در کار بود،ملال متواری می شود.

آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز

پای پر آبله و بادیه پیمای من است

 

 

محبت ، پشتوانه زیارت

آنکه عشق و شوق داشته باشد،به زیارت هم می رود. برای عاشق شایق،نه تنها خود محبوب،جالب و جاذب است،بلکه هر چیزی هم که به گونه ای رنگ تعلق و رایحه انتساب به او را داشته باشد،مطلوب و جاذبه دار است و دلداده را به سوی خود می کشد.

در زیارت چنین است.چگونه می شود که عاشق خدا و دوستدار پیامبر و اهل بیت،و محب صالحین و صدیقین و شهدا و اولیاء الله،شوق دیدار خانه خدا و بیت الله و مزار و مرقد و خانه و شهر و دیار معشوق را نداشته باشد و شیفته دیدار کعبه و مدینه و مزار ائمه و قبور صالحین و شهرهای خاطره آمیز و شوق انگیزی که ریشه در فرهنگ دینی ما دارد نباشد؟!

به گفته مرحوم علامه امینی:

«اگر مدینه منوره،حرم محترم الهی شمرده شده و در سنت نبوی،برای مدینه و خاکش و اهلش و مدفونین آنجا ارزش های فراوان بیان شده است،به خاطر همان انتساب به خدا و پیامبر است.و بر مبنای همین اصل،هر چیز دیگری هم که نوعی تعلق و انتساب به پیامبران و اوصیاء و اولیاء الهی و صدیقین و شهدا و افراد مؤمن دارد ارزش پیدا می کند و شرافت می یابد... ». ۱

زیارت می تواند نمودی از احساس شوق درونی انسان باشد. نشانی از محبت و دلیلی بر عشق و علامتی از تعلق خاطر باشد. زیارت،زبان علاقه و ترجمان وابستگی قلبی است.

برای عاشق،حتی خانه ای که روزی معشوق در آن ساکن بوده،کوچه ای که روزی دلبر از آن گذشته،زمینی که بر آن قدم نهاده،شهری که روزی در آنجا می زیسته،سنگی که دست محبوب به آن خورده،لباسی که بر اندام او بوده،کفشی که در پایش داشته،دلربا و جاذب است، دوست داشتنی و شوق انگیز است.

این شعر منسوب به مجنون است که در باره لیلی گفته است:

امر علی الدیار،دیار لیلی اقبل ذا الجدار و ذالجدارا و ما حب الدیار شغفن قلبی و لکن حب من سکن الدیارا ۲

یعنی:از دیار لیلی می گذرم،این دیوار و آن دیوار را می بوسم،علاقه به دیار لیلی دلم را تسخیر نکرده است،بلکه آن کسی که در آن سکونت دارد،مرا مفتون خود ساخته است. می بینیم که جاذبه شهر،به خاطر حضور لیلی در آن است.

وادی زیارت،وادی عشق و علاقه و عرفان است.در قلمرو دل،گاهی پای عقل هم می لنگد و وقتی عشق فرمان می دهد،عقل چاره ای جز تسلیم و فرمانبرداری ندارددر زیارت و مزار،مسئله در ظاهر سنگ و چوب و آجر و آهن و ضریح و ساختمان مزار و گنبد و گلدسته و رواق و...خلاصه نمی شود،تا به زیارت و بوسیدن و تقدیس اینها اشکال شود.بلکه نقش عمده با آن محبت و شناخت و معنویت و عشقی نهفته است که در ورای این هاست که حتی به این ها،معنی و جهت و قداست و حرمت بخشیده است.وقتی قلب،در گرو یک عشق بود، صاحب آن دل،از نام و یاد و لباس و دستمال و کفش و کوچه و شهر محبوب،خوشش می آید و لذت می برد و همه اینها برایش جاذبه دارد و در هر یک از اینها عکس رخ یار را می بیند.

ما با محبت وافر و علاقه و احساسی که به حضرت محمد (ص) داریم،اگر با خبر شویم که در جایی رد پایی و نشانی از آن حضرت باقی است،آیا شوق دیدنش را نخواهیم داشت؟«مقام ابراهیم »در مسجد الحرام،برای حاجی چرا آنقدر خاطره به همراه دارد؟جز این است که سنگی است که حضرت ابراهیم در بالا بردن دیواره کعبه،به کمک پسرش اسماعیل،آن را زیر پا می گذاشته است و جای قدم او بر سنگ باقی است؟!

می بینیم که وادی زیارت،وادی عشق و علاقه و عرفان است.در قلمرو دل،گاهی پای عقل هم می لنگد و وقتی عشق فرمان می دهد،عقل چاره ای جز تسلیم و فرمانبرداری ندارد.مرحوم علامه امینی نقل می کند:

«...فقیه و ادیب بزرگوار اهل سنت،تاج الدین فاکهانی (وفات ۷۳۴) به دمشق رفت به قصد زیارت کفش پیامبر که در«دار الحدیث الاشرفیه »نگهداری می شد.وقتی کفش را دید،افتاد و شروع به بوسیدن کرد و صورتش را بر آن می مالید و اشک شوق از دیدگانش جاری بود و شعری به این مضمون را می خواند:اگر به مجنون گفته شود:لیلی و وصال و دیدار او را می خواهی،یا دنیا را و آنچه را در آن است؟او در جواب خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی برایم محبوبتر است و شفابخشتر برای دردهای من... ۳

آری...وقتی عشق در کار باشد،خاک ره دوست را باید سرمه چشم نمود.و برای عاشق،آنچه ارزشمند است،محبوب و دیدار او و هر چیزی است که منسوب به اوست.

برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب

جهان و هر چه در آن است از تو،یار از من

این یک طرف قضیه است که محبت،انسان را به زیارت وا می دارد. سوی دیگر قضیه آن است که «زیارت »،محبت و شناخت می آورد و از آن جهت،عامل سازنده و تربیت کننده است.

منبع : کتاب زیارت تالیف: جواد محدثی

محمدی _گروه دین و اندیشه تبیان

۱. سیرتنا و سنتنا صص ۱۶۱-۱۶۰.

۲. الغدیر،ج ۵،ص ۱۵۱.

۳. الغدیر،ج ۵،ص ۱۵۵.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مرکز نشر مـعارف تشیع

مرکز نشر مـعارف تشیع مرکز نشر مـعارف تشیع پنج شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹ روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir ) شهر قم در سال ۲۳هـ.ق به دست مسلمانان فتح شد و طبق نظر بعضی از نویسندگان، آغاز تشیع در میان مردم این شهر، به حدود سال۸۳ قمری و حضور اشعری ها برمی گردد. شهر قم در سال ۲۳هـ.ق به دست مسلمانان فتح شد و طبق نظر بعضی از نویسندگان، آغاز تشیع در میان مردم این شهر، به حدود سال۸۳ قمری و حضور اشعری ها برمی گردد. خاطره ورود امام رضا(ع) در سال ۲۰۰ هجری به قم و استقبال مردم این شهر از ایشان که در تاریخ ثبت شده است، بیانگر وجود زمینه های مناسب برای اشاعه فرهنگ تشیع و فقه آل محمد (صلی الله علیه و آله) در این شهر است. یک سال پس از ورود امام رضا(علیه السلام)، خواهر ایشان فاطمه معصومه (سلام الله علیها) که از مدینه به خراسان می رفت، در میانه این راه بر اثر بیماری در شهر قم درگذشت و به خاک سپرده شد. پس از این بود که تشیع و حوزه های علمیه در قم به برکت وجود مرقد آن بانوی بزرگوار که با وجود سن کم خود از عالمان و فقیهان بی مانند عصر خود بودند، روزبه روز گسترش یافت و در قرون ۵و ۶ مدارسی پررونق و کتابخانه هایی بزرگ در این شهر پدید آمد. قم در دوران صفویه نیز مورد توجه همگان خصوصاً دولت مداران شیعی قرار گرفت؛ مدارس قدیمی آباد شد و مدارس دیگری از نو بنا گردید. هم چنین علمای بزرگی نظیر ملاصدرا، ملامحسن فیض، علامه لاهیجی و شیخ بهائی در آنجا مشغول تحصیل و تدریس شدند. قم در آن عصر، دارای حوزه ای فعال بود و مدارس و طلاب بسیار داشت و علوم مختلف اسلامی در آن تحصیل و تدریس می شد. مدرسه فیضیه نیز یکی از آثار دوره صفویه است. ورود آیت الله مؤسس در دوران قاجار شهر قم وارد مرحله تازه ای از حیات خود شد و علمای بزرگی در آن به تحصیل و تدریس مشغول شدند، اما به تدریج حوزه علمیه این شهر تشکل و انسجام خود را از دست داد تا اینکه در سال های پایانی حکومت قاجار، آیت الله شیخ عبدالکریم حائری که از فقیهان مبرز دوران خود بودند، به درخواست علمای قم، به این شهر آمدند. حضور ایشان در قم تأثیرات مهمی بر جای گذاشت که او را «مؤسس حوزه علمیه قم» نامیدند. با اقامت آیت الله حائری در قم از سال ۱۳۰۰ شمسی، بنیان حوزه علمیه جدید قم نیز نهاده شد و با گام های بزرگی که آیت الله مؤسس برداشت، این حوزه به تدریج رشد کرد و در ردیف بزرگ ترین حوزه های علمیه جهان تشیع درآمد. نزدیکی حوزه علمیه قم به پایتخت باعث شد که رهبران شیعیان و مراجع تقلید آنان بر اصول سیاست گذاری دولت ها نظارت داشته باشد و اگر اصلی با موازین اسلامی موافق نباشد، به مخالفت با آن بپردازند. بعضی معتقدند این پایه گذاری نهضت علمی در قم به متابعت از تشکیل حوزه در شهر سامرا بود که در نزدیکی بغداد (مرکز عراق) جای گرفته بود. نخستین سال تأسیس حوزه قم با تبعید برخی از مراجع عظام و نوابغ قرن چهاردهم هجری از عتبات به ایران مقارن شد. آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله میرزاحسین نائینی، آیت الله سیدعلی شهرستانی، آیت الله سیدعبدالحسین حجت کربلایی، آیت الله شیخ محمدحسین اصفهانی غروی و آیت الله شیخ مهدی خالصی از جمله این علما بودند که وارد حوزه قم شدند. آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری در سال ۱۳۵۵ قمری دار فانی را وداع گفت و پس از وی رسالت خطیر اداره حوزه قم را مراجع سه گانه عهده دار شدند: حاج سیدمحمدتقی خوانساری، حاج سیدصدرالدین صدر و مرحوم حجت. در این دوران دست هایی در کار بود تا در حوزه و بین مراجع اختلاف ایجاد کند و این امر نگرانی شدید علما را برانگیخته بود تا اینکه بیماری آیت الله العظمی آقای بروجردی سبب شد که ایشان پس از معالجه در بیمارستان فیروزآبادی تهران، به صورت موقت و برای طی دوران نقاهت بعد از بیماری، مدتی در قم استقرار یابند اما بعد از مدتی این اقامت، به حضور دائمی در شهر قم تبدیل شد. این حضور مصادف با آغازین سال های حکومت محمدرضا پهلوی بود. پهلوی پسر، در سال های دهه۳۰ در راه قدرت طلبی روزافزون پای گذاشت و از هیچ تلاشی برای از میان برداشتن موانع استیلایش فروگذار نکرد. قانون انجمن های ایالتی و ولایتی، نهضت ملی شدن نفت، واقعه ۳۰ تیر و ۲۸ مرداد و شهادت مظلومانه روحانی مبارز سیدمجتبی نواب صفوی و یارانش، از جمله این تلاش ها بود که هم عصر با دوران مرجعیت و زعامت آیت الله العظمی بروجردی بود. در این حوادث معمولا تقابل اصلی، میان حکومت با مرجعیت و روحانیونی بود که در قم تربیت یافته و در پایتخت بودند. تلاش برای به حاشیه راندن قم پس از درگذشت آیت الله العظمی بروجردی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ و در حالی که همگان منتظر بودند تا بدانند چه کسی جای خالی آیت الله بروجردی را را پر خواهد کرد، شاه موقعیت را مناسب دید و با قضاسازی تبلیغاتی، نامه ای به آیت الله سیدمحسن حکیم نوشت و رحلت آیت الله بروجردی را به ایشان تسلیت گفت تا شاید از این طریق بتواند محوریت مرجعیت را از قم به نجف منتقل کند و کم کم نسخه حوزه علمیه قم را در هم بپیچد، اما حضور مراجعی همچون آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی اراکی، آیت الله العظمی مرعشی نجفی و امام خمینی(ره) در شهر قم، این ایده را با شکست مواجه ساخت؛ رویدادهای ماه ها و سال های بعد نشان داد که نگرانی شاه از مسئله مرجعیت پس از آیت الله بروجردی، چندان هم بی مورد نبوده است چرا که قم به مرکز مقابله با رژیم شاه تبدیل شده بود. رژیم شاه در ۱۹ دی ۱۳۴۱ اعلام کرد طرح ۶ ماده ای با عنوان انقلاب سفید را که در اصل اصلاحات دیکته شده توسط آمریکایی ها برای غربی سازی هرچه سریع تر جامعه ایران بود به اجرا خواهد گذاشت و از مردم دعوت کرد تا در رفراندومی به آن رأی دهند. اما درحالی که مدت کوتاهی از اعلام مرجعیت امام خمینی(ره) می گذشت، ایشان با اعتراض به مفاد این طرح، رفراندوم را تحریم کردند. با تحریم رفراندم از طرف ایشان، بازار تهران تعطیل شد و مردم در اطراف بازار اجتماع کردند و بدین ترتیب نخستین تنش بین ایشان و رژیم شاه به وجود آمد. حضرت امام(ره) همچنین در نوروز ۱۳۴۲اعلام عزای عمومی کردند و مردم بر سر در خانه ها، بیرق مشکی نصب کردند و بعداز آن نیز ایشان در عاشورای همان سال، سخنرانی قرایی برعلیه رژیم ایراد کردند. بالا گرفتن تنش میان رژیم شاه و نهاد مرجعیت که برای اولین بار از سوی یک مرجع ساکن در قم و نه تهران صورت می گرفت، نام این شهر را که پیش از این تنها به عنوان شهری مذهبی که مضجع شریف حضرت فاطمه معصومه(س) را در خود جای داده بود شناخته می شد، به عنوان شهری سیاسی برسر زبان ها انداخت. شهر قم در روزها و ماه های بعد همچنان محور مبارزه با رژیم شاه بود. حمله به مدرسه فیضیه در دوم فروردین ۴۲ و همچنین دستگیری حضرت امام در ۱۳ خرداد همان سال و تبعید ایشان به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ که به علت سخنرانی ایشان علیه قانون کاپیتولاسیون صورت گرفت، از جمله وقایع مهم و اثرگذار تاریخ انقلاب در آغازین سا ل های این حرکت عظیم بود که با محوریت شهر قم صورت گرفت. بعداز تبعید حضرت امام(ره) قم همچنان نقش محوری خود را در مبارزه علیه رژیم شاه حفظ کرد. در سال های ۴۳ تا ۵۹ که می توان از آن به دوره مبارزات فرهنگی و نیز کادرسازی برای نهضت اسلامی مردم ایران نام برد، قم مرکز این مبارزه بود، به طوری که روحانیت نقش به سزایی در انتقال پیام امام(ره) و نیز تربیت نیرو در تمام نقاط کشور داشت. آغازگر مرحله عملیاتی انقلاب اما جرقه نهایی مبارزه با رژیم شاه و سرنگونی آن را نیز باید در قم جست وجو کرد و همان گونه که درسال ۴۲ نهضت از این شهر آغاز شد، درسال ۵۶ هم موج اعتراضات گسترده به شاه و رژیم پهلوی با محوریت این شهر آغاز گردید. رحلت مرموز آیت الله سیدمصطفی خمینی در آبان ۱۳۵۶ در عراق نقطه عطفی در نهضت اسلامی مردم ایران بود. مجالس یادبود وسیعی که در سراسر کشور برگزار شد جایگاه والای امام خمینی(ره) را در میان مردم به خوبی نشان داد. از این رو رژیم، تصمیم گرفت با توهین به ساحت حضرت امام خمینی(ره)، چهره ایشان را به عنوان رهبر نهضت مخدوش کند و سرانجام با انتشار مقاله ای توهین آمیز در روزنامه اطلاعات مورخ ۱۷ دی ماه ۵۶ به نام احمد رشیدی مطلق این کار انجام شد. با انتشار این مقاله اهانت آمیز، اولین واکنش ها در شهر قم آغاز شد. مدرسین حوزه علمیه قم دروس حوزه را در روز ۱۸ دی تعطیل اعلام کردند و مردم هم با تشکیل اجتماع بزرگی تظاهرات خود را به سوی منازل مراجع آغاز کردند. اوج اعتراضات که با تعطیلی بازار قم همراه بود در روز ۱۹ دی انجام شد و قم یکپارچه اعتراض به شاه و رژیم پهلوی بود. رژیم که توان مقابله با امواج خروشان مردم قم را نداشت، تظاهرات آنها را به گلوله بست و تعداد زیادی را به شهادت رساند. این قیام را باید نقطه عطفی در تاریخ نهضت اسلامی دانست چرا که پس از آن امواج انقلاب اسلامی شدت گرفت و با برگزاری چهلم های پی درپی مردم نقاط مختلف ایران و در شهرهایی مثل تبریز و یزد، دامنه انقلاب فراگیر شد. شهر قم بعداز پیروزی انقلاب و در برهه های مختلف همچنان نقش پیشگام خود را در دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی به خصوص در زمینه های علمی و فرهنگی حفظ کرده است. باید به پاس سال ها مجاهدت مردم قم، این شهر را مرکز نشر معارف و ارزش های انقلاب بنامیم. هادی سجادی پور
[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:40 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

کربلا قویترین جی پی اس هدایت

کربلا قویترین جی پی اس هدایت

کربلا قویترین جی پی اس هدایت

بهشت و نعمت های فراوانش را همه دوست دارند و می خواهند که روزی در این شهر پر نعمت جای گیرند. اما بر خلاف آنچه که برخی تصور می کنند جاده بهشت یک جاده اتوبانی و صاف و ساده و بی خطر نیست بلکه جاده منتهی به بهشت بسیار پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب و پرخطر است.

 

بهشت و نعمت های فراوانش را همه دوست دارند و می خواهند که روزی در این شهر پر نعمت جای گیرند. اما بر خلاف آنچه که برخی تصور می کنند جاده بهشت یک جاده اتوبانی و صاف و ساده و بی خطر نیست بلکه جاده منتهی به بهشت بسیار پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب و پرخطر است.

برخی از مسافران این جاده پرخطر به قعر دره های گمراهی سقوط می کنند و برخی دیگر خود را به بلندای قله سعادت می رسانند و در بهشت برین جای می گیرند.

آغاز این جاده خطرناک، زندگی دنیایی انسان و نهایتش سرای آخرت است. آری، این جاده که از میان همین دنیا می گذرد، گردنه های فراوانی دارد و غارتگران بسیاری را در خود جای داده است. دزدان سرگردنه در پس هر گردنه ای به کمین مسافران این جاده نشسته اند و دارایی های معنویشان را به تاراج می برند.

اما سخن این است که چگونه می توان از این جاده پر فراز و نشیب و خطرناک، عبور کرد و خود را به بلندای سعادت رساند؟

مسلما بدون یک «نقشه راه» مطمئن، عبور از چنین مسیری امکان پذیر نخواهد بود. نقشه ای که بتواند تمامی پستی و بلندی ها، گردنه ها و پیچ و خم ها، استراحت گاه ها و معبرها و خلاصه همه مکانهای پراهمیت سفر را در اختیار مسافر قرار دهد. نقشه ای که بتواند در هر لحظه جایگاه ما را نسبت به هدف و مقصد نشان دهد و راه را از بی راهه روشن سازد.

اما سوال این است که در مسیر پر پیچ و خم زندگی چه چیز می تواند «نقشه راهی» هوشمند برای انسان باشد؟ امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید:

«ای بندگان خدا! برای شما در تاریخ روزگاران گذشته درس های عبرت فراوان وجود دارد. ... روزگار بر آیندگان چنان می گذرد که بر گذشتگان گذشت. ماجراها و رویدادهای آن همانند یکدیگرند و نشانه های آن آشکار است.» (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲ و ۱۵۷)

بنابراین تاریخ گذشتگان و توجه به زندگی نسل های گذشته می تواند بهترین «نقشه راه» برای زندگی انسان باشد. چرا که تاریخ تکرار می شود و می تواند به عنوان یک «نقشه راه» مسیر آینده را برای ما روشن سازد.

خواندن تاریخ, همانند بالا رفتن به قله کوه است که هر چه بالاتر می روی دید وسیع تری نسبت به زندگی پیدا می کنی و هر چه به قله نزدیک تر می شوی احاطه بیشتری نسبت به حوادث می یابی.

پس چه نیکو است که به گوشه های مختلف تاریخ سرکی بکشیم و از احوالات شخصیت های آن عبرت بگیریم.

چه خوب بود اگر ما هم می توانستیم یک «جی پی اس» هوشمند برای جاده پر فراز و نشیب بهشت پیدا کنیم. اما نگران نباشید که خداوند این نقشه هوشمند را در گوشه کوچکی از تاریخ، سامان دهی کرده است. یک نقشه کوچک اما پر کاربد ماهواره ای که گویا برای همه قرن ها و برای همه زمانها و مکانها پاسخ گو است.

 

 

نقشه هوشمند هدایت

اگرچه نقشه های کاغذی کارایی فراوانی در مسیریابی دارند اما مسلما نقشه های هوشمند امروزی که در یک دستگاه کوچک جاگرفته است، کارگشاتر است. دستگاه های مکان یابی که با ارتباط ماهواره ای خود، اطلاعات وسیعی را در اختیار انسان می گذارد، مسافرت در جاده های پر فراز و نشیب و صعب العبور را آسان تر از گذشته کرده است.

چه خوب بود اگر ما هم می توانستیم یک «جی پی اس» هوشمند برای جاده پر فراز و نشیب بهشت پیدا کنیم. اما نگران نباشید که خداوند این نقشه هوشمند را در گوشه کوچکی از تاریخ، سامان دهی کرده است. یک نقشه کوچک اما پر کاربد ماهواره ای که گویا برای همه قرن ها و برای همه زمانها و مکانها پاسخ گو است. یک نقشه هوشمند تاریخی که پیشرفت تکنولوژی هم نمی تواند او را کهنه کند و به باد فراموشی بسپارد. نقشه ای جامع و سرشار از اطلاعات پر کاربرد. نقشه ای که همه نیازهای مسیر را در خود جای داده است و جایگاه انسان را در مسیر کمال نشان می دهد.

خوب که به عاشورای حسینی می نگریم، درمی یابیم که یک روز کوتاه پرفراز و نشیب، عجب «نقشه» ای برای مسیر زندگی انسانها است. نقشه ای کوچک و نُقلی که انبوهی از اطلاعات لازم برای جاده زندگی را در اختیار مسافران قرار می دهد. نقشه ای که تنها به بلندای یک روز کوتاه در محرم سال ۶۱ هجری است و پهنایش به اندازه سرزمین کوچکی چون کربلا است.

نقشه ای که با مراجعه به آن می توان جایگاه خود را نسبت به مقصد دریافت و فاصله خود را با جاده اصلی پیدا کرد.

نکند غارتگران گردنه بی عفتی, غیرت شما را همچون پسر مرجانه دزدیده باشند. نکند در سبزه زار علفهای هرز و سمی، مشغول نوش جان کردن میوه های خوش رنگ و لعاب مال حرام باشید. نکند مسیر را تا نزدیکی های بهشت همراه با سلیمان بن صُرَدها رفته باشید و خواب غفلت شما را به دره های توجیه برده باشد. نکند .... نکند ... .

 

 

کارکرد «جی پی اس» کربلا

خوب که به این مکان یاب کوچک و جمع و جور نگاه کنیم، تمامی گذرگاه ها و دره های زندگی را در آن خواهیم دید و خود را در گوشه ای از این نقشه پر فراز و نشیب خواهیم یافت.

حالا چشم دلتان را به نقشه بدوزید و گردنه ها را یکی پس از دیگری وارسی کنید که خدایی ناکرده در پس وسوسه هایش زمین گیر نشده باشید. نکند در پس گردنه طمع، کنار عمر سعد نشسته اید و به امید گندم ری سماق می مکید. نکند گردنه پول پرستی و دنیا طلبی، شما را در ترافیک لشکر عمر سعد زمین گیر کرده باشد. نکند سرازیری بی خیالی و سکوت شما را با مردم کوفه به دره های بی وفایی کشانده است.

نکند غارتگران گردنه بی عفتی, غیرت شما را همچون پسر مرجانه دزدیده باشند. نکند در سبزه زار علفهای هرز و سمی، مشغول نوش جان کردن میوه های خوش رنگ و لعاب مال حرام باشید. نکند مسیر را تا نزدیکی های بهشت همراه با سلیمان بن صُرَدها رفته باشید و خواب غفلت شما را به دره های توجیه برده باشد. نکند .... نکند ... .

نه، شما که خوبید و ان شاء الله چند قدمی با قله ۶ گوشه نقشه ما فاصله ندارید. اما اگر به بی راهه هم رفته بودید دستگاه هوشمند ما مسیر برون رفت را به راحتی به شما نشان می داد.

نقشه هوشمند کربلا، بن بست ندارد و در پس هر شکستی راه حلی را نمایش خواهد داد. حتی اگر در پس یکی از این گردنه ها زمین گیر شده باشید این نقشه جامع، مسیر پیشنهادی دارد. حتی اگر در قعر یکی از دره های گمراهی هم سقوط کرده باشید باز نقشه هوشمند ما راه نجاتی را نمایان خواهد کرد. عجب نقشه کارایی است این کربلا.

اگر پایتان لغزیده است و سابقه خوبی ندارید آسانسور توبه ای که به نام «حر بن یزید» نامگذاری شده شما را به جاده خوشبختی باز خواهد گرداند. اگر با چراغ خاموش به بی راهه رفته اید و راه را گم کرده اید، امداد و نجات «زهیر بن قین» راه را به شما نشان خواهد داد. حتی اگر همین الان از خواب غفلت بیدار شده اید، می توانید با کاروان «توابین» همراه شوید و گذشته را جبران نمایید. خلاصه خیالتان راحت که در این نقشه هیچوقت به در بسته برنخواهید خورد.

اینها تنها گوشه ای از کارایی های اعجاب انگیز این نقشه هوشمند است. حالا اگر خریدارید اول به چهار گوشه دلتان دو گوشه دیگر بیافزایید و سپس هزینه این نقشه پرارزش را بپردازید.

البته نگران هزینه نباشید که خداوند هزینه سنگینی برای آن پرداخته است. خون گرانقیمتی همچون عزیز فاطمه برای این نقشه پرکاربرد هدایت هزینه شده است.

پس حالا که هزینه اش پرداخت شده، شما فقط یک یا حسین بگویید و خیرش را ببرید و با آن صفا کنید.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

پیشینه مسجد مقدس جمکران

پیشینه مسجد مقدس جمکران

پیشینه مسجد مقدس  جمکران

مهمترین پایگاه شیعیان شیفته حضرت بقیه الله ارواحنا فداه ، مسجد مقدس جمکران ، در شش کیلومتری شهر مذهبی قم است . مطابق آمار، همه ساله ، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته ، از سرتاسر میهن اسلامی و جهان ، در این پایگاه معنوی ، گرد هم می آیند.

 

مهمترین پایگاه شیعیان شیفته حضرت بقیه الله ارواحنا فداه ، مسجد مقدس جمکران ، در شش کیلومتری شهر مذهبی قم است . مطابق آمار، همه ساله ، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته ، از سرتاسر میهن اسلامی و جهان ، در این پایگاه معنوی ، گرد هم می آیند.

آنچه مسلم است ، این است که این مسجد، بیش از یک هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه ، تأسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلی گاه حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بوده است . علامه بزرگوار، میرزا حسین نوری ، (متوفای ۱۳۲۰ هجری ) در کتاب ارزشمند نجم ثاقب که به فرمان میرزای بزرگ ، آن را تألیف کرد و میرزای شیرازی ، در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد، تاریخچه تأسیس مسجد مقدس جمکران را به شرح زیر آورده است :

شیخ فاضل ، حسن بن محمد بن حسن قمی ، معاصر شیخ صدوق ، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفه الحق و الیقین ـ از تألیفات شیخ صدوق ـ بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است :

شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی می گوید: شب سه شنبه ، هفدهم ماه مبارک رمضان ۳۹۳ هجری ، در سرای خود خفته بودم که جماعتی به درِ سرای من آمدند. نصفی از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدی صاحب الزمان ، صلوات الله علیه را اجابت کن که تو را می خواند». حسن بن مثله می گوید: «من ، برخاستم و آماده شدم. چون به در سرای رسیدم ، جماعتی از بزرگان را دیدم .

سلام کردم . جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران ) است ، آوردند». چون نیک نگاه کردم ، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالش های نیکو نهاده و جوانی سی ساله ، بر روی تخت ، بر چهار بالش ، تکیه کرده ، پیر مردی در مقابل او نشسته ، کتابی در دست گرفته ، بر آن جوان می خواند.

بیش از شصت مرد که برخی جامه سفید و برخی جامه سبز بر تن داشتند، برگرد او روی زمین نماز می خواندند. آن پیر مرد که حضرت خضر (علیه السلام) بود، مرا نشاند و حضرت امام

(علیه السلام) مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: تو، چند سال است که این زمین را عمارت می کنی و ما خراب می کنیم . پنج سال زراعت کردی و امسال دیگر باره شروع کردی ، عمارت می کنی ، رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی ، باید هرچه از این زمین منفعت برده ای ، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند. به حسن بن مسلم بگو اینجا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمین های دیگر برگزیده و شریف کرده است ، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کرده ای ! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشده ای ! اگراز این کار بر حذر نشوی ، نقمت خداوند، از ناحیه ای که گمان نمی بری بر تو فرو می ریزد».

حسن بن مثله عرض کرد: «سیّد و مولای من ! مرا در این باره ، نشانی لازم است ؛ زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمی پذیرند». امام (علیه السلام) فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده ، ما در اینجا علامتی می گذاریم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سیّد ابوالحسن و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق به ناحیه اردهال که ملک ماست ، بیاورد و مسجد را تمام کند و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند. مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در اینجا بگزارند؛ دو رکعت تحیّت مسجد و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگزارند.» و این نقل از لفظ مبارک امام (علیه السلام) است که فرمود: «فَمَنْ صلاّهما، فکأنّما صلّی فی البیت العتیق ». «هر کس ، این دو رکعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانه کعبه آن را خوانده است .»

حسن بن مثله می گوید چون مقداری راه پیمودم ، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گله جعفر کاشانی ـ چوپان ـ بُزی است ، باید آن بز را بخری . اگر مردم پولش را دادند، با پول آن خریداری کن و گرنه پولش را خودت پرداخت کن . فردا شب آن بُز را بیاور و در این موضع ذبح کن . آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان ، گوشت آن بُز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد...»

حسن بن مثله می گوید: من ، به خانه رفتم و همه شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم . همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم . پس او گفت : «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (علیه السلام) فرموده بود، اینجا نهاده است و آن ، اینکه حدود مسجد، با میخ ها و زنجیر ها مشخص شده است. » آن گاه به نزد سیّد ابوالحسن الرضا رفتیم . چون به سرای وی رسیدیم غلامان و خادمان ایشان گفتند: «شما از جمکران هستید؟» گفتیم : «آری ». پس گفتند: «از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شماست. » پس وارد شدم و سلام گفتم .

جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید. پیش از آنکه من سخن بگویم ، او سخن آغاز کرد و گفت : «ای حسن بن مثله ! من خوابیده بودم . شخصی در عالم رؤیا به من گفت : شخصی به نام حسن بن مثله ، بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد، آنچه بگوید اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ماست . هرگز، سخن او را رد نکن . از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم .» حسن بن مثله ، داستان را مشروحاً برای او نقل کرد. سید ابوالحسن ، دستور داد بر اسب ها زین نهادند. سوار شدند. به سوی دِه (جمکران ) رهسپار گردیدند. چون به نزدیک دِه رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گله اش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله ، به میان گله رفت ، آن بز که از پشت سر گله من آمد، به سویش دوید. حسن بن مثله ، آن بُز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت : به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گله من نبود، جز امروز که در میان گله ، آن را دیدم و هرچند خواستم که آن رابگیرم ، میسّر نشد.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

آبادانی مساجد در چیست؟

آبادانی مساجد در چیست؟

آبادانی مساجد در چیست؟

مسجدهای خدا را تنها کسی تعمیر می کند که به خدا و روز جزا ایمان داشته و نماز بپا دارد و زکات دهد، و جز از خدا نترسد، ایشانند که امید هست که از راه یافتگان باشند.

 

آباد کردن مساجد (که در قرآن اشاره شده) به چه معنایی است؟

مسجدهای خدا را تنها کسی تعمیر می کند که به خدا و روز جزا ایمان داشته و نماز بپا دارد و زکات دهد، و جز از خدا نترسد، ایشانند که امید هست که از راه یافتگان باشند.

هر سخنی، مانند هر فعل یا چیز دیگری، روحی و جسمی، ظاهری و باطنی دارد. اگر جسم از روح گرفته شود، دیگر چیزی تعین نخواهد داشت و اگر روح از جسم گرفته شود، حیاتی در آن نشعه باقی نمی ماند. به عنوان مثال وقتی چند جمله ای [مانند: دوستت دارم] بگویند، باطن و روح این جمله به تناسب قصد و نیت گوینده ها متفاوت می شود. مثلاً ممکن است این جمله را به زبان دیگری بیان داشته یا نوشته اند و او فقط مترجم است. ممکن است کسی این جمله را در ظاهر نمودن و اذعان به محبت و علاقه ی خود بگوید، ممکن است کسی دروغ بگوید، ممکن است کسی برای ریا و فریب بگوید و ... . چنان چه مشهود است، ظاهر جمله همه شکل هم است، اما معانی مقصود آن متغیر می گردد.

عمارت یا تعمیر و آبادانی نیز مانند سایر افعال آدمی، از این قاعده مستثنی نیست. یک ساختمان، یک محل و یک پایگاه، چه مسجد باشد و چه قصر و چه پادگان یا فروشگاه، ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش همان بنا و تجهیزات آن است و باطنش به هدف، مقصود و چگونگی بهره وری بستگی دارد. به همین دلیل اگر یک قصر مجللی مدت ها خالی از سکنه باشد، می گویند «متروکه» است، اما یک ده کوچک با چند خانه ی کاه گلی را می گویند آباد است.

مسجد وقتی مسجد است که برای «الله» باشد، بلکه آن را ساختمانی می شناسد مانند هر ساختمان دیگری که برای فساد و گناه بنا شده باشد. لذا به پیامبرش امر می فرماید که مسجد ضرار را به آتش بکشد

مساجد نیز همین طور هستند. ظاهری دارند که آن همان بنا و تجهیزات آن است و باطنی دارند که همان نیت از ساختمان و تجهیز و نیز چگونگی فعالیت و بهره وری از مسجد است. پس اگر کسی مسجدی بسازد، یا دیوار خراب مسجدی را تعمیر کند و یا مثلاً یک دستگاه تهویه برای آن نصب کند و ...، مسجد را آباد کرده است. اما فقط ظاهر مسجد را آباد کرده است و ارزش کارش نیز بستگی به هدف و نیتش دارد. لذا اگر شخصی مسجدی برای عبادت و فعالیت مسلمین بنا کند، اگر مسلمانان در آن حضور یابند و به اقامه نماز جماعت، دعا، گفتگوی با یک دیگر، تعاون و همدلی و همراهی بپردازند، روح مسجد را آباد کرده اند. چنان چه پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «جوانان زینت های مساجد هستند». پس حضور یک جوان در یک مسجد و در نماز جماعت، زینتی گرانقدرتر و آبادانی زنده تر و مؤثرتری برای خود جامعه اش است، تا لوستری با هزار شعله.

به همین دلیل وقتی خداوند متعال درباره ی اهمیت «آبادانی مساجد» اشاره می نماید، بر هدف، نیت و چگونگی بهره وری آن تأکید نموده و می فرماید:

«إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ (التوبه، ۱۸)

ترجمه: مسجدهای خدا را تنها کسی تعمیر می کند که به خدا و روز جزا ایمان داشته و نماز بپا دارد و زکات دهد، و جز از خدا نترسد، ایشانند که امید هست که از راه یافتگان باشند.

بدیهی است که منظور از این آیه چنین نیست که هیچ غیر مؤمنی در عالم نمی تواند مسجدی را بسازد و یا گوشه ای از آن را تعمیر کند و نیز چنین نیست که هر کس اقدام به چنین امری نمود، حتماً مؤمن است، بلکه این آیه اشاره به همان روح مسجد دارد که با قصد و هدف و چگونگی استفاده تناسب دارد. لذا اگر غیر مؤمنی با هدف خودنمایی، فریب، ریا، تأسیس یک پایگاه جهت ایجاد انحراف و فتنه در میان مسلمین و ...، مسجدی را بنا نمود یا آباد کرد، خداوند متعال آن را مسجد «مَساجِدَ اللَّهِ» نمی شناسد، مسجد وقتی مسجد است که برای «الله» باشد، بلکه آن را ساختمانی می شناسد مانند هر ساختمان دیگری که برای فساد و گناه بنا شده باشد. لذا به پیامبرش امر می فرماید که مسجد ضرار را به آتش بکشد.

پس، آبادانی مسجد، هم به ظاهرش اطلاق می گردد و هم به باطنش و اصل «روح و باطن» آن است که به قصد، هدف، نیت، حضور، رونق بخشیدن و فعالیت مؤمنین بستگی دارد.

منبع : شبهه (مرکز پاسخگویی به شبهات)

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

از شیخ لطف الله تا جمکران

از شیخ لطف الله تا جمکران

از شیخ لطف الله تا جمکران

مهم ترین مساجد ایران کدامند؟

 

گفته می شود اکنون نزدیک به ۷۰ هزار مسجد در ایران وجود دارد. از این میان تعداد معدودی هستند که علاوه بر این که خانه خدا و محل عبادت مردمان هستند ویژگی های دیگری دارند که آنها را برجسته و متمایز می کند. در این فهرست تلاش شده که چند مسجد مهم و مشهور ایران را نام ببریم و ویژگی خاصی که باعث شده این مسجد به این نقطه توجه برسد، یاد کنیم.

 

۱ـ قدیمی ترین مسجد ایران: قدیمی ترین مسجد ایران در روستای فهرج از توابع کرمان قرار گرفته است. روستای فهرج در نزدیکی یزد و در کناره راه اصلی یزد به بافق است. بنای این مسجد به سال های اولیه ورود اسلام به ایران برمی گردد کما این که در نزدیکی آن مجموعه ای تحت عنوان مجموعه شهدای فهرج قرار دارد که یادگاری از شهدای اسلام در سال ۳۲ هجری قمری است. نقشه مسجد بسیار ساده است و یک مناره و یک نیم گنبد دارد. دیوارهای گلی این مسجد صفای خاصی به محوطه آن بخشیده کما این که معدود درخت های آن در حیاط خشکش روحی از زندگی را به این مسجد می بخشد.

 

۲ـ بزرگ ترین مسجد ایران: «مسجد نو» یا «مسجد اتابک» در شیراز، بزرگترین مسجد ایران است. گفته می شود این مسجد در زمان حکومت اتابکان ساخته شده است. مسجد اتابک یکی از نخستین آثار ملی ثبت شده در ایران به شماره ۷۳ در سال ۱۳۱۰ است. مساحت این مسجد نزدیک به بیست هزار متر مربع است. گفته می شود در سال های گذشته به دلیل برخی بی مبالاتی ها خساراتی به این مسجد وارد آمده است. قدمت این مسجد به سده ششم هجری قمری برمی گردد. در برخی منابع آمده که این مسجد در عصر مشروطیت به عنوان پایگاهی برای آزادیخواهان شیرازی مطرح بوده است. در شهر شیراز دو مسجد دیگر یعنی مسجد عتیق و مسجد جامع وکیل هم اهمیت تاریخی و همچنین معماری و زیباشناختی دارند.

 

۳ـ کوچک ترین مسجد ایران: مسجد آرد و خرما در اردکان یزد به عنوان کوچک ترین مسجد ایران شناخته می شود. در محله سیف، خیابان امام خمینی و کوچه دروازه میرمحمد صالح این شهر مسجدی با عرض سه متر و طول پنج و نیم متر قرار گرفته که کوچک ترین مسجد ایران است. این مسجد معماری ساده ای دارد و در مورد ساخت آن در دوره صفویه یا قاجاریه اختلاف نظر وجود دارد. در مورد وجه تسمیه این مسجد هم اختلاف است.

 

برخی می گویند آرد و خرما دستمزد کارگران ساخت این مسجد بوده و عده ای دیگر از آسیابی حرف می زنند که در کنار این مسجد بوده و هسته خرما را به آرد تبدیل می کرده است. جالب است بدانید بتازگی میراث فرهنگی در اقدامی عجیب تصمیم گرفته مساحت کوچک ترین مسجد ایران را توسعه دهد!

 

اما به غیر از این ترین های معماری باید به شاهکارهایی هم اشاره کرد که نشانی از قوه ابتکار و البته هنر معمارانشان داشته اند. روشن است که تعداد این مساجد زیاد است، اما در اینجا به چند نمونه از آن اشاره می کنیم.

 

۴ ـ مسجد گوهرشاد؛ نمادی از حضور زن در عرصه اجتماع: مسجد جامع گوهرشاد در جوار حرم مطهر امام رضا(ع) یکی از مساجدی است که از نظر اهمیت و همچنین معماری کمتر همتایی دارد. این بنا به دستور گوهرشاد همسر شاهرخ از پادشاهان تیموری ساخته شده است. اهمیت این مسجد در چشمان مردم به فضیلت عبادت در آن و همچنین منبری تاریخی برمی گردد که از قدیم تصور مردم بر این بوده که در هنگام ظهور حضرت صاحب الزمان بر این منبر جلوس خواهند کرد. در عین حال از دید معماری، گنبد و همچنان ایوان این مسجد اثری زیبا از معماری ایرانی و اسلامی است. معمار این اثر استاد قوام الدین شیرازی بوده است. مسجد گوهرشاد در تاریخ معاصر ایران هم موثر بوده آنجا که قیام مردم علیه حکومت رضاخانی با سرکوب نظامیان مواجه می شود.

 

۵ ـ مسجد شیخ لطف الله و مسجد امام اصفهان: دو مسجد مهم از نظر معماری و زیبایی شناختی در دو سوی یک میدان مهم در اصفهان قرار گرفته اند. مساجدی که در عین حال مدرسه هم بوده اند و نمادی از به هم پیوستگی چهار نهاد مهم اجتماعی یعنی مدرسه و مسجد و بازار و حکومت. مسجد شیخ لطف الله اصفهان از حیث قدمت به حدود ۴۰۰ سال پیش برمی گردد. بنای این مسجد در دوران صفوی به فرمان شاه عباس اول و به دست استاد محمدرضا اصفهانی ساخته شده است. گنبد و کاشیکاری این مسجد از حیث معماری زبانزد است. ظاهرا این مسجد برای تجلیل از فردی به نام شیخ لطف الله ساخته شده و از همین رو به این نام گذارده شده است. همچنین چرخش راهروی ورودی آن به شکلی که جهت قبله را برای نمازگزار آسان می کند از دیگر شاهکارهای معماری در این مسجد است.

 

مسجد شاه یا مسجد امام خمینی در آن سوی میدان کمی دیرتر ساخته شده است. این مسجد هم به دستور شاه عباس و توسط علی اکبر اصفهانی ساخته شده است. در این مسجد وقایع تاریخی هم در عصر مشروطیت رخ داده که اهمیتی دو چندان به این بنا می بخشد.

 

۶ ـ مسجد اعظم و مسجد جمکران در قم: روشن است که شهری دینی چون قم مساجد زیادی دارد و می توان از بسیاری از آنها در این گزارش نام برد. با این حال دو مسجد اعظم و جمکران در این شهر اهمیت بیشتری نسبت به دیگران دارند. مسجد جمکران در نزدیکی قم مسجدی منتسب به حضرت صاحب الزمان است که بخصوص در روزهای سه شنبه و جمعه مورد توجه مردم قرار می گیرد. مسجد اعظم هم مسجدی است که حدود ۵۵ سال پیش در جوار حرم حضرت معصومه ساخته شده است. این مسجد از حیث برگزاری مراسم انقلابی پیش از انقلاب و نیز برگزاری مراسم یادبود بزرگان حوزه و نیز تدریس بزرگانی چون آیت الله وحید خراسانی و مکارم شیرازی مورد توجه قرار دارد.

 

۷ ـ مساجد انقلابی: تهران شهری قدیمی نیست و از این رو نمی توان مدعی مساجدی قدیمی در آن بود، اما مساجد این شهر در همین صد سال هم تاثیرگذاری خاصی داشته اند.

 

مسجد امام خمینی در قلب بازار تهران که قدمت آن به دوره قاجار باز می گردد مامنی برای سخنرانی های آتشین محمدتقی فلسفی در دوران پیش از انقلاب اسلامی بود. همچنین گفته می شود که این مسجد در جربان اعتراض به لوایح ایالتی و ولایتی و نیز قیام ۱۵ خرداد نقشی تاریخی ایفا کرده است.

 

در عین حال مساجد دیگری همچون مسجد قبا در خیابان شریعتی به عنوان پایگاه شهید مفتح، مسجد هدایت در قلب تهران به عنوان پایگاه آیت الله طالقانی و مسجدالجواد در میدان هفت تیر به عنوان مامنی برای انقلابیون در جریان مبارزات علیه رژیم پهلوی موثر بودند. در کنار این مساجد باید به نام مسجد کرامت در مشهد هم اشاره کرد که محلی برای تدریس آیت الله سیدعلی خامنه ای در دوران مبارزات پیش از انقلاب اسلامی بوده است.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مشاهیر مدفون در حرم امام رضا علیه السلام

مشاهیر مدفون در حرم امام رضا علیه السلام

مشاهیر مدفون در حرم امام رضا علیه السلام

سحر است... تو به ملاقات آقا آمده ای... زیارت کرده ای و یک دل سیر با آقا حرف زده ای و حالا می خواهی به شکرانه این نعمت نماز صبحگاه را در جوار ولی نعمتت بخوانی... نماز را که تمام کردی و زیر لب زمزمه می کنی: دیروز در فراقت بودم و امروز در حضورت!

 

سحر است... تو به ملاقات آقا آمده ای... زیارت کرده ای و یک دل سیر با آقا حرف زده ای و حالا می خواهی به شکرانه این نعمت نماز صبحگاه را در جوار ولی نعمتت بخوانی... نماز را که تمام کردی و زیر لب زمزمه می کنی: دیروز در فراقت بودم و امروز در حضورت! دیروز در هوایی دگر بودم و امروز در طلبت! دیروز در فریب هوسی غرقه بودم و امروز رام حضورت! زیارتت را می کنی و می دانی زیارت قبور که یک سنت اسلامی است و می دانی به برکت وجود بارگاه ملکوتی مولایمان، بزرگان و مشاهیری که در این شهر زندگی می کردند و یا پس از درگذشت در این ارض اقدس دفن شدند و یا بدن آن ها بر حسب وصیت شان از شهرهای دور و نزدیک به این جا انتقال یافته و به تدریج علاوه بر خاکسپاری در رواق های حرم، صحن ها و بهشت ثامن الائمه(ع) دفن شده اند. قبل از آن که حرم را ترک کنی سری به برخی از این بزرگواران مدفون در حرم می زنی... زیارت که رفتی، یاد ما هم باش.

 

 

اصفهانی (نخودکی)

یاسین و حاجت های برآورده شده

کمتر کسی است که این عالم بزرگ را نشناسد و نداند روزهای چهارشنبه روبروی پنجره فولاد چه غلغله ای به پا می شود. حاج شیخ حسن علی اصفهانی نخودکی در محله معروف جهان باره اصفهان که می گویند میهمان سرای سلطان سنجر بوده، به دنیا آمده. او علوم مقدماتی را از پدر و معلمان دیگر فرا گرفت. پدرش او را از همان کودکی در هر سحرگاه بیدار و با نماز و دعا آشنا می کرد و از آن به بعد، تا ۱۵ سالگی بیشتر شب ها را تا صبح بیدار می ماند و بعدش هم تا پایان عمرش هر سال ماه های رجب، شعبان، رمضان و ایام البیض را روزه بود و شب ها تا صبح بیتوته می کرد.

خواندن و نوشتن و زبان و ادبیات عرب را در اصفهان یاد گرفت و بعد از آن به مشهد آمد و یک سالی در این شهر اقامت کرد و برای تکمیل علوم به نجف مشرف شد.

او سال ها در خدمت مردم مشهد بود و شب و روز نمی شناخت. روزی پسرش به او گفت: خوب است برای مراجعه مردم وقتی مقرر شود که ایشان در جواب گفت: آن کس که برای رضای خدا به خلق خدمت می کند، نباید وقت معین کند.

آخرین روزهای زندگی مریض شد و به دستور پزشکان، به بیمارستان منتصریه مشهد انتقال یافت و در آن جا بستری شد ولی ازدحام جمعیت باعث شد به منزل یکی از دوستان نزدیک خود منتقل شود.

روح پاکش درسن۸۲ سالگی به جوار حق شتافت. جنازه آن فقید علم و معرفت بر روی هزاران دست از ارادتمندان اندوهگین و سوگوارش، از محله سعدآباد مشهد در خیابان های شهر که عموما به حال تعطیل درآمده بود، عبور می کرد تا به ده «سمرقند» به محل سکونت شان رسید. در آن جا بر حسب وصیت شان در آب روان غسل داده شد. برای او تشییع بی نظیری ترتیب یافت و در صحن عتیق در جنب ایوان شاه عباس مقابل غرفه ای که غرب ایوان است (صحن انقلاب) دفن شد. روز فوت حاج شیخ که مصادف بود با روزهای اشغال خراسان به دست نیروهای ارتش سرخ شوروی، حالت فوق العاده اعلام شد و سربازان روسی با مسلسل های خود در سراسر مسیر تشییع جنازه به گشت مشغول بودند. علی منصور، استاندار وقت خراسان، رحلت ایشان را به دربار اطلاع داد و به احترام ایشان مشهد تعطیل شد، حتی ارمنی ها و کلیمی ها دست از کار کشیدند.

 

 

حاج شیخ مجتبی قزوینی

عالمی از جنس سادگی

مردی از تبار روحانیت که پدرش عالم بلند پایه قرن ۱۴ بود و از پایه گذاران مکتب تفکیک. در قزوین به دنیا آمد و بعد از آشنایی با مقدمات و مبانی علوم، سفرهای علمی خود را شروع کرد و به سراغ عرفان و فلسفه اسلامی رفت. در سال ۱۳۴۱ ه.ق به مشهد می آید و محله دریادل کنار تکیه و مسجد علی اکبریها را برای زندگی انتخاب می کند. ۴۰ سال در حوزه علمیه مشهد شاگردان برجسته اش را پرورش می دهد کتاب های فاخری از خود به جا می گذارد. زندگی این عالم بسیار ساده بود و نمونه ای مجسم از پرهیزگاری و پارسایی بود و از طلبه های درسخوان حمایت می کرد و برای سادات احترام ویژه ای قائل بود. جنب غربی صحن عتیق و مابین صحن های انقلاب و جمهوری محل دفن این عالم است.

 

 

حر عاملی

عالم سفرکرده

یکی از خیابان های مشهد به نام کسی است که از بزرگان علمای شیعه و فقه جعفری است. او زاده یکی از روستاهای لبنان بوده و ۴۰ سال از زندگی خود را در سفر به کشورهای اسلامی بوده است. بعد از سفر حج، در مسیر خراسان مدتی در اصفهان زندگی می کند و جایگاه او به اندازه ای بود که بدون اجازه به دربار شاه سلیمان می رفت. بعد از آن به مشهد می آید و تا ۳۱ سال در این شهر ماندگار می شود و حلقه های درسی خود را تشکیل می دهد و شاگردان در خوری را تربیت می کند. او در ۲۱ رمضان فوت می شود و آرامگاه او طبقه زیرین مدرسه میرزا جعفر که به صحن انقلاب متصل است قرار دارد.

 

 

شیخ بهایی

عالم معمار

عالمی بی نظیر که تاریخ کمتر به خود دیده است. از فقه و حدیث بگیرید تا طب، هندسه، نجوم و معماری سررشته داشته است. او که دوران کودکی را در جبل عامل گذرانده در ۱۳ سالگی با خانواده اش به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی و از طرف دیگر دعوت شاه طهماسب صفوی برای حضور در ایران، به ایران می آیند و در قزوین ساکن می شوند. شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسایی او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخ الاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان، از ۵۳ سالگی تا آخر عمر (۷۵ سالگی) منصب شیخ الاسلامی پایتخت صفوی که بزرگ ترین مقام دینی و معنوی در دربار مقتدرترین شاه صفوی، عباس اول را برعهده داشته باشد.

شیخ، سفرهایی برای زیارت، سیاحت، دانش اندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان سیاسی داشته است که به مکه، مصر و شام بوده اند. در اواخر عمر از تمامی مقام ها کناره گرفت و به سیر و سلوک پرداخت.

وی در سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان فوت می شود و بنابر وصیت خودش پیکر او را به مشهد منتقل کردند و در کنار آرامگاه علی بن موسی الرضا جنب موزه آستان قدس به خاک سپردند. امروزه آرامگاه وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در رواقی که به یاد او نامگذاری شده قرار دارد. بنای بسیاری از آثار معماری عصر شاه عباس صفوی و بخش هایی از حرم مطهر به ایشان نسبت داده می شود.

نویسنده: مریم توکلی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

آیا این درخت خون گریه می کند؟

آیا این درخت خون گریه می کند؟

آیا این درخت خون گریه می کند؟

گشتی در روز عاشورای حسینی در یک امامزاده شهر

 

غرب تهران، جنوب شرقی منطقه پونک یا به عبارتی ده پونک، امامزاده ای قدیمی به نام «امامزاده عینعلی و زینعلی» را در خود جای داده است؛ امامزاده ای که دو نواده جوان امام سجاد(ع) در آنجا آرمیده اند و به دلیل جاری شدن خون یکی از درختان چنارش در ظهر عاشورا، بیش از هر امامزاده دیگری معروف است. افرادی که می خواهند سری به این امامزاده بزنند، علاوه بر زیارت می توانند در این محوطه پر از درخت به تفریح و گردش نیز بپردازند. در مسیر رسیدن به این امامزاده دیواره های کاهگلی وجود دارد که شما را برای رسیدن به این امامزاده هدایت می کند. در بساط خرده فروشی ها از بادکنک، چسب، اسبا ب بازی های چینی گرفته تا چادر، تسبیح و دمپایی به فروش می رسد اما در ایام سوگواری دهه محرم اگر به آنجا بروید خبری از بساط فروشی ها نیست بلکه به فاصله های کوتاهی، درویشان برای خود بساط و فرش پهن کرده اند و با میکروفن از مصیبت ها و آنچه در آن ایام بر اهل بیت گذشته سخن می گویند که گهگداری صداهای آنها در هم می پیچد.

در روز عاشورا وقتی وارد صحن امامزاده می شوید، صدای دعای کمیل از همه بلندگوها پخش می شود و همهمه زایران در میان صدای دلنشین گوینده، گم می شود. آنچه در ابتدای امامزاده توجه همگان را به خود جلب می کند، انبوه سنگ قبرهایی است که به قولی به جای خرید آن می توان یک واحد آپارتمان در همان حوالی گرفت، البته ناگفته نماند بیشتر اهل قبور از اهالی ده و محله پونک هستند و در امتداد نام خانوادگی شان، پونکی به چشم می خورد و به گفته یکی از خادمان از زمانی که امامزاده در اختیار سازمان اوقاف قرار گرفت. کسی که می خواهد آنجا را برای آرامگاه ابدی خود انتخاب کند، باید میلیون ها تومان برای خرید قبر پس انداز کند.

از خادم پرسیدم، چندی پیش شایع شده بود که قبرهای دو طبقه این محوطه ۹۰ میلیون تومان است آیا این خبر درست بوده؟ وی در پاسخ به سوالم گفت: «این موضوع مربوط به چند ماه گذشته بود، جدیدا قبر دو طبقه صدمیلیون تومان است و اینکه هیچ قبری پیش فروش نمی شود و تا زمانی که کل پول به حساب واریز نشود اجازه دفن صادر نمی شود و پول حاصل از قبر و داخل حرم نیز در اختیار سازمان اوقاف قرار می گیرد.» در آن روز سرد و پرسوز عاشورا با زایران بی شماری از نقاط مختلف تهران و اطراف تهران مانند حصارک، سولقان، یوسف آباد، نیاوران، کرج، رباط کریم و... به محل امامزاده آمده بودند و چند نفر از اقوام اهل قبور نیز در کنار قبرها مشغول خواندن زیارت عاشورا بودند از یکی از آنها پرسیدم که قبر مذکور را حدود چه قیمتی خریدید؟ در جوابم گفتند: «ما چون اهل اینجا هستیم حدود دو ماه پیش که فرزندمان را از دست دادیم یک میلیون و ۵۰۰هزار تومان خریدیم و با دست شان به قبرکناری اشاره کردند و گفتند کسی که در اینجا دفن است از اهالی پونک به شمار نمی آید و به دلیل واسطه هایی که داشتند قبر دوطبقه را به قیمت ۳۰ میلیون تومان خریدند اما سایر افراد دیگر باید بالای این حرف ها، پول بدهند.»

 

 

در این حرم چه کسانی خفته اند؟

در میان حیاط بزرگ و زیبای امامزاده، ساختمانی با مساحت ۱۲۰ مترمربع آجری با پوششی از شیروانی سبزرنگ آشنا می شویم که درون آن بقعه ای قرار دارد که دو نفر از نوادگان امام سجاد علیه السلام در آنجا آرمیده اند. این دو برادر به نام های عینعلی ۱۱ساله و زینعلی ۱۵ ساله در ۱۱۵۳ سال گذشته هنگامی که قصد سفر به مشهد و دیدن امام رضا را داشتند و در برکه ای زیر یکی از درختان چنار حیاط اینجا مشغول آب تنی بودند که به دست ماموران خلیفه عباسی به شهادت رسیدند و در این مکان به خاک سپرده شدند که از آن زمان تا کنون، این مکان محل زیارت افراد متدین و مخصوصا اهالی محل شده است، البته امامزاده مذکور در زمان سلطنت فتحعلی شاه به شکل و شمایل سایر امامزاده ها درآمد و در دوران ناصرالدین شاه نیز ایوانی در سمت شرقی بقعه و مسجدی در غرب حیاط ساخته شد و سرانجام در سال ۱۳۳۷ به دستور ناصر فرمانفرما این امامزاده به شیوه سایر مکان های مذهبی درآمد که ۵۰سال بعد فعالیت های عمرانی جدیدی در این بقعه شامل دیوارکشی در اطراف آن، احداث دفتر آستانه، ساختمان سرایداری، آشپزخانه و درمانگاه ساخته شد. حرم دارای یک در ورودی برای آقایان و دو در ورودی برای بانوان است.

 

 

درختی که از آن خون می چکد

قدیمی های این منطقه معتقدند از یکی از درختان چناری که در محوطه امامزاده قرار دارد و امروزه با نرده های سبزرنگ دور آن حصار کشیده شده، در ظهر عاشورا بعد از اذان ظهر خون می چکد. با اینکه هنگام اذان ظهر در محوطه امامزاده و در کنار درخت چنار مذکور بودم، اثری از چکیدن خون ندیدم البته یکی از زایران نیز بیان داشت: «به دلیل آنکه در این چند سال اخیر، افراد تکه هایی از این درخت را برای تبرک بریده اند، ریشه آن خشک شده و دیگر خون گریه نمی کند.» یکی از جوانان نیز معتقد بود: «تلویزیون چندی پیش مستندی گذاشته بود که نشان می داد شیره برخی از درختان به لحاظ علمی قرمز است و مسلما شیره این درخت هم قرمز است. اما در همین حال پیرزنی به وی تنه می زند و می گوید: «نه این حرف ها نیست، هیچ درختی وجود ندارد که شیره اش قرمز باشد. درست است که ما از نزدیک چکیدن خون را ندیده ایم اما از قدیم گفته اند که در عاشورا این درخت خون گریه می کرده»، زایر دیگری نیز بر این باور بود که در سی دی آموزش که مدرسه به دخترش داده بود همچنین موردی را دیده بود که از درختی خون می چکید اما درخت در شهر طالقان قرار داشت. اکثر قریب به اتفاق زایران چکیدن خون از درخت را ندیده بودند اما این موضوع را شنیده بودند. البته خیلی ها هم اظهار بی اطلاعی می کردند و می گفتند: کدام درخت؟ به ما هم نشان می دهید؟

با این اوصاف، سراغ فاطمه خانم، یکی از خادمان افتخاری امامزاده را گرفتم که آدرس بوفه امامزاده را نشانم دادند. به سراغش رفتم و از او خواستم که جریان خون و درخت چنار را از سیر تا پیاز بگوید: وی در جواب سوالم گفت: «۲۰سال است که در کوچه کنار امامزاده ساکن و از خادمان اینجا هستم. در این ۲۰سال، ۱۸ سال خودم از نزدیک شاهد چکیدن و شره کردن خون از درخت چنار بودم که البته بعد از چند سال، به صورت چکه چکه از درخت خون می چکید که البته دو سالی است که دیگر این درخت، خون گریه نمی کند.

دلیل خون گریه کردن درخت هم برای این است که این دو طفل معصوم توسط جلادان عباسی زیر این درخت با بیل سرشان قطع شد. اگر یک روز را مشخص کنید و بگویید که چه زمانی می آیی، من دستمال کاغذی را که به خون درخت آغشته کرده ام، نشانت می دهم، این دستمال را میان صفحات مفاتیح گذاشتم تا بعد از مرگم، در کنارم دفن کنند.» وی همچنین اظهار داشت: «غیر از ظهر عاشورا، روزی که در حرم امام رضا بمب گذاشتند، دوباره این درخت خون گریه کرد و اگر اشتباه نکنم هفت سال پیش، محققان دوربینی را زیر درخت کار گذاشتند تا جریان چکه کردن خون را از نزدیک ببیند اما این دفعه به جای آنکه درخت مذکور، خون بگرید، درخت کناری اش خون سرداد.»

همچنین وی در پاسخ سوالم که به غیر از دهه اول محرم، دیگر چه روزهایی این امامزاده شلوغ می شود، گفت: هفتم و چهلم امام، شب های احیا، ایام فاطمیه و روزهای سه شنبه و پنجشنبه به دلیل آنکه در این دو روز دعا قرائت می شود.» در نهایت اما سوال در مورد راز درخت مشهور این امامزاده باقی است. وقتی در این هوای سوزناک و سرد از امامزاده بیرون می آیی با بساط لبو و باقالی فروشی هایی روبه رو می شوید که برای خود دولاپهنا حساب می کنند و کاروکاسبی پررونقی راه انداخته اند و زایران را به سوی خود جلب می کنند.

زهرا خالقی‌صفا

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

ملاقات با بنای سالخورده

ملاقات با بنای سالخورده

ملاقات با بنای سالخورده

مسجدی که ۱۸۰ سال قدمت دارد ...

 

بزرگ ترین و باعظمت ترین بنای تاریخی تهران قدیم که همچنان پابرجاست، با قدمتی ۱۸۰ساله است که در حاشیه شمالی بازار بزرگ تهران واقع شده. بنابر شواهد تاریخی، مسجد شاه یا سلطانی که از آن نیز به نام مسجد جامع جدید نام می برند، نخستین مسجد دارالخلافه و دومین مسجد بزرگ بعد از مسجد جامع بازار است. این مسجد در مساحت ۱۰هزارمتری ساخته شده که به دلیل قرار داشتن در بافت تجاری تهران، پر رفت و آمدترین مسجد پایتخت به شمار می رود.

مسجد سلطانی در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار ساخته شد و از این رو به نام مسجد شاه معروف گردید. البته مورخان در زمینه تاریخ ساخت این مسجد باشکوه، اختلاف نظر دارند. میرزا صالح شیرازی،نخستین کسی است که درباره زمان ساخت مسجد نظر داده، وی پایان ساخت این بنا را سال ۱۲۵۵ هـ. ق می داند اما در کتیبه هایی که در ایوان گنبدخانه قرار دارد، سال ۱۲۲۲ هـ. ق به همراه نام فتحعلی شاه حک شده است، با همه این تفاصیل، اکثر پژوهشگران تاریخ، ساخت این مسجد را بین سال های ۱۲۲۴ تا ۱۲۲۹ هـ .ق می دانند. یک دیپلمات روسی در دوران قاجار مسجد سلطانی را این گونه شرح داده است: «یکی از بناهای زیبا و دیدنی تهران، مسجد شاه است که گنبد کوچک آن طلاکاری شده. زبان مردم ایران این اعجاز را می ستاید.»

 

 

معماری مسجد سلطانی

اصول معماری مسجدشاه تحت تاثیر مسجد وکیل شیراز است و هنرمندان شیرازی به دستور فتحعلی شاه در طراحی و ساخت بنا شرکت داشته اند و عبدالله خان معمارباشی، معماری این مسجد را برعهده گرفته است. این مسجد که با پلکانی که ورودی بازار هم دارد، دارای ۱۴ ایوان شمالی، جنوبی، شرقی و غربی است. ایوان جنوبی مسجد، مهم ترین ایوان محسوب می شود چراکه گنبدخانه و محراب اصلی مسجد در پشت دیوارهای آن قرار گرفته. ایوان شمالی به خاطر قرار داشتن مناره ها و برج ساعت که شکوه و جلال خاصی به آن بخشیده، زیباترین ایوان این مسجد است. از دیگر ویژگی های معماری این بنا، گنبد کوچک زرینی است که بر فراز گنبد اصلی قرار دارد. نخستین مرمت این مسجد در زمان سلطنت ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۷ هـ . ق صورت گرفت. وی در اصلی شمالی مسجد را تعمیر کرد و دو مناره در دو طرف گل دسته مسجد قرار داد؛ از این رو ناصرالدین شاه را تکمیل کننده مسجد می دانند.

 

 

مسجد سلطانی در گذر تاریخ

این بنا ابتدا محلی برای بست نشستن و پناهگاه مردم و مجرمان به شمار می رفت اما با روی کارآمدن ناصرالدین شاه، بست نشستن در آنجا لغو و ممنوع شد. این مسجد در دوره مشروطیت نیز به دلیل سخنرانی های مشروطه خواهان تاثیر بسزایی در افکار عمومی داشت که می توان به سخنرانی سیدجمال واعظ در آن دوران اشاره کرد. از دیگر سخنرانان مشهور در این مسجد، محمدتقی فلسفی بود که در دوره پهلوی برای نخستین بار سخنرانی هایش در مسجدشاه به طور مستقیم از رادیو پخش شد.

در سال ۱۳۲۳، مسجد سلطانی بار دیگر مورد مرمت و تعمیر قرار گرفت که استاد حسین لرزاده مامور انجام این کار شد و برج ساعتی که هم اکنون در ایوان شمالی مسجد نظر هر بیننده ای را به خود جلب می کند، به دستور امام جمعه تهران از معیرالممالک خریداری و روی پایه ایوان نصب شد؛ همچنین در آن زمان شاخص قبله در جوار حوض مسجد نصب شد. از دیگر اتفاقاتی که در این مسجد تاریخی رخ داد، ترور رزم آرا، نخست وزیر وقت و ترور نافرجام حسین علاء در زمان سلطنت پهلوی دوم بود.مسجد سلطانی از جمله مساجدی بود که رژیم پهلوی اجازه دخالت سازمان اوقاف در اداره آن را نمی داد و حکومت با تعیین متولی خود به طور مستقیم آنجا را تحت نظارت داشت.

نخستین امام جمعه این مسجد، میرمحمدمهدی بود که فتحعلی شاه وی را به این سمت منصوب کرد و آخرین پیش نماز قبل از انقلاب، دکتر حسین امامی بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، طی حکمی آیت الله سید محمدباقر خوانساری به تولیت امام جماعت مسجد منصوب شد و هم اکنون این مسجد قدیمی زیرنظر سازمان اوقاف است. طی سال های اخیر در مسجد شاه و اکنون مسجد امام خمینی دگرگونی های نابجا صورت گرفته از جمله می توان به برچیدن سنگ های مرمر و جایگزین کردن کاشی های نه چندان مناسب و تعویض در های چوبی و استفاده از در فلزی اشاره کرد.

 

 

مراسم و بزرگداشت هایی که در این مسجد برگزار شد

مسجد سلطانی (امام خمینی) به دلیل موقعیت خاصی که در مرکز و بافت تجاری بازار تهران داشت، از زمان تاسیس، میزبان مجلس های بزرگداشت و ختم علمای بزرگ و شخصیت های مختلف سیاسی بوده؛ از جمله می توان به مجلس ختم میرزا حسن شیرازی در زمان ناصرالدین شاه، شعا ع السلطنه فرزند مظفرالدین شاه و آیت الله بروجردی اشاره کرد.

آریا شیروانی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

بنای کعبه چرا مکعبی است؟

بنای کعبه چرا مکعبی است؟

بنای کعبه چرا مکعبی است؟

در چرایی و چگونگی ساخت مکه به شکل فعلی، از علمای مسلمان گرفته تا مستشرقین معروف همچون هانری کربن، نظریه پردازی کرده و نکاتی را مورد اشاره قرار داده اند.

 

در چرایی و چگونگی ساخت مکه به شکل فعلی، از علمای مسلمان گرفته تا مستشرقین معروف همچون هانری کربن، نظریه پردازی کرده و نکاتی را مورد اشاره قرار داده اند.

 

علاوه بر این نوع تحلیل ها که بعضا مبتنی بر نشانه شناسی ـ به معنای مدرن آن ـ نیز است، در روایات و احادیث نیز می توان اشاره هایی را به این موضوع پیدا کرد. در روایت زیر، حکمتی معنوی برای علت مکعب بودن خانه کعبه شرح داده شده است.

 

از امام صادق(ع) سوال شد برای چه کعبه، کعبه نامیده شده است؟ آن حضرت فرمود: زیرا چهارگوش می باشد. سوال کننده پرسید: برای چه چهارگوش می باشد؟ امام(ع) فرمود: زیرا برابر بیت المعمور[۱] است و آن چهار گوش می باشد. سائل پرسید: برای چه بیت المعمور چهار گوش است؟ امام(ع) گفت: زیرا برابر عرش است و آن چهار گوش می باشد​. محضر مبارکش عرض شد: چرا عرش مربع است؟ آن حضرت فرمود: زیرا کلماتی که اسلام بر آن بنا شده چهار تا است و آنها عبارتند از: سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لااله الّااللَّه و اللَّه اکبر».[۲]

 

محمدتقی مجلسی(ره) در شرح این روایت و ارتباط این چهار کلمه شریف با چهار گوش خانه کعبه چنین می گوید:

 

«بیت المعمور مربع است؛ زیرا برابر عرش است که مربع می باشد و چرا عرش مربع است؛ زیرا کلماتی که بنای اسلام بر آن نهاده شده، چهار کلمه است که به آن «تسبیحات اربعه» گویند.» [۳]

 

ممکن است مراد از عرش در این روایت، علم باشد و بنای علوم و معارف حقیقی الهی بر این چهار کلمه بناگذاشته است؛ به این بیان: «سبحان اللَّه»؛ یعنی این که ذات مقدس الهی منزه از آن است که جسم باشد​یا از قبیل جواهر ممکن الوجود باشد​ یا در جهت یا مکان باشد​ یا دیدنی باشد​ یا حلول کند در غیرخود​ یا متحد با غیر شود. صفات او بزرگ تر از صفات ممکنات است و صفات او جدای از ذات نیست، بلکه صفات او عین ذات اوست و منزه است از ظلم و از هر چه لایق ذات اقدس او نیست.

 

«الحمدلله» به معنای این است که جمیع ستایش ها و سپاس ها مخصوص ذات اوست. پس لازم است جمیع کمالات نیز مخصوص ذات او باشد و چنین ذاتی شایسته پرستش است.

 

«لااله الااللَّه» یعنی خدا، واجب الوجودی است که مستجمع جمیع کمالات و در ذات و صفات یگانه است و او را شبیه​ و نظیری از مادیات و مجردات نیست.

 

و به «اللَّه أکبر» معارف الهی و خداشناسی تمام و کامل می شود؛ زیرا بیان عظمت اوست به مرتبه ای که عقل های عقلا از معرفت ذات و صفات او عاجزند و نهایت معرفت آن است که بدانند ممکن نیست به ذات اقدس واجب او برسند و هر رکنی از ارکان کعبه حقیقی که ذات اقدس اوست، مشتمل است بر کلمه ای از این کلمات. پس وقتی بنده روی دل خود را در عبادات متوجه آن کعبه کند، بداند معرفت کامل آن ذات ممتنع است و رو به این ارکان اعتقادی نموده و و را عبادت کند که اگر به این نحو نداند، عبادت او نکرده است، بلکه ساخته خیالی خود را بندگی کرده است.

پانوشت:

[۱]. بر طبق روایات «بیت معمور» خانه ای است در آسمان که محل زیارت ملائکه است و فرشتگان آن را به عبادت آباد دارند. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۹، ص ۶، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ۴، ص ۱۸۷، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.

[۲]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۲، ص ۳۹۸، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.

[۳]. مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج ۷، ص ۹و۱۰، موسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق؛ و ر.ک: مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، حسین، اشتهاردی، علی پناه‏، ج ۴، ص ۳، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:31 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

خواندنی هایی از خانه کعبه و مسجدالحرام

خواندنی هایی از خانه کعبه و مسجدالحرام

خواندنی هایی از خانه کعبه و مسجدالحرام

مسجدالحرام در شهر مکه مکرمه، درون درّه ای میان کوه های ابوقبیس، اجیاد، هندی و عمر واقع شده و در نقطه تقاطع خط طولی ۳۹ درجه و ۴۹ دقیقه و ۳۰ ثانیه و خط عرضی ۲۱ درجه و ۲۵ دقیقه و صفر ثانیه قرار گرفته است.

 

مسجدالحرام در شهر مکه مکرمه، درون درّه ای میان کوه های ابوقبیس، اجیاد، هندی و عمر واقع شده و در نقطه تقاطع خط طولی ۳۹ درجه و ۴۹ دقیقه و ۳۰ ثانیه و خط عرضی ۲۱ درجه و ۲۵ دقیقه و صفر ثانیه قرار گرفته است.

 

حدود کنونی مسجدالحرام

 

مسجدالحرام از طرف شرق به کوه ابوقبیس، از سمت غرب به جبل عمر و خیابان شبیکه، از شمال به خیابان شامیه و کوه هندی و از سمت جنوب به خیابان اجیاد و مسفله محدود است.

 

مساحت مسجدالحرام

 

مساحت کلی آخرین توسعه مسجد الحرام ۶۸ هزار مترمربع بود که با محاسبه پشت بام که ۱۹ هزار مترمربع است، مجموع کل توسعه جدید به ۸۷ هزار مترمربع رسید و در نتیجه مساحت کل مسجدالحرام و میدان ها و فضاهای پیرامون آن به ۳۶۶​ هزار و ۱۶۸ مترمربع بالغ شد.

 

مساحت پیشین مسجدالحرام قبل از این توسعه ۱۶۰ هزار و ۱۶۸ مترمربع بود و گنجایش ۳۱۳ هزار نمازگزار را داشت، ولی با توسعه جدید، این ظرفیت به ۴۶۰ هزار نفر رسید.با محاسبه مساحت پشت بام و فضاهای پیرامون مسجد، ظرفیت نمازگزاران در مواقع عادی ۸۲۰ هزار نفر و در شرایط ویژه به حدود یک میلیون نفر رسیده است.

 

در توسعه اخیر، دو مناره با ارتفاع ۹۶ متر، سه گنبد سنگی، ۱۴۵۳ ستون با پوشش سنگ مرمر و ۱۱۲۰ ستون تاجدار که پایه های آن با سنگ مرمر ساخته و در آن روزنه هایی برای دستگاه های تهویه مسجد در نظر گرفته شده، احداث شد، یک درِ ورودی بزرگ و ۱۸ در ورودی به قسمت پله های برقی و شش پله عادی نیز ساخته شد.

 

در طرح توسعه جدید، مسجدالحرام به وسیله هشدار حریق مجهز شد که حدود ۶۰ منطقه را در بر می گیرد و ۲۸۴ نقطه مجهز به تاسیسات کشف دود، ۱۵ نقطه سیستم هشداردهنده و شش واحد خودکار برای خاموش کردن آتش و ۶۰ نقطه کشف حرارت و گرما در آن تعبیه شده است.وسایل صوتی پیشرفته ای نیز شامل اتاق کنترل و دستگاه های تقویت و تنظیم و حدود ۱۶۴۵ بلندگو برای همه نقاط مسجد تهیه و نصب شد.

 

مناره های مسجدالحرام پیش از توسعه اول هفت عدد بود که در توسعه اخیر دو عدد دیگر به آن افزوده شد.

 

ارتفاع مناره ها نیز پیش از توسعه اول ۳۶ متر بود که به ۹۰ متر افزایش یافت.مسجدالحرام در توسعه اول هفت مورد پله های ثابت داشت که در توسعه دوم تعداد شش عدد به آن افزوده شد و در مجموع به ۱۳ مورد رسید.

 

تعداد هفت دستگاه پله برقی نیز در مسجدالحرام نصب شده است. در مجموع در برنامه چهارم پنج ساله مبلغ چهار میلیارد دلار برای توسعه حرمین شریفین در فاصله سال های ۱۴۰۵ ق. تا ۱۴۱۰هـ.ق. هزینه شده است.

 

مجموع هزینه ها تا سال ۱۴۱۴هـ.ق. به حدود ۵۵ میلیارد ریال سعودی بالغ شد.

 

پرده کعبه

 

پرده کعبه نیز تا پیش از سال ۱۳۴۳هـ.ق. در مصر بافته می شد که از همین سال بافت پرده کعبه در منطقه احساء آغاز شد. با احداث نخستین کارخانه بافت پرده کعبه سال ۱۳۴۶هـ.ق، در خیابان اجیاد، واقع در مکه مکرمه، اولین کارخانه پرده بافی کعبه رسما تاسیس شد. پرده کعبه از ابریشم خالص بافته می شود و وزن آن حدود ۱۷۰ کیلوگرم است که از ۴۸ دسته ابریشم با طول هریک ۱۴ متر بافته شده است.

 

در قسمت بالای پرده کعبه، کمربندی به طول ۴۵ متر و عرض ۹۵ سانتی متر آیات قرآنی با تارهای نقره ای و رنگ آمیزی شده با آب طلا نوشته و بافته شده است.

 

در گذشته ابریشم های پرده کعبه با دست رنگ می شد، ولی در سال ۱۴۱۰هـ.ق. کمیسیون مربوط، اقدام به تعویض دستگاه های رنگرزی کرد و در نتیجه دو ماشین بزرگ و پیشرفته به مبلغ ۲۱۲ هزار دلار خریداری شد.

 

همچنین یک دستگاه ماشین تولید بخار و یک دستگاه نیز ماشین خشک کن ابریشم خریداری شد که با استفاده از آنها حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد در مصرف ابریشم صرفه جویی و از خرابی و ضایع شدن آن جلوگیری به عمل آمد. در همین سال یک دستگاه بافندگی با تمام لوازم جانبی، از یک شرکت بین المللی سوئیسی به مبلغ ۹۷۵ هزار و ۸۳۳ فرانک سوئیس خریداری شد و بالاخره تمام دستگاه ها و تجهیزات مورد نیاز، مبلغ یک میلیون و چهارصد هزار فرانک سوئیس هزینه برداشت تا پرده به شکل کنونی بافته و همه ساله مورد استفاده قرار گیرد.

 

آمارهای مربوط به توسعه مسجدالحرام

 

مساحت مسجدالحرام

 

قبل از توسعه اول: ۲۹ هزار و ۱۲۷ مترمربع

 

پس از نخستین توسعه: ۱۳۱ هزار و ۴۱ مترمربع

 

پس از توسعه دوم: ۳۶۶ هزار و ۱۶۸مترمربع

 

گنجایش مسجدالحرام

 

قبل از توسعه اول: ۴۷ هزار نمازگزار

 

پس از توسعه اول: ۳۱۳ هزار نمازگزار

 

پس از توسعه دوم: ۴۶۰ هزار نمازگزار

 

و پشت بام ها و میدان های اطراف: ۸۲۰ هزار نمازگزار

 

تعداد مناره ها

 

قبل از توسعه اول: ۷ مناره

 

پس از توسعه اول: ۷ مناره

 

در توسعه دوم: ۲ مناره

 

جمع کل مناره ها: ۱۶ مناره

 

ارتفاع مناره ها

 

پیش از توسعه اول: ۳۶ متر

 

پس از توسعه اخیر: ۹۰ متر

منبع: http: / / labbayk.com

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

تحولات حرم مطهر در دل تاریخ

تحولات حرم مطهر در دل تاریخ

تحولات حرم مطهر در دل تاریخ

حرم مطهر امام رضا(ع) پیش از انقلاب ۱۲۰ هزار مترمربع بوده و اکنون با اجرای طرح توسعه و اتمام آن در دهه ۸۰ به بیش از یک میلیون مترمربع پس از انقلاب اسلامی رسیده است. حال بخش های مختلف حرم مطهر رابا هم مرور می کنیم.

 

حرم مطهر امام رضا(ع) پیش از انقلاب ۱۲۰ هزار مترمربع بوده و اکنون با اجرای طرح توسعه و اتمام آن در دهه ۸۰ به بیش از یک میلیون مترمربع پس از انقلاب اسلامی رسیده است. حال بخش های مختلف حرم مطهر رابا هم مرور می کنیم.

 

روضه منوره

 

روضه یعنی باغ و گلستان و گلزار. درست مثل مضجع شریف حضرت رضا(ع) که دربرگیرنده پیکر مقدس ایشان است. این قطب انرژی (به گفته برجسته ترین روان شناسان) فضایی مربع شکل دارد و مساحتش تقریبا ۱۲۹ مترمربع بوده است که از این فضا قریب به ۱۸ مترمربع آن مساحت زیر پوشش ضریح است. همان طور که گفته شد، سطح آن با بهترین سنگ مرمر پوشیده شده و قطر دیوارهای اطراف آن که سنگینی گنبد بر آن سوار است تقریبا سه متر است. این مکان قدسی از چهار جانب به داخل و خارج از حرم مطهر مرتبط می شود.

 

سنگ مرقد مطهر

 

اولین یا قدیمی ترین سنگ مرقد، به ابعاد ۳۰۴۰ سانتی متر و ضخامت شش سانتی متر است که در موزه آستان قدس رضوی نگهداری می شود. دومین سنگ مزار حضرت هم سنگ مرمر بسیار ممتازی است که از معدن توران پشت یزد آمده است. این سنگ با رنگ سبز چمنی همزمان با تعویض و نصب ضریح پنجم، بر مرقد امام هشتم(ع) نصب شد.

 

سرداب

 

سرداب علاوه بر معنای فضای خنک برای گذراندن تابستان های خوش، به منظور دفن اموات یا نگهداری تابوت مردگان احداث می شده است. فاصله پنجره نقره رواق دارالاجابه کنونی تا سرداب اصلی ۱۹.۵ متر و ارتفاع آن تا کف روضه منوره شش تا هشت متر است. این فضا به کف روضه بدون فضای خالی میان دو طبقه متصل است. ضریحی که حرفش شد دائم النصب است، یعنی ضریح فولادی نگین نشان (ضریح دوم) داخل این سرداب مقدس و بر فراز مرقد مطهر قرار دارد.

 

ضریح های مطهر

 

تاکنون پنج ضریح نصب شده روی مرقد حضرت رضا(ع) شناخته شده است.

 

ضریح اول / ضریح چوبی صفوی: این ضریح چوبی، تسمه های فلزی و پوششی از صفحات طلا و نقره دارد که در زمان شاه طهماسب صفوی در سال ۹۵۷ هجری قمری روی صندوق مرقد نصب شده بود.

 

ضریح دوم / ضریح نگین نشان نادری: این ضریح فولادی مرصع سال ۱۱۶۰ هجری قمری به دستور شاهرخ میرزا فرزند رضاقلی میرزا، نوه نادرشاه افشار ساخته شد.

 

ضریح سوم/ ضریح فولادی قاجاری: این ضریح فولادی ساده با ابعاد ۴۳ متر و ارتفاع حدود دو متر سال ۱۲۳۸ هجری قمری روی ضریح نگین نشان نصب شد.

 

ضریح چهارم / ضریح شیر و شکر: چهارمین ضریح به نام ضریح طلا و نقره معروف به شیر و شکر است که سال ۱۳۳۸ هجری شمسی با ارتفاع ۳.۳۰ متر روی ضریح نگین نشان نصب شد. بانی ساخت و طراح این ضریح مرحوم استاد سیدابوالحسن حافظیان بود که با هنرمندی استاد حاج محمدتقی ذوفن اصفهانی ساخته شد.

 

ضریح پنجم / سیمین و زرین: سال ۱۳۷۲ هجری شمسی به دستور تولیت عظمای آستان قدس رضوی، آیت الله واعظ طبسی، مطالعات و بررسی های مقدماتی ساخت ضریح جدید با طراحی استاد فرشچیان آغاز شد. دور خارجی ضریح با سوره مبارکه «یس» و «هل اتی» به خط ثلث با طلا و نقره تزئین شده و در چهار سوی این ضریح ۱۴ دهانه به نشانه چهارده معصوم(ع) طراحی شده است. طرح گل های آفتابگردان ضریح نیز نمادی است از لقب شمس الشموس. سقف و دیواره های درون ضریح مطهر را استاد فرشچیان طراحی کرده و استاد هنرمند کشتی آرای شیرازی و همکارانشان با اسماءالله و هنر خاتم کاری بسیار بدیع و زیبا این ضریح را تزئین کرده اند.

 

ساخت این ضریح مقدس پس از هفت سال با کیفیتی بسیار عالی و در استحکامی فوق العاده به اتمام رسید. ضریح ۱۲ تن و چهار متر ارتفاع دارد و همزمان با عید سعید قربان سال ۷۹ با حضور مقام معظم رهبری بازگشایی شد.

 

گنبد مطهر

 

گنبد طلای حضرت رضا(ع) دو پوشش دارد که بالای ضریح مطهر قرار دارد. پوشش اول گنبد، سقف حرم است که مقعر و مقرنس است و به آن قبه می گویند و ارتفاعش تا کف ۱۹ متر است. پوشش دوم آن بر فراز آن است که به آن گنبد گفته می شود. پوشش دوم، گنبد طلا، ازکف تا بلندترین نقطه اش ۳۱ متر فاصله وجود دارد. جالب است فضای خالی بین قبه و گنبد ۱۳ متر و دور خارجی گنبد ۴۲.۱۰ متر است.

 

شاید خیلی از افراد دوست داشته باشند بدانند نوشته های کمره ضریح چیست. اطراف گنبد دو کتیبه وجود دارد؛ اولی در کمربند دور گنبد و در ارتفاع حدود هفت متری در دو سطر به عرض حدود دو متر با حروف طلایی روی زمینه لاجوردی به خط ثلث جلی علیرضا عباسی است. در این کتیبه پیاده آمدن شاه عباس صفوی از اصفهان به مشهد و توفیق وی در تزئین گنبد منور و طلاکاری مجدد در سال های ۱۰۱۰ هجری شمسی تا ۱۰۱۶ شرح داده شده است. روی لوحی با زمینه سبزرنگ روی گنبد، مقابل ایوان عباسی صحن انقلاب اسلامی، تاریخ تجدید طلاکاری گنبد پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است. صفویان هم روی گنبد کتیبه دارند. در قسمت زیرین کتیبه، کمربندی با چهار ترنج به خط محمدرضا امامی دیده می شود. این کتیبه سال ۱۰۸۶ هجری قمری در زمان شاه سلیمان صفوی نوشته شده و در این ترنج ها به تعمیر، تزئین و طلاکاری مجدد گنبد اشاره شده است.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

وقایع مهم تاریخی کعبه

وقایع مهم تاریخی کعبه

وقایع مهم تاریخی کعبه

کعبه طبق برخی روایات اسلامی نخستین بنای ساخته شده روی کره زمین است. از سوی دیگر توجه بیش از یک میلیارد نفر از مردم کره زمین به سوی این بناست و این یعنی می توان این ساختمان را در رده های بالا مهم ترین ساختمان های جهان قرار داد.

 

کعبه طبق برخی روایات اسلامی نخستین بنای ساخته شده روی کره زمین است. از سوی دیگر توجه بیش از یک میلیارد نفر از مردم کره زمین به سوی این بناست و این یعنی می توان این ساختمان را در رده های بالا مهم ترین ساختمان های جهان قرار داد.

 

از سوی دیگر طرح های توسعه بلندپروازانه دولت سعودی که با بودجه های هنگفت اجرا می شود، توانسته بهت و تعجب، نقد و در برخی موارد تحسین جهانیان را به خود جلب کند؛ اما در کنار همه اینها وقوع رخی وقایع در زمان های دور و نزدیک هم باعث شده این ساختمان علاوه بر بعد معنوی، بعدی تاریخی داشته باشد.

 

آدم (ع) یا ابراهیم (ع)؟

 

ابتدا باید از بنای ساختمان آغاز کرد. گرچه گفته معروف این است که ابراهیم (ع) معمار کعبه بوده اما در برخی روایات آمده​ حضرت آدم (ع) خانه کعبه را ساخته است. بنابر این روایات آغاز مراسم حج نیز به دوره حضرت آدم باز می گردد و نامگذاری برخی مناطق اطراف کعبه به نام های مربوط به دوران حضرت آدم چنین موضوعی را تائید می کند.

 

با فرض پذیرش این روایات باید گفت این خانه تا مدتی مورد توجه نبوده و با تجدید بنا از سوی حضرت ابراهیم (ع) مورد توجه جهانیان قرار گرفته است. این موضوع با آیات قرآن تناقض ندارد.

 

اولین تجدید بنای تاریخی

 

در روایات آمده ​مشکل حضرت ابراهیم با ساره، همسرش​ بر سر ازدواج با هاجر و تولد حضرت اسماعیل (ع) باعث شد آنان همراه حضرت ابراهیم به منطقه حجاز بیایند.

 

موضوع آب پیدا کردن برای اسماعیل (ع) و دویدن هاجر هم که مشهور است و بعدها پایه عمل عبادی سعی صفا و مروه شده در همین سفر جای دارد. ظاهرا حضرت ابراهیم (ع) بعد از مدتی که به حجاز باز می گردد همراه پسر خود به بازسازی کعبه اقدام می کنند. دو بنای حجر اسماعیل و مقام ابراهیم در حیاط کعبه یادگار این دوران است.

 

جنگ ابابیل و ابرهه

 

می دانیم ​ در موارد متعددی به دلایلی چون بلایای طبیعی بویژه سیل و نیز حملات نظامی این خانه تخریب شده یا در معرض تخریب قرار داشته است.

 

یکی از قدیمی ترین این موارد داستان حمله​ سپاه ابرهه به مکه برای تخریب این خانه است. ظاهرا او برای جلب توجه مردم به سمت کلیسای خود یا برای برخی انتقامجویی های دینی قصد تخریب کعبه با فیل های خود را داشته است که از سوی پرنده های ریز نقشی به نام ابابیل مورد حمله قرار می گیرد و شکست او به عنوان یکی از مظاهر خدا در تاریخ و نیز در قرآن ثبت می شود.

 

شکستن بت ها​ و اذان بلال

 

فتح مکه در سال ۱۳ بعد از هجرت یکی دیگر از وقایع تاریخی است که در خانه کعبه رخ داده است. بعد از این که سپاه اسلام توانست بدون خونریزی مکه را فتح کند، بلال، برده سابق مکیان و موذن امروز اسلام بر بام کعبه رفت و اذان گفت. از سوی دیگر پیامبر اکرم(ص) به همراه حضرت علی (ع) به درون کعبه رفتند و بت هایی را که مشرکان در درون خانه گذارده بودند، ویران کردند.چنین حادثه ای در کنار عفو عمومی که برای همه مشرکان حتی ابوسفیان سرکرده آنها صادر شد به عنوان نمادهایی از فتح مکه در خاطر تاریخ باقی مانده است.

 

وقتی کعبه را آتش زدند

 

حجاج بن یوسف، کسی که کمتر کسی در تاریخ اسلام از نظر جنایت به گرد پای او می رسد، در سال ۷۳ هجری به مکه حمله کرد، کعبه را آتش زد و عبدالله بن زبیر را هم به دار آویخت. این حمله یکی از تبعات حمله پیشین یزید بود و به فرمان خلیفه وقت یعنی عبدالملک مروان انجام شد. ظاهرا حجاج بعد از تصرف مکه، تغییراتی را که زبیر در ساختمان کعبه انجام داده بود هم تغییر دادند. زبیر بخشی از حجر اسماعیل را به درون کعبه برده و در دیگری هم برای این بنا قرار داده بود.

 

ولادت علی (ع)

 

ولادت امام اول شیعیان معجزه ای است که در کعبه رخ داده است. زمانی که فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی (ع) از درد زایمان به خود می پیچد، به خانه کعبه پناه می برد. مردم ناگهان می بینند دیوار کعبه شکاف برداشته و ندایی فاطمه را به درون کعبه فرا می خواند. ظاهرا بعد از سه روز فاطمه بنت اسد همراه فرزند خود از درون همان شکاف به بیرون می آیند. این حادثه به عنوان یکی از فضایل حضرت علی (ع) در تاریخ ثبت شده است. ظاهرا اثر شکاف همچنان بر دیواره کعبه وجود دارد.

 

حجرالاسود را به شهر خودمان می بریم!

 

یکی دیگر از وقایع شگفت تاریخی در زمان قرامطه اتفاق افتاد. ظاهرا در سال ۳۱۷ این شهر به دست قرامطه می افتد که فرقه ای از اسماعیلیه بودند. آنان در اقدامی شگفت، حجرالاسود را از محل خود برداشته و به سرزمین خودشان در اطراف احسا و بحرین کنونی بردند. حجرالاسود بعد از ۲۲ سال به محل قبلی خود بازگشت. البته حجرالاسود در زمان دیگری هم خبرساز شد. وقتی سران طوایف مکه برای گذاشتن حجر بر جای خود، بعد از بازسازی کعبه​ اختلاف داشتند رسول اکرم (ص) که در آن هنگام با نام محمد امین شناخته می شد، اختلاف را با کاری جمعی از بین برد.

 

آخرین جنایت یزید

 

در سال ۶۲ هجری وقتی اهل مدینه بعد از سرکوب خونین نهضت امام حسین (ع) برخاستند و اعتراض کردند سپاه یزید فاجعه عظیمی آفرید.

 

این سپاه وقتی دید عبدالله بن زبیر رهبر شورش است و مکه را به تصرف خویش درآورده است بعد از خلق واقعه ننگین حره در مدینه به مکه حمله کرد و کعبه و مسجد الحرام را تخریب کرد. ظاهرا با رسیدن خبر مرگ یزید، سپاه به شام بازگشت، اما نزدیک به ده سال بعد باز هم چنین واقعه ای تکرار شد.

 

تسلط وهابیون؛ آغاز توسعه افسارگسیخته

 

تسلط وهابیون بر مکه از دیگر وقایع مهم است. در سال ۱۹۲۴ بود که سپاه سعودی برای همه گیر کردن اندیشه وهابی به مکه حمله کردند. حاکم مکه بدون دفاع از شهر از مکه خارج شد و مکه به دست وهابیون افتاد. آنها حدود یک سال بعد مدینه را هم تصرف کردند. در حمله وهابیون به مکه اتفاق خاصی برای کعبه نیفتاد، اما آنچه بعد از گذر سال ها واضح است، تاثیر فرهنگ و اندیشه وهابی بر توسعه حرم مکی است به نوعی که باعث انتقاد بسیاری از علما و حتی مهندسان شده که چرا چنین طرح های بی منطقی در اطراف این بنای شریف صورت می گیرد.

 

گروگانگیری خونین

 

در زمان حکومت وهابیون حادثه تاریخی دیگری هم در شهر مکه و به طور مشخص در محوطه کعبه اتفاق افتاد. در سال ۱۳۵۸ شمسی یک گروه بنیادگرا با ادعای این که یکی از رهبران آنها همان حجت موعود جهانیان است، ​ هنگام نماز در مسجدالحرام دست به اسلحه بردند، عده ای را گروگان گرفتند و حدود دو هفته هم مسجد را در اختیار خود داشتند. بعد از دو هفته با همکاری تعدادی از کشورها و با کشته شدن نزدیک به ۱۲۷ نفر از گروگان ها و ۱۱۷ نفر از گروگانگیران ماجرا خاتمه یافت. حدود ۷۰ گروگانگیر هم پس از این ماجرا به اعدام محکوم شدند.

 

ظهور حجت(عج)

 

به اعتقاد شیعیان حادثه مهم دیگری هم در کعبه اتفاق خواهد افتاد. بنابه روایات احتمالا حضرت مهدی (عج) از کنار خانه کعبه ندای ظهور خود را سر خواهد داد و از این شهر قیام تاریخی خود را شروع خواهندکرد.گفته می شود ​چنین حادثه ای در روز جمعه رخ خواهد داد. هر چه باشد روشن است​کعبه تنها یک ساختمان نیست. علاوه بر یک بنای عبادی بودن و نمادی از معنویت و خدایی شدن، کعبه وقایع تاریخی زیادی را پشت سر گذاشته و خواهد گذاشت.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

سلفیه، وهابیت و رشید رضا

سلفیه، وهابیت و رشید رضا

سلفیه، وهابیت و رشید رضا 

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (۱۲۰۶ ۱۱۱۵.ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است.

 

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (۱۲۰۶ ۱۱۱۵.ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است.

سلفیه در لغت و اصطلاح

سلفی گری در معنای لغوی به معنی تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما سُلَفیه (Salafiyye: اصحاب السف الصالح) در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین دارند. آنان معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فراگرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیون، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد.

خاستگاه فکری سلفیه

محمد ابوزهره در بیان عقاید این نحله در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیة می نویسد: «هر عملی که در زمان پیامبر(ص) وجود نداشته و انجام نمی شده است، بعدا نیز نباید انجام شود» .

ابن تیمیه (۶۶۱ ۷۲۸.ق) فقیه و متکلم حنبلی از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرد:

۱) هیچ فرد نیکوکاری یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیله ای برای نزدیک شدن به خدا قرار داد.

۲) به هیچ زنده یا مرده ای پناه نباید برد و از هیچ کس نباید یاری خواست.

۳) به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست یا تعظیم کرد.

معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمدبن حنبل (۲۴۱ ۱۶۴.ق) نسبت می دادند، اما پاره ای از فضلای حنبلی در این خصوص، یعنی در نسبت آن سخنان به احمدبن حنبل، با آنان به مناقشه پرداختند. در آن زمان، میان این گروه و اشاعره جدالها و مناقشات شدیدی جریان داشت و هرکدام از آن دو فرقه ادعا می کرد که دعوت آنها براساس مذهب سلف صالح است. معتقدان به سلف صالح با روش معتزله شدیدا مخالفت می کردند؛ زیرا معتزله در تبیین عقاید اسلامی از فلاسفه ای بهره می بردند که آنان نیز به نوبه خود افکارشان را از منطق یونان اقتباس می کردند. تصاویری که از احمدبن حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وی را محدثی سنتگرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان می دهد که از تمسک به رای تبری می جسته و تنها به قرآن و حدیث استدلال می کرده است و چون در استناد به حدیث بسیار مبالغه می نموده، گروهی از بزرگان اسلام، مانند محمدبن جریر طبری و محمدبن اسحاق الندیم، او را از بزرگان حدیث و نه از مجتهدان اسلام شمرده اند. درواقع ابن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هرگونه روش تاویلی و تفسیر متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب رای، سر ناسازگاری داشت. وی مخالفت با سنت را بدعت می خواند و با «اهل الاهواء و البدع» موافق نبود.

آنچه مسلم است، احمدبن حنبل بیش از صدوپنجاه سال پیشوای عقاید سنتی سلفی بود، اما « به طورکلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفداربودن این فرقه شد» .

پس از مرگ احمدبن حنبل اندیشه ها و افکار وی نزدیک به یک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا اینکه عقاید وی و نیز سلفی گری تحت تاثیر انتشار مذهب اشعری به تدریج فراموش شد. در قرن چهارم هجری ابومحمدحسن بن علی بن خلف بربهاری برای احیای سلفی گری تلاش کرد، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد. در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم احمدبن تیمیه و سپس شاگردان ابن قیم الجوزیه عقاید حنابله را به گونه ای افراطی تر احیا کردند. ابن تیمیه به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاداندیشی و تأویل مخالف بود و لذا اقداماتش بیش ازپیش باعث انحطاط و عقب ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و همچنین قرن روی آوردن به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی عنوان شده است. درواقع، در این عصر «فقها و متکلمان قشری بعضی مذاهب ـ مانند مذهب حنبلی به عنوان دفاع از دین و عقاید خاص مذهبی خود، به توجیه اصول و فروع مذهب خود پرداختند و احیانا در این راه بر ضد علم و فلسفه قیام کردند. ابن تیمیه یکی از این کسان بود که در مذهب حنبلی قیام کرد. وی به عنوان دفاع از آن مذهب، مبارزاتی با مذاهب دیگر اسلامی می کرد و عقاید خود را به عنوان زنده کردن عقاید مذهب حنبلی در بسیاری از کتابهای خود بیان کرد» .

با مرگ ابن تیمیه، دعوت به سلفی گری و احیای مکتب احمدبن حنبل در عرصه اعتقادات عملا به فراموشی سپرده شد.

ظهور وهابیت

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (۱۲۰۶ ۱۱۱۵.ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به « بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ ازاین رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمدبن حنبل بود.

یکی از آثار عبدالوهاب، التوحید و مختصر سیرة الرسول نام دارد. نهضت وی جنبه ضد حکومت عثمانی یافت و پس ازآن که امرای سعودی نجد که حنبلی مذهب بودند به آیین او گرویدند، وی برای فرمانروایی عثمانی خطرساز گردید و لذا محمدعلی پاشا، خدیو مصر، از جانب سلطان عثمانی برای سرکوب آنان مامور شد. اما علیرغم این سرکوب، با گذر زمان، پیروان محمدبن عبدالوهاب بر نجد و حجاز تسلط یافتند و دولت سعودی کنونی را تشکیل دادند.

به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحله ای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و ازاین رو، خود را «سلفیه» نیز می نامند؛ زیرا آنان مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبراکرم(ص) و تابعین آنان پیروی می کنند. وهابیان معتقدند که باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر(ص) و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هرگونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفا به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. ازاین رو، آنان آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می شمارند.

دکتر محمد سعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب «السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی» درباره سلفیه و پیدایش آن می گوید:

« سلفیه پدیده ای ناخواسته و نسبتا نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می شمرد؛ فرقه ای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بی مذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جستجوی عالمان فرقه ها بوده و اندوخته ای گران سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاسداشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و "اسلام بلامذهب" را اختیار کرد».

سلفیه دستی به دعوت بلند می کند و می گوید: « بیایید با کنارگذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم» اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمی کشد و مدعی است که با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامی را یکدست می کند. در پشت این دعوت به بی مذهبی، نوعی مذهب نهفته و بلکه دعوت، خود نوعی مذهب است، آن هم مذهبی گرفتار چنگال جمود و تنگ نظری که اسلام را به صورت دینی بی تحرک، بی روح، ناقص، ناتوان و بی جاذبه تصویر می کند و با احیای خشونت و تعصب، راه را بر هرگونه نزدیک شدن به همدیگر می بندد» . این فرقه با سایر فرقه های سنی در عقیده و کلام نیز اختلاف دارد و مدعی است که بدعتها، خرافات و اوهام وارد دین راستین و ناب اسلام شده و مسلمانان را از دنبال کردن راه سلف بازداشته اند. در عقاید این فرقه، احادیث و سنت مقام ویژه ای دارند و آنان قرآن را معیار سنجش احادیث و سنت می دانند. سلفی ها معتقدند که سنت با قرآن نسخ نمی شود و آن را نسخ نمی کند. آنها معتقدند که نیازمندی قرآن به سنت بیش از نیازمندی سنت به قرآن است و احادیث را باید بر قرآن عرضه کرد. البته این بدان معنا نیست که قرآن در درجه دوم قرار دارد و سنت و احادیث ارجح اند، بلکه باید به قرآن همان گونه عمل کرد که رسول الله(ص) آن را انجام می داد؛ ولو این مساله نیز معمولا باتوجه به شرایط روز با مشکلاتی روبرو است.

سلفیون به حدیث روایت شده از عبدالله بن مسعود استناد می کنند، مبنی براین که پیامبر(ص) فرمود: « خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم و...» . آنان آرای علما را در مراد از این قرون ثلاثه ذکر می کنند و نتیجه می گیرند که سبب «خیریت» نسل اول صدر اسلام آن است که آنها (صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین) سلسله منتهی به منبع وحی را تشکیل می دادند و اسلام را دست نخورده و بکر فرامی گرفتند و به نسلهای بعدی می رساندند، اما بدعتها پس از این تاریخ در اسلام پیدا شد و همین امر علت خیریت آن سه نسل از مسلمانان است. به عقیده سلفیون، نهایت تلاش درست ما می تواند چنین باشد که سلوک آنان را در فهم اسلام، میزانی برای استنباط و فهم خود قرار دهیم، به آنان اقتدا کنیم و از هرگونه خلاف راه و روش آنها اجتناب نماییم. گرچه پیروان سلفیه با این دیدگاهشان جامعه اسلامی و مسلمانان را به دو دسته سلفیه و غیرسلفیه از نظر آنان کافر و مشرک؛ حتی اهل سنت تقسیم کردند و این خود یک بدعت است، اما این فرقه در تبادل فهم و آراء خود، حتی در بین خودشان نیز به اختلافات اساسی دچار شدند. درواقع سلفیون با اعتقادشان به تبعیت از روش و اسلوب سلف، باب استنباط و اجتهاد را که تضمین کننده بقا و ابدیت اسلام است، مسدود کردند.

سلفیه پس از فروپاشی عثمانی

پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی آخرین دولت بزرگ و مستقل اسلامی اهل سنّت قطب نمای خود را گم کردند و به تدریج کشورهای متعددی نظیر عراق، عربستان، سوریه، لبنان، اردن و... به عنوان کشورهای جداگانه ای از دل این امپراتوری تجزیه شدند. از این رویداد بزرگ، جنبشهای متعددی مبتنی بر نهضتهای کلاسیک دینی به تدریج سربرآوردند. این جنبشها که گاه اصلاح گرا نیز بودند خاستگاهی ضداستعماری داشتند و خواهان بازگشت به « وضع پیشین» بودند. جنبشهایی نظیر اخوان المسلمین در مصر، جنبشهای آزادی بخش در الجزایر، تونس، پاکستان و سایر ملل اسلامی را می توان از این دسته شمرد.

اما این جنبشها با یک رویکرد مهم نیز روبرو بودند و آن احیای سمبلها و الگوهای صدر اسلام بود. جنبشهای اسلامی مشکل عمده خود را اندیشه های غربی و نظامهای تئوریک منبعث از غرب می دانستند.

نظامهای حکومتی مبتنی بر پایه های اومانیسم و دموکراسی در غرب، اکنون توانسته بودند تجارب خود را در کشورهای مختلف غربی به عرصه ظهور رسانده و حکومتهای مدرنی را پایه گذاری کنند.

اما جنبشهای اسلامی با چالشی عظیم مواجه بودند و آن وجود اندیشه بازگشت به نظام خلفای صدر اسلام، یعنی بازگشت به « وضع پیشین» بود. این اندیشه بازگشت به زودی به شکل گیری اندیشه تشکیل حکومت اسلامی منجر شد. چیزی که این دگرگونی را سریع تر کرد، مجموعه ای از واکنشهای سنتگرایان در قبال سکولاریسم ترکیه، تجاوز و تهدید قدرتهای غربی و پیامدهای بحران فلسطین بود که پس از سیطره رژیم اسرائیل بر آن، به یک مساله محوری و بنیادی برای جنبشهای عربی اسلامی تبدیل شد.

اما خاستگاه اصلی این تفکرات، بنیادگرایی (Fundamentalism) بود. بعدها به بنیادگرایی، پسوند اسلامی نیز اضافه شد و این تفکر به یکی از اندیشه های سیاسی رادیکال تبدیل گردید. بنیادگرایی سلفی به ویژه در مصر ابتدا ترکیبی از بنیانگذاران وهابی دولت عربستان سعودی و تعالیم فرقه سلفیه ملهم از محمد عبده و محمدرشیدرضا بود که بازگشت به اسلام اولیه یا وضع پیشین را تبلیغ می کرد. این دو رگه بنیادگرایی بعدها از یکدیگر جدا شدند و سلفیه نمود فعالیت انقلابی و رادیکال و ازسوی دیگر، وهابی گری مظهر محافظه کاری سفت و سخت شد. اندیشه سلفیه گرچه بعدها به اپوزیسیون فرقه وهابیت تبدیل شد، اما همچنان به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی باقی ماند.

نقش رشید رضا در ترویج عقیده مبارزاتی سلفیه

در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تعالیم سیدجمال الدین اسدآبادی (۱۸۳۸ ۱۸۹۸.م) و محمد عبده (۱۸۴۹ ۱۹۰۵.م) در مصر و سرزمینهای دیگر عرب پیروان بسیاری در میان نویسندگان و اندیشمندان یافت و سرآغاز شیوه تفکر تازه ای درباره جایگاه اسلام در جهان امروز شد. از جمله این روشنفکران محمدرشیدرضا (۱۸۶۵ ۱۹۳۵.م) بود که به دعوت محمدبن عبدالوهاب اهمیت داد و خود نیز از دگماتیسم و جمود سلفیه اثر پذیرفت و با این تاثیرپذیری، بر نهضت اصلاح دینی مسلمانان تاثیر منفی نهاد. رشیدرضا سوری الاصل بود و تحصیلاتش را در طرابلس در مدرسه ملی اسلامی از مدارس پیشرو آن زمان و سپس در یکی از مدارس دولتی عثمانی به پایان برد. کوششهای محمدرشیدرضا در جنبش عرب در سوریه، بلندی آوازه و شهرت او را در پی داشت که باعث شد وی در سال۱۹۲۰.م به ریاست کنگره ملی سوریه در دمشق برگزیده شود.

پس از تسلط فرانسویان بر سوریه، وی به مصر مهاجرت کرد و در شمار پیروان عبده درآمد. برخلاف عبده که در زمان حیاتش چندبار از اروپا دیدن کرده بود، رشیدرضا تنها یک بار، آن هم در سال۱۹۲۱.م به عنوان عضو هیات نمایندگی سوریه و فلسطین برای اعتراض به قیمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل، به این سرزمین سفر کرد.

بااین حال، چون مدارسی که او در آنها درس خوانده بود علوم جدید را به دانش آموزان یاد می دادند، وی بیش از عبده از معارف جدید بهره داشت. مهمترین خدمتش در تبلیغ سلفیه، انتشار ماهنامه المنار بود که نخستین شماره آن در سال۱۸۹۸.م در قاهره منتشر شد و تا سی وپنج سال به طورمدام در صفحات آن معارف اسلامی سنی و عقاید رایج مسلمانان نقد می شد. کار دیگر رشیدرضا بنیانگذاری انجمنی به نام «جمعیة الدعوة و الارشاد» (انجمن تبلیغ و راهنمایی) در سال۱۹۰۹.م بود.

او نخستین بار به هنگام دیدار از کتابخانه هیات مبلغان مذهبی امریکایی در طرابلس به فکر تاسیس این انجمن افتاد. وی قصد داشت از این راه، هم تبلیغات هیاتهای مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی اثر سازد و هم واعظان و آموزگارانی جوان برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.

سالهایی که رشیدرضا به نشر آثار و افکار خود می پرداخت، با واپسین سالهای عمر امپراتوری عثمانی مقارن بود. ناتوانی و فساد این دستگاه به عنوان دارالخلافه مسلمانان بسیاری از سنیان را بر فرجام خلافت نگران کرده بود. رضا خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام می دانست و تحقق همه آرمانهای دین جهانی اسلام را به آن وابسته می دید. گرچه البته این عقیده او، تازگی نداشت، بلکه فقهای سنی و به ویژه ماوردی، غزالی و ابن جماعه نیز در قرون پنجم، ششم و هشتم قمری آن را به تفصیل بیان کرده اند.

رساله مهم رشیدرضا درباب خلافت (الخلافة و الامامة العظمی) اندکی قبل از الغای خلافت انتشار یافت. این رساله، اثری است که باید با توجه به زمینه سیر فکری رضا تحول از ابراز طرفداری نسبت به خلافت عثمانی به نام شمول جهانی اسلام، به تفسیر نسبتا بی طرفانه درباب انحلال آن ارزیابی شود و همچنین به آرای تجددخواهانه او در قانونگذاری و مبارزه با جهل و خرافات در میان مسلمانان باید توجه کرد.

رشیدرضا موضوع حکومت اسلامی را پس از پرداختن به مسائل خلافت پیش می کشد و این کار را در سه مرحله انجام می دهد:

۱) مبانی خلافت را در نظریه و نگرش سیاسی اسلام پیگیری می کند.

۲) شکاف بین حکومت اسلامی و عملکرد سیاسی را در میان مسلمانان سنی نشان داده و مورد بررسی قرار می دهد.

۳) اندیشه خود را در مورد چگونگی حکومت اسلامی مطرح می سازد.

نویسنده: سمنبر میرزائی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

نگاهی دوباره به وهابیت

نگاهی دوباره به وهابیت

نگاهی دوباره به وهابیت 

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد.

 

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد. پیروان این مسلک را «وهابی» گویند.

وهابیها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می دانند، و به آنان به دیده ی حقارت می نگرند. فرقه وهابیت از شیوه ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیرمنطقی خود بر مسلمانان، استفاده می کند. این مسلک به خاطر نسبتش به «محمد بن عبدالوهاب تمیمی» که اولین بار افکار و اندیشه های این فرقه را ساخته و ترویج نموده «وهابیت» نامبرده می شود. محمدبن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه گذاری کرده است. خلاصه ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از:

۱) تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

۲) توحید عبادی و ربوبی

۳) احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

۴) تکفیر مسلمانان

دعوت اسلامی، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود.

قرآن با بیان رهنمودهای روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان، همه ی انسان ها را به گردآمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوی از راه مستقیم دین دانست و فرمود: «از راه های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می دارد.» ۱(انعام/۱۵۳)

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزشهای والای دین خدا نمی اندیشید، و در راه هدایت انسانها از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست؛ پیوسته از لزوم پای بندی به اصول و پایه های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین سازان و بدعت گذاران بیم می داد؛ همچنانکه راه گریز از زیان های ناشی از تفرق را بیان می نمود.

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه های گوناگون تقسیم شدند. هر کس به فرقه ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی، فقهی، تفسیری، حدیثی و ... روشی را برگزید. و اینگونه بود که برخلاف توصیه های قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی، موج تفرقه گرایی سراسر جامعه ی اسلامی را در هاله ای از ابهام فرو رفت، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری های خشونت بار فرقه ای کشاند. در این میان سودجویان مردم ناآگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته بندی را حربه ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند.

از طرفی دیگر برخی به بهانه ی بازگشت به اسلام سلف، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ی مسائل گوناگون اسلامی، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می رفت و شمار زیادی از یکتاپرستان از جرگه ی اسلام بیرون رانده می شدند. از جمله چنین گروه هایی باید «وهابیان» را نام برد.۲

چگونگی پیدایش وهابیت:

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی است که این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنی «محمدیه» نگفته اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند.

شیخ محمد در سال ۱۱۱۵ هجری قمری در شهر «عیینه» از شهرهای «نجد» تولد یافت.۳

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت. از همان کودکی سخنانی به زبان می آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی فهمیدند. برای تحصیل بیشتر، به مکه سپس به مدینه سفر کرد، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد. در همان جا زبان به انتقاد گشود که: چرا مسلمین، به قبر پیامبر پناه می آوردند و از وی شفاعت می خواهند؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود. وقتی وارد بصره شد، مسلمانان، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت. مدتی بعد به شهر «حریمله» از قلمرو نجد آمد، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت.

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده ی انکار و انتقاد نگریست. پدرش او را از این کار بازمی داشت.۴ و از اظهارات او سخت رنج می برد و مردم را از او بر حذر می داشت، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت.۵ عده ای از علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمدبن عبدالوهاب و پیروان او کتابهای متعددی را به رشته ی تحریر در آوردند. از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته اند می توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد.۶

پس از درگذشت پدرش، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری تر شد.

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده، سخنش را پذیرا شدند. کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند. محمدبن عبدالوهاب هم به «عیینه» بازگشت. رئیس شهر در آن اوقات، عثمان بن احمد بن معمّر بود. محمدبن عبدالوهاب، او را به پادشاهی بر نجد انداخت. عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد. به دنبال آن، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد، و از این راه کارش بالا گرفت.

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمدبن عزیز رسید، نامه ای به عثمان نامبرده نوشت که محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند. وقتی نامه به عثمان رسید، محمدبن عبدالوهاب را احضار کرد، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود. محمدبن عبدالوهاب هم، روی به «درعیّه» نهاده یعنی همان محلّی که «مسیلمه کذّاب» از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت.

حکمران «درعیه» در آن زمان محمدبن سعود از قبیله ی «عنیزه» بود. وی جدّ خاندان سعودی، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است.

محمدبن عبدالوهاب، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره برداری کند، به همین جهت او را به اندیشه ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت. محمدبن سعود نیز با وی بیعت کرد، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند.

ابن سعود، برای یاری محمدبن عبدالوهاب و انتشار طریقه ی او، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت، تا این که کارش بالا گرفت.

آنگاه ابن سعود، نامه ای به رؤسای شهرهای نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند. گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار نمودند.

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد.

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی میل، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت.

محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۶ هجری درگذشت، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست. وهابی ها از آن تاریخ، دست به کشتار مسلمین زدند. چه نفوسی را که کشتند و چه خانه ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه ی حریق ساختند و چه فسادی که میان مردم و شهرها، به راه نینداختند، و چه مصائب و دهشت ها که از ناحیه ی آنها به مسلمانان نرسید.

وهابیها، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند، بلکه تمام مقتولین به دست آنها، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می دادند، و محمد (ص) را پیامبر او می دانستند. تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند.۷

مبانی فکری وهابیت:

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند.۸ در نیمه ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی الدین احمدبن عبدالحلیم حرّانی دمشقی، معروف به ابن تیمیّه، به نام مبارزه با خرافات و بدعتها قیام کرد و کلیه ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعتهایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند.۹

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آنها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمدبن عبدالوهاب این دفنیه ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آوده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند.۱۰

محمدبن عبدالوهاب، رئیس مذهب وهابی، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می باشند. او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می دانند.

محمدبن عبدالوهاب درباره ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می داد. اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است، بلکه واجب است آنها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص)، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست، به منزله ی بت هستند.۱۱

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی ها مورد انکار قرار می گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است. محمدبن عبدالوهاب در «کشف الشبهات» می گوید:

«توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند.» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه ی «و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیرٍ۱۲» (اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می شوند مالک هیچ چیز نیستند.) بود.

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می دانند و با این آیه استدلال می کنند: «فلا تدعوا مع الله احداً۱۳» (کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید) و نیز آیه ی شریفه ی:

«من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه۱۴»

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل: «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو۱۵» استدلال می کنند.۱۶

روش استدلال محمدبن عبدالوهاب:

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ی مسلمانان و زدن مارک بی دینی به طرف مقابل می باشد. از واژه های متداول و معمول در رساله های این فرقه کلمات «و جملات» «ایها الکافر» و و «ایها المشرک» و ... نسبت به طرف مورد بحث می باشد.

محمدبن عبدالوهاب در رساله ی «کشف الشبهات» که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می آموزد، می گوید: «ان قال: لک کذا و کذا، فقل له ایّها المشرک ...»

(طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان «خلاصه هرچه گفت» توبه او بگو ای مشرک.)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می آموزد با توجه به روشهای بحث منافقین خلق و توده ای های زمان حاضر، بیانگر رابطه ی مستقیم «چشم بندی» استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می باشد، و نشان می دهد که بر روش «دگماتیسم» جهان خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است.۱۷

سیاست ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه ی وهابیت:

مستر همفر یکی از جاسوس های عالی رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال ۱۷۱۰ میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت «کمپانی هند شرقی» را به عهده گرفته است. وی پس از یادگیری زبانهای معمول در کشورهای اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی (ترکیه)، مصر، عراق، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشورهای اسلامی، اطلاعات کاملی کسب نموده است.۱۸ وی طبق برنامه ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعتها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید. تا اینکه با محمدبن عبدالوهاب که گمشده ی وی بود برخورد نمود.

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمدبن عبدالوهاب وجود داشت، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود.

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمدبن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از:

۱) تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده!

۲) خراب نمودن خانه ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج۱۹، لکن محمدبن عبدالوهاب بعید می دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد.

۳) تخریب گنبدها، ضریح ها و مکان هایی که در نزد مسلمانان محترم است، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان، به این عنوان که آنها بت پرستی و شرک است.۲۰

۴) انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد. البته محمدبن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود.۲۱

بنابراین محمدبن عبدالوهاب توسط برنامه ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده ی خود را آشکار نمود.

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ها در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند. وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی ناامید شدند، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص، ساختن فرقه ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند.

و بدین سان موفق به ساختن فرقه ای به نام وهابیت شدند.

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ای سیاسی برای دست یافتن به مهم ترین و حساس تـرین مراکز مسلمانان استفاده می کردند. ستون فقرات عقاید وهابی ها را، حرام دانستن شفاعت، زیارت، دعا، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه، تخریب قبور از هر کس باشد، حتی پیغمبر (که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند) و مشرک دانستن همه ی مسلمین، غیر از وهابی های صحرای نجد، تشکیل می دهد. و به طور خلاصه باید گفت وهابی ها فرقه ای خرابکار هستند و شعار آنان، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است. و هر چه در اختیار دارند، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می دهند و نماز می گزارند و به حج خانه ی خدا می روند، به کار می برند.

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ها، فجایع و حوادث دردناکی می بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد.

فهرست منابع:

۱ـ الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، دارالمرتضی بیروت، بی‌تا.

۲ـ آیین وهابیت، جعفر سبحانی، مؤسسه دارالقرآن الکریم، چاپ اول، ۱۳۶۴ ه. ش.

۳ـ برگی از جنایات وهابی‌ها، سیدمرتضی رضوی، ترجمه علی رضائی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۸ ه. ش.

۴ـ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت‌الله دهقان، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۶۷ ه.ش.

۵ـ تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ترجمه‌ی علی دوانی، نشر قدر، بی‌تا.

۶ـ فتنه الوهابیه، سیداحمدبن زینی‌دحلان، بی‌جا، ۱۴۰۷ه.ش.

۷ـ الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السیدابوالعلی‌التقوی، الدراسات للطباعه و النشر، بیتا.

۸ـ کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدلوهاب، سیدمحسن عاملی‌امین، بی‌جا، بی‌تا.

۹ـ نقدی بر اندیشه‌ی وهابیان، سیدحسن موسوی‌قزوینی، ترجمه‌ی حسن طاری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ ه. ش.

۱۰ـ نگاهی به پندارهای وهابیت، محمدحسین کاشف الغطاء، ترجمه محمدحسین رحیمیان، دفتر نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ ه.ش.

۱۱ـ هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، دارالحقیقه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه.ش.

۱۲ـ وهابیها را اینگونه دیدم، عبدالله محمد، ترجمه‌ی میثم موسایی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ ه.ش.

پی نوشت ها:

-۱انعام،۱۵۳.

-۲نقدی بر اندیشه‌ی وهابیان، سیدحسن موسوی‌قزوینی، ص ۱۱.

-۳آیین وهابیت، جعفر سبحانی، ص ۲۵.

-۴تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۱۷.

-۵پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت الله دهقان، ص ۳۵.

-۶برگی از جنایات وهابی‌ها، سیدمرتضی رضوی، ص ۲۰.

-۷تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن‌قزوینی، ص۱۹ و همچنین« وهابیها را این‌گونه دیدم، عبدالله محمد، ص ۱۷.

-۸کشف الارتباب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سیدمحسن عاملی امین، ص ۱۷.

-۹فتنه الوهابیه، سیداحمد بن زینی دحلان، ص ۷.

-۱۰الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۲۳.

-۱۱تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۲۰.

-۱۲فاطر، ۱۳.

-۱۳جن،۱۸.

-۱۴بقره،۲۵۵.

-۱۵انعام،۵۹.

-۱۶ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۶۷.

-۱۷همان، ص ۶۲.

-۱۸پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۳۷.

-۱۹سعود بن عبدالعزیز چند سال مردم را از زیارت خانه‌ی خدا منع نمود. (الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السید ابوالعلی التقوی، ص ۲۰) (رک: نگاهی به پندارهای وهابیت، علامه محمدحسین کاشف الغطاء، ص ۱۲)

-۲۰هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، ص ۳۵.

-۲۱لآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۶

منبع :

سایت پژوهه

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

نسخه هندی وهابیت

نسخه هندی وهابیت

نسخه هندی وهابیت 

شاه ولی همانند ابن عبدالوهاب بود بر رد هرگونه شک(مستقیم یا غیرمستقیم) اعتقاد داشت و شفاعت قدسیان را قبول داشت ولی هرگونه توسل و استمداد در آنها را نوعی شک می دانست.

 

شاه ولی همانند ابن عبدالوهاب بود بر رد هرگونه شک(مستقیم یا غیرمستقیم) اعتقاد داشت و شفاعت قدسیان را قبول داشت ولی هرگونه توسل و استمداد در آنها را نوعی شک می دانست. وی معتقد بود تجویزها و تحریم ها در شریعت با سه هدف تهذیب نفس ،ترویج حیات مذهبی و فرصت به انسان ها به وجود آمده است . به خلافت جهانی اسلام با حق انحصاری قریش اعتقاد داشت و در عین حال به امپراتوری مغولی هند و خلافت عثمانی هم با موضع طرفدارانه برخورد می کرد. آرزو داشت قدرت سیاسی هند را به نحوی مانند حاکمیت مغول ها و با الگویی نسبتا مطابق با الگوی مغول به ایشان و وحدت مسلمین و قدرت آنها را بازگرداند. شاه ولی نگران از دست رفتن حاکمیت مسلمان ها (حتی مغول های مسلمان) بود. موضع خصمانه به شیعیان و شبیه وهابیان داشت سادات بارهه که قدرتمندان شیعه هندو از طرفداران مغولان مسلمان حاکم هند بودند را نیز به شدت مورد حمله قرار داد و سنت غلط اختلاف و درگیری و خونریزی بین شیعه و سنی را دامن زد .

ترجمه اثر ضد شیعی شیخ احمد سند هندی به عربی وتالیف ازله الجفا ضد شیعی به برخی عقاید و ضد اسلام شیعیان حمله کرد و وفاداری به خاندان را جنبه شخصی داد و گفت: مسلمین را از آرمان های اصیل اسلامی باز می دارد آنچه در اسلام حلال و حرام است عینا با اوامر و نواهی مشابه در سایر جوامع سازگار است. زیرا حسن اخلاقی فطری بشر در تمام ادیان وجوامع یکی است او با رد نظر کسانی که قائل به ارتباطی بین قوانین دینی با عقل و احتیاجات طبیعی بشر نیستنداین را سوء تفاهم از سوی کوته نظران می دانست. شاه ولی برخلاف ابن عبدالوهاب می خواست بیش از آنچه نفی و طرد می کند بسازد و نوآوری کند . برداشت او از اسلام به خاطر گرایش های عقلی کلامی، اجتهادی و نیز صوفیانه بسیار عمیق وغنی وانعطاف پذیر بود. نظریه دین فطری او راه را برای قضیه های علمی و صوفیانه مبتنی بر عقاید طبیعی و باطنی از احکام شریعت و متزلزل کردن و یا کنار گذاشتن آن احکام هموار کرد. داعیه اتحاد او نیز چون شیعیان را در برنمی گرفت بسیار شکننده و کم عمق بود و او علاوه بر شیعیان هند با هندوها نیز برخورد متعارضانه داشت و با این برخورد زمینه را برای ورود سلطه بیگانگان از جمله حاکم توسعه طلب افغانستان و انگلیس فراهم کرد بعد.

از شاه ولی پسرش شاه عبدالعزیز دهلوی به همان اندازه که موضع ضد شیعی پدرش را حفظ کرد با تحدید و تعریف دارالاسلام و دارالحرب چنین فتوا داد: کشور اسلامی هندوستان با تسلط و سیطره انگلیسی ها به دارالحرب تبدیل یافته لهذا بر همه مردان و زنان مسلمان واجب است که آن قدر با آنها بجنگند و آن چنان روابط دوستانه خود را با آنها قطع کنند که ناگزیر از هندوستان خارج شوند زیرا انگلیسی ها دشمن محارب مسلمانان هستند که بعدها تمام علمای اسلام در هند آن را تائید کردند. در مقابله با آن انگلیسی ها با استفاده از برخی علمای درباری هندو حجاز فتوای عدم جهاد را گرفتند ولی اثری در نفوذ فتوای شاه عبدالعزیز نداشت و برعکس موجب به وجود آ مدن مکتبی شد ضد انگلیسی که تا قیام عمومی ۱۸۵۷ ادامه داشت. نهضت سیداحمد بارلی ،علمای دیوبندی و دیگر حوزه های علمیه نهضت خلافت نظریه نافرمانی صرفی و مقاومت منفی از این فتوا نشات گرفت. علی رغم مواضع ضدانگلیسی عبدالعزیز و حتی بدتر از پدرش علیه شیعیان و گسترش آن در هند موضع خیلی زشتی گرفت و کتابی به نام تحفه اثنا عشیریه در رد شیعیان نوشت و برخی گفته اندترجمه فارسی کتاب خواجه نصرالله کابلی است.

جالب اینکه خود انگلیسی ها هم بر انتشار آن در هند و جهان اسلام همت گماشتند نهضت سیداحمد بارلی(۱۸۳۱ ۱۷۸۲) اولین ومهمترین جنبش ملزوم از افکار وعقاید شاه ولی است انگلیسی ها به اشتباه او را وهابی افراطی می نامند و می دانند در حالی که علی رغم سفر سر احمد به مکه هیچ رابطه ای بین آنها نبود و ابتدا به جنبش طریقه محمدی و بعدها به جنبش مجاهدین در عالم واقع نام گرفت. از نظر فکری وعلمی دیدگاه های بنیادگرایانه شاه ولی و پاکسازی اسلام و بازگشت به اسلام نخستین مورد توجه او بوده. تعلیمات سر احمد را شاه اسماعیل در کتابی به نام الطریق المستقیم جمع آوری و تالیف کرد. قبل از شروع مبارزه اش او با تاسیس یک سازمان سیاسی اجتماعی مطلوب از طریق اصل جهاد از سال ۱۸۲۱ به تدریج در سراسر هند همه اقشار پایین و ضعیف را در بر گرفتکه ابتدا مبتنی بر مبارزه با خاندان سیک ها در ایالات پنجاب و در مرحله بعد مبارزه با انگلیسی ها مطرح بود.

آنها با شکست سیک ها و تشکیل خلافت هم پیش رفتند. با هدف تشکیل دولت اسلامی در جایی که دست انگلیسی ها به آ نجا نرسید با فتوای جهاد و هجرت شروع به آزادسازی تمام هند کرد و به ساکنان دارالحرب (مناطق تحت سلطه انگلیسی ها) دستور داد که به دارالاسلام( مناطق تحت سلطه خودش) بروند یعنی به همان منطقه شمال غرب در نزدیکی مرز افغانستان،انگلیسی ها و سیک ها با تبلیغ اینکه آنها وهابی هستند و ایجاد اختلاف و نفاق حتی در قبیله خود سر احمد موجب ضعف و نابودی سر احمد وشاه اسماعیل( ۱۸۳۱) در بندر بالاکوت شدند دستورات خشک شرعی او و مسائل و وظایف مالی مهم منجر به ترک خدمت سربازان او شد. علی رغم نبود این دومریدانشان با پیوست پنجاب به حکومت انگلیسی ها فعالیت می کردند . علاوه بر آن در قیام عمومی ۱۸۵۷ نقش فعال و مهمی داشتند. حتی شایعه شد که سر احمد همان مهدی موعود است. جنبش فرائدی یا فرائضیه در بنگال در نیمه اول قرن ۱۹ به رهبری شریعت الله فرائضی یا حاج شریعت الله به وجود آ مد . جنبش او در زمان پسرش محمدحسن یا محسن معروف به ذوذوصیان ابعاد اجتماعی مشخص تری یافت. علی رغم نزدیکی های عقیدتی به وهابیت و اقامت طولانی موسس آن در حجاز هیچ ارتباطی با وهابیت نداشت.

قیام هندیان و مسلمانان در سال ( ۱۲۷۴ ۱۸۵۱) نقطه اوج جنبش اسلامی به رهبری علمای دین بود. در این قیام پس از ۴ ماه درگیری دهلی تصرف شد و شاه عالم بازمانده خاندان شاهی مغولان را شاه هند قرار دادند اما در فوریه ۱۸۵۸ دوباره دهلی به دست انگلیسی ها افتاد. پس از سرکوب شدید در سال ۱۸۵۹ قیام کامل شکست خورد و هند به طور کامل قلمرو انگلیسی ها شد. در ادامه رهبران جنبش های طرفدار حرکت شاه ولی همراه با تاثیرپذیری برخی از آنان سید جمال تاثیر شدید در استقلال هند داشتند مثل سیداحمدخان رهبران جنبش خلافت ،اقبال و مودودی . اقبال لاهوری علی رغم توجیه وتاثیر از سید جمال شاه ولی را بزرگترین متاله متاخراسلام و احتمالا نخستین مسلمانی می داند که در قرون اخیر ضرورت دمیدن روح احیاء و اصلاح به جنبش ها و قیام ها و بازسازی فکر دینی را در اسلام احساس کرده بود.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

2مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان

مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان

مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان
 

مسلک جعلی وهابیت، بیش از دو قرن است که همچون موریانه ای، به دنبال تخریب دین و تهی نمودن آن است. مسلکی که به هیچ وجه سازگاری عقلایی ندارد و با روش های

حوزه های علمیه و مراکز آموزشی ـ دینی

در کشور عربستان، چیزی به نام حوزه علمیه، آن گونه که در کشورهای شیعه نشین مرسوم بوده و هست، وجود ندارد. پس از استقرار دولت عربستان سعودی، دولت تلاش زیادی به عمل آورد تا غیر از مراکز دانشگاهی، مرکزیتی به عنوان حوزه های علمیه شیعه یا مدارس امام خطیب، چون الجامعات الاسلامیه در عثمانی و جامع الازهر در مصر به وجود نیاید.

در واقع، حوزه های علمی ـ دینی عربستان، شکل دانشگاهی تکامل یافته است؛ به گونه ای که مروج آیین و مذهب رسمی وهابیت هم هستند.

در کشور عربستان، هرگونه فعالیت مذهبی، خارج از آیین وهابیت ممنوع است و به شدت با آن برخورد می شود. البته در میان وهابیان نیز گرایش های مختلف تند روی افراطی، سنت گرا، معتدل و میانه رو وجود دارد. ارتباط و وابستگی شدید سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور عربستان به امریکا، انگلستان، مسئله فلسطین، مسائل حج و برخورد با حجاج ایرانی در سال ۱۳۶۶ شمسی، جنگ عراق و ایران، مسئله افغانستان، گروه سپاه صحابه و گروه طالبان موجب اعتراض و شورش های متعددی در شهرهای مکه، مدینه و مناطق دیگر، به ویژه مناطق شیعه نشین شده است. از این رو دولت سعودی در نصب مسئولان دینی سیاسی و اقتصادی دقت زیادی می کند تا مبدا مخالفان سیاستهای آل سعود، میدان و فرصت فعالیت بیابند.

مراکز انتشاراتی، رسانه ای و کتابخانه ای

حکام وهابی آل سعود، از تمامی امکاناتی که از استخراج بی حد و حساب نفت به دست می آید، در راه تبلیغ حکومت استبدادی سعودی و آیین منحرف وهابیت استفاده می کنند. از مهم ترین فعالیت های مراکز فرهنگی ـ رسانه ای (رادیو، تلویزیون و مطبوعات)، تلاش برای عرضه نظام حکومتی آل سعود و آیین وهابیت، به عنوان بهترین تشکیلات اداری و مذهبی مورد علاقه مردم و هماهنگ با قرآن و سنت نبوی است. هرگونه تحقیق و پژوهشی که همگام با این برنامه ها باشد، تهیه، تنظیم، منتشر، نگهداری و تبلیغ می شود و هرگونه تألیف و تحقیقی که با مذاهب دیگر، به خصوص شیعه دوازده امامی موافق باشد، به عنوان انحراف از دین اسلام و بدعت و کفر معرفی می شود و مردم را از نزدیک شدن به آن منع می کنند.

شش کتابخانه مهم و بزرگ در عربستان به وهابیون تعلق دارد و بیش از ۱۱۷ مرکز انتشاراتی و چاپخانه در زمینه چاپ و انتشار کتاب و مجله در عربستان فعالیت دارند. بخش مهمی از کتابهای منتشره به رد عقاید مذهب شیعه و دشمنی و ضدیت با آن، به ویژه با انقلاب اسلامی ایران دارد که ناشران با دستور حاکمان وهابی با جدیت، آنها را چاپ و در داخل عربستان و خارج آن، در میان مسلمانان و غیر مسلمانان (بیشتر به صورت اهدایی) توزیع می کنند. ۲۲

از مسائل مهمی که در بیشتر این کتابها به چشم می خورد و نویسندگان وهابی آن را مطرح می کنند، مسئله اختصاصی دانستن تفسیر اسلام و سنت نبوی به مرکز وحی (حرمین شریفین) و علما و ساکنان آن است و هر گونه عقیده و تفکری را که خارج از محیط حرمین، در سراسر جهان مطرح شود، باطل می دانند.

دانشمندان وهابی خود را متولیان و مفسران جهان اسلام می دانند و داعیه رهبری آن را دارند. آنان با فراخوانی متفکران و دانشمندان جهان اسلام و با در اختیار گذاشتن امکانات، در راه این هدف تلاش می کنند.

تبلیغ وهابی گری در خارج عربستان

تبلیغ وهابیت در کشورهای اسلامی، مسئله جدی است. انحرافات اساسی این فرقه علاوه بر اینکه از آرا و پندارهای پیشوایان سلفی گری (ابن تیمه و محمد بن عبدالوهاب) نشأت گرفته است، به عنوان ابزاری در دست استعمار گران و سیاست های شیطانی امریکا و انگلستان قرار دارد و یکی از عوامل اصلی ایجاد اختلاف و تفرقه میان مسلمانان محسوب می شود. تفرقه و تشتت در دنیای اسلام، خواست استکبار جهانی به سر کردگی آمریکاست. و با تشدید آن، دشمنان اسلام و مسلمانان، بیشترین بهره را از ذخایر مادی و معنوی کشورهای اسلامی برده اند.

اکنون بعضی کشورها را که وهابیان در تبلیغ آیین وهابیت در آنجا موفق بوده اند، مورد بررسی قرار می گیرد:

پاکستان:

کشور اسلامی پاکستان، با چهار ایالات پنجاب، سرحد، سند و بلوچستان در همسایگی شرق ایران، با فرهنگ سنتی اسلامی و حاکمیتی حزبی، همواره مورد طمع و تجاوز استعمارگران خارجی بوده است.

مهم ترین احزاب این کشور حزب «مردم»، «جماعت اسلامی»، «استقلال» و «نهضت اجرای فقه جعفری» هستند و این کشور به دو دلیل (فقر فرهنگی و نفوذ روحانیون متعصب و مخالف شیعه)، از عمده ترین مراکز تبلیغ وهابیت در میان کشورهای اسلامی است. گروه های پاکستانی وهابی مذهب، گاه به صورت حزب سیاسی، با نفوذ در دولت و گاه به صورت گروه های فرقه گرای تروریستی و گاه به صورت فعالیت های فرهنگی عمل می کنند. بخش زیادی از روحانیان طرفدار آیین وهابیت در پاکستان، دروس دینی خود را در کشور عربستان گذرانده یا با حمایت مالی، سیاسی و فرهنگی سعودی ها، به مسئولیت ها و مناصب مهم دست یافته اند.۲۳

سفارت و نمایندگی های عربستان سعودی در پاکستان، همواره از فعالیت های گروه های فرقه گرا و مخالف شیعیان، حمایت کرده و تعداد زیادی از جوانان این کشور را برای تحصیل در دانشگاه ها و مراکز علمی عربستان جذب می کنند و از تأسیس گروه های تروریستی و حمایت مالی و سیاسی آنان غافل نیستند.

الف) گروه سپاه صحابه

«سپاه صحابه» نمونه کامل یک حزب تفرقه گرا و مورد حمایت عربستان در پاکستان است. این حزب در سال ۱۹۸۴ میلادی، توسط فردی به نام حق نواز جهنگوی، در شهر جهنگ (ایالت پنجاب) در زمان حکومت ژنرال ضیاء الحق تأسیس و با سرعتی بی سابقه، در سراسر کشور گسترش یافت. مراکز فعالیت سپاه صحابه (شهرهای سیالکوت، فیصل آباد و جهنگ و..)، مناطقی هستند که قبلاً محل فعالیت فئودال های سنی مذهب بوده و تأسیس سپاه صحابه از ابزارهای فئودال های سنی مذهب، برای مبارزه با شیعیان است.۲۴

از سوی دیگر، عربستان سعودی که پشتیبان سر سخت ضیاء الحق بود، از سپاه صحابه و فعالیت های آنان حمایت مالی و سیاسی می کرد. از شعارها و اهداف تاسیس سپاه صحابه، دفاع از احترام به صحابه (گرایش وهابیان) و مبارزه با افکار شیعیان (به بهانه مخالفت با صحابه) و انقلاب اسلامی ایران است. تبلیغات گسترده و گمراه کننده آنها و کارهایی مانند آدم ربایی، سرقت مسلحانه، ترور، کشتار جمعی (بمب گذاری) و اعمال وحشیانه دیگر، موجب ایجاد وحشت و دلهره در میان شیعیان شده است.۲۵

ب) دکتر احسان الهی ظهیر

وی که متولد پاکستان است تحصیلات خود را در عربستان و با حمایت مالی وهابیان سعودی طی کرد. او از مهره های تفرقه انگیز و از مبلغان فرقه وهابی و عامل قتل عام تعداد زیادی از شیعیان در مراسم عزاداری در پاکستان و کشورهای دیگر است. نمونه هایی از آثار و تالیفات او در تبلیغ آرا و سیاست های وهابیان و مبارزه با عقاید تشیع عبارت است از: الشیعة و اهل البیت، الشیعة و التشیع، الشیعة و القرآن و الشیعة و السنة.

ج) تاسیس مراکز فرهنگی، آموزشی و خیریه در ایالت بلوچستان پاکستان

وهابیان سعودی از شهریور ماه ۱۳۶۸، به بهانه کمک های آموزشی و انسان دوستانه به مهاجران افغان در ایالات بلوچستان، مراکز متعددی تحت عنوان «موسسه الدعوة الاسلامیة»، «ادارة الاسراء»، «موسسة مکة المکرمة الخیریة» و «موسسة مسلم» تأسیس کردند و از طریق کمک های مالی، فرهنگ ضد شیعی وهابیت و سیاست های ضد ایرانی خود را تبلیغ می کردند. نیز از طریق توزیع کتاب، جلسات سخنرانی، فیلم، نوار و عکس به آوارگان و مهاجران سنی مذهب مقیم این ایالت آموزش هایی می داند.وهابیان از این راه به ترویج افکار و اندیشه های محمد بن عبدالوهاب در پاکستان می پردازند.

افغانستان

گروه طالبان از قوم پشتون (بزرگ ترین قوم افغانستان) هستند که به دست ارتش I.S.I، سپاه صحابه، جمعیت العلمای پاکستان و مدارس دیوبند (محل آموزش اندیشه ها و پندارهای وهابیان) شکل گرفتند.

هر چند طالبان، مدعی استقرار شریعت غرّای محمدی (ص) هستند و خود را حنفی مذهب و صوفی مشرب قلمداد می کنند؛ ولی اعمالشان نشان دهنده احیای سنت های قومی ـ قبیله ای ۲۵۰ سال گذشته پشتون ها است.

این باورها و سنت ها شباهت زیادی با عملکرد وهابیان دارد، به طوری که شواهد موجود نشان حمایت کامل سیاسی، فکری و اقتصادی عربستان از آنها است. نام این گروه در دوازدهم اکتبر ۱۹۹۴ میلادی برای نخستین بار روی تلکس خبرگزاری ها رفت و در سایه حمایت مالی و نظامی دولت پاکستان، امریکا، عربستان سعودی و امارات عربی متحده، توانستند مناطق وسیعی را از دست دولت اسلامی افغانستان خارج کرده، به تصرف خود در آورند. ۲۶

نقش عربستان سعودی در ظهور و رشد طالبان

عربستان از زمان های گذشته، به ویژه در زمان اشغال کشور افغانستان توسط شوروی (سابق)، به چند دلیل عمده به مسائل این کشور توجه داشته است:

۱) ممکن بود در صورت ادامه اشغال، شوروی سابق بتواند، برای رسیدن به منافع نفتی خلیج فارس، اقدام کند.

۲) ادامه اشغال و گسترش نظام کمونیستی، اعتقادات مسلمانان جهان و افغانستان را در معرض خطر قرار می داد.

۳) ادامه اشغال افغانستان و حمایت ایران از گروه های جهادی شیعه، با ایفای نقش ام القرایی عربستان سازگار نبود.

۴) مسئله رقابت با نفوذ رو به گسترش جمهوری اسلامی ایران در کشورهای آسیای میانه، به ویژه پس از فرو پاشی شوروی و نظام کمونیستی آن مطرح بود.

با توجه به دلایل مزبور، عربستان به طور جدی، در مسائل افغانستان دخالت کرد؛ به گونه ای که در سال های ۱۹۹۴ ـ ۱۹۹۲ مبلغ دو میلیارد دلار به پشتون ها کمک مالی کرد. ۲۷ و در حمایت از گروه های جهادی مخالف ایران، مبلغ ۱۵۰ میلیون دلار به دولت ربانی ـ شاه مسعود کمک کرد.* همچنین دولت عربستان در کنار پاکستان، به حمایت مالی و نظامی از جنبش طالبان پرداخت و بخش عمده مبلغ هفتاد میلیون دلاری خرید تسلیحات نظامی طالبان را بر عهده گرفت.

عربستان در پشتیبانی از طالبان، دو انگیزه اساسی داشت: نخست آنکه عربستان خود را ام القرای جهان اسلام می داند و کمک به مسلمانان را نوعی وظیفه دینی و الهی برای خود معرفی می کند.

انگیزه دوم، رقابت بانفوذ رو به رشد ایران در افغانستان و آسیای مرکزی، و منزوی ساختن جمهوری اسلامی ایران بود که خود را ام القرای جهان اسلام می داند.۲۸

دولت عربستان در تاریخ ۲۶/۵/۱۹۹۷ به شکل صریح ضمن به رسمیت شناختن حکومت خودخوانده گروه طالبان، سفارت ریاض در افغانستان را تحویل آنها داد.

وهابیت در مصر

در خصوص اقدامات وهابیت در مصر، باید یادآور شد که اهم فعالیت های آنها کارهای خدماتی است، به همین دلیل، چهره فرهنگی آنان برای مردم تقریباً مغفول مانده است. مردم مصر اگر چه سنی مذهب هستند؛ ولی حضور تاریخی اهل بیت (ع) یا سلسله های شیعی حاکم بر این کشور در ادوار گذشته، تأثیر عمیقی بر آداب، رفتار و عقاید مردم گذاشته است و به شدت به اهل بیت (ع) علاقمند بوده، گاهی این تعبیر را به کار می برند که ما سنتی المذهب و شیعی الهوی ایم. همچنین نقش اجتماعی دو گروه صوفیه و اشراف (سادات) را در این کشور، نباید نادیده گرفت، زیرا وهابیون از هر دو گروه بیزارند و در نوشته های خود رسماً صوفیه را منحرف می نامند.

جماعة انصار السنة المحمدیه که در سال ۱۹۲۶ توسط شیخ محمد حامد الفقی، با هدف مبارزه با بدعت ها و کارهای جدید و خرافات ایجاد شد، گرچه عبدالوهاب را از اصلاح گران دانسته و از او تقدیر می کنند؛ اما خود را وهابی نمی نامند؛ ضمن آنکه بخش اندکی از شیعه را کافر نمی شمارند؛ ولی آنها را گمراه می دانند. این گروه در سال های اخیر ارتباط قوی ای با سردمداران وهابی داشتند و به نوعی بر خلاف دیدگاهی که نسبت به وهابیون دارند، به ترویج آرا و افکار آنان از نوع خود می پردازند.۲۹

وهابیت در آسیای مرکزی و قفقاز

اصلاح وهابیزم، از آغاز جنگ داخلی در تاجیکستان، در مطبوعات روسیه رواج یافت. در آن زمان روزنامه «مسکو سکید نمی ستی» نوشت: یک گروه از مسلمانان که خبرنگاران آنها را وهابی می نامند، به تخریب مسجدی در دامنه رشته کوه های پامیر، به علت عدم جهت یابی درست به سمت مکه و وجود یک چراغ که بازمانده زرتشت، دین پیشین مردم این منطقه بود، اقدام کردند و اسلام حنیف خواستار علامت گذاری قبله مساجد به سمت مکه بوده و عدول از قوانین الهی را که توسط پیغمبر برای مسلمانان ارسال شده، جایز نمی داند.

فقدان یک دستگاه تنظیم کننده روابط بین مومنان و افکار ناهمگون در جامعه اسلامی، موجب ایجاد تنوع و برداشت های مختلف از موازین اسلامی شده است. به دنبال آن گروه هایی برای ایجاد اصلاح در دین اسلام ظهور کردند که یکی از آنها وهابیت است که در قرن ۱۷ در پادشاهی عربستان سعودی تشکیل شد که ویژگی بارز آن عدم تساهل نسبت به عقاید دیگر فرق اسلامی است.

در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز شمالی که اسلام صوفی رایج بوده و خصوصیت محلی دارد، جنبش نوسازی تحت عنوان وهابیزم ایجاد شده است. مروج افکار وهابیت در منطقه، واعظانی هستند که از بعضی کشورهای عربی و اسلامی به منطقه آمده اند. نخستین پیروان آنها یا جوانانی هستند که بعد از شروع پروستریکا از امکان تحصیل در مراکز الهیات خارج کشور برخوردار شده اند یا جوانانی هستند که به دلایل شخصی یا اجتماعی، با سیستم تقسیم قدرت، نفوذ، حیثیت و ثروت در جامعه مخالف اند.

بسیاری نویسندگان که در مورد علل پیدایش وهابیت در کشورهای مستقل مشترک المنافع تحقیق می کنند، به نقش عربستان در حمایت و تأمین بودجه جنبش وهابیت اشاره می کنند. در ابتدای تشکیل این کشورها، هزینه تعمیر و احداث مساجد، آموزش ابتدایی اسلامی، اعزام دانشجویان به دانشکده های مذهبی خارجی، انتشار کتب اسلامی، آموزش زبان عربی و اعزام مسلمانان برای انجام مراسم حج، توسط عربستان تأمین شده است، به همین دلیل برخی نویسندگان مدعی هستند که جنبش وهابیت تنها با کمک های عربستان شکل گرفته است.

پدیده وهابیت در منطقه قفقاز شمالی، دارای ویژگی های ملی است که سعی می کند، با پیوستن به خانواده های مسلمان از روسیه جدا شود. ساختار جامعه در این منطقه به گونه ای است که ریش سفیدان، رهبری مذهبی و عرفی جامعه را بر عهده داشته، کنترل و پرورش افکار عمومی را در اختیار خود دارند. در چنین شرایطی که وهابیزم خواستار برابری حقوقی همه مسلمانان است، ممکن است رهبران مذهبی نفوذ سابق خود را بر جامعه از دست بدهند.

رهبران منطقه آسیای مرکزی و قفقاز، بارها نگرانی خود را نسبت به تلاش وهابیت جهت تحکیم مواضع خود در منطقه اعلام کرده اند و رسانه های گروهی، هر روز در مورد فعالیت آنها در جمهوری تاجیکستان و ازبکستان مطالب زیادی می نویسند. در حقیقت می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که رشد وهابیت، پاسخی به اوضاع آشفته اقتصادی و اجتماعی کشورهای منطقه است. ۳۰

وهابیت در کشورهای دیگر

کشور بزرگ هندوستان (دومین کشور جهان از نظر جمعیت) که دارای نژادهای جمعیتی و گرایش ها و مذاهب گوناگون است، یکی از مناطقی است که به ویژه پس از استقلال پاکستان و رسمیت یافتن مذهب و زبان هندو، از فعالیت های تبلیغاتی وهابیت در امان نمانده است.

در سایه کمک ها و حمایت های مالی و تبلیغاتی وهابیان سعودی، به دلیل فقر شدید مسلمانان، گرایش به آیین وهابیت در میان مردم هند زیاد است.

ایران اسلامی و مردم سنی مذهب ساکن مناطق مرزی نیز از تبلیغات سعودیان وهابی در امان نمانده و این مسئله پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تشدید شده است. در مدارس علمیه اهل سنت، مشاهده شده که کتاب های ابن تیمه و محمد بن عبدالوهاب، به صورت آشکار برای طلاب تدریس و دیگر کتاب های وهابیان، به صورت اهدایی بین طلاب و روحانیان منطقه توزیع می شود.

جزایر قشم و کیش، به دلیل نزدیکی به کشورهای خلیج فارس و دریافت و مشاهده صدا و تصویر تلویزیون های منطقه که آیین وهابیت را تبلیغ و از نظام شیعی حاکم بر ایران اسلامی انتقاد و بدگویی می کنند، در معرض آسیب و حتی خطر گرایش به وهابیت قرار دارند.

مسلمانان شوروی سابق (قریب به ۷۰ میلیون نفر) و کشورهای تازه استقلال یافته، همان طور که در بخش قبلی توضیح داده شد، مورد طمع سیاست های تبلیغاتی وهابیان بوده و هستند.

سالانه میلیون ها جلد قرآن با چاپ نفس، اهدایی پادشاهی عربستان سعودی در بین مردم، به صورت رایگان توزیع می گردد. تاسیس مسجد، مراکز مذهبی کمک های مالی برای مسلمانان و ارسال و اهدای کتاب ها و نشریات، مبلغان مذهبی و قاریان قرآن برای اقامه جماعت و سخنرانی و قرائت قرآن، از دیگر برنامه های وهابیان سعودی برای مسلمانان این کشورها است.

کشور آلبانی با قریب به ۳ میلیون مسلمان حنفی مذهب، علیرغم همه فشارهای قرون وسطایی دوران سلطه کمونیست ها، پس از فرو پاشی شوروی سابق، آمادگی زیادی برای پذیرفتن تبلیغات اسلامی را دارد که دستگاه های سعودی با اهداف قرآن، کتب و نشریات، تأسیس و تکمیل مساجد و دعوت مسلمانان برای بازدید از اماکن مقدسه مکه و مدینه در ایام حج و غیر آن، و پذیرش دانشجو، از فرصت پدید آمده استفاده می کنند. جزایر مالدیو، سریلانکا در اقیانوس هند، کشورهای کنیا، اتیوپی، اوگاندا، غنا، نیجریه، مالی، سنگال، لیبی، استرالیا، کانادا و...، از دیگر مناطقی هستند که رژیم آل سعود، با شیوه های گوناگون، در این کشورها به تبلیغ اسلام وهابی (اسلام سلفی) می پردازند.۳۱

نویسنده: مجید دیوسالار

پی‏نوشت‏ها

۱ـ محمد جواد فاضل لنکرانی، «مبانی فکری و کارنامه ننگین فرقه ضاله وهابیت»، ۳/۱۲/۱۳۸۳ ، ص ۱.

۲ـ طوبی کرمانی، «نگاهی بر وهابیت»، مقالات و بررسیها، تابستان ۱۳۸۲. ص ۱، همچنین رجوع شود به سایت اینترنتی جهاد دانشگاهی.

۳ـ محمد جواد فاضل لنکرانی، پیشین، ص ۱۷.

۴ـ همان، ص ۲۰.

۵ـ همان، ص ۱۷.

۶ـ همان، ص ۲۱.

۷ـ سایت اینترنتی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران.

۸ـ همان.

۹ـ طوبی کرمانی، «نگاهی به وهابیت»، پیشین، ص ۱۳.

۱۰ـ الیاسینی، ایمان، دین و دولت در عربستان سعودی»، ترجمه اکبر عزیزنیا، سایت اینترنتی باشگاه اندیشه، ۱۳۸۳، ص ۷.

۱۱ـ طوبی کرمانی، «نگاهی بر وهابیت»، پیشین، ص ۱۴.

۱۲ـ الیاسینی، «ایمان، دین و دولت در عربستان سعودی»، پیشین، ص ۳۳.

۱۳ـ طوبی کرمانی، پیشین، ص ۱۶.

۱۴ـ سید محسن امین، کشف الارتیاب، (تاریخچه و نقد بررسی عقاید و اعمال وهابیها)، با کوشش سید ابراهیم سید علوی، تهران، ۱۳۶۷.

۱۵ـ الیاسنی، پیشین، ص ۳۴.

۱۶ـ حسین خلف، تاریخ الجزیرة العربیه فی عصر الشیخ محمد بن عبدالوهاب (حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب)، بیروت، ۱۹۶۸ میلادی، ص ۱۷۶.

۱۷ـ طوبی کرمانی، پیشین، ص ۲۱.

۱۸ـ محمد حسین ابراهیمی، «تحلیلی نو بر عقاید وهابیان»، قم، ۱۳۷۰، ص ۱۸.

۱۹ـ همان، ص ۲۰.

۲۰ـ زینی دحلان، فتنه وهابیت، ترجمه همایون همتی، نشر مشعر، بی جا، بی تا.

۲۱ـ عباس جعفری، فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، نشریه معرفت، شماره ۵۲، ۱۳۸۳، صص ۹۲ ـ ۹۱.

۲۲ـ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، شناخت عربستان، ص ۱۲۸.

۲۳ـ عقیدتی ـ سیاسی نیروهی انتظامی، نگاهی به ماهیت و عملکرد فرقه ضاله وهابیت، ص ۵۲.

۲۴ـ حافظ تقی‏الدین، احزاب و نهضتهای سیاسی پاکستان، ص ۵۰۳. به نقل از مرتضی زیدی، علل تفرقه گرایی در پاکستان، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، ۱۳۸۰، ص ۵۲.

۲۵ـ «تلاش گروههای تروریستی وهابی علیه ایران»، روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ۵/۱۰/۱۳۶۹، شماره ۳۳۵۵.

۲۶ـ مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی، «جریان پرشتاب طالبان»، ص ۴۸.

۲۷ـ همان، ص ۱۱۷. به نقل از انور الحق احدی (کارشناس مسایل خاورمیانه) در مصاحبه با مجله میدل ایست، ۱۹۹۴.

۲۸ـ حمید احمدی، «طالبان، علل و عوامل رشد»، «اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۱۳۱ ـ ۱۳۲، ص ۳۲.

۲۹ـ وهابیت در مصر، نشریه چشم انداز، شماره ۷، اسفند ۱۳۸۲، ص ۴۵.

۳۰ـ بخش مطالعاتی سفارت ایران در مسکو، «وهابیت در آسیای مرکزی و قفقاز»، ماهنامه دیدگاه‏ها و تحلیل‏ها، شماره ۱۳۷، صص ۷۶ ـ ۷۴.

۳۱ـ عباس جعفری، فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، نشریه معرفت، پیشین، صص ۹۸ ـ ۹۷.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

جریان وهابیت بر سر دو راهی

جریان وهابیت بر سر دو راهی

جریان وهابیت بر سر دو راهی

وهابیت مانع وحدت امت اسلامی

 

سلفیگری و وهابیت

واژه “سلف” جمع “سالف” و به معنای “پیشینیان” است. “سلف” در نظر اهل سنت به نسل های نخست از مسلمانان یعنی اصحاب پیامبر(ص) و دو نسل بعد از آنان (تابعین و اتباع) اطلاق می شود.

اصطلاح “سلفی” بر طیف وسیعی از جریانهای اسلامی و اندیشمندان اهل سنت اطلاق می شود که منادی بازگشت به شیوه “سلف”( پیشوایان اهل سنت در قرون نخست اسلامی) هستند. آنان شیوه سلف را نمایانگر اسلام ناب می دانند که جامعه باید به آن برگردد تا مجد و عظمت خود را بازیابد. اما در درون این طیف گسترده، نظریات و عملکردهای بسیار متنوعی وجود دارد: برخی از آنها روح اسلام را از “سلف” الهام می گیرند و بر پایه آن و با توجه به مقتضیات روز به اجتهاد می پردازند اما برخی دیگر در پی پیاده کردن دقیق دیدگاه و سخنان سلف هستند. از آنجا که سلف اهل سنت خود دارای شیوه یکسان نبوده اند از این رو “منادیان بازگشت به سیره سلف” نیز هرگز یکسان نیندیشیده اند.

به علاوه اینکه “سلف” در چه بازه زمانی مورد نظر باشد بسیار مهم است. مثلا اگر منظور از سلف تنها صحابه پیامبر(ص) و یک نسل بعد از آنان (تابعین) باشند، در این صورت امامان چهارگانه فقه اهل سنت نیز از دایره سلف خارج می شوند زیرا هر چهار امام (ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل) پس از عصر صحابه و تابعین زیسته اند. “سلفیگری” با این تفسیر، در مقابل مذاهب اربعه و مستلزم حجیت اجتهاد معاصران بر پایه احادیث و سخنان صحابه خواهد بود. از این رو اکثر علمای اهل سنت که تنها مذاهب اربعه(حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی) را معتبر می دانند، با “سلفیگری” مخالفند زیرا سلفیگری را به معنای تخریب نظام فقهی که ابوحنیفه و شافعی و ... بنا کرده اند، می دانند.

امروزه آنچه از اصطلاح “سلفی” به ذهن متبادر می شود بیشتر همان جریانی است که با عنوان “وهابی” شناخته می شود و شخصیتهای بارز آن “محمدبن عبدالوهاب” و “عبدالعزیز بن باز” و “ابن عثیمین” و ... هستند. حال آنکه در چند دهه پیش این اصطلاح طیف بسیار گسترده ای را شامل می شد که در میان آنها نام متفکرانی همچون “محمد عبده” و “محمد رشید رضا” و “محمد غزالی(معاصر)“ به چشم می خورد. در واقع “وهابیها” در آغاز اقلیت کوچکی از جریانهای سلفی را تشکیل می دادند اما به تدریج توانستند سوار بر موج شده، خود را نمایندگان اصلی این جریان قلمداد کنند.

اصطلاح “سلفی” نخست با ظهور برخی از مصلحان اسلامی که در پی نجات امت اسلامی از تعصبات شدید مذهبی بودند مطرح شد. آنان غالبا خود را پایبند به عقاید سلف دانستند ولی در زمینه فقه خواستار “اجتهاد جدید با توجه به اهداف شریعت” و “کاهش تعصبات مذهبی” شدند. این جریان را باید “سلفی اجتهادی” نامید. آنان خود را به فهم عالمان گذشته از قرآن و سنت محدود نمی کردند و معتقد بودند علمای دین باید متناسب با شرایط زمان و مکان به اجتهاد بپردازند. برجسته ترین شخصیتهای این جریان اصلاحی عبارتند بودند از : محمد عبده(د ۱۹۰۵م/۱۳۲۳ق) ، محمد رشید رضا(د۱۹۳۵م/۱۳۵۴ق)، ابن بادیس الجزائری(د ۱۹۴۰م)، علال الفاسی(د۱۹۷۴م/۱۳۹۴ق.) از میان معاصران نیز محمد غزالی(د۱۹۹۶م) و یوسف قرضاوی(در قید حیات) در همین جریان می گنجند.

اما به تدریج این اصطلاح به کسانی که خود را تنها به “ظواهر قرآن و سنت” پایبند معرفی می کردند و عملا هرگونه “اجتهاد جدید” را “بدعت” می دانستند، اختصاص یافت. این جریان همان پیروان “محمدبن عبدالوهاب” هستند که باید آنها را “سلفیهای نص گرا” یا “وهابی” بنامیم. از ویژگیهای بارز وهابیها این است که بسیاری از مخالفان خود را “کافر” می نامند. به همین خاطر به آنها “تکفیری” نیز گفته می شود. شیوه آنان در فهم اسلام را می توان چنین خلاصه کرد :

۱) مراجعه بی واسطه به احادیث

۲) پرهیز از مراجعه به آثار عالمان اسلام و دیدگاههای اجتهادی آنان

۳) اعتماد به خبر واحد در عقاید و احکام

۴) پرهیز از تاویل نصوص دینی

۵) ترجیح دادن نص بر عقل در موارد تعارض

۶) پرهیز از آمیختن مظاهر غربی با اسلام

البته برداشت وهابیها از احادیث به شیوه خاص خودشان است. آنان احادیث را همانطور می فهمند که ابن تیمیه(متوفای ۸۲۸هـ) در آثار خود تفسیر کرده است. به بیان روشنتر آنان در حالی که شعار “گشودن باب اجتهاد” را سر داده، تقلید از امثال ابوحنیفه و شافعی را ناروا می شمرند، در همان حال عملا از “ابن تیمیه” تقلید می کنند. و اگر میان دیدگاه برخی از سلف با دیدگاه ابن تیمیه تعارضی وجود داشته باشد، دیدگاه آنان را به نفع ابن تیمیه توجیه و تفسیر می کنند که دقیقا بر خلاف ادعای سلفیگری است.

جریان فکری وهابیت از قدیم با دولت عربستان سعودی که در نظر آنان یک حکومت اسلامی راستین بود همکاری داشته و از کمکهای مالی و رسانه ای دولت سعودی بهره مند بوده است. اما پس از جنگ خلیج فارس و همکاری آشکار عربستان با آمریکا در حمله به مسلمانان در عراق، وهابیها دچار تناقض شدند. در شرایط جدید برخی از آنان سران عرب را “کافر” نامیده، جهاد با آنان را واجب دانستند. این دسته از وهابیها خود را “سلفیهای جهادی” نامیده، به حرکتهای مسلحانه علیه آمریکا و برخی از دولتهای عربی از جمله عربستان دست زدند و به همین خاطر از سوی دولتها به عنوان “تروریست” معرفی شدند. اما سایر وهابیها ترجیح دادند به جای مبارزه با حکومتهای فاسد، مبانی فکری خود را طبق شرایط جدید مورد بازنگری قرار داده، ضوابط جدیدی برای “تکفیر” و “جهاد” معین نمایند بگونه ای که دامن گیر حاکمان کنونی عربستان نشود.

نگاهی گذرا به تاریخ وهابیت :

سلفیهای نص گرا(وهابیها) خود را ادامه مکتب اهل حدیث در قرن سوم به رهبری احمد بن حنبل (متوفای۲۴۱هـ ) می دانند. به گفته آنان شیوهی احمد بن حنبل توسط شاگردانش نسل اندر نسل ادامه یافته تا آنکه ابن تیمیه(متوفای۷۲۸هـ) آن را رواج داد و با آنچه که “بدعت” و غیراسلامی می دانست مبارزه کرد. البته ابن تیمیه واژه “سلفی” را بکار نمی برد، ولی شیوه او در فهم اسلام، بعدا توسط وهابی ها پیگیری و تحت عنوان “سلفیگری” ترویج شد.

برخی می گویند “ابن تیمیه” خود دچار انحراف عقیدتی بود و عقاید نادرست را به احمد بن حنبل نیز نسبت می داد و به همین خاطر بارها زندانی شد. برخی از ویژگیهای فکری و شخصیتی ابن تیمیه چنین است: وی احادیث پیامبر اعظم(ص) درباره فضایل امیرالمومنین(ع) و اهل بیت(ع) را انکار می کرد. سفر به قصد زیارت پیامبر اعظم(ص) و ائمه(ع) را بدعت و حرام می دانست. با منطق، فلسفه، عرفان و کلام به شدت مخالف بود. فیلسوفانی همچون فارابی و ابن سینا را دچار انحراف عقیدتی می دانست. عارفان و صوفیانی همچون ابن عربی و صدرالدین قونوی و عفیف تلمسانی را کافر می خواند. با شیعه و معتزله شدیدا دشمنی می کرد. عقاید اشاعره را نیز نادرست می دانست. در بحث علمی تندخو بود و گاه به طرف مقابل اهانت می کرد. معتقد بود اینکه در قرآن کریم از “ تخت پادشاهی خداوند” یاد شده به معنای این است که واقعا خداوند دارای تخت پادشاهی است و بر آن نشسته است!! وی معتقد بود دانشمندانی که این تعبیر را “کنایه از اقتدار و فرمانروایی و احاطه خداوند” دانسته اند اشتباه کرده اند. همچنین می گفت تعبیر “دست خدا” در قرآن به معنای این است که خداوند حقیقتا دارای دست است و نباید آن را کنایه از قدرت و سخاوت پروردگار بدانیم. در یک کلام ابن تیمیه با تاویل و تفسیر عمیق آیات شدیدا مخالف بود و می گفت باید به ظاهر آیات اکتفا کنیم و به همین خاطر عقایدی را ابراز کرد که مستلزم جسم دانستن خداوند متعال است.

ابن تیمیه در زمان جنگ مغولان با مسلمانان مصر، مردم را به جهاد و مقاومت در مقابل حمله مغولان فراخواند و در پیروزی مصریان نقش مهمی ایفا کرد. وی در تمام عمر خود ازدواج نکرد. با اینکه دانش فراوانی نسبت به ادیان و مذاهب و علوم گوناگون داشت اما بسیار متعصبانه می اندیشید و در مجادلات مذهبی با سلاح اتهام به مخالفان خود حمله می کرد. در فقه عمدتا همان دیدگاه احمد بن حنبل را ترجیح می داد اما در مواردی نیز فتوای خاص خود را داشت. ابن تیمیه در پافشاری بر عقاید خود کم نظیر است. افکار او از یک سو در بسیاری همچون “ابن قیم جوزیه” و “ابن کثیر” اثر گذاشت و از سوی دیگر انتقاد و مخالفت بسیاری از علمای اسلام همچون تقی الدین سبکی شافعی و ابن زملکانی و ابوحیان اندلسی و نورالدین علی بن یعقوب شافعی و دیگران را برانگیخت.

پس از مرگ ابن تیمیه شیوه سلفی گری عملا از رواج و مقبولیت چندانی برخوردار نبود تا اینکه “محمد بن عبدالوهاب” توانست برای گسترش آن در حجاز با “محمد بن سعود” همپیمان شود. وی در دشمنی با شیعه از ابن تیمیه نیز بی باک تر بود و صریحا اعلام کرد که شیعیان کافرند بلکه هر کس که در کافر بودن آنان تردید کند نیز کافر است!!

سرانجام “وهابی ها” پس از خونریزیهای فراوان توانستند “شافعی ها” را سرکوب کرده، با تشکیل حکومت پادشاهی آل سعود مذهب “وهابیت” را بر عربستان حاکم کنند. آنان با پشتیبانی دولت ثروتمند عربستان توانستند تبلیغات خود را با شعار جذاب “بازگشت به توحید و اسلام اصیل” و “مبارزه با بدعتها” در کل جهان اسلام گسترش دهند به گونه ای که در حال حاضر در قریب به اتفاق کشورهای اسلامی دارای سازمان تبلیغاتی و فعالیت تشکیلاتی هستند.

موضع وهابیت درباره جریان ها و شخصیتهای اسلامی معاصر :

مصلحان اسلامی معاصر همواره مورد حمله تبلیغاتی شدید وهابیها بوده و احیانا از سوی آنان تکفیر شده اند. جریان اصلاحگری اسلامی در نیمه دوم قرن نوزدهم با سید جمال الدین اسدآبادی آغاز شد. وی بر مقابله با سلطه استعمارگران بر کشورهای اسلامی تاکید می کرد. اما پس از او شاگردش “محمد عبده” بر شیوه مسالمت آمیز و پرورش نسلی از مسلمانان آگاه تاکید کرد. در قرن بیستم شاهد بروز شخصیتها و جریانهای اسلامی بسیاری در الجزایر و سودان و لیبی و مغرب هستیم. در این میان می توان از جنبش اخوان المسلمین به عنوان بزرگترین جنبش اسلامی در جهان عرب ، یاد نمود. گرچه بخشهایی از اخوان المسلمین از آن جدا شده، به اقدامات مسلحانه گرایش یافتند اما پیکره اصلی اخوان همواره شیوه مسالمت آمیز را تاکنون ادامه داده است. همه جریانهای فوق با وجود تنوع رویکردها به یک معنا سلفی هستند زیرا همه در پی بازگشت به اسلام سلف می باشند. اما در شرایط کنونی وهابیها با استفاده از ثروت عربستان و رسانه هایی که در اختیار دارند منحصرا خود را “سلفی راستین” و دیگران بویژه سلفیهای اصلاحی و اجتهادی را دچار انحراف از شیوه سلف قلمداد می کنند.

وهابی ها در رسانه های خود “سید جمال الدین اسدآبادی” و “محمد عبده” را دچار انحراف فکری می خوانند. درباره “اقبال لاهوری” نیز چنین می اندیشند. درباره جنبش اخوان المسلمین نیز موضع مثبتی ندارند. از “شیخ محمود شلتوت”( مفتی اعظم مصر) شدیدا انتقاد می کنند. یکی از اقدامات شلتوت که موجب خشم آنها شد این بود که مذهب تشیع را یکی از مذاهب رسمی اسلامی اعلام کرد. شیخ محمد غزالی(متفکر برجسته معاصر اهل سنت) نیز به خاطر آزاداندیشی و گرایش به وحدت اسلامی شدیدا مورد انتقاد وهابی ها قرار گرفت. در مقابل وی نیز وهابی ها را “یک مشت جاهل و احمق که دچار بیماری روحی هستند” می نامید. مرحوم غزالی معتقد بود وهابی ها خطری برای اسلام و اهل سنت به شمار می روند.

وهابی ها از جنبش “حماس” در فلسطین به خاطر ارتباط صمیمی با شیعیان انتقاد می کنند. برخی از آنان صریحا ادعا می کنند که مشکلات ملت فلسطین به خاطر این است که مانند وهابی ها متعصب نیستند و با شیعیان ارتباط دوستانه دارند و نسبت به اصل “توحید” پایبندی کافی ندارند!!

همه گرایش های عرفانی و صوفیانه اسلامی از سوی وهابیان مورد حمله قرار گرفته اند. آنان هرگونه تعامل و مراوده با شیعیان و نیز صوفیه و عرفا را همچون ارتباط با کفار و منحرفان می دانند. در یک کلام اغلب متفکران و جنبش های اسلامی معاصر از سوی وهابیان به عنوان “کافر” یا دستکم “منحرف” قلمداد شده اند. عجیب تر از همه این است که گفته می شود “محمد حامد الفقی” یکی از سران وهابیت در مصر در قرن بیستم، حتی امام ابوحنیفه را کافر می دانست!!! این در حالی است که ابوحنیفه از سوی بسیاری از اهل سنت به عنوان “امام اعظم” شناخته می شود. به عقیده وهابیان، اسلام اصیل تنها در افکار “ابن تیمیه” و “محمد بن عبدالوهاب” خلاصه می شود و همه مذاهب اسلامی اعم از شافعی و حنفی و ... باید جای خود را به مذهب محمد بن عبدالوهاب بدهند.

وهابی ها بر خلاف عموم اندیشمندان اهل سنت، “تشیع” را برابر با “شرک” تلقی می کنند و هر کس را که خواستار وحدت اسلامی باشد به شدت مورد هجوم و اتهامات بی اساس قرار می دهند. نیازی نیست بیان کنیم که چه تهمتها و افتراهایی به چهره های پرافتخار شیعه همچون امام خمینی(ره) و امام موسی صدر و سید حسن نصرالله زده و می زنند. آنان در دشمنی با شیعه به اصول اخلاقی و صداقت پایبندی ندارند.

وهابیت و منحرف کردن اذهان از مشکلات اصلی :

در حال حاضر جریان وهابیت تقریبا در همه کشورهای اسلامی مشغول تبلیغ هستند اما از آنجا که از بینش عمیق اسلامی بی بهره اند، از این رو در مبارزه با مفاسد نیز غالبا از مفاسد مهم و علل اصلی غفلت کرده، به معلولها و مشکلات دست چندم می پردازند. به عنوان مثال آنان مردم مصر را از زیارت قبر امام شافعی نهی می کنند و آن را حرام و شرک می نامند اما در برابر همکاری دولت مصر با رژیم صهیونیستی در فشار آوردن بر مردم فلسطین سکوت می کنند. همچنین درباره حکومتهای مستبد و وابسته در جهان عرب که منشا مشکلات می باشند سکوت می کنند. گرچه پس از جنگ اول خلیج فارس، گروهی از وهابیان متوجه تناقضات رفتاری خود شدند اما نتوانستند راه حل منطقی برای حل مشکلات فکری و رفتاری خود بیابند.

شاید بزرگترین آسیبی که وهابیها به پیکره امت اسلامی وارد کرده اند این است که همواره مسلمانان را به درگیری های داخلی تشویق و از دشمن بیرونی و صهیونیسم غافل کرده اند. آنان بر ضد شیعه و حزب الله لبنان چنان خصمانه موضعگیری می کنند که هرگز علیه صهیونیستها آن گونه سخن نمی گویند. گویی از نظر آنان دشمن اصلی اسلام، شیعیان و مقاومت لبنان و فلسطین هستند!! درباره اندیشمندان معاصر اهل سنت نیز چنین برخوردهای تندی دارند به گونه ای که بسیاری از آنان از بیم وهابیها جرات ابراز نظر ندارند. شاید بتوان گفت بزرگترین دشمنان آزاداندیشی در جهان اسلام در حال حاضر همین وهابی ها می باشند.

شناخت چند شخصیت وهابی معاصر :

مرجعیت دینی در عربستان از آغاز سلسله پادشاهی آل سعود تاکنون با علمای وهابی بوده است. نام “بن باز” مفتی سابق عربستان برای بسیاری از ما آشناست. نام کامل وی “عبد العزیز بن باز” است. وی در سال ۱۳۳۰هجری قمری متولد شد. پس از سالها تحصیل نزد علمای وهابی و تسلط بر اصول مذهب وهابی در سال ۱۳۵۰ق به سمت قاضی منصوب شد اما همچنان به مطالعات خود درباره وهابیت ادامه داد. بعدها به مقام “مفتی اعظم عربستان” دست یافت. وی تالیفات بسیاری در اثبات مذهب خود و رد مذاهب دیگر دارد. دشمنی او با شیعیان زبانزد خاص و عام است و ماجراهای جالبی در این باره بر سر زبانهاست. می توان رابطه ای بین منافع آل سعود و فتواهای این مفتی وهابی یافت. سرانجام در سال ۱۴۲۰ هجری قمری در سن هشتاد و نه سالگی درگذشت. اندکی پیش از مرگ “بن باز” در سال ۱۴۱۹ق تحولات به سمتی پیش رفت که حتی مفتیان وهابی نیز دانستند که شتابزدگی در صدور حکم ارتداد و تکفیر مسلمانان به زیان خودشان خواهد بود از این رو بیانیه ای صادر کرده همگان را از شتابزدگی در تکفیر دیگران بر حذر داشتند. این بیانیه نقطه عطفی در تاریخ وهابیت به شمار می رود و به روشنی اثبات کرد که شیوه تکفیر قابل ادامه نیست.

شخصیت دوم در میان علمای وهابی عربستان “محمد بن صالح العثیمین” نام دارد که در ۱۳۴۷ هجری قمری در قصیم عربستان متولد شد و پس از سالها تحصیل از جمله شاگردی نزد “بن باز” در شمار مفتیان طراز اول عربستان درآمد. وی در سال ۱۴۲۱ق درگذشت. نظرات فقهی او نزد وهابیان در حد نظرات “بن باز” ارزشمند تلقی می شود.

“عبدالعزیز آل شیخ” مفتی کنونی عربستان از نوادگان “محمد بن عبدالوهاب”(بنیانگذار مذهب وهابیت) می باشد. وی در سال ۱۳۶۲هجری قمری متولد شد. سالیانی در محضر علمای وهابی از جمله “بن باز” شاگردی کرد و به منصب “قائم مقام مفتی اعظم” دست یافت تا اینکه در سال ۱۴۲۰ق با درگذشت “بن باز” از سوی پادشاه عربستان به مقام مفتی اعظم منصوب شد و همچنان در این مقام باقی است.

“بن جبرین” آخوند وهابی دیگری است که به فتواهای تند و تکفیر شیعیان مشهور است. وی متولد سال ۱۳۵۳هجری قمری است و نزد “بن باز” شاگردی کرده است. در حال حاضر شاید بتوان او را تندروترین مفتی عربستان به شمار آورد که بی وقفه به شیعه تهمت و افترا می بندند.

“سلمان العوده” (متولد ۱۳۷۶هجری قمری) یک وهابی تجدیدنظر طلب است که معتقد است باید از شدت حمله به شیعیان کاسته شود. وی دریافته است که دیگر نمی توان با ادبیات تکراری “تکفیر” و “ناسزا” به پیش رفت و از این پس باید با شعار “گفتگو” وهابیت را تبیین نمود. به همین دلیل در میان وهابیان مخالفانی دارد. یکی از ویژگیهای نسل جدید آخوندهای وهابی این است که با شبکه های ماهواره ای قرارداد می بندند و از رسانه ها و اینترنت استفاده بهینه می کنند. باید دانست طبق عقیده وهابیان هر کس با قرآن آشنا باشد و کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم را خوانده باشد می تواند برای خود فتوا بدهد!! از این رو بسیاری از آخوندهای وهابی پس از مدتی تحصیل شروع به فتوا دادن می کنند و در این کار نوعی رقابت و همچشمی نیز مشهود است. بسیاری از آنان شماره تلفن همراه خود را برای پاسخ به سوالات شرعی آقایان و خانمها در اختیار عموم قرار می دهند.

بروز یک جریان تجدیدنظر طلب در درون وهابیت :

در درون وهابیت قشر معتدلی در حال ظهور و بروز است. این قشر که بیشتر از نسل تحصیل کرده و جوان تشکیل شده و حتی بعضی از اساتید و علمای بزرگ آنان با آنها هماهنگ هستند، مسلمانان را متهم به شرک نمی کنند و از خون ریزی بیزارند و از گفتگوهای منطقی و دوستانه بین مذاهب اسلامی استقبال می کنند. آنان ضمن تجدید نظر در افکار خشونت آمیز گذشته، حاضر به تعامل با سایر مسلمانان جهان هستند.

شاید بتوان از “شیخ حسن بن فرحان مالکی” به عنوان برجسته ترین و شجاع ترین وهابی تجدیدنظر طلب یاد کرد. وی کتابی تحت عنوان “داعیه ولیس نبیا” را نوشت و در این کتاب گفت که “محمد بن عبدالوهاب تنها یک مبلغ دینی بوده و هرگز یک پیامبر معصوم نبوده است” وی خواستار تجدیدنظر در برخی از رفتارهای وهابیان بویژه شتابزدگی در تکفیر و قتل دیگران شده است. البته انتشار این کتاب خشم تندروها را برانگیخت و نویسنده آن را کافر و مرتد نامیدند. برای اطلاع بیشتر درباره این جریان تجدیدنظر طلب می توانید به کتاب “وهابیت بر سر دو راهی” نوشته آیت الله ناصر مکارم شیرازی(دام ظله) که در پایگاه اینترنتی ایشان قابل دانلود است، مراجعه فرمایید.

ترجمه و نگارش : اسلام ملکی معاف

منابع درباره موضوع وهابیت :

کتابهای مفیدی درباره وهابیت منتشر شده است. در صورتی که مایل باشید درباره وهابیت مطالعه عمیق تری داشته باشید می توانید به آثار زیر مراجعه کنید. ما نیز در نگارش این مقاله برخی از این آثار مراجعه کرده ایم :

۱. “پاسخهای جوان شیعی به پرسشهای وهابیان” نوشته محمد طبری ؛ انتشارات مشعر

۲. “وهابیت بر سر دو راهی” نوشته آیت الله ناصر مکارم شیرازی(این کتاب در پایگاه اینترنتی ایشان قابل دانلود است: سایت مکارم )http :// /persian/www.makaremshirazi.org

۳. “آیین وهابیت” نوشته آیت الله جعفر سبحانی

۴. مقاله “ابن تیمیه” در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج؛ ۳ نوشته عباس زریاب خویی (قابل دسترسی از طریق سایت دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و پایگاه : )http:// www.tebyan.com

۵. مقاله “السلفیه” در دایره` المعارف “ویکیبیدیا”(عربی)

۶. دعوی المناوئین، شیخ احمد زینی دحلان شافعی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان

مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان

مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان 

مسلک جعلی وهابیت، بیش از دو قرن است که همچون موریانه ای، به دنبال تخریب دین و تهی نمودن آن است. مسلکی که به هیچ وجه سازگاری عقلایی ندارد و با روش های ملایم با فطرت عقلا کاملاً بیگانه است.وهابیت از فرق نسبتاً نو پای اسلامی است، که در زادگاه اسلام، یعنی در عربستان رشد یافته است.

 

مقدمه:

مسلک جعلی وهابیت، بیش از دو قرن است که همچون موریانه ای، به دنبال تخریب دین و تهی نمودن آن است. مسلکی که به هیچ وجه سازگاری عقلایی ندارد و با روش های ملایم با فطرت عقلا کاملاً بیگانه است.۱ وهابیت از فرق نسبتاً نو پای اسلامی است، که در زادگاه اسلام، یعنی در عربستان رشد یافته و به دلیل پشتوانه قوی سیاسی و اقتصادی، در حال گسترش به دیگر نقاط اسلامی است. از آنجا که پیروان این فرقه، تنها خود را بر حق دانسته و پیروان مذاهب دیگر اسلامی را کافر، مشرک و خارج از حوزه اسلام می شمرند، اهمیت مطالعه و تدقیق در اصول فکری این مکتب آشکار می گردد.۲

تاریخچه وهابیت:

در آغاز قرن هشتم هجری، فردی موسوم به احمد بن تیمه، بر برخی سنن و عقاید رایج مسلمانان انگشت اعتراض نهاد و گرایش به آنها را مایه شرک و دوری از توحید پنداشت.۳

در نتیجه عالمان و فقیهان مذاهب مختلف بر او سخت گرفتند و وی را طرد و حبس کردند تا اینکه در زندان در گذشت.۴

احمد بن تیمه بخدی (پایه گذار وهابیت)، در سال ۶۶۱ هجری قمری پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان که از توابع شام است، به دنیا آمد. تحصیلات نخستین را تا ۱۷ سالگی در آن سرزمین به پایان برد. در آن روزگار که حمله مغولان به اطراف شام، ترس عجیبی در دلها افکنده بود، خانواده ابن تیمه، حرّان را به سوی دمشق ترک کردند و در آنجا اقامت گزیدند. تا سال ۶۹۸ هـ ق چیزی از احمد شنیده نشد؛ ولی از آغاز قرن هشتم هجری. ق افکار مخرب وی ظهور و بروز یافت؛ به خصوص زمانی که ساکنین حماة از وی خواستند، آیه «الرحمن علی العرش استوی» را تفسیر کند. وی در تفسیر این آیه، برای خداوند جایگاهی در فراز آسمان ها که بر عرش و سریری متکی است، تعیین کرد. انتشار پاسخ ابن تیمه در دمشق و اطراف آن غوغایی به راه انداخت؛ به طوری که علمایی چون جلال الدین حنفی، قاضی وقت، محاکمه وی را خواستار شد. ابن تیمه، پیوسته افکار عمومی را به نظرات خلاف مشهور و رایج خود متشنج و پریشان می کرد، تا اینکه بالاخره در سال ۷۰۵ هـ. ق در دادگاه محکوم و به مصر تبعید شد. وی در سال ۷۰۷ از زندان آزاد شد و سال ۷۱۲ به شام بازگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریات خود پرداخت تا اینکه مجدداً در سال ۷۲۱ به زندان محکوم شد و در سال ۷۲۸ در زندان مرد.۵

تداوم افکار ابن تیمه توسط محمد بن عبدالوهاب

اندیشه های باطل ابن تیمه، پس از مرگ وی نابود نشد و برخی شاگردان او مسیر استادشان را طی و مذهب وی را ترویج کردند. البته بحث ها و آموزه های آنان به شکست انجامید و چندان اثری در میان مسلمانان نداشت۶ تا اینکه حدود پانصد سال بعد، آرای وی توسط فردی معروف به عبدالوهاب، از انزوا و گمنامی به در آمد و با ترویج آن به وسیله قدرت شمشیر، موجی نو از تفرقه و کشتار میان مسلمانان به راه انداخت.

متأسفانه طرح مجدد افکار ابن تیمه از سوی محمد بن عبدالوهاب (۱۲۰۶ ـ ۱۱۱۵ هـ. ق) در شرایط و اوضاع تاریخی بسیار نامناسبی صورت گرفت؛ چنان که گویی اساساً وضع این افکار، برای ایجاد شکاف و اختلاف میان مسلمین، آن هم در بدترین اوضاع و شرایط تاریخی بود. ترویج آرای ابن تیمه از سوی محمد بن عبدالوهاب (که عنوان مکتب وهابیت را به خود گرفت) و سپس حمله وهابیان با پشتیبانی سیاسی ـ نظامی شیوخ برخی قبایل بخد، به مناطق مسلمان نشین حجاز، عراق، شام و یمن، در دهه های نخست قرن ۱۳ هجری صورت پذیرفت. این در حالی بود که امت اسلامی از چهار سو، مورد هجمه و حمله شدید استعمار گران مسیحی قرار داشت. انگلیسی ها، فرانسوی ها، روس ها و آمریکایی ها، هر یک گرگ صفتانه، امت مظلوم و پریشان اسلامی را مورد حمله قرار داده بودند.

در چنین دوران سختی که مسلمانان به همدلی و همکاری بر ضد دشمن مشترک نیاز حیاتی داشتند، محمد بن عبدالوهاب، مسلمانان را به جرم شفاعت خواهی از پاکان و زیارت قبور اولیای خدا، مشرک، بت پرست و واجب القتل خواند عرب های بادیه نشین را برانگیخت که مناطق شیعه نشین و سنی نشین حجاز، عراق، شام و یمن را به خاک و خون بکشد و اموال مسلمانان را به عنوان غنیمت جهاد با کفار به غارت برند.

نکته بسیار عجیب و غیر قابل هضم در این کار، جریان فتوای محمد بن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق پیروان خویش، به قتل و غارت آنان، به اتهام شرک و بت پرستی است که صحنه های جانگدازی در طول دو قرن اخیر پیش آورده است. چنین فتوایی در میان پیروان ادیان الهی کمتر سابقه دارد.۷ خشونت و وحشی گری که در ذات این مکتب نهفته و مظاهر آن در حمله و کشتار بی سابقه مردم مظلوم کربلای معلا، در سال ۱۳۴۳ هـ ق که حدود ۷۰۰۰ نفر از علما، سادات و مردم را قلع و قمع کردند، نمودار گشته است.۸

بدین ترتیب شاهد آن هستیم که متاسفانه چگونه بر جنایات محمد بن عبدالوهاب و حاکمان سیاسی هم عصرش، نام جهاد فی سبیل الله و اصلاح دینی نهاده می شود و تصرفات سیاسی صبغه مذهبی می یابد. این است که از همان ابتدا، حکومت سعودی با وهابیت پیوندی عمیق خورده، هر یک از این دو برای تقویت خود، به دفاع و طرفداری از دیگری می پردازند.

برای روشن تر شدن کیفیت همکاری علمای وهابی با دولت حاکم، سخن الیاسینی را عینا نقل می کنیم: «تعالیم وهابی، حکومت سعودی را در جزیرة العرب محکم و استوار کرد. محمد بن عبدالوهاب تاکید بسیار داشت که اطاعت حکام واجب است؛ حتی اگر ظالم باشند. اوامر حکام، تا زمانی که با قواعد دین تضاد و مخالفتی نداشته باشد، باید اطلاعت شود و علما قیم و مسئول شرح و تفسیر آن قواعد هستند. عبدالوهاب، صبر در برابر ظلم حکام را توصیه می کرد و از قیام مسلحانه علیه حکومت نهی می کرد...».

وهابیون در مورد مسئله اطاعت از هر حاکمی ـ خواه ظالم خواه عادل ـ به احادیث و عمل برخی صحابه استناد می کنند؛ از جمله آنکه «الجهاد واجب علیکم مع کل امیر برا کان او فاجراً» حال آنکه این تفکر مخالف قرآن است و آیات بسیاری، تبعیت از ظالمان را معصیت می داند و از آن نهی می کند. از جمله آیه «ولا تعاونوا علی الاثم و العدوان...» (مائده /۲) احادیث نیز از اطاعت مخلوق گناهکار نهی می کنند: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق». ۹

نظرات و دیدگاه های محمد بن الوهاب

اقسام توحید از نظر محمد بن عبدالوهاب:

توحید، موضوع محوری مذهب وهابیت است؛ به گونه ای که محمد بن عبدالوهاب آن را همان دین اسلام و دین الله می شمرد.۱۰ در واقع تقسیم بندی و تعریف او از توحید شالوده دیدگاه های او است. از این رو به جهت اهمیت بحث، به تفصیل به این موضوع می پردازیم. تقسیمی که محمد بن عبدالوهاب از توحید ارائه داده، در آثار خود او متفاوت است. وی در برخی رسالاتش، توحید را به دو بخش روبوبی و الوهی تقسیم می کند.۱۱ و در برخی نوشته هایش، آن را شامل سه بخش ربوبی، الوهی و اسماء و صفات می داند. از این رو در کتبی که پیرامون عقاید وی تالیف شده نیز، هر دو شق تقسیم به چشم می خورد.

همین امر موجب شده که ابن مرزوق بگوید: محمد بن عبدالوهاب در تقسیم توحید، در سه موضع آن را به دو بخش تقسیم کرده و در یک موضوع آن را دارای سه اصل دانسته است. همین بی ثباتی و تذبذب، دال بر جهل او نسبت به اصول دین است و اگر گفته می شود که این مسئله تغییر در اجتهاد و رسیدن به تقسیم بندی جدیدی است، پاسخ این است که این گفته فاسد است، زیرا اجتهاد در فروع است؛ نه در اصول .

الف) توحید ربوبی: عبدالوهاب در نامه ای به عبدالله بن سحیم می نویسد: «توحید ربوبی آن است که خدای سبحان، در خلق و تدبیر ملائکه، انبیا و موجودات دیگر متفرد است و این حقی انکارناپذیر است؛ اما انسان با این اعتقاد مسلمان نمی شود، چرا که اکثریت مردم به این مسئله معترف هستند. آن گونه که در قرآن آمده است: «ولئن سالتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله» (عنکبوت /۶۱). در حقیقت توحید ربوبی وحدت و یگانگی خدا در عمل، خلق، تدبیر و تصرفات است.۱۲

ب) توحید الوهی: عبدالوهاب توحید الوهی را آن می داند که جز خدا پرستیده نشود؛ نه هیچ ملک مقربی و نه هیج نبی مرسلی. توحید الوهی آن است که تمامی صور عبادت انسان باید مختص خدا باشد. محمد (ص) شایسته عبادت نیست، بلکه رسولی است که باید تبعیت شود.

ج) توحید اسما و صفات: این قسم از توحید، با خصوصیات و صفات خدا سر و کار دارد و در بر دارنده اعتقاد به صفات خدا که در قرآن آمده است؛ مانند: الرحمن الرحیم، الواحد الاحد، علی العرش استوی (یونس /۵). پس از این سخنان محمد بن عبدالوهاب، چنین نتیجه می گیرد: «کسانی که به انبیا و اولیا متوسل می شوند، از آنان شفاعت می جویند و هنگام سختی ها آنان را می خوانند، در واقع عبادت کنندگان و پرستندگان همان انبیا هستند... در توحید ربوبی این افراد خللی وارد نشده؛ اما توحید الوهی آنان از بین رفته است، زیرا عبادت مختص خدا را ترک کردند و این مسئله در مورد زوار قبور و متوسلان به آنها که چیزی را از آنها درخواست می کنند که جز خدا بر آن قادر نیست نیز صادق است.

از همین جاست که پای تکفیر مسلمانان و مساوی قرار دادن توسل و استغاثه، با شرک به میان کشیده می شود. وهابیون در مورد صفات خدا، به ظاهر نصوص (کتاب و سنت) بسنده می کنند و تفسیر و تاویل آیات را نمی پذیرند و حتی تأویل را کفر و کذب به خدا و رسول می دانند؛ البته تشبیه صفات خدا به صفات مخلوقان را نیز قبول ندارند؛ از این رو آیاتی چون «بل یداه مبسوطتان» (مائده /۶۴)؛ «واضع الفلک باعیننا» (هود /۳۷)؛ «و جاء ربک و الملک صفا صفا» (فجر /۲۲) و... بر ظاهر حمل کرده، خدا را دارای اعضا می دانند و نشستن، ایستادن، خندیدن و صحبت کردن را در مورد خدا صادق می دانند ۱۳.

توسل جستن به پیامبران و اولیا

به گفته سید محسن امین، مسئله توسل به چند صورت تحقق می یابد: نخست آنکه انسان خود پیامبر را واسطه درگاه الهی قرار دهد؛ دو آنکه به احترام پیامبر و منزلت او، انسان حاجتی را بخواهد و سوم آنکه خدا را به پیامبر و جان او سوگند دهد.۱۴

البته همه این سه قسم، به یک چیز باز می گردد و آن اینکه پیامبر (ص) را به علت احترام و منزلتی که نزد خدا دارد، میان خود و خدا وسیله و واسطه قرار دهیم.

وهابی ها با توسل، به هر شکل آن، کاملاً مخالف بوده، آن را شرک اکبر می دانند. به اعتقاد محمد بن عبدالوهاب، توسل نمی تواند، بی اجازه و رضایت خدا به دست آید، چرا که شخص پیامبر نمی توانست بدون اراده خداوند، آنهایی را که خود می خواهد، هدایت کند و نیز اجازه نداشت، برای مشرکان طلب بخشایش کند. همچنین عمل طلب از مردگان و توسل به آنها نیز منع شده است ۱۵.

علمای وهابی می گویند: «توسل به غیر خدا، زیارت قبور و نماز خواندن در مکانی که قبر پیش روی انسان باشد، مخالف توحید است، لازمه توحید آن است که به غیر خدا متوسل نشود و از غیر او استمداد نگردد؛ اگر چه پیامبر اسلام باشد. چه توسل، شفاعت و زیارت قبور از سنت پیامبر و سلف صالح نرسیده و قرآن نیز این عقیده را شرک می داند». ۱۶

این قیاس ها به چند دلیل باطل است:

۱) در این قیاس ها، پیامبر یا اولیای خدا، به جای بتها گذاشته شده اند.

۲) مؤمنان و متوسلان به نبی (ص)، همانند بت پرستان و بی اعتقادان به خدا فرض شده اند.

۳) توسل، استغاثه و شفاعت، با واژه «عبادت» هم معنی گرفته شده اند؛ در حالی که هر یک معنای خاص خود را دارند.

شفاعت

محمد بن عبدالوهاب در کشف الشبهات، درباره مسئله شفاعت چنین آورده است: «ما منکر شفاعت نیستیم، بلکه پیامبر را شفیع دانسته، به شفاعت او امیدواریم؛ اما شفاعت برای خداست و جز به اذن خدا کسی توانایی شفاعت کردن را ندارد».۱۷ به عبارتی وهابیان طلب شفاعت از کسانی را که خدا برای آنان حق شفاعت قرار داده (مانند پیامبران، صالحان و ملائکه)، منع کرده و درخواست شفاعت را کفر دانسته اند و به همین جهت، خون و اموال شفاعت خواهان را مباح شمرده اند.۱۸

این گونه اظهارات وهابیان در مورد شفاعت مردود است، زیرا آنان در سخنان خود استنباط جزیی یا بریده از قرآن ارائه می کنند؛ برای مثال آیه «فلا تدعوا مع الله احداً» که بخشی از آیه ۱۸ سوره مبارکه جن است، به صورت منفصل آورده شده تا مراد نویسنده را تامین و معنی توسل و استغاثه را افاده کند؛ حال آنکه کل آیه چنین است: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً» و مقصود از دعا در این آیه، عبادت کردن است؛ نه خواندن و ندا.

مسئله دیگر اینکه چه کسی در شفاعت، پیامبر یا اولیای الهی را رب که اله و مبدأ خود شمرده است یا اینکه چه کسی در شفاعت، پیامبر و اولیای الهی را مستقل در اثر خوانده است؟

بدعت:

بدعت از دیگر موضوعاتی است که وهابیون به آن پرداخته اند. هر عقیده یا عملی که بر پایه قرآن، سنت یا عمل صحابه پیامبر بنا نشده باشد، بدعت نام دارد. محمد بن عبدالوهاب تمامی صور بدعت را رد کرده است. وی اعمالی چون برگزاری جشن برای میلاد پیامبر، توسل، خواندن فاتحه پس از نمازهای روزانه و بسیار اعمال دیگر را بدعت می شمرد و در این باره به آیه ۲۱ سوره احزاب استناد می کند: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً» این آیه بر همه مسلمانان واجب می کند که جمیع عقاید و اعمالشان را از قرآن و سنت پیامبر برگیرند. همچنین وی برای رد بدعت به حدیث «کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار» استناد می کند.

در حالی که در اسلام، احکام شرعی یکی از این چند وجه را دارند: وجوب، حرمت، کراهت، استحباب، و اگر عملی مشمول هیچ یک از این احکام نباشد، مباح است.

هر گاه دلیلی مبنی بر حرمت، وجوب، کراهت یا استحباب عملی از سوی شارع وارد نشده باشد، اصل بر مباح بودن آن است که آن را «اصالة الاباحة» می گویند. در مقابل این قاعده که در فقه شیعه جاری می شود، محمد بن عبدالوهاب، «اصالة الحظر» یا «اصالة المنع» را جعل کرده است. وی بسیاری اعمال، از جمله تزیین مساجد را چون در سنت موجود نبوده، بدعت و حرام می داند. ۱۹

تکفیر مسلمانان

از مهم ترین اصول مذهب وهابیون، تکفیر مسلمانان دیگر و هر مسلمانی است که با عقیده آنان هم رأی نباشد. برای تصریح نظر وهابیون به سخنانی از عبدالوهاب استناد می شود: «کسانی که به غیر خدا متوسل می شوند، همگی کافر و مرتد از اسلام هستند و هر کس که کفر آنان را انکار کند، یا بگوید که اعمالشان باطل است؛ اما کفرنیست، خود حداقل فاسق است و شهادتش پذیرفته نیست و نمی توان پشت او نماز گزارد. در واقع دین اسلام، جز با برائت از اینان و تکفیرشان صحیح نمی شود. انسان با ظلم از اسلام خارج می شود و به فرموده قرآن، «ان الشرک لظلم عظیم» (لقمان /۱۳). اینکه به ما می گویند: ما مسلمانان را تکفیر می کنیم، سخن درستی نیست، زیرا ما جز مشرکان، را تکفیر نکرده ایم».

محمد بن عبدالوهاب در پاسخ به کسانی که می گویند: تکفیر مسلمانان با انجام گناه جایز نیست می گوید: «مسلمانان با شرک کافر می شوند... در ضمن بسیاری بوده اند که اهل شریعت و نماز و روزه و مجاهده بودند؛ اما در عین حال، اهل آتش و عذاب بودند. از جمله، منافقان و خوارج که علی (ع) با آنان جنگید. همچنین کسانی که د رحق علی (ع) غلو کردند، به فرمان علی (ع) سوزانده شدند. نیز اهل رده که زکات نمی پرداختند و صحابه با آنها جنگیدند، همه از این دسته اند».

بطلان این سخنان بر همگام آشکار است؛ با این همه، دلایلی را در رد آنها بیان می کنیم. شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در کتاب الصواعق الالهیه، در تعریف کفر چنین آورده است: «کفر زمانی حاصل می شود که انسان با زبان سب حضرت رسول کرده، از دین بیزاری بجوید، یا آگاهانه انکار احکام دین کرده و کفر را بر ایمان ترجیح دهد. این کفری است که هر مسلمانی بر آن صحه می گذارد».

همچنین او به برادر خود ـ محمد بن عبدالوهاب ـ چنین ایراد می گیرد: «اعمالی همچون نذر، ذبح، توسل، تبرک به قبور و...، بر فرض آنکه حرام باشند، دلیلی در شرع وجود ندارد که این اعمال را شرک، آن هم شرک اکبری که قرآن موجب حبط عمل می داند، بر شماریم و به واسطه آن خون و مال مسلمانی را حلال کنیم».

وهابیون که همیشه دیگر مسلمانان را به خوارج تشبیه می کنند، خود وضعیتی مشابه آنان دارند، زیرا روش، فتاوا و سیاستی که در قبال امت اسلام در پیش گرفتند، در امتداد روش خوارج است، زیرا همانند خوارج، برداشتی غلط و بسته از اسلام، قرآن و خلافت الهی دارند و از روی جهل و بی خردی، به تکفیر مسلمانان پرداخته، ریختن خون و غارت اموال آنان را مباح می دانند.۲۰

آثار و عملکردهای فرهنگی ـ علمی وهابیان (در داخل عربستان)

پس از آغاز و استمرار دعوت وهابیان و استقرار حاکمیت آل سعود، بیشتر شهرهای جزیرة العرب چون مکه، مدینه، طائف و...، به تصرف و اشغال حاکمان سعودی درآمد به اجبار، آیین وهابیان رسمیت یافت؛ اما تعدادی از مسلمانان مناطق شرقی که قبلاً شیعه اثنا عشری بودند، تسلیم نشدند و هنوز هم به اعتقاد خود عمل می کنند.

وهابیان نسبت به آیین ها و شعایر مذهبی سخت گیری زیادی می کنند و با تعمیر و ساختن قبور پیامبران، زیارت قبور اموات، توسل به اولیای الهی، نذر برای مردگان و...، به طور جدی مبارزه می کنند.

تمامی کتب، مجلات و سخنان خطبا در مساجد، به ویژه مسجد الحرام و مسجد النبی که چاپ، منتشر و ایراد می شود، درباره مباحث توحید، شرک، بدعت و نهی مردم در استفاده از دعا، توسل و شفاعت است.

تبلیغ وهابی گری در داخل عربستان، از طرق گوناگون صورت می پذیرد. وزارت حج، اوقاف، ارشاد و شئوونات اسلامی، از جمله مراکز تبلیغ وهابی گری است. به دلیل اهمیتی که مسئله حج در میان مسلمانان جهان دارد، همه ساله میلیون ها زن و مرد مسلمان عاشق به قصد حضور در مراسم عبادی سیاسی حج و زیارت قبر مقدس پیامبر گرامی و صحابه ایشان و بازدید از اماکن تاریخی، عازم عربستان می شوند. از این رو حاکمان سعودی وزارت خانه مستقلی به نام حج تشکیل داده اند که وظیفه اساسی و مهم آن رسیدگی به مسایل حج و حجاج و پاسخ به احکام و سوالات شرعی حاجیان، طبق مذهب وهابیت است.

این وزارتخانه به طور منظم، کتب و مجلاتی برای عرضه در مکان های تاریخی و اعمال مذهبی مسلمانان طبق مذهب وهابیت چاپ و منتشر می کند.

همچنین مراکز دانشگاهی مختلفی چون جامعة ام القری، الجامعة الاسلامیه بالمدینة المنورة، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیه، جامعة الملک سعود و مراکز علمی از قبیل رابطة العالم الاسلامی و رئاسة ادارات البحوث العلمیة و الافتاء و الدعوة الارشاد، به ترویج آیین وهابیت و تعمیم آن در سراسر عربستان می پردازند و برخی مراکز علمی، فتواهای لازم برای احکام شرعی را بی توجه به مذاهب مشهور اهل سنت (حنبلی، شافعی، حنفی و مالکی) صادر می کنند. و مردم نیز موظف به اطاعت و پیروی از آن هستند. ۲۱

نویسنده: مجید دیوسالار

پی‏نوشت‏ها

۱ـ محمد جواد فاضل لنکرانی، «مبانی فکری و کارنامه ننگین فرقه ضاله وهابیت»، ۳/۱۲/۱۳۸۳ ، ص ۱.

۲ـ طوبی کرمانی، «نگاهی بر وهابیت»، مقالات و بررسیها، تابستان ۱۳۸۲. ص ۱، همچنین رجوع شود به سایت اینترنتی جهاد دانشگاهی.

۳ـ محمد جواد فاضل لنکرانی، پیشین، ص ۱۷.

۴ـ همان، ص ۲۰.

۵ـ همان، ص ۱۷.

۶ـ همان، ص ۲۱.

۷ـ سایت اینترنتی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران.

۸ـ همان.

۹ـ طوبی کرمانی، «نگاهی به وهابیت»، پیشین، ص ۱۳.

۱۰ـ الیاسینی، ایمان، دین و دولت در عربستان سعودی»، ترجمه اکبر عزیزنیا، سایت اینترنتی باشگاه اندیشه، ۱۳۸۳، ص ۷.

۱۱ـ طوبی کرمانی، «نگاهی بر وهابیت»، پیشین، ص ۱۴.

۱۲ـ الیاسینی، «ایمان، دین و دولت در عربستان سعودی»، پیشین، ص ۳۳.

۱۳ـ طوبی کرمانی، پیشین، ص ۱۶.

۱۴ـ سید محسن امین، کشف الارتیاب، (تاریخچه و نقد بررسی عقاید و اعمال وهابیها)، با کوشش سید ابراهیم سید علوی، تهران، ۱۳۶۷.

۱۵ـ الیاسنی، پیشین، ص ۳۴.

۱۶ـ حسین خلف، تاریخ الجزیرة العربیه فی عصر الشیخ محمد بن عبدالوهاب (حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب)، بیروت، ۱۹۶۸ میلادی، ص ۱۷۶.

۱۷ـ طوبی کرمانی، پیشین، ص ۲۱.

۱۸ـ محمد حسین ابراهیمی، «تحلیلی نو بر عقاید وهابیان»، قم، ۱۳۷۰، ص ۱۸.

۱۹ـ همان، ص ۲۰.

۲۰ـ زینی دحلان، فتنه وهابیت، ترجمه همایون همتی، نشر مشعر، بی جا، بی تا.

۲۱ـ عباس جعفری، فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، نشریه معرفت، شماره ۵۲، ۱۳۸۳، صص ۹۲ ـ ۹۱.

۲۲ـ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، شناخت عربستان، ص ۱۲۸.

۲۳ـ عقیدتی ـ سیاسی نیروهی انتظامی، نگاهی به ماهیت و عملکرد فرقه ضاله وهابیت، ص ۵۲.

۲۴ـ حافظ تقی‏الدین، احزاب و نهضتهای سیاسی پاکستان، ص ۵۰۳. به نقل از مرتضی زیدی، علل تفرقه گرایی در پاکستان، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، ۱۳۸۰، ص ۵۲.

۲۵ـ «تلاش گروههای تروریستی وهابی علیه ایران»، روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ۵/۱۰/۱۳۶۹، شماره ۳۳۵۵.

۲۶ـ مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی، «جریان پرشتاب طالبان»، ص ۴۸.

۲۷ـ همان، ص ۱۱۷. به نقل از انور الحق احدی (کارشناس مسایل خاورمیانه) در مصاحبه با مجله میدل ایست، ۱۹۹۴.

۲۸ـ حمید احمدی، «طالبان، علل و عوامل رشد»، «اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۱۳۱ ـ ۱۳۲، ص ۳۲.

۲۹ـ وهابیت در مصر، نشریه چشم انداز، شماره ۷، اسفند ۱۳۸۲، ص ۴۵.

۳۰ـ بخش مطالعاتی سفارت ایران در مسکو، «وهابیت در آسیای مرکزی و قفقاز»، ماهنامه دیدگاه‏ها و تحلیل‏ها، شماره ۱۳۷، صص ۷۶ ـ ۷۴.

۳۱ـ عباس جعفری، فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، نشریه معرفت، پیشین، صص ۹۸ ـ ۹۷.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

چالشهای تشیع و وهابیت در عربستان

چالشهای تشیع و وهابیت در عربستان

 

چالشهای تشیع و وهابیت در عربستان

مسئله شیعه و سلفیه(وهابیها) در عربستان، همواره در هنگام حوادث بزرگ در منطقه، مجددا مطرح می شود.

 

 

مسئله سلفیه و شیعه :

مسئله شیعه و سلفیه(وهابیها) در عربستان، همواره در هنگام حوادث بزرگ در منطقه، مجددا مطرح می شود. هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹م(۱۳۵۷ش) و در اوایل دهه نود هنگام جنگ خلیج فارس و پس از حوادث یازده ستامبر ۲۰۰۱م و سرانجام پس از اشغال عراق توسط آمریکا مسئله شیعه و سلفیه در کانون توجهات قرار گرفت. این حوادث تنها زمینه ای برای بروز مسئله ای است که ریشه آن را باید در پیامدهای تاسیس کشور سعودی و تحولات اقتصادی و اجتماعی آن جستجو کرد.

موجودیت تاریخی و جغرافیایی دولت سعودی :

هنگامی که دولت کنونی سعودی در اوایل دهه سی قرن بیستم اعلام موجودیت کرد پادشاه وقت سعودی(ملک عبدالعزیز بن سعود) مناطق مختلفی از کشور را که از نظر جمعیت و فرهنگ و تاریخ با یکدیگر تفاوت بسیار داشتند یکپارچه کرد. مهمترین این مناطق عبارت بودند از :

۱) منطقه نجد که آل سعود پس از کشمکشهای طولانی با آل رشید بر آن حاکم شده بودند.

۲) منطقه احساء و قطیف در شرق عربستان که شیعیان در آن حضوری بارز دارند و دارای ارتباط جغرافیایی و تاریخی و تجاری با خلیج فارس و عراق و ایران و هند می باشند.

۳) منطقه حجاز که قرنها تحت حکمرانی اشراف بود و از نظر فرهنگی و فکری و تجاری همواره از تنوع و چندصدایی برخوردار بوده است.

۴) منطقه عسیر (ابها، نجران و جیزان در جنوب) که دارای ارتباط جغرافیایی و تاریخی و تجاری با یمن بوده و شیعیان زیدی و اسماعیلی در آن حضور دارند.

از دهه سی قرن بیستم خانواده سلطنتی آل سعود که از “نجد” برخاسته بودند با سلفیها(وهابیها) متحد شدند و حکومت خود را بر کل عربستان گستردند. با اکتشاف نفت، ثروت بسیاری به منطقه سرازیر شد و اهمیت عربستان در تحولات منطقه و جهان اسلام دوچندان شد و این کشور علاوه بر ایفای نقش سیاسی و اقتصادی بین المللی و منطقه ای به ایفای نقش دینی نیز دست زد و موسسات دینی و فرقه ای وهابی و مساجد و مدارس وابسته به دولت سعودی در سطح جهان اسلام مشغول فعالیت شدند.

جریانهای اسلامی در عربستان :

در اوایل دهه هفتاد، جریانهای اسلامی در همه کشورهای اسلامی از جمله عربستان به طور روزافزون مشغول فعالیت شدند. این جریانها دارای گرایشهای مختلف از قبیل گرایش اخوانی و سلفی ، میانه رو و تندرو ، سنتی و اصلاحی بودند. در این میان جریانهای سلفی در عربستان به خاطر برخی از عوامل سیاسی و تاریخی از نقش بارز و اثرگذار برخوردار شدند.

اسلامگرایی در عربستان با افراطی گری و تعصب همراه بود. این گرایش افراطی از جمله در ماجرای تصرف مسجدالحرام توسط یک گروهی به رهبری “جهیمان العتیبی” در اواخر سال ۱۹۷۹م جلوه گر شد. نمونه های دیگری از افراطی گری نیز بروز کرد که جنبه مسلحانه نداشت. از جمله اینکه گروهی از سلفی ها “عکس گرفتن” را حتی برای کارت شناسایی و پاسپورت حرام دانستند و مغازه های فروش ویدئو را به آتش کشیدند.

در دهه هشتاد اتفاق مهمی رخ داد که وضعیت کنونی گروههای “سلفی جهادی” مرهون آنست. این رویداد شرکت سلفی ها در جهاد با نیروهای شوروی بود که در سال ۱۹۷۹م برای حمایت از دولت کمونیست افغانستان وارد این کشور شده بودند. در نتیجه سلفی ها گروههای اسلامی مسلح را در پاکستان و افغانستان برای جهاد با کمونیستها تشکیل دادند.

همچنین برخی از اسلامگراهای مرتبط با اخوان المسلمین، محافل مخالف دولت سعودی را تشکیل دادند و برخی مانند “فقیه” و “مسعری” برای ایفای نقش رسانه ای و سیاسی به انگلستان رفتند. گروههای سلفی جهادی نیز شکل گرفت که به عملیات مسلحانه علیه هدفهای آمریکایی و غربی دست زدند. بدین ترتیب سلفی گری که در آغاز بیشتر به یک مکتب شبیه بود، به مرور زمان شکل گروه ها و سازمان های متعدد در آمد.

جریان سلفیه به مرور زمان از نظر اندیشه و رفتار سیاسی و سازمانی به گروههای متعدد و متنوع بدل شدند. برخی از آنها مخلوطی از اخوان و سلفیه بودند و برخی همان سلفی گری سنتی را به نمایش می گذاشتند.

سلفی های اصلاح طلب :

دامنه سلفی گری به برخی از گروههای اسلامی که در اصل از اخوان ناشی شده یا به موازات آن شکل گرفته بودند نیز کشیده شد. این گروهها را که عمدتا بر اساس تعامل با دولتهای عربی و اسلامی پایه ریزی شده اند می توان “ نو سلفی ها “ نامید. این گروهها گرچه از میراث فکری و رفتاری اخوان و سلفیه برخوردارند اما به کلی دارای ترکیب جدیدی هستند که عملا نه سلفی است نه اخوانی. از این رو هیچ یک از سلفیه و اخوان المسلمین مسئولیت عملکرد آنها را نمی پذیرند.

این جریان جدید (نو سلفی ها) شامل شخصیتها و گروههای مختلفی است و نقطه مشترک همه آنها دعوت به “اصلاحات” و “اعتدال” است. این گروهها در سالهای اخیر از رویکرد دولت سعودی برای گفتگو برخوردار شده، زمینه مناسبی برای فعالیت یافته اند و پایگاههای اینترنتی راه اندازی کرده اند همچون پایگاه “الاسلام الیوم” با نظارت “سلمان العوده”. از دیگر سران این جریان می توان از “سفر الحوالی” و “عائض القرنی” یاد کرد. بسیاری از جوانان تحصیلکرده و فارغ التحصیلان دانشگاههای آمریکا و اروپا نیز در همین جریان “نو سلفی” می گنجند. همچنین برخی از فعالان سیاسی که با اخوان المسلمین ارتباط دارند همچون دکتر عبدالله نصیف (نایب رئیس سابق مجلس شورای عربستان که رئیس دانشگاه ملک عبدالعزیز جده نیز بوده است.)

تشیع در عربستان :

اساسا نقطه آغاز تشیع در جهان اسلام حجاز و به طور مشخص مدینه منوره بوده است که گروهی از صحابه پیامبر(ص) همچون ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و ... به پیروی از نص و اشاره پیامبر اعظم(ص ) هسته اولیه تشیع را در مدینه تشکیل دادند. بعدا در همان قرن اول تشیع به عراق و ایران نیز راه یافت ولی همواره در مدینه نیز گروهی از شیعیان حضور داشتند. امروزه نیز گروهی از شیعیان که به “نخاوله” شهرت دارند، در این شهر مقدس سکونت دارند.

شیعیان حدود %۱۰ از مردم عربستان را تشکیل می دهند یعنی جمعیت آنها حدود ۰۰۰،۷۰۰،۲ نفر است. آنان غالبا در مناطق شرقی (احساء ، قطیف) سکونت دارند. این مناطق در سال ۱۹۱۳م به دولت جدید عربستان ملحق شده است. هنگامی که ملک عبدالعزیز منطقه شرقی را به قلمرو خود ضمیمه کرد شیعیان با او توافق کردند که بتوانند شعایر مذهبی خود را آزادانه به جا آورند. برخی از شیعیان نیز در حجاز و بویژه مدینه منوره سکونت دارند. شیعیان اسماعیلی و زیدی نیز در “نجران” و جنوب سکونت دارند. تنها در ریاض ۳۰ هزار شیعه هستند که برای کار و تجارت به آنجا آمده اند.

شدت تنش میان شیعه و سلفیه :

تنش بین شیعه و سلفیه(وهابیها) از سال ۱۹۲۶م که قبایل اخوان سلفی فعالیت خود علیه ملک عبدالعزیز سعودی را آغاز کردند شدت یافت. آنان در یک گردهمایی انتقادات متعددی به ملک عبدالعزیز وارد کردند: نخست اینکه او خود را پادشاه نامیده بود حال آنکه نظام پادشاهی حرام است. دوم اینکه او از اتومبیل و تلفن و تلگراف استفاده می کرد حال آنکه این وسایل در نظرشان، جادو و حرام بود. سوم اینکه عبدالعزیز شیعیان احساء و قطیف را وادار به اجرای اسلام صحیح(!!وهابیت) ننموده بود.

فتوا علیه شیعه :

ملک عبدالعزیز در سال ۱۹۲۷م تصمیم گیری درباره مطالبات قبایل وهابی را به علما واگذاشت. علمای وهابی فتوا دادند که پادشاه باید شیعیان را به بیعت بر پایه “اسلام صحیح” که در کتاب التوحید محمد بن عبدالوهاب آمده!! وادار کند و آنان را از انجام شعایر شیعی بازداشته، مکانهای دینی آنها را که جایگاه بدعت است منهدم کند.

اما عبدالعزیز به فتوای علما به طور کامل عمل نکرد جز اینکه مزار امامان بقیع(ع) را تخریب نمود و از عزاداری علنی برای امام حسین(ع) جلوگیری کرد. وی نتوانست شیعیان را به سنی گری و وهابیگری وادار کند زیرا شرایط داخلی و خارجی دولت نوپای سعودی مانع از آن بود. از سوی دیگر عبدالعزیز در پی فرصتی برای کاستن دخالت وهابیها در اداره کشور بود بنابراین طی جنگ “سبله” قبایل وهابی را سرکوب کرد.

یکی از عوامل که مانع از فشار بیشتر پادشاه سعودی بر شیعیان شد این بود که شیعیان در منطقه ای حاصلخیز از نظر کشاورزی و اقتصادی زندگی می کردند و در پرداخت خراج به دولت نیز پایبندی داشتند بنابراین درگیری با آنان به زیان دولت بود.

جریانهای سلفی پس از عبدالعزیز نیز همواره، فرزندان او را به سختگیری بر شیعیان واداشته اند. آنان همواره نمایندگانی در نهادهای امنیتی داشتند که برای اثبات وفاداری دولت به وهابیت، شیعیان را تحت فشار قرار می دادند.

اما به مرور زمان با تعدد و تنوع جریانهای سلفی، در زمان ما گرایشهای سلفی جدیدی بروز کرده اند که تشیع را به عنوان یک واقعیت اسلامی می پذیرند.

مسئله شیعه بهانه ای برای وهابیها :

وهابیها همواره از ارتباط تاکتیکی خود با دولت سعودی در رنج بوده اند. آنان بر پایه توافق تاریخی که بین محمد بن سعود ( نیای آل سعود) و شیخ محمد بن عبدالوهاب (بنیانگذار وهابیت) انجام گرفت مجبور به همکاری با دولت سعودی بودند. اما به تدریج فهمیدند که آل سعود در اثر اقتضائات زمان به دنبال کاستن نفوذ آنان هستند بنابراین سعی کردند بهانه هایی را برای امتیاز گرفتن از آنان مطرح کنند. یکی از بهانه ها که وهابیها برای امتیاز گرفتن از آل سعود مطرح می کنند مسئله شیعه است. قبایل وهابی در سال ۱۹۲۵م در راستای چالشهای خود با دولت سعودی از ملک عبدالعزیز خواستند که از انجام شعایر شیعیان احساء جلوگیری کند و آنان را از توسل به اهل بیت(ع) و برگزاری مراسم میلاد و وفات پیامبر(ص) و علی(ع) و سفر برای زیارت نجف و کربلا بازداشته، تدریس آثار محمد بن عبدالوهاب به شیعیان را اجباری کند! اما عبدالعزیز بسیاری از خواسته های قبایل را نپذیرفت بلکه برای زهر چشم گرفتن از آنان “جنگ سبله” را به راه انداخت.

سرکوب قبایل وهابی توسط عبدالعزیز واکنش او به سهم خواهی و دخالتهای روزافزون وهابیها در امور کشور بود. این نبرد به انهدام نیروی نظامی قبایل وهابی انجامید تا دیگر نتوانند نقش رقیب را برای آل سعود بازی کنند. قبایل وهابی پس از آن به بیابانهای نجد برگشتند و تلاش کردند سازماندهی خود را بازیابند. آنان بعدا با چشم پوشی از برخی از خواسته های خود اقتدار خود را مجددا بازیافتند. آنان این بار خواستار ریشه کن کردن تشیع و کشتار شیعه نشدند بلکه به تحریم و اعمال خشونت و تکفیر آنان رضایت دادند و پذیرفتند که اجرای احکام درباره شیعه از اختیارات ولی امر(پادشاه) است. و پادشاه می تواند به طور موقت و تنها به خاطر مصالح امت اسلامی، سیاست مماشات با شیعه را پیاده کند.

بسیاری از وهابیهای معاصر در تکفیر شیعه از فتوای “بن باز”(مفتی سابق عربستان) که شیعیان را دچار “شرک اکبر” دانسته بود پیروی می کنند و نزاع با شیعه را مربوط به مسئله توحید می دانند. اما برخی دیگر تشیع را صرفا “بدعت” و نه شرک می دانند. این دو دیدگاه همچنان در فضای رسانه ای عربستان در حال چالش هستند.

در مقابل، شیعیان نیز وهابیها را به سرپیچی از دستور خداوند مبنی بر لزوم مراعات حقوق اهل بیت(ع) متهم می کنند. مشکل بزرگ در اختلاف مذاهب این است که هر یک از طرفین خود را “فرقه ناجیه” و طرف مقابل را اهل آتش می دانند که همین مانع از گفتگوهای سازنده است.

یکی از عوامل تشدید تنش بین وهابیها و شیعیان مسئله همسایگی منطقه “نجد” با مناطق شیعه نشین است. جالب است که شیعیان اثناعشری در گذشته حتی در “نجد” که نقطه آغازین دعوت محمد بن عبدالوهاب بوده حضور داشتند و بسیاری از مردم فرزندان خود را “علی” و “حسن” و “حسین” می نامیدند اما با غلبه وهابیت به تدریج این نامها در “نجد” از رواج افتاد.

بسیاری از تحلیلگران بر آنند که مشکل اقلیتها در عربستان سعودی منحصر به شیعیان نیست بلکه سایر اقلیتها مانند اسماعیلی ها و زیدی ها و طریقه های صوفیه مثل نقشبندیه و حتی شافعی ها ، حنفی ها و مالکی ها نیز از آن رنج می برند. مشکل اقلیتها در عربستان ریشه در استبداد ، اختناق و سرکوب آزادیها دارد.

فعالیتهای شیعیان عربستان :

در سال ۱۹۶۸م گروهی از شخصیتهای شیعه جنبش “طلائع الرسالیین” را تاسیس کردند که از دل آن در سال ۱۹۷۵م سازمان “الثوره الاسلامیه” بیرون آمد. همچنین شیعیان عربستان در سال ۱۴۰۰ق دست به مخالفتها و نا آرامی علیه دولت سعودی زدند که سرکوب و بسیاری از آنها دستگیر ، شکنجه و شهید شدند.

سازمان “الثوره الاسلامیه”(انقلاب اسلامی) پس از جنگ خلیج فارس(اوایل دهه نود) از شکل انقلابی خود فاصله گرفت و نام خود را به “الحرکه الاصلاحیه” (جنبش اصلاح طلب) تغییر داد و اعلام کرد که خود را یک جنبش وطن پرست می داند و در پی مطالبات همه مردم عربستان، بویژه شیعیان از دولت سعودی است. رهبری این جریان را گروهی از شیعیان سعودی ساکن انگلستان و آمریکا بر عهده داشتند. “شیخ حسن صفار” که مقیم دمشق بود رهبری سیاسی آنها را بر عهده داشت و مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی (مقیم ایران) مرجع تقلیدشان بود.

این جنبش فعالیت رسانه ای بارزی را در خارج از کشور سامان داد و کتابها و نشریاتی منتشر نمود و یک کمیته بین المللی حقوق بشر را تاسیس و با سازمان عفو بین الملل ارتباط برقرار کرد. سرانجام در اثر فعالیتهای این جنبش و پس از جنگ خلیج فارس، دولت عربستان مجبور شد به بهبود روابط با آنان اقدام کند بنابراین در سال ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م مذاکراتی برای بهبود روابط آغاز شد. در نتیجه این مذاکرات ۴۰ تن از زندانیان سیاسی شیعه آزاد شدند و اجازه ورود اعضای جنبش به داخل کشور را صادر شد و دولت بررسی مطالبات شیعیان را آغاز نمود.

اکنون که بیش از ۱۵ سال از آن تاریخ می گذرد هنوز اکثر مطالبات شیعیان یا محقق نشده یا در حد نازلی تحقق یافته است. از این رو اخیرا برخی از شخصیتهای شیعه همچون “حمزه الحسن” مجددا از طریق رسانه ها اعتراضات خود نسبت به دولت سعودی را تشدید کرده اند. دولت سعودی گرچه مذهب تشیع را عملا پذیرفته اما قانونی در این باره وضع نکرده و شیعیان در قبال فشارها و حملات رسانه ای، دستاویز قانونی محکمی برای دفاع از خود ندارند. شیعیان در ساخت مساجد آزادند اما بازسازی مراقد امامان بقیع(ع) و ساخت حسینیه همچنان ممنوع است. در امور دینی مثل نماز جماعت و جمعه و جلسات قرآن آزادی وجود دارد. هر چند اگر احساس شود که این فعالیت ها در حال گسترش است، جلوگیری می کنند. در مناطقی که شیعیان در اقلیت هستند، محدودیت ها بیشتر است. اهانتهای نویسندگان سلفی به شیعیان در روزنامه ها و شبکه های تلوزیونی و سایتهای اینترنتی عربستان همواره بوده و ممانعت نشده است.

در سالهای اخیر از سوی علمای شیعه تلاشهایی صورت گرفته که با علمای میانه رو وهابیت ارتباط برقرار شود تا حساسیت آنها به تشیع کاهش یابد اما بسیاری از علمای معتدل وهابی از ترس تندروها جرات نزدیکی به شیعیان را ندارند. مثلا هنگامی که از “سلیمان العوده”(وهابی تجدیدنظرطلب) دعوت شد تا از مناطق شیعه بازدید نماید وی گفت” از تندروها می ترسم.” با اینهمه اخیرا قلمهای وهابی جدیدی در روزنامه ها خواهان اعتدال در برخورد با شیعیان می شوند.

نحوه برخورد دولت عربستان با شیعه مربوط به شخص ملک فهد یا ملک عبدالله نیست. در دیدگاه دولت سعودی اوضاع داخلی ، منطقه ای و جهانی بسیار مهم است. در واقع دولت عربستان رابطه خود با شهروندان را با توجه به رویدادهای منطقه تنظیم می کند. نکته دیگر این است که بهبود روابط ایران و عربستان به نفع شیعیان در عربستان و کل منطقه است و اثر مستقیم بر اوضاع شیعیان دارد.

 

منابع :

 

مصاحبه اختصاصی با امام جمعه قطیف عربستان در پایگاه مجمع جهانی شیعه شناسی: www.shiastudies.com

 

مقاله “ابراهیم غرایبه” تحت عنوان “ المسالتان السلفیه والشیعیه فی السعودیه” در پایگاه الجزیره : www.aljazeera.net

مقاله “عبدالعزیز الخمیس” تحت عنوان “العلاقه بین الشیعه والتیار السلفی” در پایگاه الجزیره :

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد.

 

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد. پیروان این مسلک را «وهابی» گویند.

وهابیها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می دانند، و به آنان به دیده ی حقارت می نگرند. فرقه وهابیت از شیوه ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیرمنطقی خود بر مسلمانان، استفاده می کند. این مسلک به خاطر نسبتش به «محمد بن عبدالوهاب تمیمی» که اولین بار افکار و اندیشه های این فرقه را ساخته و ترویج نموده «وهابیت» نامبرده می شود. محمدبن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه گذاری کرده است. خلاصه ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از:

۱) تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

۲) توحید عبادی و ربوبی

۳) احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

۴) تکفیر مسلمانان

مقدمه:

دعوت اسلامی، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود.

قرآن با بیان رهنمودهای روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان، همه ی انسان ها را به گردآمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوی از راه مستقیم دین دانست و فرمود: «از راه های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می دارد.» ۱(انعام/۱۵۳)

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزشهای والای دین خدا نمی اندیشید، و در راه هدایت انسانها از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست؛ پیوسته از لزوم پای بندی به اصول و پایه های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین سازان و بدعت گذاران بیم می داد؛ همچنانکه راه گریز از زیان های ناشی از تفرق را بیان می نمود.

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه های گوناگون تقسیم شدند. هر کس به فرقه ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی، فقهی، تفسیری، حدیثی و ... روشی را برگزید. و اینگونه بود که برخلاف توصیه های قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی، موج تفرقه گرایی سراسر جامعه ی اسلامی را در هاله ای از ابهام فرو رفت، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری های خشونت بار فرقه ای کشاند. در این میان سودجویان مردم ناآگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته بندی را حربه ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند.

از طرفی دیگر برخی به بهانه ی بازگشت به اسلام سلف، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ی مسائل گوناگون اسلامی، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می رفت و شمار زیادی از یکتاپرستان از جرگه ی اسلام بیرون رانده می شدند. از جمله چنین گروه هایی باید «وهابیان» را نام برد.۲

چگونگی پیدایش وهابیت:

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی است که این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنی «محمدیه» نگفته اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند.

شیخ محمد در سال ۱۱۱۵ هجری قمری در شهر «عیینه» از شهرهای «نجد» تولد یافت.۳

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت. از همان کودکی سخنانی به زبان می آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی فهمیدند. برای تحصیل بیشتر، به مکه سپس به مدینه سفر کرد، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد. در همان جا زبان به انتقاد گشود که: چرا مسلمین، به قبر پیامبر پناه می آوردند و از وی شفاعت می خواهند؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود. وقتی وارد بصره شد، مسلمانان، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت. مدتی بعد به شهر «حریمله» از قلمرو نجد آمد، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت.

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده ی انکار و انتقاد نگریست. پدرش او را از این کار بازمی داشت.۴ و از اظهارات او سخت رنج می برد و مردم را از او بر حذر می داشت، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت.۵ عده ای از علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمدبن عبدالوهاب و پیروان او کتابهای متعددی را به رشته ی تحریر در آوردند. از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته اند می توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد.۶

پس از درگذشت پدرش، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری تر شد.

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده، سخنش را پذیرا شدند. کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند. محمدبن عبدالوهاب هم به «عیینه» بازگشت. رئیس شهر در آن اوقات، عثمان بن احمد بن معمّر بود. محمدبن عبدالوهاب، او را به پادشاهی بر نجد انداخت. عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد. به دنبال آن، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد، و از این راه کارش بالا گرفت.

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمدبن عزیز رسید، نامه ای به عثمان نامبرده نوشت که محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند. وقتی نامه به عثمان رسید، محمدبن عبدالوهاب را احضار کرد، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود. محمدبن عبدالوهاب هم، روی به «درعیّه» نهاده یعنی همان محلّی که «مسیلمه کذّاب» از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت.

حکمران «درعیه» در آن زمان محمدبن سعود از قبیله ی «عنیزه» بود. وی جدّ خاندان سعودی، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است.

محمدبن عبدالوهاب، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره برداری کند، به همین جهت او را به اندیشه ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت. محمدبن سعود نیز با وی بیعت کرد، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند.

ابن سعود، برای یاری محمدبن عبدالوهاب و انتشار طریقه ی او، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت، تا این که کارش بالا گرفت.

آنگاه ابن سعود، نامه ای به رؤسای شهرهای نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند. گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار نمودند.

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد.

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی میل، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت.

محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۶ هجری درگذشت، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست. وهابی ها از آن تاریخ، دست به کشتار مسلمین زدند. چه نفوسی را که کشتند و چه خانه ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه ی حریق ساختند و چه فسادی که میان مردم و شهرها، به راه نینداختند، و چه مصائب و دهشت ها که از ناحیه ی آنها به مسلمانان نرسید.

وهابیها، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند، بلکه تمام مقتولین به دست آنها، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می دادند، و محمد (ص) را پیامبر او می دانستند. تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند.۷

مبانی فکری وهابیت:

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند.۸ در نیمه ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی الدین احمدبن عبدالحلیم حرّانی دمشقی، معروف به ابن تیمیّه، به نام مبارزه با خرافات و بدعتها قیام کرد و کلیه ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعتهایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند.۹

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آنها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمدبن عبدالوهاب این دفنیه ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آوده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند.۱۰

محمدبن عبدالوهاب، رئیس مذهب وهابی، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می باشند. او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می دانند.

محمدبن عبدالوهاب درباره ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می داد. اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است، بلکه واجب است آنها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص)، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست، به منزله ی بت هستند.۱۱

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی ها مورد انکار قرار می گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است. محمدبن عبدالوهاب در «کشف الشبهات» می گوید:

«توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند.» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه ی «و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیرٍ۱۲» (اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می شوند مالک هیچ چیز نیستند.) بود.

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می دانند و با این آیه استدلال می کنند: «فلا تدعوا مع الله احداً۱۳» (کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید) و نیز آیه ی شریفه ی:

«من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه۱۴»

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل: «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو۱۵» استدلال می کنند.۱۶

روش استدلال محمدبن عبدالوهاب:

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ی مسلمانان و زدن مارک بی دینی به طرف مقابل می باشد. از واژه های متداول و معمول در رساله های این فرقه کلمات «و جملات» «ایها الکافر» و و «ایها المشرک» و ... نسبت به طرف مورد بحث می باشد.

محمدبن عبدالوهاب در رساله ی «کشف الشبهات» که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می آموزد، می گوید: «ان قال: لک کذا و کذا، فقل له ایّها المشرک ...»

(طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان «خلاصه هرچه گفت» توبه او بگو ای مشرک.)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می آموزد با توجه به روشهای بحث منافقین خلق و توده ای های زمان حاضر، بیانگر رابطه ی مستقیم «چشم بندی» استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می باشد، و نشان می دهد که بر روش «دگماتیسم» جهان خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است.۱۷

سیاست ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه ی وهابیت:

مستر همفر یکی از جاسوس های عالی رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال ۱۷۱۰ میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت «کمپانی هند شرقی» را به عهده گرفته است. وی پس از یادگیری زبانهای معمول در کشورهای اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی (ترکیه)، مصر، عراق، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشورهای اسلامی، اطلاعات کاملی کسب نموده است.۱۸ وی طبق برنامه ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعتها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید. تا اینکه با محمدبن عبدالوهاب که گمشده ی وی بود برخورد نمود.

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمدبن عبدالوهاب وجود داشت، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود.

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمدبن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از:

۱) تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده!

۲) خراب نمودن خانه ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج۱۹، لکن محمدبن عبدالوهاب بعید می دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد.

۳) تخریب گنبدها، ضریح ها و مکان هایی که در نزد مسلمانان محترم است، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان، به این عنوان که آنها بت پرستی و شرک است.۲۰

۴) انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد. البته محمدبن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود.۲۱

بنابراین محمدبن عبدالوهاب توسط برنامه ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده ی خود را آشکار نمود.

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ها در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند. وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی ناامید شدند، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص، ساختن فرقه ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند.

و بدین سان موفق به ساختن فرقه ای به نام وهابیت شدند.

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ای سیاسی برای دست یافتن به مهم ترین و حساس تـرین مراکز مسلمانان استفاده می کردند. ستون فقرات عقاید وهابی ها را، حرام دانستن شفاعت، زیارت، دعا، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه، تخریب قبور از هر کس باشد، حتی پیغمبر (که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند) و مشرک دانستن همه ی مسلمین، غیر از وهابی های صحرای نجد، تشکیل می دهد. و به طور خلاصه باید گفت وهابی ها فرقه ای خرابکار هستند و شعار آنان، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است. و هر چه در اختیار دارند، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می دهند و نماز می گزارند و به حج خانه ی خدا می روند، به کار می برند.

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ها، فجایع و حوادث دردناکی می بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد.

مریم شمس کارشناس ارشدعلوم قرآنی

فهرست منابع:

۱ـ الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، دارالمرتضی بیروت، بی‌تا.

۲ـ آیین وهابیت، جعفر سبحانی، مؤسسه دارالقرآن الکریم، چاپ اول، ۱۳۶۴ ه. ش.

۳ـ برگی از جنایات وهابی‌ها، سیدمرتضی رضوی، ترجمه علی رضائی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۸ ه. ش.

۴ـ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت‌الله دهقان، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۶۷ ه.ش.

۵ـ تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ترجمه‌ی علی دوانی، نشر قدر، بی‌تا.

۶ـ فتنه الوهابیه، سیداحمدبن زینی‌دحلان، بی‌جا، ۱۴۰۷ه.ش.

۷ـ الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السیدابوالعلی‌التقوی، الدراسات للطباعه و النشر، بیتا.

۸ـ کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدلوهاب، سیدمحسن عاملی‌امین، بی‌جا، بی‌تا.

۹ـ نقدی بر اندیشه‌ی وهابیان، سیدحسن موسوی‌قزوینی، ترجمه‌ی حسن طاری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ ه. ش.

۱۰ـ نگاهی به پندارهای وهابیت، محمدحسین کاشف الغطاء، ترجمه محمدحسین رحیمیان، دفتر نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ ه.ش.

۱۱ـ هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، دارالحقیقه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه.ش.

۱۲ـ وهابیها را اینگونه دیدم، عبدالله محمد، ترجمه‌ی میثم موسایی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ ه.ش.

پی نوشت ها:

-۱انعام،۱۵۳.

-۲نقدی بر اندیشه‌ی وهابیان، سیدحسن موسوی‌قزوینی، ص ۱۱.

-۳آیین وهابیت، جعفر سبحانی، ص ۲۵.

-۴تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۱۷.

-۵پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت الله دهقان، ص ۳۵.

-۶برگی از جنایات وهابی‌ها، سیدمرتضی رضوی، ص ۲۰.

-۷تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن‌قزوینی، ص۱۹ و همچنین« وهابیها را این‌گونه دیدم، عبدالله محمد، ص ۱۷.

-۸کشف الارتباب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سیدمحسن عاملی امین، ص ۱۷.

-۹فتنه الوهابیه، سیداحمد بن زینی دحلان، ص ۷.

-۱۰الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۲۳.

-۱۱تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۲۰.

-۱۲فاطر، ۱۳.

-۱۳جن،۱۸.

-۱۴بقره،۲۵۵.

-۱۵انعام،۵۹.

-۱۶ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۶۷.

-۱۷همان، ص ۶۲.

-۱۸پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۳۷.

-۱۹سعود بن عبدالعزیز چند سال مردم را از زیارت خانه‌ی خدا منع نمود. (الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السید ابوالعلی التقوی، ص ۲۰) (رک: نگاهی به پندارهای وهابیت، علامه محمدحسین کاشف الغطاء، ص ۱۲)

-۲۰هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، ص ۳۵.

-۲۱لآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۶.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

شبهه وهابیت در مورد نذر

شبهه وهابیت در مورد نذر

شبهه وهابیت در مورد نذر

شبهه وهابیت در مورد نذر و پاسخ آن ......

 

وهابیون نذر را برای غیر خدا حرام می دانند و آن را شبیه نذر برای بت ها می شمارند و می گویند این کار از غلو و بزرگ دانستن کسی که برای او نذر شده است، سرچشمه می گیرد.ابن تیمیه می گوید: علمای ما گفته اند که جایز نیست که برای قبر و یا کسانی که در کنار آن هستند چیزی را نذر کند؛ نه پولی و نه روغنی و نه شمعی و نه حیوانی و نه غیر آن؛ تمامی این ها نذر عملی خلاف شرع است؛ و در روایت صحیح آمده است: هرکس نذر کرده که خدا را اطاعت کند پس باید او را اطاعت کند و هرکس که نذر کرده خدا را عصیان کند، از او سرپیچی نکند. (مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج٢٧/ص٧٧ و رساله زیارة القبور ص ٢٧) و شهرستانی از وی نقل می کند که گفته است: «وقتی که خواسته از مردگان حتی اگر انبیا باشند به خاطر ترس از شرک حرام باشد، پس نذر برای قبور یا برای کسانی که در کنار آن ها هستند نیز نذر حرام و باطل است و شبیه نذر برای بت هاست؛ و هرکس که اعتقاد داشته باشد که نذر برای قبور فایده یا ثوابی دارد او گمراه و جاهل است.» (الملل والنحل: ٢٩١)

رد نظر وهابیت و پاسخ به آن

در منطق قرآن بزرگ ترین گناه و زشت ترین عمل شرک است. آیا می توان هر عملی را که مورد پسند ما نباشد شرک به حساب آورد؟ آیا اگر کسی برای قبور نذری کند عمل مشرکانه انجام داده است؟ برای پاسخ دقیق و منطقی ابتدا باید نذر را تعریف کرد وانگهی نسبت فوق را مورد ارزیابی قرار داد.

معنی نذر آن است که انسان خود را متعهد به پرداخت چیزی معین، در صورت تحقق هدف و برآورده شدن مقصود کند و بگوید: «برای خدا بر گردن من است که اگر چنین شد فلان کار را انجام دهم» و این همان نذر شرعی است.و به همین خاطر است که می بینیم تمام فقهای شیعه شرط تحقق نذر را استعمال کلمه (الله) در صیغه نذر می دانند. مرحوم صاحب جواهر در این زمینه می گوید: واجب است در صیغه نذر که سبب ملتزم شدن به آن می شود بگوید «برای خداست بر گردن من»؛ به این معنی که اگر برای غیرخدا مانند پیامبری یا فرشته مقربی نذر کند صحیح نمی باشد. (جواهرالکلام ج٣٥ ص١٧٢)

پس وقتی که می گوید: «برای فلان نذر کردم» در واقع مقصود خود را خلاصه کرده مجاز به کار برده است؛ زیرا معنی آن این است که: «برای خدا نذر کردم که کاری انجام دهم که ثوابش برای فلانی باشد) و بنابر این مراد از نذر برای اموات در واقع نذر برای خداوند است و اهدای ثواب آن به صاحب قبر؛ نه این که نذر برای صاحب قبر صورت گرفته باشد؛ و علت نذر در این موارد، هدیه دادن ثواب آن به پیغمبر یا ولی او یا نیکان است، و مقصود از آن تقرب به مرده به سبب نذر برای او نیست؛ بلکه مقصود تقرب به خداست؛ چگونه انسان قصد قربت به مرده ای را بکند یا این که می داند او از دنیا رفته و نمی تواند از این نذر سودی ببرد، نه می تواند غذای نذری را بخورد و نه می تواند از آن اگر پول باشد استفاده کند و نه اگر لباس باشد آن را بپوشد.

قرآن می فرماید: «انما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها والمولفه قلوبهم و فی الرقاب والغارمین و فی سبیل الله وابن السبیل» (توبه، ٦٨) روشن است که صدقه یک عمل عبادی است و بدون نیت اخلاص برای خداوند باطل است. اما خداوند می فرماید که صدقات مخصوص فقرا و مساکین است یعنی منفعت و مورد مصرف آن نیازمندان و درماندگان اند. در جای دیگر قرآن می فرماید: «فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا» (مریم، ٢٨). صدقه مانند نذر باید به نیت اخلاص و تقرب به خداوند انجام شود. اما اگر مورد مصرف و جهت انتفاع آن برای غیرخداوند باشد خللی بر آن وارد نمی کند.

مطابق حدیثی از سعدبن عباده نقل شده است که روزی او از رسول ا... صلی الله علیه وآله پرسش می کند که مادرش مرده است کدام صدقه فضیلت بیشتری دارد تا برای مادرش انجام دهد؟ پیامبر(ص) فرمود: آب، پس سعدبن عباده چاهی را حفر کرد و گفت این برای مادر سعد است. روشن است که در صدقه غایت و مقصد اصلی خداوند است، اما ثواب ناشی از صدقه را برای مادرش اختصاص داده است. و اگر این کار، شرک باشد، چطور، مطابق سفارش پیامبر اسلام است و صحابی گرانقدری مانند سعدبن عباده، آن را انجام داده است؟ صدقه و نذر هر دو عمل عبادی است؛ یعنی قصد قربت و تقرب به خداوند، از شرایط اصلی آن هاست. بنابراین اگر در قرآن، صدقه را برای فقرا و... اختصاص داده است، برای تعیین جهت انتفاع صدقه است و الا غایت و مقصد صدقه فقط خداوند متعال است. اگر در حدیث منقول از سعد بن عباده، حفر چاه به عنوان صدقه برای مادرش اختصاص داده شده است، صرفا جهت اهدای ثواب صدقه برای مادرش است. در نذر نیز همین وضعیت موجود است.به همین جهت «العزامی» در رد شبهه ابن تیمیه، گفته است: اگر کسی از واقعیت کار نذرکنندگان در کنار قبور، جویا شوند، می یابند که آنان از ذبح و نذرشان در کنار قبور انبیاء و اولیاء، جز پرداخت صدقه از طرف اموات و اهدای ثواب برای آنان، مقصد و هدفی دیگر ندارند و روشن است که اهل سنت، اجماع و اتفاق نظر دارند که صدقه دادن زندگان، برای مردگان فایده و نفعی دارد.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

وهابیگری در بالکان

وهابیگری در بالکان

وهابیگری در بالکان

کشف اردوگاه آموزش تروریستی در دهکده زبران نزدیک سیجنیکا در حدود ۳۰ کیلومتری نووی بازار تنش های موجود را تشدید کرد.

 

کشف اردوگاه آموزش تروریستی در دهکده زبران نزدیک سیجنیکا در حدود ۳۰ کیلومتری نووی بازار تنش های موجود را تشدید کرد. پلیس صربستان چهار مظنون را بازداشت نمود که ادعا می شد مقادیری سلاح، جیره غذایی و دیگر تجهیزات را در اختیار داشتند. دراگان جوسیچ وزیر کشور صربستان اعلام نمود که پلیس صربستان ،اقدامات وهابی ها شامل آزار واذیت جامعه مسلمانان ، جمع آوری سلاح و تاسیس اردوگاه های آ موزشی را به عنوان اقدامی تهاجمی علیه صربستان و تمامی شهروندان آن قلمداد می کند . یک ماه بعد پلیس صربستان در تلاش برای بازداشت متهمان اسماعیل پرنیجچ را به قتل رساند و صافت بکوویچ و سناد را موویچ را بازداشت کرد. این دو نفر مظنون به برپایی اردوگاه آموزشی و دسیسه چینی برای قتل رهبران منتخب جامعه اسلامی وسیاستمداران مسلمان میانه روی نووی بازار بودند. پلیس صربستان اعلام کرد زمانی که می خواست به اقامتگاه اسماعیل پرنتیچ نزدیک شود مورد حمله سگ های شکاری قرار گرفت، به سوی آنان تیر اندازی و نیز نارنجک پرتاب شد .

در نتیجه پلیس نیز تیراندازی نموده پرنتیچ را به قتل رسانده و راموویچ را مجروح ساخت. در پی این حوادث جنبش وهابیگری مورد توجه گسترده سیاستمداران صربستان ، رسانه ها و دیپلمات های خارجی قرار گرفت و در نتیجه حودث دیگری به وقوع نپیوسته است.

متعاقبا وهابیون فعالیت های خود را کمتر کرده اند ولی خطر آنان به طور کامل از بین نرفته است. با آن که اهداف واقعی آنان دقیقا مشخصی نیست ولی شاید ترور مفتی زاکورلیچ یکی از اهداف شان باشد زیرا وهابی ها وی را به ترک دین متهم ساخته اند. محاکمه پانزده وهابی مرتبط با حوادث سندژاک که در۱۴ ژانویه۲۰۰۸ آغاز شده است این ابهامات را روشن خواهد ساخت. متهم اصلی یعنی ننادرا موویچ ادعا کرد که اعلام جرم علیه آنان به خاطر نفرت از اسلام ومسلمانان صورت می گیرد و اینکه هواداران وهابی وی صرفا مسلمانانی معتقد به خداوند هستند . آماج حملات آنان بیشتر زاکوریچ و حامیان وی بودند تا غرب .

این محاکمات گستره اقدامات آنان را تا حدود زیادی مشخص خواهد نمود.

مونته نگرو و مقدونیه

مقامات مونته نگرو نیز به مسئله وهابیگری در بخش سندژاک خود توجه نموده اند. از اواخر دهه ۱۹۹۰ وهابی ها در شهرهای مسلمان نشین پلاف ، رواژجو و بیجلوپولجه ظهور کرده اند. پلیس و هیئت نظارت اتحادیه اروپا اعلام کرده اند که از حضور وهابیون آگاه بودند و فعالیت های آنان را به دقت تحت نظر داشته اند. با اینکه در مقایسه با نووی بازار اقدامات وهابی ها چندان مورد توجه عموم قرار نگرفته است ولی نارضایتی ها در میان جامعه مسلمانان و مقامات حاکم مونته نگرو وجود دارد. با این حال اوضاع مونته نگرو کاملا متفاوت از سندژاک صربستان است. حتی در تیره و تارترین روزهای اوایل دهه ۱۹۹۰ حمله علیه اقلیت مسلمان مونته نگرو کمتر از صربستان بود. در اوایل دهه ۱۹۹۰ حملاتی بر ضد مسلمانان مونته نگرو و نیز بازداشت و محاکمه رهبران حزب اقدام دموکراتیک مونته نگرو صورت گرفت ولی روابط مسلمانان و مقامات حاکم تا حدود زیادی با ثبات باقی ماند. در پی اختلاف میلو دژاک نوویک با میلوشوویچ و انشقاق در حزب حاکم دموکراتیک سوسیالیست وی تلاش کرد تا یک ائتلاف میلوشوویچ بنا نماید تا بتواند با رئیس جمهور صربستان مخالفت کند. جوامع مسلمان و آلبانیایی به جای منزوی شدن به عامل سیاسی مهمی تبدیل شده اند. مسلمانان با حمایت قاطع از حزب دموکرات سوسیالیست دژاک نوویچ توانستند به قدرت سیاسی در مونته نگرو دست یابند. هواداری آنان از دژاک نوویچ با پاداش ورود به دولت مونته نگرو مواجه شد. علاوه بر این اکثریت مسلمانان مونته نگرو از استقلال حمایت می کردند که در پی رفراندوم ۲۰۰۶ به آن دست یافتند. در نتیجه سازماندهی مجدد نظام سیاسی مونته نگرو در سال ۱۹۹۷ جامعه مسلمانان روابط خوبی با مقامات مونته نگرو بر قرار کردند. در این میان شماری از مسلمانان متعصب به وهابیگری روی آورند ولی نمایندگان و سران جامعه مسلمان مونته نگرو به سرعت اقدامات وهابیون را محکوم کردند. در پی کشف اردوگاه آموزشی وهابی ها در مارس ۲۰۰۷ رافت افندی فجزیچ ، رئیس جامعه اسلامی مونته نگرو به صراحت اعلام نمود آنانی که به اسلحه روی می آورند افرادی هستند که هیچ شناختی ازدین اسلام ندارند و جامعه مسلمانان به هیچ وجه از اهداف آنان پشتیبانی نخواهد کرد. علی رغم بایکوت وهابی ها توسط جامعه مسلمانان مونته نگرو روزنامه vijesti در آوریل ۲۰۰۷ گزارش داد که تعداد وهابی ها در شهر روژاجه بیشتر شده و حوادث نووی بازار بر مسلمانان مونته نگرو نیز تاثیر گذاشته است. در گزارش دفتر امنیت ملی مونته نگرو که در جولای ۲۰۰۷ به مجلس ارائه شد تعداد وهابی های مونته نگرو حدود ۱۰۰ نفر تخمین زده شده است و در حالی که تعداد آنها چندان زیاد به نظر نمی رسد ولی نیاز است تا مقامات مونته نگرو در قبال اوضاع بوسنی و هرزگوین هوشیار باشند چرا که در آنجا موافقت نامه هرگز دیتون نتوانسته جایگاه واقعی خود را پیدا کند و نفوذ تندروی اسلامی در حال گسترش است. همچنین گزارش شده است در حالی که وهابیون در مونته نگرو حضور دارند ولی تلاش آنان برای عضوگیری به واسطه اقدامات جامعه اسلامی محدود شده و جامعه اسلامی توانسته است وهابی ها را از آنجا دور ساخته و تا حدود زیادی منزوی نماید. با این حال دفتر امنیت ملی در دسامبر تائید نمود که آنان اجلاس افراط گرایان اسلامی در سندژاک مونته نگرو را که در آن افرادی از صربستان ،مونته نگرو و بوسنی و هرزگوین حضور دارند زیر نظر داشتند .

اوضاع در مقدونیه که جمعیت نسبتا زیاد مسلمانان و پیشینه ای از درگیری مسلحانه دارد تا حدودی مبهم است. از سال ۲۰۰۱ رسانه های مقدونی زبان گزارش می دهندکه تندروهای اسلامی در این کشور فعالند وحتی مدعی اند که ارتش ملی آلبانی( که نباید با نیروهای مسلح جمهوری آلبانی اشتباه شود) روابطی با اسامه بن لادن و مجاهدین برقرار نموده است. در دسامبر ۲۰۰۷ روزنامه مقدونیه ای vecer ترس را در بین اکثریت غیر مسلمانان بیشتر نمود زیرا تاکید کرد که سه گروه افراط گرای اسلامی طریقت، رز سرخ و وهابی ها در قلمرو مقدونیه فعالیت می نمایند و شماری از وهابیون که تحت نظر القاعده اداره می شوند در مقدونیه در حال آموزش هستند . ارزیابی تعداد تندروها در مقدونیه با توجه به منابع مختلف متفاوت است ولی حضور آنان تنش های موجود در جامعه مقدونیه را تشدید نموده است.

در نوامبر ۲۰۰۷ درگیری های مسلحانه ای مابین پلیس مقدونیه و مبارزان چریک آلبانیایی سابق در روستای برودک در نزدیکی تووتو رخ داد. رمضان تسیتی یکی از رهبران این گروه سابقا با جنبش وهابیت ارتباط داشت و ادعا می شد که در غرب مقدونیه، آلبانی، کوزوو، سندژاک و بوسنی فعالیت می نموده است.

رسانه های مقدونیه همچنین ادعا می کنند که شماری از وهابی ها در درگیری های مقدونیه در سال ۲۰۰۱ شرکت داشتند و این درگیری با امضای توافقنامه Ohrid به طور رسمی پایان یافت. رسانه های محلی در سال های اخیر در مورد اقدامات مستمر وهابیون به گمانه زنی پرداخته اند. گفته می شود که منطقه کامنوو لیپکوو و نواحی گستیوارو تتووو در سال ۲۰۰۵ میزبان گروههای سازمان یافته قوی و منظم وهابی بودند در حالی که در دیگر بخش های کشور نیز آ نان در حال ظهور بودند. وهابیون مقدونیه از حمایت شاخه نظامی خود معروف به محافظین اسلام برخوردار هستند.

مطمئنا از سال ۲۰۰۵ به بعد تنش در انجمن اسلامی مقدونیه افزایش یافته است و آن نیز به نوبه خوداز کشمکش مابین دو گروه اسلامی اسلام تندروی عرب گرا و صوفی گری سنتی تر سرمنشا می گیرد . مفتی های انجمن اسلامی به صورت به اصطلاح سکولار یا اسلام سنتی عمل می کنند. فرقه مفتی زنون بریشا تحت حمایت جنبش وهابیگری تلاش دارد تا موقعیت اسلام تندرو را تقویت نماید. از سوی دیگر گروهی از وهابیون اجلاس شورای مرکزی انجمن اسلامی مقدونیه را مختل ساختند و سپس تعدادی از ائمه جماعات آن را مضروب نمودند و در پی این وقایع تنش در میان مردم منطقه و وهابی ها بالا گرفت.

نتیجه گیری:

در حالی که سیاستگذاران بایستی شدیدا بر یافتن راه حل هایی برای مسائلی همچون بن بست سیاسی در بوسنی و وضعیت کوزوو تمرکز کنند ولی نباید پدیده وهابیگری در این منطقه را نیز نادیده بگیرند. جنبش وهابیت در سرتاسر منطقه مذکور از لحاظ عددی اندک است و تهدیدی فوری برای امنیت منطقه ایجاد نمی کند. در مورد این پدیده وضعیت این منطقه منحصر به فرد نیست زیرا گروه های وهابی در تمامی کشورهای اروپا حضور داشته و فعالیت می کنند. از این گذشته احتمال اینکه مسلمانان منطقه از ایدئولوژی و اهداف افراط گرایان اسلامی پشتیبانی کنند بسیار اندک است علاوه بر اینها فرهنگ وهابیگری در تعارض شدید با اشکال سنتی اسلام در بالکان قرار دارد.

با این وجود نفوذ فزاینده جنبش وهابیگری در طول ده سال گذشته را نمی توان و نباید نادیده گرفت گرچه وهابیون از نظر عددی در اقلیت قرار دارند خطر عینی و تهدید موهوم آنان اهمیت دارد.

به عنوان مثال در موازنه قومی شکننده سندژاک تصور وهابیت به خودی خود یک عامل بی ثبات کننده به شمار می آید. از نظر مقامات امنیتی صربستان و مونته نگرو وهابیگری یک خطر روشن و قریب الوقوع است واین تصور می تواند وهابیت را از یک مسئله صرفا سیاسی به یک موضوع امنیتی تبدیل کند. رشد مداوم وافزایش نفوذ آن (بویژه در میان جوانان) بایستی به دقت مورد بررسی قرار گیرد. ادعای وهابیون مبنی بر اینکه آنان با ناسیونالیسم، رباخواری ، ابتذال و مصرف الکل مخالفند و فقط حاکمیت الهی را قبول دارند برای جوانان مسلمانی که از فساد سیاستمداران کشورشان خسته شده اند پیامی جذاب و نیرومند محسوب می شود.

تهدید مهمتر نفوذی است که وهابیون می توانند در میان نسل های آینده به دست آورند. با به چالش کشیده شدن ذات میانه روی اسلام بالکان توسط تنگ نظری وهابیت روابط با ثبات بین مسلمانان مورد تهدید واقع شده است. وهابی ها ائمه جماعت میانه رو را فاسد دانسته و آنان را به خاطر ایجاد روایتی از اسلام که از دیدگاه وهابیون طبق تفسیر آنان از قرآن صحیح نمی باشد مقصر قلمداد می کنند. در نتیجه مشاجره مابین امامان جماعت میانه روی بوسنی، صربستان و مونته نگرو با وهابیون فعال در این کشورها افزایش یافته است به عنوان نمونه افرادی که در نووی بازار دستگیر شدند بیشتر در پی قتل ائمه جماعات میانه رو و سیاسیون محلی بودند تا اهداف غربی. این استراتژی محلی گرچه مستقیما تهدید را متوجه کل منطقه نمی سازد ولی جوامع اسلامی محلی را به خطر می اندازد. گرایش اصلی این جوامع میانه روی است و این میانه روی باید تا جایی که امکان دارد تحت حمایت قرار گیرد. رشد اقتصادی منطقه تا حدود زیادی میزان انسجام و ثبات اجتماعی را معین می نماید. در جایی که افراط گرایی دینی وجود دارد حتما در آنجا ناآرامی اجتماعی، فقدان فرصت های شغلی و معضلات مرتبط نیز مشاهده می شود.

بنابراین حمایت و نه منزوی نمودن اکثریت مسلمانان میانه روی منطقه بسیار اهمیت دارد. حتی تمامی گروه های وهابی نیز به عملگرایی سیاسی متعهد نیستند و طرفدار آموزه وهابیگری بودن به معنای شرکت در اقدامات بی ثبات کننده نمی باشد. بسیاری از اینها افرادی مذهبی بوده و مشارکت سیاسی چندانی ندارند. تعریف وهابی ها به عنوان تروریست در گزارش های رسانه های عمومی به احتمال زیاد احساس بدگمانی ایجاد نموده، این جنبش را زیرزمینی ساخته، اکثریت میانه رو را تضعیف کرده و فقط به افراط گرایان کمک می نماید. از سوی دیگر این گونه برداشت ، این استدلال صرب های بوسنی را تقویت می کند که مسلمانان بنیادگرایانی هستند که نمی توان در قدرت با آنان شریک شد یا این ادعای ملی گرایان صرب که مسلمانان سندژاک ستون پنجم بالقوه ای هستند و یا این ادعا که کوزوو می تواند به یک کشور بنیادگرای اسلامی تبدیل شود،تهدیداتی وجود دارد ولی تعریف روشن و تدوین استراتژی هایی برای مقابله با آنها می تواند کارساز باشد. با هوشمندی و نکته سنجی می توان نیروهای اهریمنی را تضعیف و ریشه کن نموده و از نیروهای میانه رو حمایت کرد. آرامش نسل های آینده بالکان به حصول این اهداف بستگی دارد .

کنت موریسون

ترجمه : یعقوب نعمتی وروجنی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:12 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

آشنایی اولیه با آراء و عقاید وهابیت

آشنایی اولیه با آراء و عقاید وهابیت

آشنایی اولیه با آراء و عقاید وهابیت

حافظ وهبه از نویسندگان معروف وهابی، آراء و عقاید وهابیت را در امور کلی زیر خلاصه نموده است:

 

حافظ وهبه از نویسندگان معروف وهابی، آراء و عقاید وهابیت را در امور کلی زیر خلاصه نموده است:

مبارزه و جنگ با بدعتها و منکرات، مخصوصاً چیزهایی که موجب شرک می باشد از قبیل زیارت ،توسل، تبرک به آثار اولیاء، نمازگزاردن نزدیک قبر و افروختن چراغ برای قبور و نوشتن برروی آنها، حال برای زیارت بنای قبور و تعمیر ساختمانهابرای قبور نذر و ذجه و گریه بر آنها، قسم به غیر خدا، استمداد و استشفاء از غیرخدا و شفاعت طلبیدن از آنان و...

 

 

عقاید وهابیت :

حافظ وهبه از نویسندگان معروف وهابی، آراء و عقاید وهابیت را در امور کلی زیر خلاصه نموده است:

۱) بازگشت به کتاب خدا و سنت پیغمبری و پیروی راه سلف صالح (صحابه پیامبر و تابعین) در فهمیدن آیات و احادیث و نرفتن به راه فلاسفه و متکلمان و صوفیه که همه آنها مخالف طریق سلف صالح است.

(از قبیل آیات و روایات مربوط به اعتقاد به رویت و اثبات جهت و جسم برای خدا و یا معصوم نبودن پیامبران قبل از بعثت و...). نقد این دسته افکار را می توان در کتاب "الوهابیة والتوحید" آقای کورانی ملاحظه نمود.

۲) مبارزه و جنگ با بدعتها و منکرات، مخصوصاً چیزهایی که موجب شرک می باشد از قبیل زیارت ،توسل، تبرک به آثار اولیاء، نمازگزاردن نزدیک قبر و افروختن چراغ برای قبور و نوشتن برروی آنها، حال برای زیارت بنای قبور و تعمیر ساختمانهابرای قبور نذر و ذجه و گریه بر آنها، قسم به غیر خدا، استمداد و استشفاء از غیرخدا و شفاعت طلبیدن از آنان و...

۳) مبالغه نکردن و غلو ننمودن درباره پیغمبر و اولیاء بویژه پس از مرگ و در نظر نگرفتن نیروهای و امداهای غیبی و فوِق العاده برای آنان و موثر نبودن و یا فقدان ارتباط ارواح آنان با این دنیا

آنچه در فوِق اشاره گردید خلاصه ای بود از افکار و عقاید وهابیت که با توجه به بنای نوشتار بر اختصار نگاشته شده و برای آشنایی بیشتر می توان به کتابهای "منهاج السنت"، "مجموعه الرسائل الکبری" "الفتادی الکبری"، "الجواب الباهر فی زوار المقابر" و "الرد علی الاختایی" از ابن تمیمه، کتابهای "التوحید" "المهدیة النسیه"، "خلاصة الکلام"، "کشف الشبهات عن خالق الارض و السموات" و رساله "اربع قواعد" از محمدبن عبدالوهاب، کتاب "تطهیر الاعتقاد" محمدبن علی شوکانی صنعانی و یا" ابن تمیمه حیاته و عصره و ارائه و فقه" از محمدابوزهره و بالاخره "حیات شیخ الاسلام ابن تمیمه" از محمدالبیطار مراجعه نمود.

 

 

نقد آراء و شبهات وهابیت

عمده افکار وهابیت در پشت دیوار دفاع از توحید و مبارزه با شرک و بدعت و بازگشت به سیره و گفتار سلف پنهان شده است به نحوی که خود را مدافع توحید دانسته و دیگران را مشرک می خواند. از این حیث قبل از پرداختن به خصوص شبهات مطرح شده، مناسب است مرز دقیق توحید و شرک مشخص گردیده و نیز تعریف و ملاک بدعت مشخص گردد. پرداختن به این دو مبحث پاسخ بسیاری از شبهات را به صورت مبنایی معلوم می گرداند بدون آن بسیاری از مباحث بی نتیجه باقی خواهد ماند.

 

 

نقد آرای وهابیت

۱) مرز توحید و شرک

وهابیت بدون ارائه تعریف دقیقی از عبارات، آنرا فی الجمله خضوع و تذلل فراوان در برابر موجود دیگر دانسته اند در حالیکه عبارات خضوع و تذللی است که جوشیده از اعتقادی خاص درباره معبود باشد خواه این معبود خدا باشد و خواه غیرخدا و انتساب شرک به مشرکان در قرآن به علت اعتقاد قلبی آنها به مقامات خاصی بوده که معبودها و خدایان کوچکی وجود دارند که بخشی از افعال الهی به آنها تفویض شده و در ربوبیت تصرف می کردند. آنها علاوه بر شفاعت فکر می کردند عزت و ذلت و پیروزی و شکست و شفاعت و مغفرت آنها به دست بتهاست. بدیهی است در اعتقاد به جواز و مشروعیت برخی افعال نظیر شفاعت و توسل خواهی، زیارت و... هیچکدام از ذهنیت های فوِق وجود ندارند. به نظر شیعه مقدمات عبادت دو امر است، خضوع و تذلل فراوان و احساس اینکه او رب، مدبر کارگردان هستی به صورت کلی یاجزئی است. لذا هر گونه خضوع و فروتنی را نمی توان پذیرفت مادام که همراه امر ملائک به سجده بر آدم، سجده فرزندان یعقوب در برابر یوسف و...

بنابراین پذیرفتن مرز توحید و شرک با ملاک هر گونه تعلق و وابستگی به غیرخدا یا هر گونه تضرع و فروتنی شدید به غیرخدا ناصواب می باشد. هم چنین باید گفت هر گونه انتساب و وابستگی به غیرخدا نمی تواند نادرست باشد و با دو قید است که این انتساب یا اشکال می گردد یکی اینکه انتساب بالاصالة (با قدرت ذاتی) و دیگر باشد و دیگر اینکه انتساب بالاستقلال (بدون اذن گرفتن از دیگری) گردد.

بعضاً فروتنی و تذلل در برابر غیرخدا که در قرآن کریم مشروع دانسته شده است (از قبیل امر به ملائکه برای سجده بر آدم و...) را موجه و مدلل به علت فرمان خدا می دانند غافل از اینکه خداوند به عملی که واقعاً شرک است فرمان نمی دهد "ان الله لایامر بالفحشاء و اتقولون علی الله مالاتعلمون" و امر به شی ء نمی تواند ماهیت شی ء را دگرگون سازد.

ناگفته نماند که وهابیون توحید را به دو شاخه تقسیم می کنند توحید الوهی و توحید ربوبی، توحید ربوبی را همان توحید در خالقیت و توحید الوهی را همان توحید در عبادت می دانند و عنوان می کنند که مشرکین توحید ربوبی داشتند ولی توحید الوهی نداشتند یعنی اینکه در عبادت مشرک بودند. لازم است توضیح داده شود که توحید الوهی به معنای عبودی نیست، اله یعنی الوجود الاعلی و المطلق الذی من شوونه ان یکون معبودا، معبودیت لازمه الوهیت است نه مساوی با آن و تفسیر اله به معبود تفسیر شی به لازمه آن است نه تفسیر شی به نفس. از سوی دیگر رب نیز به معنای خالق نیست بلکه به معنای مدبر است و مشرکانی که ماه و ستاره را مدبر می دانستند نمی توانستند توحید ربوبی داشته باشند بلکه مشرکین در خالقیت موحد بودند ولی نه در توحید الوهی داشتند و نه ربوبی.

۲) تعریف و ملاک بدعت

دانشمند بزرگ شیعه سیدمحسن امین عاملی در تعریف بدعت می گوید "البدعة ادخال مالیس فی الدین فی الدین" بدعت عبارت است از داخل گرداندن چیزی که جزو دین نیست. همچون مباح کردن حرام و حرام کردن مباح، واجب گرداندن غیر واجب، مستحب شمردن غیرمستحب. به عبارت دیگر تصرف در قانون الهی خواه به صورت افزایش باشد و خواه کاهش بدعت نامیده شده و بدعت گزار از توحید و تشریع روی گردان است.

عناصر و ملاکهای بدعت نامیده شدن یک عمل عبارتنداز:

۱) تصرف در دین. بنابراین اگر نوآوری به دین منتسب نشود بدعت نخواهد بود و فرقی نمی کند که نوآوری مزبور جایز باشد (مثل فوتبال) و یا حرام باشد (مثل آمیزش و اختلاط زن و مرد اجنبی).

۲) فقدان دلیل خاص یا عام شرعی. اعمال شرعی، مشروعیت خود را از دلیل خاص و یا از دلیل عام شرعی می گیرند، برخی از این ادله عام عبارتند از: قاعده نفی سبیل، حرمت اکل باطل، قاعده نفی حرج، نفی اضرار. بنابراین مسائلی از قبیل بزرگداشت موالید و وفیات پیامبر از ادله کلی و عام وجوب رعایت اموات اهل بیت و احترام خاندان و ی و تعظیم شعائر الهی قابل استفاده می باشند و لذا ادعای بدعت بودن پذیرفته نیست و گرنه برخورداری از تجهیزات و سلاح های جدید نظامی از قاعده کلی واعدوالهم مااستطعتم من قوة قابل بهره برداری نبوده و بدعت به شمار می رود.

۳) قصد رواج در میان مردم. اندیشه تصرف مادامی که جنبه عملی به خود نگیرد اگر چه حرام می باشد ولی بدعت به شمارنمی رود.

با توجه مطالب فوِق بدعت در بسیاری از موارد که وهابیان ادعا می کنند جاری نمی شود از جمله الف: اموری که در راستای تحول و تکامل زندگی دنیوی و اجتماعی و معیشتی است از قبیل دستاوردهای صنعتی و دنیای مدرن.

ب) آداب و رسوم و عرفیات خاص جوامع مختلف که با توجه به فرهنگهای مختلف گونه های بسیاری دارد قابل ذکر است که اهل سنت بدعت را به دو بخش بدعت حسن و بدعت تقسیم می کنند. این تقسیم که مبنای تعریف مشخص ندارد به خلیفه دوم برمی گردد که اقامه نمازهای مستحب شبهای رمضان به جماعت را نعم البدعة خواند

 

 

نقد شبهات وهابیت

۱) تعمیر قبوراولیاء

الف) نخستین بار ابن تمیمه و شاگردش ابن القیم بر تحریم ساختن بناء و لزوم ویرانی آن فتوی دادند. "یحب هوم المشاهد التی نبیت القبور علی القبور ولا یجوز ابقاءهابعدالقدرة علی هدمهاو ابطالها یوماً واحداً" وباهمین طرز تفکر وهابیان در هشتم شوال ۱۳۴۴ ه ِ (۸۰ سال قبل) قبور ائمه بقیع و صحابه را ویران کردند.

ب) قرآن در این خصوص: حکم خاص ندارد ولی از برخی از کلیات می توان حکم موضوع را استفاده نمود. به عنوان مثال از آنجا که در قرآن تعظیم شعائر از تقوای قلوب دانسته شده (ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب) و در جایی دیگر صفاو مروه یا شتر تعیین شده برای ذبح از شعائر قلمداد می شوند (والبدان جعلناها لکم من شعائرالله) در حالی که یک شتر می تواند از شعائر گردد چگونه پیامبران و بزرگان و شهدا از شعائر نباشند و استحقاِق تعظیم و احترام نداشته باشند؟

ج) قرآن تعمیر قبر و ساختن مسجد در کنار قبر اصحاب کهف را بدون نقد و اعتراض ذکر می کند.

د) نقطه ای از بلاد اسلامی نیست که در آنجا قبر و مشهدی نباشد و لذا تعمیر قبور در فرهنگ اسلامی و سیره مسلمانان کاملا جاری و ساری بوده است.

هـ) حتی قبر پیامبر و قبور شیخین که به خاطر تبرک در کنار آن حضرت دفن شده اند همواره تعمیر و تجدید شده است. در این زمینه می توان مشروح تاریخ ادوار قبر پیامبر را در کتاب دفاء الوفاءسمهودی (۳۸۳ ۳۹۰) یا کتابهای تاریخ مدینه مطالعه نمود.

و) استناد به حدیث ابی الهیاج:

ابی الهیاج روایت می کند که حضرت علی بن ابیطالب به وی فرمود: الا ابعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله صلی الله علیه آله ان لاتدع تمثال الاطمته و لاقبرا مشرفاً الاسوتیه از نظر شکل ۱ در تمام صحاح شش گانه از ابی الهیاج فقط همین یک حدیث نقل شده و وی اهل حدیث نبوده است.

۲) بر دیگر راویان این حدیث از جمله ، شفیان ثوری، ابی اسدی خدشه وارد شده است.

از نظر دلالت ۱ احدی از علماء، طبق آن فتوا نداده است و بلکه اتفاِق علماء بلندی به مقدار یک وجب را از سنت دانسته اند. ۲ مقصود از روایت صاف کردن سطح قبر است در برابر تسنیم (مثل سنام و کوهان شتر، کوژ ساختن قبر). ائمه مذاهب اربعه جز شافعی که به تسویه قبر فتوا داده است،به تسنیم آن فتوا داده اند که در این صورت این حدیث مؤید فتوای علمای شیعه را تسویه سطح قبر دارد.مؤید این مطلب آنکه عنوان باب این حدیث "الامر بتسویة القبر" آمده است نه "الامر بتخریب القبر و هدمها"

۳) نووی شارح صحیح مسلم در ذیل حدیث می گوید"ان السنة ان القبر لا یرفع عن الارض رفعاً کثیراً و لا یسنم بل یرفع نحو بشر و یسطح". ابن حجر در شرح صحیح بخاری نیز همین قول را آورده است.

۴) استدلال با حدیث جابر

"نهی رسول الله ان یحصص القبر و ان یقعد علیه و ان یبنی علیه" یا "نهی رسول الله ان یکتب علی القبر شیء" .با فرض قبول اشکالات سندی و اضطرابات متن، به اتفاقِ علماء مذاهب اسلامی برکراهت دلالت دارد و نباید فراموش کرد که قبر پیامبر در تاریخ همواره دارای بنابوده است.

۲) مسجدسازی در کنار قبور صالحان

الف) به اتفاِق مفسران پیشنهاد ساختن مسجد بر قبر اصحاب کهف مربوط به موحدان و خداپرستان بوده است (تفاسیر کشاف، حلابین، المیزان، مجمع و...). خالی بودن آیات قرآن و نیز مفسران و مورخان از هر گونه نقد و اعتراض در این خصوص نشان دهنده نوعی تقریر می باشد.

ب) دلیل وهابیت در این خصوص احادیثی است از قبیل "لعن الله الیمود و النصاری اتخذوا قبورانبیاءهم مسجداً، قالت (عایشه) و لولا ذلک لابرزوا قبره غیر انی اخشی ان یتخذ مسجداً" و در جایی دیگر "ان اولئک اذاکان فیهم الرجال الصالح فمات بنوا علی قبره مسجدا و صورا فیه تلک الصور اولئک شرار الخلق عندالله یوم القیامة" ویا"الهم لاتجعل قبری وثناً یعبد( مسنداحمد ۳/۲۴۸).

ج) احادیث با ملاحضه قبل و بعد عبارات آن نشان می دهد که با قبر و تصویر روی آن به سان بت رفتار کرده و یا آنرا قبله خود قرار می دادند.

د) بسیاری از شارحان صحیح مسلم و بخاری اینگونه تفسیر کرده اند که اقوام گذشته صورت های صالحان خود را روی قبر نصب یا حک می کردند و در کنار قبر خدا را می پرستیدند اما به مرور زمان به جای پرستش خدا در کنار این قبور خودِ این صورتها پرستیده می شد.

هـ) مورد حدیث در خصوص ساختن مسجد برروی قبر است در حالیکه در مشاهده مشرفه محدوده حرم و محدوده مسجد از هم جداست مسجدی وجود دارد برای عبادت و پرستش خداوند و حرمی وجود دارد برای خواندن زیارت و توسل.

و) مسجدسازی در کنار و یا برروی قبور صلحاء در جای جای کشورهای اسلامی رایج بوده و نیز در صدور اسلام نیز متعارف بوده است مثل مسجد روی قبر حمزه، یا مسجد روی قبر فاطمه بنت اسد.

ی) اگر مسجدسازی کنار قبور نامشروع بود چرا مسلمانان مسجد نبوی را توسعه دادند و قبر پیامبر را در وسط مسجد قرار دادند؟

۳) زیارت قبور مومنان

الف) وهابیان اصل زیارت را ممنوع و حرام نمی دانند بلکه سفر برای زیارت را نامشروع می دانند، اگر چه در عمل از آن نهی می کنند و آنرا مکروه می شمرند.

قرآن قیام و وقوف بر قبر و طلب رحمت را فقط برای منافق و مشرک ممنوع می داند (و لاتصل علی احد منهم مات ولاتقهم علی قبره)

ب) اصل زیارت مورد سفارش پیامبر اکرم (ص) بوده (زوروالقبور فانها تذکر الاخرة) و خود حضرت نیز به زیارت قبور می رفت و به قبور سلام می داد. هم چنین پیامبر به زیارت قبر مادر گرامیشان می رفتند و می گریستند (زارالنبی قبرامه فبکی و من حوله)، استاذنت ربی فی ان ازور قبرها فاذن لی فزور والقبور فانها تذکر کم الموت) .

ج) از برخی احادیث استفاده می شود که پیامبر برای مدتی زیارت قبور را که عمدتاً قبور مشرکان و بت پرستان بوده اند به ملاحظات تربیتی، نهی کرده بودند ولی این امر موقت بوده و سپس مردم به این امر تشویق می شدند ( کنت نهیتکمع زیارة القبور قرورها فانها تزهد فی الدنیا و تذکر فی الاخرة) .

د) زیارت قبور آثار فراوان تربیتی و اخلاقی به همراه دارد.

هـ) حضور برتربت عزیزان از رسوم عام و فراگیر بوده، به نحوی ریشه در فطرت انسانها دارد که به حکم عاطفی و روحی مردگان خود را از یاد نمی برند. براستی چگونه می توان مادر مومنی را از زیارت قبر فرزند رشیدش محروم کرد که شاید تنها طریق تخلیه و تسلی بخشی وی همین زیارت باشد؟

۴) زنان و زیارت قبور

الف) استناد مخالفان به احادیثی همچون "لعن رسول الله زواّرات القبور" می باشد.

ب) ترندی حدیث را منسوخ دانسته می گوید حدیث مربوط به دوران پیش از تجویز زیارات قبور بوده و وقتی پیامبر زیارت را تجویز کرد مرد و زن در آن یکسان هستند.

ج) در برخی روایات مقصود از این زنان را کسانی دانسته است که برای تماشای جنازه بیرون می آیند و ارتباط و مسئولیتی در مورد با میت ندارند. حداقل مطلب اینکه کسانی که بسیار به زیارت می آیند و این بیرون آمدن موجب مفسده و یا تضییع حقی می شود مورد نظر می باشند.

د) بسیاری از علماء نهی را کراهتی می دانند.

هـ) حضرت زهرا سلام الله علیه هر جمعه به زیارت قبر عموی خود می رفت، نماز می خواند و گریه می کرد.

و) در برخی روایات پیامبر به عایشه نحوه زیارت قبور را تعلیم داد و عایشه نیز به زیارت قبور می رفت .

ی) فواید و مصالح زیارت قبور، برای زنان نیز باقی است.

۵) زیارت قبر پیامبر اکرم

الف) کتاب "شفاءالسقام فی زیارة خیرالانام" از تقی الدین مشبکی شافعی (۷۵۶ ه ِ) از بهترین کتاب های نویسندگان اهل سنت در رد فتوای ابن تمیمه پیرامون تحریم زیارت قبر پیامبر است.

ب) از دیگر کتابهای معتبر که در این زمینه از میان علمای اهل سنت برآمده است می توان به الوفاءفی فضائل المصطفی اثر ابن جوزی (۵۹۷ ه ِ)، مصباح الظلام فی المستغیثین بخیرالانام اثر محمدبن نعمان مالکی (۶۷۳ ه ِ)، وفاء الوفاء اثر نورالدین سهمودی، المواهب الدنیه اثر ابوالعباس قسطلانی و صلح الاخوان خالدی بغدادی، الجواهر المنظم فی زیارة القبر المکرم اثر ابن حجرهتیمی شافعی (۹۳۷ ه ِ) و از نویسندگان معاصر می توان به کتاب التوسل و الزیارة فی الشریعة الاسلامیة از محمدنقّی از علمای الازهر نام برد.

ج) علامه امینی (ره) حدیث "من زار قبری و جبت له الجنة" را از ۴۱ طریق از کتابهایی از قبیل دار قطنی درالسنن و ابوبکر بیهقی در سنن، سیوطی در الجامع الکبیر و حدیث من جاءنی زائراً لاتحمله حاجة الازیارتی کان حقاً علیّ ان اکون له شفیعا یوم القیامة را از ۱۶ طریق از کتابهایی از قبیل غزالی در احیاء علوم، طبرانی در معجم الکبیر و... و ۲۰ حدیث دیگر از دهها طریق را در الغدیر آورده است.

د) علامه امینی کلمات ۴۰ تن از علماء و بزرگان اهل سنت را مبنی بر استجاب و سنت بودن زیارت پیامبر به همراه نه زیارتنامه مختلف جهت زیارت پیامبر از کتابهای اهل سنت ذکر کرده است.

ذ) و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا لله تواباً رحیماً(نساء/۶۴) از آراء مفسرین و نیز سیره مسلمانان انحصار آیه در زمان حضور حضرت فهمیده نمی شود.

ر) حدیث شکایت پیامبر به بلال در عالم رؤیا مبنی بر اینکه چرا بلال به زیارت حضرت نمی رود، (ما هذه الجفة یا بلال امالک ان تزرنی یا بلال...فاتی قبرالنبی فجعل یبکی عنده فاقبل الحسن و الحسین رضی الله عنهما فجعل و یقبلهما.

ز) علامه امینی ۵۰ نفر از بزرگان را در سرتاسر کشورهای اسلامی که قبرشان مزار مؤمنان است را ذکر می کند فضلا عن قبر پیامبر اکرم(ص).

ن) در کتابهای متعددی بابی تحت عنوان ادب زیارت پیامبر اکرم وجود دارد از جمله در کتاب حق التوسل فی اداب زیارة افضل الرسل، اثر جمال الدین عبدالله الفاکهی الملکی، ۴۹ ادب زیارت ذکر شده است .

هـ) از جمله احادیث این باب می توان به "من حج البیت ولم یزرنی جفانی، من زارنی بعد موتی فکانما زارنی فی حیاتی ومن زار قبری کنت له شفیعا" اشاره نمود.

ی) مسلمانان از قرن اول تا به امروز همواره به زیارت محبوب خود شتافته اند و هرگز کسی نگاه مشرکانه و بت پرستانه به آن نداشته است.

۶) تحریم سفر برای زیارت قبور

الف) وهابی ها معتقدند تسنن زیارة النبی الا انه لایشد الرحل الا الزیارة المسجد والصلاة فیه.

ب) حدیث تشد الرحال مستند اعتقاد وهابی هااست. لاتشد الرحال الا الی ثلاثة مساجد، مسجدی هذا، مسجدالحرام و مسجدالاقصی . اگر تقدیر و معنی جمله این باشد که برای هیچ مسجدی غیر از ۳ مسجد مذکور شد و حال نشود، بدین منظور می گردد که برای اقامه نماز ضرورتی ندارد رنج سفر تحمل گردد جز برای سه مسجد مذکور. که این در صورت تعارض و تنافری با سفرهای زیارتی ندارد چون سفر برای مسجد نشده است مضاف بر اینکه با مضمون برخی از احادیث تعارض دارد از جمله اینکه پیامبر روزهای شنبه به مسجد قبا می آمدند و نماز می گزاردند (ان النبی کان یاتی مسجد قبا سبت ماشیا وراکبا و ان ابن عمرکان یفعل کذلک). و در صورتی که تقدیر و معنی آنرا این بدانیم که برای هیچ مکانی غیر از این ۳ مسجد شد و حال نشود، مضایقی بی توجیه می بابد چرا که با آن تمام سفرهای معنوی منتفی خواهد شد مثل شد و حال برای مشعر، عرفات، منی، مسافرت برای تحصیل علم، جهاد در راه خدا، صله رحم، زیارت والدین در حالیکه بسیاری از این سفرها مندوب اند.

۷) برگزاری نماز و دعا نزد قبور اولیاء و احترام به قبور آنان

الف) ابن تمیمه می گوید: " لم یذکر احد من ائمة السلف ان الصلاة عند القبور فی مشاهدها مستحبه ولاان الصلاة و الدعاء هناک افضل بل اتفقوا کلهم علی ان الصلاة فی المساجد و البیوت افضل منها عند قبور الاولیاء و الصالحین "که به مرور از مرجوحیت به ممنوعیت و سپس به شرک توسعه یافت.

ب) نمازگزاردن به نحوی که صاحب قبر را قبله و یا مورد پرستش قرار دهد شرک است در حالیکه انگیزه مسلمانان تبرک به مکانی است که محبوب خدا در آنجا به خاک سپرده شده است.

ج) حضرت زهرا به حکم احادیث صحیح هر جمعه به زیارت قبر عموی خود می رفت و در آنجا نماز می گزارد.

د) قیام حضرت ابراهیم به آنجا شرافتی می دهد که مصلی می گردد و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی (بقره/ ۱۲۵)

ر) مدفن و مشاهد اولیا در قرآن مسجد می شود لنتخذن علیهم مسجدا (کهف/ ۲۱)

ز) هاجر و اسماعیل به خاطر صبر و تحمل سختی در راه خدا، محل گامهای آنها جایگاه عبادت می شود (صفاو مروه)

س) پیامبر در قضیه معراج در مکان هایی هم چون طیبه، طور سینا، بیت الحم نماز می گزارد.

ش) قبور پیشوایان گواه اصالت تاریخی اسلام و بخشی از هدایت و تمدن و فرهنگ اسلامی است.

ص) باید از اینکه جوان امروز مسیحی که به علت نداشتن اثری ملموس از حضرت مسیح، مادر وی و حوارییون دچار شک و تردید گشته است درس عبرت بگیریم.

ض) در همه اقوام و ملل زنده نگهداشتن نام و یاد شخصیت های ملی و مذهبی، ارزشمند و مرسوم است.

ک) بررسی کتب تاریخی و سفرنامه ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمین وحی و دیگر ممالک اسلامی بوده، باتوجه و احترام مردم به این مقابر را در همه دوره ها حکایت می کند.

ل) وقتی بنی اسرائیل صندوقی را که مواریث خاندان موسی و هارون بوده است را تا مدتها بعد حفظ و حفاظت می کردند و قرآن آن را مایه آرامش و تقویت روحی و روانی می داند چگونه ما مسلمانها به ذخایر و مواریث انسانی خود می توانیم بی توجه باشیم؟

 

 

نقد آراء و شبهات

۸) تبرک و استشفاء به آثار اولیا

الف) وهابیان هر گونه تبرک به آثار اولیاء را شرک می دانند.

ب) تبرک به پیراهن یوسف چشم نابینا یعقوب را شفا بخشید اذهبوا بقمیصی هذا فلقوه علی وجه ابی یات بصیرا (یوسف/ ۹۲) فلما ان جاء البشیر القاه علی وجه فارتد بصیرا(یوسف/ ۹۶).

ج) بخاری در نقل سرگذشت صلح حدیبیه: هر گاه پیامبر وضو می گرفت یاران او برای ربودن قطرات آب وضوی آن حضرت بر یکدیگر سبقت می گرفتند.

د) تبرک به زره، عصا، شمشیر، ظروف، مهر، انگشتر، مو و کفن پیامبر در کتاب جهاد بخاری و تبرک به آب وضو و موی تراشیده حضرت در باب صفات پیامبر صحیح بخاری.

مناسب است در این زمینه به کتاب تبرک الصحابه باثارالرسول نوشته علامه محمدبن طاهرمکی و نیز التبرک نوشته آیة الله علی احمدی میانجی مراجعه نمود.

هـ) حضرت زهرا سلام الله علیها پس از دفن پدر کنار قبر ایستاد و خاک قبر را بر سر خود ریخت و گریست و سرود:

ماذا علی شم تربة احمدا***ان لا یشم مدی الزمان غوایا

صبت علی مصائب لو انها***صبت علی الایام صرن لیالیا

و) قرآن تبرک صندوِق حمل خاندان موسی و هارون را مایه آرامش و پیروزی می داند "وقال لهم نبیهم ان آیة ملک ان یاتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم و بقیة مما ترک ال موسی و ال هارون تحمله المئکه (بقره/ ۲۱۸).

ز) عبدالله پسر احمدبن حنبلی از پدر پرسید حکم کسی که دست بر منبر رسول خدا می زند و تبرک می جوید و می بوسد چیست. احمد گفت اشکالی ندارد.

ح) شفاعت و تبرک به از فاعلی که در عین بندگی خدا، در فعل خود متکی به قدرت برتر باشد شرک نیست.

ط) اهتمام و اصرار صحابه بر بوسه بر کودکانشان توسط پیامبر.

ی) ابوایوب انصاری از قبر پیامبر تبرک نمود آنرا بوسید و موجب اعتراض مردان بن حکم شد. ابوایوب در پاسخ گفت که من به سوی سنگ نیامده ام بلکه من آهنگ و قصد خود پیامبر را نموده ام و این سنگ بهانه است.

۹) نذر برای اهل قبور

الف) عبدالله قمیصی از نویسندگان معاصر وهابی در کتاب الصراع بین الاسلام و الوثینه در رد کشف الارتیاب علامه سیدمحسن امین می نویسد: شیعیان به خاطر اعتقاد به الوهیت علی و فرزندانشان قبرهای آنان را آباد می کنند و نذر و قربانی تقدیم آنها می کنند، حکم نذرها و قربانیها همان حکم ذبیحه های بت پرستان برای بت هایشان می باشد.

ب) مولف سنی صلح الاخوان که در نقد وهابیت آنرا نگاشته است می گوید: ان المسألة تدور مدار نیات الناذرین و انما الاعمال بالنیات فان کان قصد الناذر المیت و التقرب الیه بذلک لم یجز قولا واحداً وان کان قصده وجه الله تعالی و انتفاع الاحیاء بوجه من الوجوه وثوابه لذلک المنذور له المیت فیجب الوفاء بالنذر

ج) در احادیثی که نهی از نذر و ذبح شده است، وجود بت در گذشته یا حال و یا وقوع آن برای اعیاد جاهلی مطرح شده است.

۱۰) ندای اولیاء

الف) نداء و دعا اولیاء خلاف آیات و روایات محکم می باشد از قبیل "و ان المساجد لله فلا تدعو مع الله احدا"(جن۱۸/)یا "ان الذین تدعون من دون الله عباداً امثالکم" (اعراف۱۹۴/)

ب) هر ندا و دعائی به غیر خدا، عبادت و پرستش نیست. "قال رب انی دعوت قومی لیلا و نهاراً"(نوح/۵)

ج) مقصود از دعا در آیات مورد استناد، مطلق خواندن و نداء نیست و بلکه دعوت خاصی است که با لفظ و قصد پرستش همراه باشد.به عنوان مثال "فما اغنت عنهم الهتهم التی یدعون من دون الله من شیء"(هود/۱۰۱) که در آن دعوت بت پرستان با تعبیراتی همراه است که اطلاِق پرستش بر آن صحیح است و ربطی به ندای اولیاء از سوی مسلمانان ندارد.

د)دعوت و ندای مورد بحث، درخواست و خواندن بنده ای از بنده ای دیگر است که نه او را رب می داند و نه مالک و متصرف تام الاختیار، بلکه او را بنده عزیز و گرامی خدا می شناسد که او را به مقام رسالت و امامت برگزیده و وعده داده است که دعای او را بپذیرد.(و لو انهم اذ ظلموا انفسهم...نساء/۶۴)

۱۱) شفاعت

الف) وهابیان معتقدند شفاعت از سوی افراد مأذون من عندالله پذیرفته می شود اما نمی توان از خود آنها خواست بلکه باید از خدا خواست تا خدا شفاعت وی را به انسان عطا کند یا او را شافع انسان قرار دهد.ابن تمیمه می گوید:"اللهم شفع نبینامحمداً فینا یوم القیامة او اللهم شفّع فینا عبادک الصالحین او ملائکتک او نحو ذلک مما یطلب من الله لا اشکال فیه فلا یقال یا رسول الله او یا ولی الله اسألک الشفاعة او غیرها مما لایقدر علیه الا الله فاذا طلبت فی ایام البرزخ کان من اقسام الشرک"

ب) درخواست شفاعت به نحوی درخواست دعا است و دعا از افراد شایسته امری پسندیده است "یا وجیهاًعندالله اشفع لنا عندالله" و لذا در صحیح بخاری نیز این کلمه به معنای دعا به کار رفته است از قبیل باب اذا استشفعوا الی الامام لیستسقی لهم لم یردهم یا باب اذا استشفع المشرکون بالمسلمین عندالقحط.نیشابوری در تفسیر خود در ذیل آیه "مومن شفیع شفاعة حسنة یکن له نصیب منها و من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها" (نسا/ء۸۵) می گوید شفاعت به درگاه خداوند همان دعا کردن برای شخص مومن می باشد.

ج) طلب دعا از مومن نه در حیات وی شرک است (ولوانهم اذظلمواالقسم...نساء/ ۶۴) ونه درخواست شفاعت آخرت پیامبر در زمان حیات همانگونه که ترندی در صحیح خود از انس بن مالک روایت می کند:" سألت النبی ان یشفع لی یوم القیامة فقال انا فاعل قلت فاین اطلبک قال علی الصراط" ونه شفاعت وطلب دعا از ارواح انبیاء و اولیاء شرک آمیز می باشد چرا که ارتباط ارواح پس از مرگ با دنیا قطع نگردیده و امکان آن موجود است. شاهدآنکه ابن عباس می گوید: حضرت امیر پس از تفسیل پیامبر می فرماید: بابی انت و امی اذکرنا عند ربک و جعلنا من ربک یا ابوبکر پس از وفات پیامبر پارچه از صورت آن حضرت کنار می زند و می گوید بابی انت و امی طلبت حیا و صیتا واذکرنا عند ربک

د) صرف اینکه شفاعت فعل خداست و انتساب آن به غیرخدا موجب شرک می شود دلیل محکمی نیست چراکه انتساب افعال و اعمالی از این دست به غیرخدا در خود قرآن وجود دارد افعالی از قبیل اماته، احیاء، توفی، اعانه و...

ذ) روشن است که شفاعت در آخرت به دست خداست منتهی رحمت و مغفرت از مجرای بندگان کمال یافته جاری می شود که به فرمان و اذن خداوند، گناهکاران از مجرای متعدد به رحمت ایزدی مرتبط می شوند.

ر) اگر از پیامبر در زمان حیاتش می توان طلب شفاعت نمود و موجب شرک نمی شود، بعد از وفاتش نیز نمی تواند موجب شرک گردد چون اصل عمل تفاوتی نیافته است.

ز) زرقانی در المواهب می گوید: اگر کسی بگوید اللهم انی استشفع الیک بنبیک یا نبی الرحمة اشفع لی عند ربک استجیب له.

و) این چنین نیست که اولیاء درباره هر کس و بدون دلیل شفاعت نکنند بلکه آنرا به کسی متوجه می سازند که رابطه ایمانی او قطع نشده و به واسطه برخی کارهای خوب استحقاِ تعلق چنین دعایی و تبدیل شدن به یک انسان پاک را می یابد.

ی) برای توضیح بیشتر می توان به کتاب شفاعت در قلمرو عقل و قرآن و حدیث مراجعه نمود.

۱۲) اعتقاد به سلطه غیبی و قدرتهای فوِق العاده اولیاء

الف) اولیاء در برخورداری از قدرت های خارِق العاده، بالاصاله و بالاستقلال قادر نمی باشند.

ب) سلطه غیبی و تصرف حضرت مسیح در قرآن (و تبری الاکمه و الابرص باذنی واذتخرج الموتی باذنی) مائده /۱۱۰.

ج) قدرت نمائی یاران سلیمان قال الذی علم من الکتاب انا اتیک به قبل یرتد الیک طرفک نمل/ ۳۹

د) تصرف سلیمان، و سلیمان الریح عاصفة تجری بامره الی الارض التی بارکنا فیها انبیاء/ ۸۱

هـ) سلطه غیبی موسی، اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتاعشرة عینا بقره/ ۶۰

و) قرآن در جای جای خود برخی افعال را به غیر خدا منتسب کرده است مثل ارزاِ (فارز قدهم منه)، خلق کردن (انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر...)ابراء اکمه و ابراص، احیاء موتی، اعتاء(و مانقموا منهم الا ان اعتاهم الله و رسوله) یا شفای مریض و... همه این شواهد نشان می دهد که نسبت دادن افعال الهی به غیر خدا نمی تواند شرک باشد مگر اینکه انجام این امور را بالصالة یا بالاستقلال بدانیم.

۱۳) گریه بر قبور در فراِق عزیزان

الف) استناد وهابیان به حدیث "ان المیت یهذب بیکاء اهله" می باشد.این حدیث از عبدالله بن عمر در صحیح مسلم نقل شده است.

ب) در همان باب از عایشه کلامی نقل شده است تبادر وهابیان را مخدوش می سازد.هشام بن عروة در صحیح مسلم نقل می کند که وقتی نزد عایشه حدیث ابن عمر نقل شداو گفت: جنازه یهودی از کنار رسول خدا عبور داده شد که بر او گریه می کردند که پیامبر در این حال فرمود:شما بر او گریانید در حالیکه او در عذاب است

ج) گریه بر فراِق عزیزان امری فطری است و گریه مصیبت زده تسلی خاطر وی است.

د) پیامبر در وفات ابراهیم، فرزندش فرمود: العین تدمع والقلب یحزن و لا نقول الا بما یرضی ربنا و انا بک یاابراهیم لمحزنون

هـ) هنگامی که خبر شهادت جعفربن ابیطالب، زیدبن حارثه و عبدالله بن رواحه به پیامبر رسید اشک آن حضرت جاری شد

و) پیامبر بر قبر مادرش حاضر می شد و می گریست

ز) پیامبر در وفات یکی از دختران خود گریست

ح) پیامبر پس از وفات عثمان بن مظعون گریست.

ط) گریه شیعیان بر امام حسین از این باب است که "حسین منی و انا من حسین احب الله من احب حسیناً و ابغض الله من ابغض حسیناً"

۱۴) توسل به اولیاء

الف) حدیث عثمان بن حنیف در خصوص تعلیم شخص نابینا از سوی پیامبر برای طلب شفاعت، اللهم انی اسألک و اتوجه الیک نبیک محمدنبی الرحمة یا محمد انی اتوجه بک الی ربی فی حاجتی لتقضی، اللهم شفعه فی ّ

ب) حتی ابن تمیمه و نیز نویسنده معاصر وهابی، رفاعی در کتاب التوصلی الی الحقیقة التوسل این حدیث را صحیح می شمارد و حاکم نیز در مستدرک می گوید این حدیث به شرط صحیحین، صحیح می باشد که آنرا ذکر نکرده اند

ج) حدیث عطیه عوفی از ابو سعید خدری: توسل به حق سائلان اللهم انی اسألک بحق السائلین علیک...ان تعیذنی من النار

د) توسل پیامبر به مقام خود و نیز پیامبران پیشین برای مغفرت فاطمه بنت اسد،اغفر لامی فاطمة بنت اسد و وسع علیهامدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلی

هـ) توسل در سیره مسلمانان نیز وجود داشته است مثل توسل عمربن عباس عموی پیغمبر و استسقی عمربن الخطاب بالعباس عام الرمادة لما اشتد القحط فسقاهم الله تعالی یادر جایی دیگر از عمر روایات شده است که "اللهم اناکنانتوسل الیک نبینا فتسقینا وانا نتوسل الیک بهم بنبینا فاسقنا فیسقون" که ابن اثیر در این زمینه می گوید:"هذا والله الوسیلة الی الله و امکان منه. ابن حجرقسطلانی نیز همین برداشت را مطرح می کند

و وقتی منصور نحوه زیارت پیامبر را از مفتی مدینه پرسید، پاسخ داد: لم تصرف وجهک عنه و هو وسیلتک و وسیلة ابیک آدم علیه السلام الی الله یوم القیامة بل استقبله و استشفع به استشفعک الله، قال الله ولوانهم اذظلمو انفسهم

ز) برخی کتابها در خصوص توسل

کتاب الوفاء فی فضائل المصطفی اثر ابن جوزی بابی مربوط به توسل

شفاء القسام اثر تقی الدین مشبکی شافعی

مصباح الظلام فی المستغیثین بخیر الانام اثر محمدبن نعمان مالکی

وفاء الوفاء اثر سمهودی

المواهب اثر ابولعباس قسطلانی و شرح المواهب اثر مصری زرقانی مالکی

ح) کتاب "عقیده اهل سنت و جماعت در رد وهابیت و بدعت از شیخ خلیل احمدسهانپوری فتاوای ۷۵ نفر از علماء در جواز توسل ذکر شده است

ط) غزالی در احیاءالعلوم، ابن قدامه حنبلی در مغنی ۳/ ۵۸۸، وفاء الوفاء سمهودی ۴/۱۳۷۶ در زیارتنامه حضرت پیامبر آیه و لوانهم اذ ظلموا را ذکر کرده اند.

س ابن حجر در الصواعق المحرقة، شعر منتسب به شافعی امام شافعیه را ذکر می کند.

ال النبی ذریعتی وهم الیه وسیلتی ارجوا بهم اعطی غدا بیدی الیمین صحیفتی

۱۵) بزرگداشت موالید و وفیات

الف) بن بارز هر گونه بزرگداشت میلاد پیامبر را حرام و بدعت می داند و محمد حامد فقی رئیس انصار السنة المحمدیة نیز می گوید :الذکریات التی ملات البلاد باسم الاولیاء هی نوع من العبادة لهم و تعظیمهم

قرآن برخی پیشینیان مثل پیامبران را تجلیل کرده و ستوده است. حال چگونه است که اگر همین توضیحات و تجلیلها از جانب مسلمانان صورت پذیرد شرک می شود.

ج) آیا برای ابراز مودت ذوی القربی نمی توان در شادی آنان خوشحال و روزهای غم و اندوه آنان اندوهناک بود.

د) آیا ارزش وجود پیامبر اکرم و اولیاء الهی از یک مائده آسمانی کمتر است که حضرت عیسی (ع) روز نزول آن را عید دانستند و قرآن بدون اشاره می نماید (مائده /۱۱۴)

ه) بزرگداشت میلاد پیامبر و دیگر مناسبتهای مربوط از مصادیق و رفعنا لک ذکرک است.

و) جشن و خوشحالی در روز میلاد پیامبر از سنت مسلمانان بوده است و مولود متعددی در توایخ شاهد آن است.

ز) برقراری بزرگداشت و تعظیم موالید و وفیات بزرگان، اگر چه دلیل استحباب خاص ممکن است نداشته باشد اما از ادله کلی وجوب احترام و مودت اهل بیت و تعظیم شعائر الهی قابل استفاده بوده، رابطه عاطفی و روحی میان مسلمان و پیامبرشان را تعمیق می کند.

۱۶) قسم دادن به حق و مقام اولیاء

الف) ابن تمیمه: در میان علماء اجماع وجود دارد که نمی توان به حق غیرخدا قسم یاد کرد. الغّر بن عبدالسلام نیز همین نظر را دارد .

ب) فتوای این در برابر روایات استوار پیامبر و اهل بیت و دیگر امارات موجود در احادیث تاب مقاومت ندارد، مضاف بر اینکه ادعای اجماع بی اساس می باشد.

ج) در تعلیم پیامبر به نابینا در حدیث عثمان بن حنیف آمده است اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمدنبی الرحمة

د) در حدیث عطیه عوفی از ابوسعید خدری اللهم انی اسئلک بحق السائلین علیک و اسئلک بحق هذا...

هـ) علامه سید محسن امین نقل می کند که تدوری می گوید: بنده برخدا حقی ندارد تا از خدا به حق مخلوِ درخواست شود

اولا اگر چنین است چرا پیامبر خدا تعلیم قسم دادن به چنین حقوقی فرموده اند

یارب اسألک بحق محمد لما غفرت لی

ثانیاً قران در مواردی بندگان را صاحب حق می دانند "وکان حقاً علیناننج المومنین"(یونس/ ۱۰۳)

"وکان حقاً علیا نصر المومنین" روم/ ۴۷ "و عداً علیه حقاً فی التوراة والانجیل "توبه/ ۱۱

ثالثاً در برخی احادیث بدین حقوِ تصریح شده است از جمله حق علی الله عون من نکح التماس العفاف لما حرم الله

۱۷) سوگند به غیرخدا

الف) ابن تمیمه سوگند به غیرخدا را موجب شرک صغیر دانسته و صنعانی در نظیر الاعتقاد نیز آنرا مابه شرک مطرح نموده است

ب) خداوند در قران به غیرخدا سوگند یاد کرده و اگر حرام می بود باید متذکر می شد در حالیکه هدف از آن تحریک برای اندیشیدن در آیات الهی بوده است و مقصودی حکیمانه داشته است.

ج) مسنداحمد، فلعمری لان تکلم بمعروف او تنهی عن منکر خیر من ان تسکت

د) اینکه در برخی احادیث از قسم خوردن به پدر نهی شده است. متوجه آن بوده که غالباً پدران مسلمان مشرک بوده و سوگند به آنها که ارزش و احترام خاصی نداشتند توجیهی نداشت و یا اینکه مقصود سوگند در مقام شهادت و اثبات حق است که به اتفاِ علما باید منحصر در سوگند به خدا و صفات خاص باریتعالی باشد.

ز در سنت پیامبر هم قسم به غیرخدا و حتی به پدر مخاطب نقل شده است از جمله در پاسخ به مسائلی که پرسیده بود. ای الصدقة اغظم اجرا فرمودند اما و ابیک تنبأنه ، ان تصدِ و انت صحیح شیخ تخشی الفقر و تامل البقاء

۱۸) نامگذاری فرزندان با پیشوند عبد و غلام

الف) وهابیان می گویند بر مبنای ان کل من فی السموات و الارض الا اتی الرحمن عبدا مریم /۹۳، این نامگذاری درست نمی باشد.

ب) بندگی و عبد بودن اگر به معنای غیر از پرستش خداوند باشد می تواند به غیر خدا منتسب گردد. مثل عبد در معنای اصطلاحی و فقهی آن و انکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم و امائکم.

ج) هدف از این نام گذاری ها نوعی تشبیه به بندگان قانونی و حکایت از نوعی حقیقت رمزآلود است.

د) عبد در اینجابه معنای مطیع بوده و بندگان و مومنان هم مطیعان خدا و رسول خدا و اولی الامرند. واطیعوالله واطیعوا الرسول واولی الامرمنکم نساء/ ۵۹

منابع

ا- قران کریم

۲- کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب تالیف سیدمحسن الامین، منشورات مکتبة الامین

۳- الغدیر فی کتاب و السنة تالیف عبدالحسین احمدالامینی النجفی، دارالکتب الاسلامیة

۴- آیین وهابیت تالیف استاد جعفرسبحانی. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

۵- وهابیان بررسی و تحقیق گونه ای درباره عقاید و تاریخ وهابی تالیف علی اصغر فقیهی، انتشارات صبا

۶- وهابیت مبانی فکری وکارنامه عملی، آیة الله سبحانی، موسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادِ (ع)

۷- الوهابیة والتوحید تالیف علی الکورانی العاملی، دارالسیرة بیروت

۸- الدعوة فی کلمة التوحید تالیف شیخ محمدصادِ آل شیخ مبارک الخطی الصفوانی، دار المصطفی لاحیاء تراث

۹- پیام حکمت و تدوین محمدتقی فخلعی، آموزش اداره کل مبلغان

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:16 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

چه کسی تفرقه می اندازد؛ وهابیه یا شیعه؟

چه کسی تفرقه می اندازد؛ وهابیه یا شیعه؟

چه کسی تفرقه می اندازد؛ وهابیه یا شیعه؟

ملعون است کسی که خواستار وحدت اسلامی نباشد، ملعون است کسی که بین امّت اسلامی تفرقه بیندازد، امّا؟

 

ملعون است کسی که خواستار وحدت اسلامی نباشد، ملعون است کسی که بین امّت اسلامی تفرقه بیندازد، امّا؟

چگونه می توانیم وحدت ایجاد کنیم و تفرقه را کنار بگذاریم؟ و اصولاً اسباب و عوامل تفرقه از کجا ناشی می شود؟

سنّی و شیعه متفقند که قدرتها و دستهای گمراه کننده ای برای انحراف اسلام از مسیر واقعی خودش وجود دارد. دستهایی که با نیرنگ و با استفاده از انواع راهکارها می خواهند به این هدف شوم خود برسند، ما باید به این امر واقف باشیم و در عین حال؛ به صرف شعار حفظ وحدت، از اصول اعتقادی مان دست نکشیم و دشمنانی را که سعی در ایجاد تفرقه بین ما دارند، محکوم نماییم.

از جمله روشهایی که دشمنان ما در این زمینه بدان توجّه خاصّی دارند، بسیج کردن شخصیتهای به اصطلاح اسلامی تروریستی است.

مهمترین تکیه گاهها آنها در این زمینه «تاریخ» است، که پیوسته محلّ اعتماد و پایه استنادات ما می باشد، کاری که این موذی ها در رابطه با تاریخ اسلام انجام داده اند، وارد کردن اسرائیلیات و ایجاد شبهات بی شمار در اعتقادات ما مسلمانان، از طریق بسیج شخصیتهای به ظاهر اسلامی بوده که به آنها التزام داشته و هم اینک آنها را تقدیس می کنند.

و این تاریخ، در تمام امورات زندگی ما سایه افکنده است. حال، آیا می توانیم گذشته را فراموش کنیم و فقط به زمان حال توجّه نماییم، این امر چگونه قابل اجراست؟

من به عنوان یک مسلمان شیعه با غیرت، با یک مسیحی بحث میکنم، ولیکن مسیحی مرا شکست می دهد، آیا می دانید چرا؟ چون برای من از احادیث بخاری و موطأ مالک سند می آورد و از تفسیرات قرآنی آنها استفاده میکند و اینگونه مرا از جواب سوالش عاجز می سازد، چون من نمی خواهم به تاریخ اسلامی برادران اهل سنّتمان خدشه ای وارد شود...

کمی تأمل کنید که اگر شخص کینه توزی به من بگوید: محرمیت با شیر دادن به بزرگسال یعنی چه؟! آیا این کار شما زنا است یا خیر؟ اگر من به این سخن انتقاد کنم، به من خواهد گفت که موطأ مالک را بخوان، مگر اینکه موطأ را ردّ کنم، در اینجا، من، یا باید بر ایجاد تفرقه عمل کنم، و یا خود را ملزم به آنچه که مالک گفته، نمایم و او را به چیزی قانع کنم که خودم بر آن قانع نیستم...

مگر نه این است که هر مذهبی عقاید و شعائری دارد که فقط مخصوص پیروان خودش است، نه دیگر مذاهب و فرقه ها؟ پس چرا سران سعودی شیعیان را مجبور می کنند بر حسب طریقه وهابیه حج بگذارند، آیا ما احکام و شعائر خاصّ خود نداریم؟ بر مبنای اکثریت و اقلیّت به ما جواب ندهید، چرا که اگر شما ما را اقلیت فرض می کنید، اولاً پس چرا از ما وحدت می خواهید؟ و ثانیاً آیا هر اکثریتی بر حق است؟ نصّ صریح قرآن است که می گوید اکثر اعراب منافقند... و اکثرشان نسبت به حق سست عقیده اند ( اکثرهم للحقّ کارهون) ... و تعداد کمی از بندگان من شکرگزارند... (و قلیل من عبادی الشکور ) .

در آخرین موسم حجّ، مفتی سعودی از شیعیان انتقاد کرد و گفت: چرا آنها همچون ما بر فرش نماز نمی خوانند؟ این سخن چه از سر حماقت و یا برای تمسخر و طعن بر شیعه، در هر دو صورت تلاش برای تفرقه است، چرا او بر وحدت اسلامی ملزم نیست؟

در تاریخ شما (وهابیت) شخص فاجر و بدکار حق دارد همراه با مسلمان نماز بخواند و حق دارد مسلمانان را به بهانه اجتناب از خروج از بیعت و عدم ایجاد تفرقه بین جماعت رهبری کند، بر این اساس، چرا به رهبری بن لادن راضی نشوید!؟

ما دین خود را داریم و مفتخر به حب اهل بیت(ع) هستیم، چرا از ما انتقاد می کنید؟ چرا بر ما شماتت می کنید که یاد امام حسین (علیه السلام) را زنده نگه می داریم؟ چرا سعی می کنید امور منفی را به ائمه ما نسبت دهید.شبکه تلویزیونی«روتانا» (کانون تبلیغ زنا و فسق و فجور برای جهانیان) بر اساس تاریخ مجعول شما (همان تاریخی که در آن شیر دادن به بزرگسال جایز است) برنامه ای پخش کرد و اسلام را به باد ریشخند و استهزا گرفت، آنگاه مفتی الازهر آمد و گفت این مسأله از جهت حلّ بحران مسکن اشکالی ندارد، اگر مرد و زن غریبه ای در یک اتاق ساکن شوند، جایز است که زن مرد را شیر دهد تا بر او محرم شود و در این صورت می توانند در یک اتاق ساکن شوند! این تاریخ شماست که از ما می خواهید از افتضاحات آن چشم پوشی کنیم و در مقابلش ساکت شویم!

امروزه قوانین سخیف وهابیت از خلال فتاوای عجیب و غریبی که روزانه بر ما پدیدار می شود، موجبات تحقیر و سرزنش غربی ها را بر ما فراهم آورده است، آیا من به عنوان یک مسلمان شیعه، باید مجبور باشم به خاطر اسلام بر چنین فتاوایی سکوت کنم.

دکتر تیجانی، زمانی که از رساله دکترای خود در فرانسه دفاع می کرد، به او گفتند پیامبر شما نعوذ بالله همجنس باز بوده و یا با زنان عقیم ازدواج می کرده (علیرغم اینکه ۹ زن داشته) آنجا دکتر تیجانی از جواب دادن عاجز ماند و مجبور شد برایشان توضیح دهد که او ملزم به این تاریخ نیست و از آنان خواست با نهج البلاغه با او بحث کنند و در آن زمان کمیته داوران متوجّه اصل موضوع می شود و مدرک دکترا به وی اعطا می کند.

خدای عزّ و جلّ می فرماید: « لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ».

ای وهابی! تو به هر چه می خواهی اعتقاد داشته باش ولی آن را بر ما تحمیل نکن!

و در آخر؛ ما امامیه، کسانی را که بر مذهب ما نباشند، محترم می شماریم، عادات و سنن آنها را که موافق با اسلام ما نیست، محترم می شماریم، چون آنها بر اعتقادات ما تجاوز نمی کنند و ما را ملزم به ایمان و اعتقاد بر دین و آیین خود نمی کنند.

ترجمه: سلام شیعه

سامی جواد کاظم

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:16 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

وهابیت و تکفیر مسلمین

وهابیت و تکفیر مسلمین

وهابیت و تکفیر مسلمین

خطرناکترین چیزی که ابن تیمیه بنیانگزار فکری وهابیت در آغاز دعوت خویش مطرح ساخت و افکار عمومی را متشنج و عقائد مردم را جریحه دار کرد، متهم ساختن مسلمان به کفر و شرک بود.

 

ابن تیمیه و تکفیر مسلمین و قتل آنان

خطرناکترین چیزی که ابن تیمیه بنیانگزار فکری وهابیت در آغاز دعوت خویش مطرح ساخت و افکار عمومی را متشنج و عقائد مردم را جریحه دار کرد، متهم ساختن مسلمان به کفر و شرک بود.

او رسماً اعلام کرد: هر کس کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان حاجت بخواهد مشرک است، پس واجب است چنین شخصی را وادار به توبه کنند، و اگر توبه نکرد، باید کشته شود. «من یأتی إلی قبر نبیّ أو صالح، و یسأله حاجته و یستنجده... فهذا شرک صریح، یجب أن یُستتابَ صاحبُه، فإن تاب، و إلاّ قُتِل» (۱).

 

 

محمّد بن عبدالوهّاب و تکفیر مسلمین و جهاد با آنان

محمّد بن عبدالوهّاب مجدّد ناشر افکار ابن تیمیّه می گوید: «و إنّ قصدهم الملائکة و الأنبیاء و الأولیاء یریدون شفاعتهم و التقرّب إلی اللّه بذلک، هو الذی أحلّ دماءهم و أموالهم» (۲). (همانا هدف آنان وسیله تقرّب به خداوند و شفیع قرار دادن پیامبران، و صالحان است، به همین جهت خونشان حلال و قتلشان جایز است).

 

 

شهادت به کفر مسلمانان، شرط ورود به آیین وهّابیّت

أحمد زینی دحلان مفتی مکّه مکرّمه می نویسد: «کان محمّد بن عبدالوهّاب إذا اتّبعه أحد و کان قد حجّ حجّة الإسلام، یقول له: حجّ ثانیاً! فإنّ حجّتک الأولی فعلتها و أنت مشرک، فلا تقبل، و لا تسقط عنک الفرض. و إذا أراد أحد الدخول فی دینه، یقول له بعد الشهادتین: اشهد علی نفسک إنّک کنت کافراً، و علی والدیک أنّهما ماتا کافرین، و علی فلان و فلان، و یسمّی جماعة من أکابر العلماء الماضین أنّهم کانوا کفّاراً، فإن شهد قبله، و إلاّ قتله، و کان یصرّح بتکفیر الأمّة منذ ستّمائة سنة، و یکفّر من لا یتّبعه، و یسمّیهم المشرکین، و یستحلّ دماءهم و أموالهم»(۳). اگر چنانچه کسی به مذهب وهّابیّت در می آمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود «محمّد بن عبدالوهّاب» به وی می گفت: باید دوباره به زیارت خانه خدا بروی چون حج گذشته تو در حال شرک صورت گرفته است و به کسی که می خواست وارد کیش وهّابیّت بشود می گفت: پس از شهادتین باید گواهی دهی که در گذشته کافر بوده ای و پدر و مادر تو نیز در حال کفر از دنیا رفته اند، و همچنین باید گواهی دهی که علماء بزرگ گذشته کافر مرده اند. اگر چنانچه گواهی نمی داد وی را می کشتند. آری او بر این باور بود که تمام مسلمانان در طول ۱۲ قرن گذشته کافر بوده اند، و هرکسی را که از مکتب وهّابیّت پیروی نمی کرد او را مشرک دانسته و خون و مال او را مباح می کرد. فتوی ابن جبرین در کفر شیعه ابن جبرین که یکی از مفتیان بزرگ سعودی است سؤال شده که آیا به فقرای شیعه می شود زکات داد؟ پاسخ داده طبق نظر علماء اسلامی به کافر نمی شود زکات داد و شیعیان بدون شک به چهار دلیل کافر هستند:

۱) آنان نسبت به قرآن طعنه زده و بدگویی می کنند و معتقد به تحریف قرآن هستند و می گویند که دو سوم قرآن حذف شده و هر کس به قرآن طعنه زند کافر هست و منکر آیه شریفه «و إنا له لحافظون» می باشد.

۲) به سنت پیامبر و احادیث صحیح بخاری و مسلم نیز طعنه می زنند و به احادیثی که در این دو کتاب آمده عمل نمی کنند چون بر این عقیده هستند که روایات این کتاب ها از صحابه نقل شده و صحابه را کافر می شمارند و معتقد هستند که پس از پیامبر گرامی همه صحابه جز علی و فرزندان او و تعداد اندکی مانند سلمان و عمار همه کافر و مرتد شدند.

۳) شیعیان اهل سنت را کافر دانسته و با آنان نماز نمی خوانند و اگر پشت سر اهل سنت نماز بخوانند آن نماز را اعاده می کنند بلکه آنان معتقد به نجاست اهل سنت هستند و اگر با یکی از اهل سنت مصافحه کنند، دست خود را آب می کشند.

۴) شیعیان نسبت به علی و فرزندان او غلوّ کرده و آنان را به صفاتی که ویژه خداوند است توصیف می کنند و همانند خداوند آنان را صدا می کنند. تا آن جا که گفته: «من دفع إلیهم الزکاة فلیخرج بدلها حیث أعطاها من یستعین بها علی الکفر، و حرب السنّة» اگر کسی به شیعیان زکات بدهد قبول نیست زیرا او با این کار خود به کسی کمک کرده که کفر را تقویت می کند و با سنت پیامبر در حال جنگ است (۴).

 

 

اعلام رسمی جهاد بر ضدّ شیعه

از شیخ عبدالرحمان براک از مفتیان سعودی استفتا شده: «هل یمکن أن یکون هناک جهاد بین فئتین من المسلمین (أی: السنة مقابل الشیعة؟». آیا امکان جهاد میان اهل سنت و شیعه وجود دارد؟ وی پاسخ داده: «... إن کان لأهل السنة دولة و قوة و أظهر الشیعة بدعهم، و شرکهم، و اعتقاداتهم، فإن علی أهل السنة أن یجاهدوهم بالقتال... (۵).

اگر اهل سنت دارای دولت مقتدی باشند و شیعه برنامه شرک آمیز خود را اظهار نمایند (مانند اعتقاد به وصایت علی (علیه السلام) بعد از پیامبر گرامی و مراسم عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) و توسل به امیر المؤمنین و حسین (علیهما السلام)). در این صورت بر اهل سنت واجب است که علیه شیعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برساند.

 

 

فتوای هیأت عالی افتای سعودی بر کفر شیعه

هیأت عالی افتای سعودی در پاسخ به سؤالی پیرامون شیعه نوشته است: «إنّ کان الأمر کما ذکر السائل من أن الجماعة الذین لدیه من الجعفریة یدعون علیا و الحسن و الحسین و سادتهم فهم مشرکون مرتدون عن الإسلام» (۶).

همان گونه که در سؤال آمده است، آنان که «یاعلی، یاحسین» می گویند مشرک، و از ملّت اسلام خارج می باشند و این فتوی به امضاء چهار تن از اعضای هیأت عالی سعودی به شرح ذیل رسیده است: رئیس هیأت: عبدالعزیز بن عبداللّه بن باز. اعضای هیأت: عبدالرزاق عفیفی، عبداللّه بن غَدَیان و عبداللّه بن قعود.

 

 

فتوای زرقاوی بر جهاد بر ضد شیعه

زرقاوی رهبر وهابیون عراقی طی اطلاعیه ای که از طریق اینترنت منتشر گردید اعلام کرد: مخالفان (شیعیان): افعی ها و دشمنان در کمین نشسته و عقرب های حیله گر هستند، ما اکنون به جنگ با دشمن کافر و جنگ دشوار با دشمن حیله گری که لباس دوست بر تن کرده و به همدلی دعوت می کند، و لیکن شرور است و ارث اختلاف درونی را به میراث برده، می پردازیم. یک ناظر جستجوگر درک می کند که شیعیان خطری آشکار و حقیقی هستند. پیام تاریخ که واقعیت نیز آن را تصدیق نموده، این امر را روشن ساخته که تشیع، دینی جدا از اسلام است و با یهود تحت شعار اهل کتاب و مسیحیان ملاقات می کنند، شرک نمایان شیعیان تا جایی است که قبرها را می پرستند و در اطراف قبور ائمه طواف می کنند، به حدی رسیده اند که یاران پیامبر را کافر می دانند و به مادر مؤمنان و صالحان این امت دشنام می دهند و قرآن کریم را جعل می کنند و در کتب شیعیان که تاکنون در حال انتشار است به نزول وحی برای آن گروه ادعا شده است و این یکی از تصاویر کفر و کفرشناسی است.

کسانی که گمان می کنند شیعیان می توانند میراث تاریخی و کینه سیاه خود را فراموش کنند، در توهم به سر می برند و این همانند آن است که این افراد، (متوهمان) از مسیحیان بخواهند صلیب کشیدن مسیح را فراموش کنند. آیا یک عاقل چنین کاری می کند؟ این قوم علاوه بر کفر خود، برای افزایش بحران حکومت و موازین نیرو در دولت، از مکر و حیله سیاسی استفاده و تلاش می کنند برای تثبیت شرایط محیطی جدید خود، با استفاده از پلاکاردهای سیاسی و سازمان های خود با هم پیمانانشان همکاری کنند. این قوم خیانتکار در طول تاریخ، اهل تسنن را به مبارزه می طلبیده و در هنگام سقوط رژیم صدام، شعار «انتقام از تکریت تا انبار» را سر می داد که این مسأله خود بر میزان کینه آنها نسبت به اهل تسنن دلالت می کند (۷).

 

 

نتیجه شوم تکفیر و اعلام جهاد محمد بن عبدالوهاب

با اعلام جهاد علیه مسلمین به اتهام کفر و شرک و بدعت، اعراب بادیه نشین را بر انگیخت و به کمک ابن سعود لشکری فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهای مسلمان نشین، مردم را به خاک و خون کشید و اموال آنان را به عنوان غنائم جنگی غارت نمود (۸).

۱) قتل و غارت وهابیون در منطقه نجد

الف) کشتار مسلمانان و قطع نخل ها و غارت مغازه ها: ابن بشر عثمان بن عبداللّه، مؤرخ آل سعود در رابطه با آغاز دعوت وهابیت در منطقه نجد و کشت و کشتار مردم بی گناه به اتهام شرک می نویسد: عبدالعزیز همراه با عده ای به قصد جهاد با اهل سرزمین ثادق حرکت کرد، و آنان را به محاصره در آورد و بخشی از نخلستان های آنان را قطع کرد و تعدادی هم از مردان آنان را به قتل رساند (۹).

سپس عبدالعزیز به قصد جهاد به سمت خُرج حرکت کرد و در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان را به قتل رساند و مغازه ها را که مملو از اموال بود، غارت نمود و آنگاه به سرزمین «نَعْجان» و «ثَرْمَدا» و «دُلَم» و «خُرْج» رفت و عدّه ای را کشت و شتران بسیاری به غنیمت گرفت.

ب) به آتش کشیدن محصولات زراعی: تا آن جا که می گوید: عبدالعزیز به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعی آنان به آتش کشید و بخش عظیمی از جواهرات و گوسفند و شتران را به غنیمت گرفت و تعدا ده نفر را نیز به قتل رساند (۱۰).

ج) باعث سقط زنان حامله: لشکر عبدالعزیز شبانگاه وارد منطقه حَرْمه شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبداللّه پسر عبدالعزیز تیراندازان به صورت دسته جمعی به طرف شهر تیراندازی و صدای مهیب تیرها شهر را به لرزه درآورد به گونه ای که بعضی از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره در آمد و مردم نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند (۱۱).

د) کشته شدن مردم ریاض در اثر گرسنگی و تشنگی: ابن بشر در رابطه با حمله وهابیت به ریاض می نویسد: «ففرّ أهل الریاض فی ساقته الرجال و النساء و الأطفال لا یلوی أحد علی أحد، هربوا علی وجوههم إلی البریة فی السهباء قاصدین الخروج و ذلک فی فصل الصیف، فهلک منهم خلق کثیر جوعا و عطشاً». اهل ریاض با شنیدن حمله لشکر وهابیت از ترس و وحشت، همه مردان و زنان و کودکان پا به فرار گذاشتند، از آنجایی که این حمله در فصل تابستان بود، جمعیت زیادی در اثر گرسنگی و تشنگی جان سپردند.

هـ) کشتار فراریان: وقتی عبدالعزیز وارد ریاض شد دید در شهر جز اندکی کسی نمانده و و فراریان را دنبال کرد و عدّه ای را کشت و اموالی را که با خود داشتند به غنیمت گرفت و آن گاه در شهر ریاض تمام اموال مردم و خانه ها و نخلستان های آنان را به تصرف در آوردند. «فلمّا دخل عبد العزیز الریاض وجدها خالیة من أهلها إلاّ قلیلاً فساروا فی أثرهم یقتلون و یغنمون. ثمّ إنّ عبدالعزیز جعل فی البیوت ضبّاطاً یحفظون ما فیها و حاز جمیع ما فی البلد من الأموال و السلاح و الطعام و الأمتاع و غیر ذلک و ملک بیوتها و نخیلها إلا قلیلاً» (۱۲).

 

 

چند سؤال؟

این کشت و کشتار مردم بی دفاع نمونه ای از جنایات وهابیت بود که توسط یک مورخ سعودی بیان گردید و اینک چند سؤال از طرفداران وهابیت مطرح است. بر فرض این که ساکنان این مناطق که مورد حمله و هجوم وهابیون قرار گرفت همگی مشرک بودند، آیا رهبران وهابی قبل از حمله و قتل و غارت، آنان را به طرف اسلام و ایمان دعوت کردند و آنان نپذیرفتند و به دنبال آن، حمله و قتل و غارت را آغاز کردند و یا بدون هیچ اطلاعی، شبانگاه مردم بی دفاع را به رگبار گلوله بستند و زنان حامله از ترس جنین خود را سقط کردند. آیا دعوت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مشرکان این چنین بود؟ آیا آتش زدن مزارع، نابودی نخلستان ها و به دنبال کردن فراریان که در میان آنان زنان و کودکان بود با کدام یک از موازین اسلام مطابقت دارد؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک مورد این چنین برخوردی با مشرکان و حتی یهودیان داشته اند؟ مگر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از فتح مکه که برخی شعار می دادند «الیوم یوم الملحمة» امروز، روز انتقام است، نفرمود؟ «الیوم یوم المرحمة» (۱۳) امروز، روز نمایش رحمت و رأفت اسلامی است، و نسبت به کسانی هشت سال تمام با حضرت جنگیده بودند با جمله: «اذهبوا فأنتم الطلقاء» (۱۴)، همه را از هرگونه انتقام و مجازات معاف نداشت؟ آیا به آتش کشیدن مزارع و قتل زنان و کودکان فراری از نظر عرف مردم و قوانین بین المللی قابل توجیه است؟ (۱۵)

۲) کشتار بی رحمانه شیعیان در کربلا

کشتار وهّابیان در عتبات عالیات به راستی صفحه تاریخ را سیاه کرده و لکّه ننگ همیشگی بر پیشانی وهّابیان زده است. «صلاح الدین مختار» که خود وهّابی است می نویسد: در سال ۱۲۱۶ امیر سعود با لشگر انبوهی از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و دیگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد، در ماه ذی قعده به کربلا رسید و تمام برج و باروی شهر را خراب کرد، و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند به قتل رساند، نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیّه را به نسبت هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم بین لشگریان تقسیم نمود (۱۶).

شیخ عثمان نجدی از مورّخان وهّابی می نویسد: وهّابیان به صورت غافلگیرانه وارد کربلا شدند و بسیاری از اهل آنجا را در کوچه و بازار و خانه ها کشتند، روی قبر حسین (علیه السلام) را خراب کردند، و آنچه در داخل قبّه بود به چپاول بردند، و هرچه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا، و قرآن های نفیس یافتند ربودند، نزدیک ظهر از شهر خارج شدند در حالی که قریب به دو هزار نفر از اهالی کربلا را کشته بودند (۱۷).

برخی می نویسند که وهّابیان در یک شب، بیست هزار نفر را به قتل رساندند (۱۸).

میرزا ابوطالب اصفهانی در سفرنامه خود می نویسد: هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف دیدم که قریب بیست و پنج هزار نفر وهّابی وارد کربلا شدند و صدای «اقتلوا المشرکین و اذبحوا الکافرین» (مشرکان را بکشید و کافران را ذبح کنید)، سر می دادند، بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمی ها حساب نداشت، صحن مقدس امام حسین (علیه السلام) از لاشه مقتولین پر، و خون از بدن های سر بریده شده روان بود. بعد از یازده ماه مجدّداً به کربلا رفتم دیدم که مردم آن حادثه دلخراش را نقل و گریه می کنند به طوری که از شنیدن آن، موها بر اندام راست می شد (۱۹).

وهّابیان بعد از کشتار بی رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینی (علیه السلام)با همان لشگر راهی نجف اشرف شدند، ولی مردم نجف به خاطر آگاهی از جریان قتل و غارت کربلا و آمادگی دفاعی به مقابله برخواستند و حتی زن ها از منزل ها بیرون آمده و مردان خود را تشجیع و تحریک به دفاع می کردند تا اسیر قتل و چپاول وهّابیان نشوند و در سال ۱۲۱۵ نیز گروهی برای انهدام مرقد مطهر حضرت امیر (علیه السلام) عازم نجف اشرف شدند که در مسیر با عدّه ای از اعراب درگیر شده و شکست خوردند (۲۰).

در مدّت نزدیک به ده سال چندین بار حملات شدیدی به شهر کربلا و نجف انجام دادند (۲۱).

۳) قتل عام مردم طائف

شاید بعضی تصوّر کنند که وهّابیان فقط بلاد شیعه نشین را مورد تاخت و تاز قرار داده اند، ولی با نگاهی به عملکرد سیاه آنان در حجاز و شام روشن خواهد شد که حتی مناطق سنی نشین نیز از حملات وحشیانه آنان در امان نبود. «جمیل صدقی زهاوی» در حمله وهّابیان به طائف می نویسد: از زشتترین کارهای وهّابیان در سال ۱۲۱۷، قتل عام مردم طائف است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، طفل شیرخوار را بر روی سینه مادرش سر بریدند، جمعی را که مشغول فرا گرفتن قرآن بودند کشتند و حتی گروهی را که در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند، و کتاب ها که در میان آنها تعدادی قرآن و نسخه هایی از صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب حدیث و فقه نیز بود در کوچه و بازار افکنده و آنها را پایمال کردند (۲۲).

وهّابیان پس از قتل عام مردم طائف طی نامه ای علمای مکّه را به آیین خود دعوت کردند، آنان در کنار کعبه گرد آمدند تا به نامه وهّابیان پاسخ گویند که ناگهان جمعی از ستمدیدگان طائف داخل مسجد الحرام شدند و آنچه بر آنان گذشته بود بیان داشتند، مردم سخت به وحشت افتادند چندان گویی که قیامت بر پا شده است. آنگاه علماء و مفتیان مذاهب اربعه اهل سنّت که از مکّه مکرّمه، و سایر بلاد اسلامی برای ادای مناسک حج آمده بودند به کفر وهّابیان حکم کردند، و بر امیر مکّه واجب دانستند تا به مقابله با آنان بشتابد، و فتوا دادند که بر مسلمانان واجب است تا در این جهاد شرکت نمایند، و در صورت کشته شدن شهید خواهند بود (۲۳).

۴) کشتار عمومی علماء اهل سنّت

دریادار سرتیپ «ایّوب صبری» سرپرست مدرسه عالی نیروی دریایی در دولت عثمانی می نویسد: «عبدالعزیز بن سعود» که تحت تأثیر سخنان «محمّد بن عبدالوهّاب» قرار گرفته بود در اوّلین سخنرانی خود در حضور شیوخ قبایل گفت: ما باید همه شهرها و آبادی ها را به تصرّف خود درآوریم و احکام و عقاید خود را به آنان بیاموزیم ... برای تحقّق بخشیدن به این آرزو ناگزیر هستیم که عالمان اهل سنّت را که مدعی پیروی از سنّت سنیّه نبویّه و شریعت شریفه محمّدیّه هستند از روی زمین برداریم و به عبارت دیگر، مشرکانی که خود را به عنوان علمای اهل سنّت قلمداد می کنند از دم شمشیر بگذرانیم به ویژه علمای سرشناس و مورد توجّه را، زیرا تا اینها زنده هستند هم کیشان ما روی خوشی نخواهند دید، از این رهگذر باید نخست کسانی را که به عنوان عالم خودنمایی می کنند ریشه کن نمود سپس بغداد را تصرّف کرد (۲۴).

در جای دیگری می نویسد: «سعود بن عبدالعزیز» در سال ۱۲۱۸ به هنگام تسلّط بر مکّه مکرّمه، بسیاری از دانشمندان اهل سنّت را بی دلیل به شهادت رساند، و بسیاری از اعیان و اشراف را بدون هیچ اتّهامی به دار آویخت، و هر کس را که در اعتقادات مذهبی ثبات قدم نشان می داد به انواع شکنجه ها تهدید کرد، و آنگاه منادیانی فرستاد که در کوچه و بازار بانگ زدند: «ادخلوا فی دین سعود، و تظلّوا بظلّه الممدود» هان ای مردمان! به دین سعود داخل شوید و در زیر سایه گسترده اش مأوا گزینید! (۲۵).

۵) خطبه کفرآمیز سعود در مدینه منوّره

«سعود بن عبدالعزیز» پس از تصرّف مدینه منوّره همه اهالی مدینه را در مسجد النبی گرد آورد، و درهای مسجد را بست، و این گونه سخن آغاز نمود: هان ای مردم مدینه! بر اساس آیه شریفه «الیوم أکملت لکم دینکم» دین و آیین شما امروز به کمال رسید، به نعمت اسلام مشرف شدید، حضرت احدیّت از شما راضی و خشنود گردید، دیگر ادیان باطله نیاکان خود را رها کنید و هرگز از آنها به نیکی یاد نکنید، از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدّت پرهیز نمایید، زیرا همه آنها به آیین شرک درگذشته اند (۲۶).

۶) انهدام میراث فرهنگی

حفظ تاریخ گذشتگان و صیانت از میراث فرهنگی نیاکان نشانگر تمدّن یک جامعه به شمار می رود، که برای پاسداری از آنها ادارات ویژه تأسیس نموده و کارشناسان ماهر تربیت می کنند، و در این عرصه اجازه نمی دهند که حتی یک سفال و یا کتیبه کوچک سنگی از بین برود. شکّی نیست که تمدّن اسلامی تنها تمدّن پیشتاز عصر خویش بود که مسلمانان در پرتو تعالیم آسمانی خویش آن را پی ریزی نمودند. شکوفایی این تمدّن در قرن چهارم و پنجم هجری به اوج خود رسید و به شهادت محقّقان غربی نفوذ این تمدن از طریق آندلس و جنگ های صلیبی به اروپا یکی از مهمترین علل شکوفایی و رنسانس غرب در قرون اخیر به شمار می رود. آثار و ابنیه مربوط به شخص پیامبر و یاران باوفای او جزئی از میراث عمومی این تمدّن بزرگ بوده و حفظ و صیانت از آنها نشانه تقدیر از بنیانگذاران این فرهنگ و تمدّن به شمار می رود و از طرفی اقدام به تخریب و نابودی این آثار، نشانه انحطاط فکری و بی توجهی به سازندگان و بنیانگذاران تاریخ و تمدّن می باشد، که در اثر مرور زمان واقعیّت های تاریخی و اصالت های دینی به دست فراموشی سپرده می شود، و از همه مهمتر، عامل رکود انگیزه های فکری و نابودی استعدادهای درخشان در جامعه بشری می گردد.

با مراجعه به قرآن کریم روشن می شود که امّت های پیشین به حفاظت و صیانت از آثار پیامبران خود اهتمام، و به آن تبرّک می جستند، همانند صندوقی که در آن مواریث خاندان موسی و هارون قرار داشت که آن را در نبردها حمل می کردند تا از طریق تبرّک به آن بر دشمن پیروز گردند. (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُم إنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أنْ یَأتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آل مُوسی وَ هارُون) (۲۷)، «و پیامبرشان به ایشان گفت: در حقیقت نشانه پادشاهی او این است که آن صندوق (عهد) که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان، و بازمانده ای از آنچه خاندان موسی و خاندان هارون (در آن) بر جای نهاده اند در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند به سوی شما خواهد آمد». «جلال الدین سیوطی» نقل می کند: وقتی که رسول اکرم آیه شریفه (فِی بُیُوت أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَر فِیهَا اسْمُهُ) (۲۸) را در مسجد تلاوت نمود، فردی برخاست و پرسید: مقصود از این خانه ها چیست؟ پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خانه های پیامبران. در این موقع ابوبکر برخاست و به خانه علی و زهرا اشاره کرده و گفت: ای پیامبر خدا! این خانه از همین خانه هاست که خدا رخصت بر رفعت و منزلت آنان داده است؟ حضرت فرمود: آری از برترین آنها است (۲۹).

و این قضیه نشان می دهد که خانه های پیامبران و صالحان از اعتبار و جایگاه خاصی برخوردار است، و پیدا است که این منزلت ارتباط به جنبه مادّی و خشت و گل و آجر آنها ندارد، بلکه این ارزش به خاطر انسان های والایی است که در آنجا سکونت گزیده اند. سیر و سیاحت در کشورهایی که قبور انبیاء و فرزندان آنان در آنجا قرار دارد نشان می دهد که پیروان پیامبران نسبت به حفظ قبور آنان و ساختن بناهای مجلّل بر روی آنها اهتمام خاصّی می ورزیده اند، و سپاه اسلام نیز هنگام فتح شامات دست به تخریب قبور پیامبران نزدند، بلکه خادمان آنها را که حفاظت از آن را به عهده داشتند ابقا کردند و این بناها تا امروز محفوظ مانده و برای مسلمانان بلکه برای تمام موحّدان جهان جاذبه خاصّی دارد. اگر ساختن بنا بر قبور انبیاء و اولیاء نشانه شرک بود، جا داشت تا فاتحان منصوب از سوی خلفاء به تخریب و نابودی آن ابنیه می پرداختند. بررسی کتب تاریخی و سفرنامه ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد باشکوه در سرزمین وحی و کشورهای اسلامی است. مسعودی (متوفّای ۳۴۵) مورّخ معروف، مشخّصات کامل قبور ائمّه بقیع و اهل بیت (علیهم السلام) را بیان نموده است (۳۰)، و «ابن جبیر» آندلسی جهانگرد معروف اواخر قرن ششم که مشرق زمین را سه بار زیر پا نهاده است، در سفرنامه خود درباره مشاهد انبیاء و صالحان و ائمّه اهل بیت را در مصر، مکه، مدینه، عراق، و شام به تفصیل سخن گفته و ویژگی های روضه ائمّه بقیع و خصوصیّات ضریح آنها را بیان نموده است (۳۱).

۷) تخریب آثار بزرگان در مکه

وهّابیون در سال ۱۲۱۸ پس از مسلط شدن بر مکّه تمام آثار بزرگان دین را تخریب نمودند. آنان در «مُعَلّی» قبّه زادگاه پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) را، و همچنین قبّه زادگاه علی بن أبی طالب (علیه السلام)، و حضرت خدیجه، و حتی ابوبکر را ویران و باخاک یکسان کردند. آثار باستانی که در اطراف خانه خدا و بر روی زمزم بود تخریب کرده و در تمام مناطقی که مسلط می شدند آثار صالحین را نابود می کردند، و هنگام تخریب طبل می زدند و به رقص و آواز خوانی می پرداختند (۳۲).

بلکه اینان شقاوت را به جایی رساندند که خانه حضرت خدیجه را که مدّتی مهبط وحی الهی بود خراب کرده و به توالت تبدیل کردند (۳۳).

زادگاه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ویران ساخته و به محل خرید و فروش حیوانات در آمد که با تلاش افراد صالح و خیّر، از چنگال وهّابی ها در آمد و به کتابخانه مبدّل گردید (۳۴).

رفاعی بعد از این قضیّه می نویسد: فصرتم یرمون المکان بعیون الشرّ و التهدید و الانتقام، و تتربّصون به الدوائر و طالبتم صراحة بهدمه و استعدیتم السلطة و حرضّتموها علی ذلک بعد اتّخاذ قرار بذلک من هیئة کبار علمائکم قبل سنوات قلیلة (و عندی شریط صریح بذلک) غیر أنّ خادم الحرمین الشریفین الملک فهد العاقل الحکیم العارف بالعواقب تجاهل طلبکم و جمّده. فیا سوء الأدب و قلّة الوفاء لهذا النبیّ الکریم الذی أخرجنا اللّه به و إیّاکم و الأجداد من الظلمات إلی النور! و یا قلّة الحیاء منه یوم الورود علی حوضه الشریف! و یا بؤس و شقاء فرقة تکره نبیّها سواء بالقول أو بالعمل و تحقّره و تسعی لمحو آثاره! (۳۵) (شما وهّابیان در این سال های اخیر تصمیم گرفتید نیّات شوم خود را از طریق تهدید و انتقام پیاده کنید، تمام تلاش خود را جهت نابودی محل ولادت رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به کار بستید، حتّی از شخصیّت ها و علماء بزرگ سعودی مجوّز ویران کردن آن مکان مقدس را گرفتید، ولی ملک فهد، عواقب شوم آن را ملاحظه کرد و شما را از این کار ننگین باز داشت.

این چه کار بی ادبانه ای است که از شما سر می زند؟! این چه بی وفایی است از شما به رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم)! که خداوند به وسیله آن حضرت، ما و شما و اجداد ما را از تاریکی های شرک و بدبختی به سوی نور اسلام هدایت فرمود؟! بدانید که به هنگام مشاهده رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار حوض، جز بی حیایی نصیب شما نخواهد شد و به یقین بدانید که نتیجه شقاوت خود را در نابودی آثار پاک آن نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که موجب رنجش گردیده است مشاهده خواهید کرد. آثار قبور صحابه و امّهات المؤمنین و آل البیت را نابود کرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با بنزین به آتش کشیدید و اثری از آنها باقی نگذاشتید) (۳۶).

۸) آتش زدن کتابخانه های بزرگ

دردناکترین چیزی که وهّابیّت مرتکب شد و ننگ او برای ابد بر پیشانی آنان باقی است، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبة العربیّة» بود که بیش از ۶۰ هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظیر، و بیش از ۴۰ هزار نسخه خطّی منحصر به فرد داشت، که در میان آنها برخی از آثار خطّی دوران جاهلیّت، یهودیان، کفّار قریش، و همچنین آثار خطّی علی (علیه السلام)، ابوبکر، عمر، خالد بن ولید، طارق بن زیاد، و برخی از صحابه پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن مجید به خطّ «عبداللّه بن مسعود» وجود داشت و نیز در همین کتابخانه انواع سلاح های رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و بت هایی که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزّی»، «مَناة» و «هُبَل» موجود بود.

«ناصر السعید» از قول یکی از مورّخان نقل می کند که هنگام تسلط وهّابیان، این کتابخانه را به بهانه وجود کفریّات در آن به آتش کشیده و به خاکستر تبدیل کردند (۳۷).

تخریب گرانبهاترین آثار اسلامی مدینه آل سعود در سال ۱۳۴۴ که تسلط کامل بر حجاز یافت تمام آثار صحابه را در مدینه نابود کرد، مانند زادگاه امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در مدینه، قبور شهداء بدر، بارگاه ائمّه بقیع: امام حسن، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام)، و بیت الأحزانی که علی (علیه السلام) برای حضرت زهراء ساخته بود، و مرقد فاطمه بنت اسد مادر امیر مؤمنان (علیه السلام).

محمد حسینی قزوینی

پاورقی:

۱. زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور: ۱۵۶، قریب منه فی الهدیّة السنیّة: ۴۰، انظر کشف الارتیاب: ۲۱۴.

۲. کشف الشبهات: ۵۸، ط. دار القلم ـ بیروت، مجموع مؤلّفات الشیخ محمّد بن الوهاب: ۶/۱۱۵، رسالة کشف الشبهات.

۳. الدرر السنیّة: ۱/۴۶، الفجر الصادق لجمیل صدقی الزهاوی: ۱۷، کشف الارتیاب: ۱۳۵ نقلا عن خلاصة الکلام: ۲۲۹ - ۳۳۰ لدحلان.

۴. السؤال: ما حکم دفع زکاة أموال أهل السنّة لفقراء الرافضة (الشیعة) و هل تبرأ ذمّة المسلم الموکّل بتفریق الزکاة إذا دفعها للرافضی الفقیر أم لا ؟ الجواب: لقد ذکر العلماء فی مؤلّفاتهم فی باب أهل الزکاة أنهّا لا تدفع لکافر، و لا مبتدع، فالرافضة بلا شکّ کفار لأربعة أدلة: الأول: طعنهم فی القرآن، و إدّعاؤهم أنّه حذف منه أکثر من ثلثیه، کما فی کتابهم الذی ألّفه النوری و سمّاه «فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب ربّ الأرباب» و کما فی کتاب الکافی، و غیره من کتبهم، و من طعن فی القرآن فهو کافر مکذّب لقوله تعالی: «و إنّا له لحافظون». الثانی: طعنهم فی السنّة و أحادیث الصحیحین، فلا یعملون بها لأنّها من روایة الصحابة الذین هم کفّار فی اعتقادهم، حیث یعتقدون أنّ الصحابة کفروا بعد موت النبی صلی اللّه علیه و سلم إلاّ علیّ و ذرّیته، و سلمان و عمّار، و نفر قلیل، أمّا الخلفاء الثلاثة، و جماهیر الصحابة الذین بایعوهم فقد ارتدّوا، فهم کفّار، فلا یقبلون أحادیثهم، کما فی کتاب الکافی و غیره من کتبهم. الثالث: تکفیرهم لأهل السنّة، فهم لا یصلّون معکم، و من صلّی خلف السنّی أعاد صلاته بل یعتقدون نجاسة الواحد منّا، فمتی صافحناهم غسّلوا أیدیهم بعدنا، و من کفّر المسلمین فهو أولی بالکفر، فنحن نکفّرهم کما کفّرونا و أولی. الرابع: شرکهم الصریح بالغلّو فی علیّ و ذرّیته، و دعاؤهم مع اللّه، و ذلک صریح فی کتبهم، و هکذا غلوّهم و وصفهم له بصفات لا تلیق إلا بربّ العالمین، وقد سمعنا ذلک فی أشرطتهم. ثمّ إنّهم لا یشترکون فی جمعیّات أهل السنّة، ولا یتصدّقون علی فقراء أهل السنّة، ولو فعلوا فمع البغض الدفین، یفعلون ذلک من باب التقیّة، فعلی هذا، من دفع إلیهم الزکاة فلیخرج بدلها حیث أعطاها من یستعین بها علی الکفر، و حرب السنّة، و من وکلّ فی تفریق الزکاة حرم علیه أن یعطی منها رافضیّاً، فإن فعل لم تبرأ ذمّته، و علیه أن یغرم بدلها، حیث لم یؤدّ الأمانة إلی أهلها، و من شکّ فی ذلک فلیقرأ کتب الردّ علیهم، ککتاب القفاری فی تفنید مذهبهم، و کتاب الخطوط العریضة للخطیب و کتاب إحسان إلهی ظهیر و غیرها. و اللّه الموفق. اللؤلؤ المکین من فتاوی فضیلة الشیخ ابن جبرین ص ۳۹.

۵. سایت المنجد، سؤال شماره ۱۰۲۷۲.

۶. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة و الإفتاء: ۳/۳۷۳ فتوی رقم ۳۰۰۸.

۷. سایت بازتاب «BAZTAB.COM»: مورخ ۸/۳/۱۳۸۴.

۸. رجوع شود به تاریخ نجد: ۹۵، الفصل الثالث، الغزوات، تاریخ آل سعود: ۱/۳۱ و تاریخچه نقد و بررسی وهّابی ها: ۱۳ ـ ۷۶.

۹. «سار عبدالعزیز رحمه الله تعالی غازیا بجمیع المسلمین و قصد بلد ثادق و نازلهم و حاصرهم و وقع بینهم قتال و قطع شیئا من نخیلهم فأقام علی ذلک أیاما، و قتل من أهل البلد ثمانیة رجال، و قتل من المسلمین ثمانیة رجال». عنوان المجد، ص ۳۴.

۱۰. «غزا عبدالعزیز إلی الخرج فأوقع بأهل الدُلَم و قتل من أهلها ثمانیة رجال و نهبوا بها دکاکین فیها أموال. ثم أغاروا علی أهل بلد نَعْجان و قتلوا عودة بن علی و رجع إلی وطنه، ثمّ بعد أیام سار عبدالعزیز بجیوشه إلی بلد (ثَرْمَدا) و قتل من أهلها أربعة رجال و أصیب من الغزو مبارک بن مزروع. ثمّ أن عبدالعزیز کرّ راجعا و قصد (الدُلَم) و (الخُرْج) فقاتل أهلها و قتل من فزعهم سبعة رجال و غنم علیهم إبلاً کثیراً . . . غزا عبدالعزیز منفوحة و أشعل فی زروعها النار؟! و أخذ کثیرا من حللهم و غنم منهم إبلا کثیرا و قتل من الأعراب عشرة رجال». عنوان المجد، ص ۴۳.

۱۱. أتوا بلاد حَرْمة فی اللیل و هم هاجعون . . . فلما انفجر الصبح أمر عبداللّه علی صاحب بُندق یثورها، فثوروا البنادق دفعة واحدة فارتجت البلد بأهلها و سقط بعض الحوامل، ففزعوا و إذا البلاد قد ضبطت علیهم و لیس لهم قدرة و لامخرج. عنوان المجد، ص ۶۷.

۱۲. عنوان المجد، ص ۶۰ - ۶۱.

۱۳. أسد الغابة، ج ۲، ص ۲۸۴، فتح الباری، ج ۸، ص ۷.

۱۴. فتح الباری، ج ۸، ص ۱۵، سنن بیهقی، ج ۹، ص ۱۱۸.

۱۵. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به «السلفیة بین أهل السنة و الإمامیة» ص ۳۲۴.

۱۶. تاریخ المملکة السعودیة: ۳/۷۳.

۱۷. عنوان المجد فی تاریخ نجد: ۱/۱۲۱، حوادث سال ۱۲۱۶.

۱۸. تاریخچه نقد و بررسی وهّابی ها: ۱۶۲.

۱۹. مسیر طالبی: ۴۰۸.

۲۰. ماضی النجف و حاضرها: ۱/۳۲۵.

۲۱. تاریخ المملکة السعودیّة: ۱/۹۲.

۲۲. الفجر الصادق: ۲۲.

۲۳. سیف الجبر المسلول علی الأعداء: ۲، از شاه فضل رسول قادری.

۲۴. تاریخ وهّابیان: ۳۳.

۲۵. همان مصدر: ۷۴.

۲۶. تاریخ وهّابیان: ۱۰۷.

۲۷. بقرة: ۲۴۸.

۲۸. نور: ۳۶.

۲۹. الدرّ المنثور: ۶/۲۰۳.

۳۰. مروج الذهب: ۲/۲۸۸.

۳۱. رحلة ابن جبیر: ۱۷۳، جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب «وهّابیّت، مبانی فکری و کارنامه عملی»: ۱۴۹ ـ ۱۷۹، تألیف دانشمند فرزانه و فقیه توانا حضرت آیت اللّه سبحانی.

۳۲. کشف الارتیاب: ۲۷ به نقل از تاریخ «الجبرتی».

۳۳. قال الرفاعی أحد کبار علماء الکویت: رضیتم ولم تعارضوا هدم بیت السیّدة خدیجة الکبری أمّ المؤمنین و الحبیبة الأولی لرسول ربّ العالمین صلی اللّه علیه و آله، المکان الذی هو مهبط الوحی الأوّل علیه من ربّ العزّة و الجلال، و سکتم علی هذا الهدم راضین أن یکون المکان بعد هدمه دورات میاه و بیوت خلاء و میضات، فأین الخوف من اللّه؟ و أین الحیاء من رسوله الکریم علیه الصلاة و السلام. نصیحة لإخواننا علماء نجد ص ۵۹. تألیف: یوسف بن السیّد هاشم الرفاعی، با مقدمه دکتر محمّدسعید رمضان البوطی.

۳۴. قال الرفاعی: حاولتم ولا زلتم تحاولون و جعلتم دأبکم هدم البقعة الباقیة من آثار رسول اللّه صلی اللّه تعالی علیه و آله و سلم ألا و هی (البقعة الشریفة التی ولد فیها)، التی هُدمت، ثمّ جُعلت سوقاً للبهائم، ثمّ حولها بالحیلة الصالحون إلی مکتبة هی (مکتبة مکّة المکرّمة). نصیحة لإخواننا علماء نجد ص ۶۰.

۳۵. نصیحة لإخواننا علماء نجد ص ۶۰.

۳۶. هدمتم معالم قبور الصحابة و أمّهات المؤمنین و آل البیت الکرام رضی اللّه عنهم و ترکتموها قاعاً صفصفاً و شواهداً حجارة مبعثرة لا یُعلم و لا یُعرف قبر هذا من هذا بل سُکب علی بعضها البنزین فلا حول و لاقوّة إلاّ باللّه. ثمّ ذکر فی الهامش: قبر السیدّة آمنة بنت وهب أم الحبیب المصطفی نبیّ هذه الأمّة (صلی الله علیه و آله و سلم). نصیحة لإخواننا علماء نجد: ۳۸.

۳۷. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب تاریخ آل سعود: ۱/۱۵۸، کشف الارتیاب: ۵۵، ۱۸۷، ۳۲۴، أعیان الشیعة: ۲/۷، الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم: ۱/۸۱ و آل سعود من أین إلی أین: ۴۷. نویسنده: دکتر سید

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:19 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

پروژه چند وجهی به نام وهابیت

پروژه چند وجهی به نام وهابیت

پروژه چند وجهی به نام وهابیت

نگاهی به علل شکل گیری و پیدایش وهابیت

 

نباید تصور کنیم استعمارگران این جریان را دریک محیط خلأ به وجود آورده و آن را حمایت کرده اند. چنین چیزی ممکن نیست وکندوکاوهای تاریخی نیزآن را تایید نمی کند. رگه هایی از این تفکر مسبوق به سابقه بوده است. ظاهر گرایی ازویژگی هایی است که درجهان اسلام قبلا وجود داشته است

 

 

 

 

 

 

 

درسالهای اخیر از نحله فکری وهابیت صحبت ها وحرف های زیادی به میان آمده است. این جریان فکری مانند بسیاری از نحله های فکری دیگر، زمینه های پیدایش دارد. پیروان وهابیت که خود را «موحدون» می خوانند، اسلام را بر اساس اصول این فرقه برای خود و دیگران معنا می کنند. دراین اصول به قرآن و حدیث تاکید زیادی می شود وبدعت گذاری دردین هرگز پذیرفتنی نیست. چندی پیش نمایشگاهی دردانشگاه آزاد اسلامی، با هدف معرفی وفعالیت های این نحله فکری درآذربایجان دایر شد. این نمایشگاه اطلاعات و تاریخچه وهابیت در برخی کشورهای اسلامی به همراه تصاویر شخصیت های برجسته آنان به عرضه گذاشته شد. ضرورت آشنایی با این جریان فکری که نامش بیش از جریان های فکری دیگرجهان اسلام برسرزبان ها افتاده است، بر کسی پوشیده نیست. شاید نگاهی به علل ظهور این تفکر وهابیت و فرود وفرازهای آن درتاریخ اسلام، شناخت وماهیت این نحله فکری را روشن تر به تصویر بکشد.

 

 

 

محمدبن عبدالوهاب کیست؟

 

وهابیت جنبشی مذهبی است که محمدبن عبدالوهاب در قرن هجدهم در نجد عربستان بنا کرد. محمد عبدالوهاب معتقد بود که دین اسلام از قرن سوم هجری، راهی متفاوت را طی کرده و دارای زواید و حواشی بسیاری شده است. او مسائلی چون زیارت مزار مردگان و ستایش و بزرگداشت شخصیت های دینی ومذهبی را ازجمله این حواشی بر می شمرد. اصل آموزه های وهابیت به توحید ویکتا پرستی وپرهیز از چند خدایی و شرک تاکید دارد. پیوستگی وهابیت به خاندان آل سعود در چندین مقطع اتفاق افتاده است. محمد عبدالوهاب درابتدا به علت اعتقادات خود از شبه جزیره عربستان اخراج شد. وی توانست در شمال نجد خاندان سعودی را ازنظر اعتقادی با خود همراه سازد. آنها نخستین بار در سال ۱۸۱۸ به شبه جزیره عربستان مسلط شدند. اما سلطان عثمانی با کمک حاکم مصر، وهابیت را ازشبه جزیره بیرون کرد. این نحله فکری با اینکه موفق شدند، بار دیگر توسط فیصل اول قدرت سیاسی را باز پس گیرند، دوباره به دست حکام رشیدیه ازقدرت سیاسی برکنارشدند. قرن بیستم زمانی که حکومت ملک عبدالعزیز بر شبه جزیره عربستان تثبیت شد. وی درسال ۱۹۰۲ ریاض را به تصرف خود در آورد، می توان گفت این زمان آغازتثبیت وهابیت در شبه جزیره عربستان بود.

 

 

 

ریشه های ظهور وهابیت به کجا برمی گردد؟

 

دکتر جواد میری استاد جامعه شناسی پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی واستاد مدعو دانشگاه ادیان ومذاهب در گفت و گو با تهران امروز به ریشه های بروز وظهور این تفکر اشاره کرده و می گوید: «نگاه کلی به فعالیت های محمد عبدالوهاب دربسیاری از کتب به صورت کلی آمده است. اما با یک نگاه مجمل می توان گفت که رشد این پروژه به استعمار قرن نوزدهم پیوند نزدیکی دارد. استعماردرقرن نوزدهم سه امپراتوری بزرگ مانند گورکانیان درشمال هند، امپراتوری عثمانی و سلسله پادشاهی قاجار را در نظر داشت. هرسه کشور اواخر قرن نوزدهم با اتفاقات خاصی همراه است. درایران، ما با پیدایش بابیت وبهائیت روبه رو هستیم. درداخل مستعمرات عثمانی، ما ظهور و پیدایش وهابیت را داریم. درداخل امپراتوری گورکانی که رو به اضمحلال می رفت، پیدایش نحله فکری قادیانی گری یا احمدیه را شاهد هستیم. هر سه اینها به گونه ای با استعمار قرن نوزدهم که در بازی ای بزرگ حرکت خود را شروع کرده بود، رشد ونمو خود را آغاز کرده بودند. به عبارت دیگر ما نباید وهابیت را به صورت یک پروژه ببینیم. بلکه وهابیت یک پروژه چند ضلعی بوده که از سوی استعمارگران ترسیم شده است. ارتباط مستقیم پروژه استعمار با وهابیت به گسترش امپراتوری عثمانی ورقابت اروپاییان با این امپراتوری برمی گردد. آنها چون از خارج موفق به تضعیف امپراتوری عثمانی نبودند، تصمیم گرفتند از داخل به تضعیف این امپراتوری بپردازند. قرن نوزدهم قرن ناسیونالیسم و شکل گیری مفهوم ملت هاست. مفهوم ناسیونالیسم براساس ایده واحد وزبان، خاک وملیت بنا شده است. ما درداخل امپراتوری عثمانی با قومیت های گوناگونی مواجه هستیم. به دلایل گوناگون ازجمله حاکمیت ناصواب امپراتوران عثمانی نارضایتی دردرون این اقوام ایجاد می شود که استعمارگران به آن دامن می زنند. تناقض بین حاکمیت ترک ونژاد عرب و مسیحیانی که درداخل لبنان زندگی می کردند، گوشه ای ازتفاوت هاست. دراین میان به علت رفت وآمد مسلمان به اروپا وبرعکس، وجود ایده های مدرن حکومت، چون دموکراسی نیز خودش را نشان می دهد.

 

 

 

آیا علت رشد وهابیت، تنها حمایت های مادی است؟

 

دکتر جواد میری پایه فکری وهابیت را به سالهای دورتر مرتبط می داند ومی گوید: «تفکر محمدبن عبدالوهاب به ابن تیمیه برمی گردد. او کسی است که به قرائت های افراطی ازاسلام مشهور است. او تقربیا هرکسی که با مرام فکری او منطبق نبودرا فردی ملحد و کافر قلمداد می کرد، تاجایی که او خواجه نصیرالدین طوسی که حکیم جهان اسلام است را درجرگه کافران قرارمی دهد. درتفکر ابن تیمیه که محمدبن عبدالوهاب از آبشخورهای فکری او تغذیه می کند نقل، اساس وثقل فهم دین قلمداد می شود. دراین دیدگاه جایی برای عقل و بینش حکمی تعریف نشده است. درکشورهایی که وهابیت به صورت گسترده وجود ندارد، به بسیاری از نقاط این نحله فکری کمتر توجه می شود.

ما برای شناخت وهابیت وعلل پیشبرد برنامه های فکری درکشورهای مسلمان نیازمند بررسی های متعدد هستیم، این نحله فکری در بسیاری از جاها ازجمله آسیای مرکزی و قفقاز و شمال کشورچین ودرروسیه و اروپای غربی وحتی درکشورهایی که مسلمانان مهاجر زیادی را می پذیرند، به شکل محسوسی پیشرفت می کند. بسیاری دلیل رشد وهابیت را حمایت های مادی کشورعربستان می دانند. این دلیل درستی است اما تنها دلیل پیشبرد اهداف وهابیت نیست. علت دیگر پیشروی وهابیت، رادیکالیزیم است. وهابیت درهرکجا پای می گذارد، با حکام وقت به مبارزه می پردازد. وهابیت با تمامی حکام غیر مسلمان درگیر است. این جریان فکری از این طریق پیام خود را به جوانان منتقل می کند. در روان شناسی اجتماعی ثابت شده که جوانان به سمت افراطی گری کشیده می شوند. جوانان نیز به طور معمول در همه جهان از وضعیت موجود ناراضی هستند. به عنوان مثال وقتی وهابیت به روسیه وارد می شود، وهابیون می گویند: «کسانی که درکرملین هستند، حاکمان کفر هستند.»درنتیجه به مسلمانان آن ناحیه فرمان می دهد که شما با حاکمیت کفرمبارزه کنید.

آنها با هرحاکمیت غیر مسلمان و هر حاکمیت غیروهابی شروع به مخالفت می کنند. به همین دلیل است که درالقاعده که شعبه ای ازوهابیت است، حتی سفید پوست آمریکایی دیده می شود، هم سیاه پوست مسیحی مسلمان شده پیدا می شود. درواقع وهابیت یک شبکه جهانی را ایجاد کرده است. دلیل این امرهم مخالفت با وضعیت موجود است. برای قاطبه وهابیت موجودیت غیر از خود، معنایی دارد. در جهان بیشتر ایدئولوژی ها خود را با نگاه سرمایه داری انطباق داد ه اند، خلأ آرمان خواهی دردنیای امروزسبب شکل گیری یک شبه آرمان خواهی و شبه رادیکالیزیم میان جوانان درجهان اسلام می شود. دکتر میری مخالفت وهابیت را فقط به شیعیان مختص نمی داند ومی گوید: «وهابیت فقط با تشیع مخالف نیست بلکه با بسیاری ازدیدگاه های اهل تسنن نیز به طورجدی مخالفت می کند.»

 

 

 

تاثیر وهابیت بر دیگر جریان های فکری جهان اسلام چیست؟

 

دکترسید علی موسوی نژاد عضو هیات علمی دانشکده شیعه شناسی دانشگاه ادیان ومذاهب درباره تاثیرات نحله وهابیت برجریان های دیگر جهان اسلام می گوید: «ما باید درنظر بگیریم جریان وهابیت، جریان فکری تازه ای درقرن اخیر محسوب می شود. اما این نحله فکری درتفکرات قبل ازخودش نیز ریشه هایی دارد. ریشه های فکری این جریان دردوره های قبلی وجود داشته است، اما محمدبن عبدالوهاب به شکلی افراطی این جریانات را درزندگی خود دنبال می کند. تاثیرات این جریان درابعاد سیاسی واجتماعی واقتصادی بسیار مشهود است. این جریان بر جهان اسلام ازمنظرکلامی، افراطی گری و تفکرجمود وتاثیرات غیرمقبول که ازسوی دین مبین اسلام تایید نشده است را گسترش داد. آثار این فرقه جهان اسلام را تحت تاثیر خودش قرار داده است. حمایت هایی که دردوقرن اخیر ازاین جریان صورت گرفته است، بیش ازبن مایه های فکری وهابیت، سبب رشد ومطرح شدن این جریان شده است. وهابیت به نوعی به علت حمایت های سیاسی که از آن صورت گرفته است به رقابت با اسلام اعتدالی وتساهلی پرداخته است. بنا براین به دلیل اتخاذ این موضع، بسیاری ازدانشمندان جهان اسلام، جریان وهابیت را خارج ازجریان های اسلامی بررسی می کنند.»

 

 

 

آیا توطئه استعمار تنها دلیل مطرح شدن وهابیون است؟

 

دکتر موسوی نژاد تنها حمایت های استعمارگران از جریان وهابیت را عامل بقای این نحله فکری نمی داند ومعتقد است: «به نظر من ما باید برای درست دیدن این نحله فکری هر دو بعد را بررسی کنیم. ما نباید تصور کنیم استعمارگران این جریان را دریک محیط خلأ به وجود آورده و آن را حمایت کرده اند. چنین چیزی ممکن نیست وکندوکاوهای تاریخی نیزآن را تایید نمی کند. رگه هایی از این تفکر مسبوق به سابقه بوده است. ظاهر گرایی ازویژگی هایی است که درجهان اسلام قبلا وجود داشته است. این نگاه که فقط به ظاهر اسلام نگاه می کرد وعقل وشهود را دراین جریان دخالت نمی داد، دارای سابقه تاریخی است. بخشی از جهان اسلام همواره راه ظاهر قرآن وحدیث را دنبال می کردند. وهابیت نیزهیچ گونه جایی برای تاملات عقلانی یا عرفانی را برای رسیدن به خدا درنظر نمی گیرد. جریان جمود وخود بسندگی درفهم دین قبل ازوهابیت وجود داشته است مثلا جریان خوارج که درزمان امام علی(ع) رخ داد؛ این نوع تفکر را شاهد هستیم. این جریان مفسران دین را به رسمیت نمی شناسند. ما در وهابیت این جهت گیری را به وضوح مشاهده می کنیم. محمدعبدالوهاب حتی امامان اهل سنت را به رسمیت نمی شناسد. بی توجهی به شعار دینی وبعد انعطاف پذیر دین چیزی است که درجریان وهابیت اصلا به آن توجه نمی شود. یک بعد دین اسلام، تعالیم این دین است. اما بعد دیگر آن نمود دینداری که بسته به فرهنگ های مختلف، ازسوی مسلمانان دیده می شود. ما از صدر اسلام شاهد جریان جمود گرایانه هستیم که به نوعی کوچک ترین تفاوت فرهنگی را نمی پذیرد. نباید یک نکته را دراین ماجرا فراموش کنیم. درکلام ابن تیمه که هفت قرن قبل از محمدبین عبدالوهاب به بیان پایه فکری وهابیت می پردازد، نوعی واکنش را احساس می کنیم. متاسفانه درقرون بعد از اسلام نوعی خرافه گرایی را دردین اسلام مشاهده می کنیم. دربحث زیارت قبور این خرافه گرایی مشاهده می شود. زیارت اهل قبور با شعائر اسلام منافات ندارد. اما ما به مرور شاهد شکل گیری قبور موهومی هستیم که آثارآن هنوز در سرزمین شام وجود دارد. ابن تیمیه که درشام زندگی می کرده است، در مقابل این افراط ها دست به تفریط می زند. دردوره محمد عبدالوهاب نیز ما اینگونه مسائل را مشاهده می کنیم. درآن برهه زمانی نیز مذهب حنفی صوفی گرایانه دربعد شعائر اسلام به انحرافاتی دچار شده بود ومشکلات زیادی را برای جامعه ایجاد می کردند. این مسائل سبب شد که محمدبن عبدالوهاب این مسائل را با توحید ویکتا پرستی خداوند درتباین و تضاد قرار بدهد و با آنان به مخالفت بپردازد. استعمارگران به دلیل کوتاه کردن دست امپراتوری عثمانی جهان اسلام نیز، به این نحله فکری توجه کرده اند. غربی ها به دلیل حمایت از مخالفان مذهب حنفی وصوفی گرایانه امپراتوری عثمانی که نوعی عقل گرایی را نیز دنبال می کرد، دست زدند. ما باید هم بعد فکری این جریان را بررسی کنیم وهم ازدیدن زمینه های فکری شکل گیری این پدیده غافل نشویم.»

 

 

 

عامل دافعه این جریان چیست؟

 

دکترسید علی موسوی نژاد به گرایش به وهابیت درجهان اسلام اشاره می کند و می گوید: «شاید درابتدا شعار بازگشت به اسلام سبب جذب پیروان این نحله فکری شود، اما بسیاری از افرادی که به این فرقه گرایش پیدا می کنند، بعد از مدتی به علت عدم انعطاف و خشک بینی این مذهب ازآن دوری می کنند. زیرا این مذهب به چاشنی خشونت نیزممزوج شده است. درجهان امروز که صحبت از همگرایی و گفت وگوی مذاهب است، این جریان خشن که دیگری را تحمل نمی کند، نمی تواند پایدار بماند. متاسفانه کشورهایی که منادی آزادی هستند به دلایل سیاسی این نحله فکری را حمایت می کنند. هر چه به گفتمان های واقعی اسلام بیشتر رجوع کنیم، زمینه برای جلوه گری وهابیت کمترخواهد شد.»

زهرا نوروزی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:16 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

شبيه ترين فرد به رسول خدا

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:10 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]