يا علي مدد

به وبلاگ من خوش امديد
با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ يا علي مدد خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

خواندنی هایی از خانه کعبه و مسجدالحرام

خواندنی هایی از خانه کعبه و مسجدالحرام

خواندنی هایی از خانه کعبه و مسجدالحرام

مسجدالحرام در شهر مکه مکرمه، درون درّه ای میان کوه های ابوقبیس، اجیاد، هندی و عمر واقع شده و در نقطه تقاطع خط طولی ۳۹ درجه و ۴۹ دقیقه و ۳۰ ثانیه و خط عرضی ۲۱ درجه و ۲۵ دقیقه و صفر ثانیه قرار گرفته است.

 

مسجدالحرام در شهر مکه مکرمه، درون درّه ای میان کوه های ابوقبیس، اجیاد، هندی و عمر واقع شده و در نقطه تقاطع خط طولی ۳۹ درجه و ۴۹ دقیقه و ۳۰ ثانیه و خط عرضی ۲۱ درجه و ۲۵ دقیقه و صفر ثانیه قرار گرفته است.

 

حدود کنونی مسجدالحرام

 

مسجدالحرام از طرف شرق به کوه ابوقبیس، از سمت غرب به جبل عمر و خیابان شبیکه، از شمال به خیابان شامیه و کوه هندی و از سمت جنوب به خیابان اجیاد و مسفله محدود است.

 

مساحت مسجدالحرام

 

مساحت کلی آخرین توسعه مسجد الحرام ۶۸ هزار مترمربع بود که با محاسبه پشت بام که ۱۹ هزار مترمربع است، مجموع کل توسعه جدید به ۸۷ هزار مترمربع رسید و در نتیجه مساحت کل مسجدالحرام و میدان ها و فضاهای پیرامون آن به ۳۶۶​ هزار و ۱۶۸ مترمربع بالغ شد.

 

مساحت پیشین مسجدالحرام قبل از این توسعه ۱۶۰ هزار و ۱۶۸ مترمربع بود و گنجایش ۳۱۳ هزار نمازگزار را داشت، ولی با توسعه جدید، این ظرفیت به ۴۶۰ هزار نفر رسید.با محاسبه مساحت پشت بام و فضاهای پیرامون مسجد، ظرفیت نمازگزاران در مواقع عادی ۸۲۰ هزار نفر و در شرایط ویژه به حدود یک میلیون نفر رسیده است.

 

در توسعه اخیر، دو مناره با ارتفاع ۹۶ متر، سه گنبد سنگی، ۱۴۵۳ ستون با پوشش سنگ مرمر و ۱۱۲۰ ستون تاجدار که پایه های آن با سنگ مرمر ساخته و در آن روزنه هایی برای دستگاه های تهویه مسجد در نظر گرفته شده، احداث شد، یک درِ ورودی بزرگ و ۱۸ در ورودی به قسمت پله های برقی و شش پله عادی نیز ساخته شد.

 

در طرح توسعه جدید، مسجدالحرام به وسیله هشدار حریق مجهز شد که حدود ۶۰ منطقه را در بر می گیرد و ۲۸۴ نقطه مجهز به تاسیسات کشف دود، ۱۵ نقطه سیستم هشداردهنده و شش واحد خودکار برای خاموش کردن آتش و ۶۰ نقطه کشف حرارت و گرما در آن تعبیه شده است.وسایل صوتی پیشرفته ای نیز شامل اتاق کنترل و دستگاه های تقویت و تنظیم و حدود ۱۶۴۵ بلندگو برای همه نقاط مسجد تهیه و نصب شد.

 

مناره های مسجدالحرام پیش از توسعه اول هفت عدد بود که در توسعه اخیر دو عدد دیگر به آن افزوده شد.

 

ارتفاع مناره ها نیز پیش از توسعه اول ۳۶ متر بود که به ۹۰ متر افزایش یافت.مسجدالحرام در توسعه اول هفت مورد پله های ثابت داشت که در توسعه دوم تعداد شش عدد به آن افزوده شد و در مجموع به ۱۳ مورد رسید.

 

تعداد هفت دستگاه پله برقی نیز در مسجدالحرام نصب شده است. در مجموع در برنامه چهارم پنج ساله مبلغ چهار میلیارد دلار برای توسعه حرمین شریفین در فاصله سال های ۱۴۰۵ ق. تا ۱۴۱۰هـ.ق. هزینه شده است.

 

مجموع هزینه ها تا سال ۱۴۱۴هـ.ق. به حدود ۵۵ میلیارد ریال سعودی بالغ شد.

 

پرده کعبه

 

پرده کعبه نیز تا پیش از سال ۱۳۴۳هـ.ق. در مصر بافته می شد که از همین سال بافت پرده کعبه در منطقه احساء آغاز شد. با احداث نخستین کارخانه بافت پرده کعبه سال ۱۳۴۶هـ.ق، در خیابان اجیاد، واقع در مکه مکرمه، اولین کارخانه پرده بافی کعبه رسما تاسیس شد. پرده کعبه از ابریشم خالص بافته می شود و وزن آن حدود ۱۷۰ کیلوگرم است که از ۴۸ دسته ابریشم با طول هریک ۱۴ متر بافته شده است.

 

در قسمت بالای پرده کعبه، کمربندی به طول ۴۵ متر و عرض ۹۵ سانتی متر آیات قرآنی با تارهای نقره ای و رنگ آمیزی شده با آب طلا نوشته و بافته شده است.

 

در گذشته ابریشم های پرده کعبه با دست رنگ می شد، ولی در سال ۱۴۱۰هـ.ق. کمیسیون مربوط، اقدام به تعویض دستگاه های رنگرزی کرد و در نتیجه دو ماشین بزرگ و پیشرفته به مبلغ ۲۱۲ هزار دلار خریداری شد.

 

همچنین یک دستگاه ماشین تولید بخار و یک دستگاه نیز ماشین خشک کن ابریشم خریداری شد که با استفاده از آنها حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد در مصرف ابریشم صرفه جویی و از خرابی و ضایع شدن آن جلوگیری به عمل آمد. در همین سال یک دستگاه بافندگی با تمام لوازم جانبی، از یک شرکت بین المللی سوئیسی به مبلغ ۹۷۵ هزار و ۸۳۳ فرانک سوئیس خریداری شد و بالاخره تمام دستگاه ها و تجهیزات مورد نیاز، مبلغ یک میلیون و چهارصد هزار فرانک سوئیس هزینه برداشت تا پرده به شکل کنونی بافته و همه ساله مورد استفاده قرار گیرد.

 

آمارهای مربوط به توسعه مسجدالحرام

 

مساحت مسجدالحرام

 

قبل از توسعه اول: ۲۹ هزار و ۱۲۷ مترمربع

 

پس از نخستین توسعه: ۱۳۱ هزار و ۴۱ مترمربع

 

پس از توسعه دوم: ۳۶۶ هزار و ۱۶۸مترمربع

 

گنجایش مسجدالحرام

 

قبل از توسعه اول: ۴۷ هزار نمازگزار

 

پس از توسعه اول: ۳۱۳ هزار نمازگزار

 

پس از توسعه دوم: ۴۶۰ هزار نمازگزار

 

و پشت بام ها و میدان های اطراف: ۸۲۰ هزار نمازگزار

 

تعداد مناره ها

 

قبل از توسعه اول: ۷ مناره

 

پس از توسعه اول: ۷ مناره

 

در توسعه دوم: ۲ مناره

 

جمع کل مناره ها: ۱۶ مناره

 

ارتفاع مناره ها

 

پیش از توسعه اول: ۳۶ متر

 

پس از توسعه اخیر: ۹۰ متر

منبع: http: / / labbayk.com

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

نسخه هندی وهابیت

نسخه هندی وهابیت

نسخه هندی وهابیت 

شاه ولی همانند ابن عبدالوهاب بود بر رد هرگونه شک(مستقیم یا غیرمستقیم) اعتقاد داشت و شفاعت قدسیان را قبول داشت ولی هرگونه توسل و استمداد در آنها را نوعی شک می دانست.

 

شاه ولی همانند ابن عبدالوهاب بود بر رد هرگونه شک(مستقیم یا غیرمستقیم) اعتقاد داشت و شفاعت قدسیان را قبول داشت ولی هرگونه توسل و استمداد در آنها را نوعی شک می دانست. وی معتقد بود تجویزها و تحریم ها در شریعت با سه هدف تهذیب نفس ،ترویج حیات مذهبی و فرصت به انسان ها به وجود آمده است . به خلافت جهانی اسلام با حق انحصاری قریش اعتقاد داشت و در عین حال به امپراتوری مغولی هند و خلافت عثمانی هم با موضع طرفدارانه برخورد می کرد. آرزو داشت قدرت سیاسی هند را به نحوی مانند حاکمیت مغول ها و با الگویی نسبتا مطابق با الگوی مغول به ایشان و وحدت مسلمین و قدرت آنها را بازگرداند. شاه ولی نگران از دست رفتن حاکمیت مسلمان ها (حتی مغول های مسلمان) بود. موضع خصمانه به شیعیان و شبیه وهابیان داشت سادات بارهه که قدرتمندان شیعه هندو از طرفداران مغولان مسلمان حاکم هند بودند را نیز به شدت مورد حمله قرار داد و سنت غلط اختلاف و درگیری و خونریزی بین شیعه و سنی را دامن زد .

ترجمه اثر ضد شیعی شیخ احمد سند هندی به عربی وتالیف ازله الجفا ضد شیعی به برخی عقاید و ضد اسلام شیعیان حمله کرد و وفاداری به خاندان را جنبه شخصی داد و گفت: مسلمین را از آرمان های اصیل اسلامی باز می دارد آنچه در اسلام حلال و حرام است عینا با اوامر و نواهی مشابه در سایر جوامع سازگار است. زیرا حسن اخلاقی فطری بشر در تمام ادیان وجوامع یکی است او با رد نظر کسانی که قائل به ارتباطی بین قوانین دینی با عقل و احتیاجات طبیعی بشر نیستنداین را سوء تفاهم از سوی کوته نظران می دانست. شاه ولی برخلاف ابن عبدالوهاب می خواست بیش از آنچه نفی و طرد می کند بسازد و نوآوری کند . برداشت او از اسلام به خاطر گرایش های عقلی کلامی، اجتهادی و نیز صوفیانه بسیار عمیق وغنی وانعطاف پذیر بود. نظریه دین فطری او راه را برای قضیه های علمی و صوفیانه مبتنی بر عقاید طبیعی و باطنی از احکام شریعت و متزلزل کردن و یا کنار گذاشتن آن احکام هموار کرد. داعیه اتحاد او نیز چون شیعیان را در برنمی گرفت بسیار شکننده و کم عمق بود و او علاوه بر شیعیان هند با هندوها نیز برخورد متعارضانه داشت و با این برخورد زمینه را برای ورود سلطه بیگانگان از جمله حاکم توسعه طلب افغانستان و انگلیس فراهم کرد بعد.

از شاه ولی پسرش شاه عبدالعزیز دهلوی به همان اندازه که موضع ضد شیعی پدرش را حفظ کرد با تحدید و تعریف دارالاسلام و دارالحرب چنین فتوا داد: کشور اسلامی هندوستان با تسلط و سیطره انگلیسی ها به دارالحرب تبدیل یافته لهذا بر همه مردان و زنان مسلمان واجب است که آن قدر با آنها بجنگند و آن چنان روابط دوستانه خود را با آنها قطع کنند که ناگزیر از هندوستان خارج شوند زیرا انگلیسی ها دشمن محارب مسلمانان هستند که بعدها تمام علمای اسلام در هند آن را تائید کردند. در مقابله با آن انگلیسی ها با استفاده از برخی علمای درباری هندو حجاز فتوای عدم جهاد را گرفتند ولی اثری در نفوذ فتوای شاه عبدالعزیز نداشت و برعکس موجب به وجود آ مدن مکتبی شد ضد انگلیسی که تا قیام عمومی ۱۸۵۷ ادامه داشت. نهضت سیداحمد بارلی ،علمای دیوبندی و دیگر حوزه های علمیه نهضت خلافت نظریه نافرمانی صرفی و مقاومت منفی از این فتوا نشات گرفت. علی رغم مواضع ضدانگلیسی عبدالعزیز و حتی بدتر از پدرش علیه شیعیان و گسترش آن در هند موضع خیلی زشتی گرفت و کتابی به نام تحفه اثنا عشیریه در رد شیعیان نوشت و برخی گفته اندترجمه فارسی کتاب خواجه نصرالله کابلی است.

جالب اینکه خود انگلیسی ها هم بر انتشار آن در هند و جهان اسلام همت گماشتند نهضت سیداحمد بارلی(۱۸۳۱ ۱۷۸۲) اولین ومهمترین جنبش ملزوم از افکار وعقاید شاه ولی است انگلیسی ها به اشتباه او را وهابی افراطی می نامند و می دانند در حالی که علی رغم سفر سر احمد به مکه هیچ رابطه ای بین آنها نبود و ابتدا به جنبش طریقه محمدی و بعدها به جنبش مجاهدین در عالم واقع نام گرفت. از نظر فکری وعلمی دیدگاه های بنیادگرایانه شاه ولی و پاکسازی اسلام و بازگشت به اسلام نخستین مورد توجه او بوده. تعلیمات سر احمد را شاه اسماعیل در کتابی به نام الطریق المستقیم جمع آوری و تالیف کرد. قبل از شروع مبارزه اش او با تاسیس یک سازمان سیاسی اجتماعی مطلوب از طریق اصل جهاد از سال ۱۸۲۱ به تدریج در سراسر هند همه اقشار پایین و ضعیف را در بر گرفتکه ابتدا مبتنی بر مبارزه با خاندان سیک ها در ایالات پنجاب و در مرحله بعد مبارزه با انگلیسی ها مطرح بود.

آنها با شکست سیک ها و تشکیل خلافت هم پیش رفتند. با هدف تشکیل دولت اسلامی در جایی که دست انگلیسی ها به آ نجا نرسید با فتوای جهاد و هجرت شروع به آزادسازی تمام هند کرد و به ساکنان دارالحرب (مناطق تحت سلطه انگلیسی ها) دستور داد که به دارالاسلام( مناطق تحت سلطه خودش) بروند یعنی به همان منطقه شمال غرب در نزدیکی مرز افغانستان،انگلیسی ها و سیک ها با تبلیغ اینکه آنها وهابی هستند و ایجاد اختلاف و نفاق حتی در قبیله خود سر احمد موجب ضعف و نابودی سر احمد وشاه اسماعیل( ۱۸۳۱) در بندر بالاکوت شدند دستورات خشک شرعی او و مسائل و وظایف مالی مهم منجر به ترک خدمت سربازان او شد. علی رغم نبود این دومریدانشان با پیوست پنجاب به حکومت انگلیسی ها فعالیت می کردند . علاوه بر آن در قیام عمومی ۱۸۵۷ نقش فعال و مهمی داشتند. حتی شایعه شد که سر احمد همان مهدی موعود است. جنبش فرائدی یا فرائضیه در بنگال در نیمه اول قرن ۱۹ به رهبری شریعت الله فرائضی یا حاج شریعت الله به وجود آ مد . جنبش او در زمان پسرش محمدحسن یا محسن معروف به ذوذوصیان ابعاد اجتماعی مشخص تری یافت. علی رغم نزدیکی های عقیدتی به وهابیت و اقامت طولانی موسس آن در حجاز هیچ ارتباطی با وهابیت نداشت.

قیام هندیان و مسلمانان در سال ( ۱۲۷۴ ۱۸۵۱) نقطه اوج جنبش اسلامی به رهبری علمای دین بود. در این قیام پس از ۴ ماه درگیری دهلی تصرف شد و شاه عالم بازمانده خاندان شاهی مغولان را شاه هند قرار دادند اما در فوریه ۱۸۵۸ دوباره دهلی به دست انگلیسی ها افتاد. پس از سرکوب شدید در سال ۱۸۵۹ قیام کامل شکست خورد و هند به طور کامل قلمرو انگلیسی ها شد. در ادامه رهبران جنبش های طرفدار حرکت شاه ولی همراه با تاثیرپذیری برخی از آنان سید جمال تاثیر شدید در استقلال هند داشتند مثل سیداحمدخان رهبران جنبش خلافت ،اقبال و مودودی . اقبال لاهوری علی رغم توجیه وتاثیر از سید جمال شاه ولی را بزرگترین متاله متاخراسلام و احتمالا نخستین مسلمانی می داند که در قرون اخیر ضرورت دمیدن روح احیاء و اصلاح به جنبش ها و قیام ها و بازسازی فکر دینی را در اسلام احساس کرده بود.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

نگاهی دوباره به وهابیت

نگاهی دوباره به وهابیت

نگاهی دوباره به وهابیت 

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد.

 

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد. پیروان این مسلک را «وهابی» گویند.

وهابیها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می دانند، و به آنان به دیده ی حقارت می نگرند. فرقه وهابیت از شیوه ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیرمنطقی خود بر مسلمانان، استفاده می کند. این مسلک به خاطر نسبتش به «محمد بن عبدالوهاب تمیمی» که اولین بار افکار و اندیشه های این فرقه را ساخته و ترویج نموده «وهابیت» نامبرده می شود. محمدبن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه گذاری کرده است. خلاصه ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از:

۱) تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

۲) توحید عبادی و ربوبی

۳) احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

۴) تکفیر مسلمانان

دعوت اسلامی، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود.

قرآن با بیان رهنمودهای روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان، همه ی انسان ها را به گردآمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوی از راه مستقیم دین دانست و فرمود: «از راه های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می دارد.» ۱(انعام/۱۵۳)

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزشهای والای دین خدا نمی اندیشید، و در راه هدایت انسانها از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست؛ پیوسته از لزوم پای بندی به اصول و پایه های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین سازان و بدعت گذاران بیم می داد؛ همچنانکه راه گریز از زیان های ناشی از تفرق را بیان می نمود.

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه های گوناگون تقسیم شدند. هر کس به فرقه ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی، فقهی، تفسیری، حدیثی و ... روشی را برگزید. و اینگونه بود که برخلاف توصیه های قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی، موج تفرقه گرایی سراسر جامعه ی اسلامی را در هاله ای از ابهام فرو رفت، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری های خشونت بار فرقه ای کشاند. در این میان سودجویان مردم ناآگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته بندی را حربه ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند.

از طرفی دیگر برخی به بهانه ی بازگشت به اسلام سلف، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ی مسائل گوناگون اسلامی، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می رفت و شمار زیادی از یکتاپرستان از جرگه ی اسلام بیرون رانده می شدند. از جمله چنین گروه هایی باید «وهابیان» را نام برد.۲

چگونگی پیدایش وهابیت:

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی است که این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنی «محمدیه» نگفته اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند.

شیخ محمد در سال ۱۱۱۵ هجری قمری در شهر «عیینه» از شهرهای «نجد» تولد یافت.۳

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت. از همان کودکی سخنانی به زبان می آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی فهمیدند. برای تحصیل بیشتر، به مکه سپس به مدینه سفر کرد، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد. در همان جا زبان به انتقاد گشود که: چرا مسلمین، به قبر پیامبر پناه می آوردند و از وی شفاعت می خواهند؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود. وقتی وارد بصره شد، مسلمانان، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت. مدتی بعد به شهر «حریمله» از قلمرو نجد آمد، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت.

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده ی انکار و انتقاد نگریست. پدرش او را از این کار بازمی داشت.۴ و از اظهارات او سخت رنج می برد و مردم را از او بر حذر می داشت، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت.۵ عده ای از علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمدبن عبدالوهاب و پیروان او کتابهای متعددی را به رشته ی تحریر در آوردند. از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته اند می توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد.۶

پس از درگذشت پدرش، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری تر شد.

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده، سخنش را پذیرا شدند. کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند. محمدبن عبدالوهاب هم به «عیینه» بازگشت. رئیس شهر در آن اوقات، عثمان بن احمد بن معمّر بود. محمدبن عبدالوهاب، او را به پادشاهی بر نجد انداخت. عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد. به دنبال آن، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد، و از این راه کارش بالا گرفت.

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمدبن عزیز رسید، نامه ای به عثمان نامبرده نوشت که محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند. وقتی نامه به عثمان رسید، محمدبن عبدالوهاب را احضار کرد، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود. محمدبن عبدالوهاب هم، روی به «درعیّه» نهاده یعنی همان محلّی که «مسیلمه کذّاب» از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت.

حکمران «درعیه» در آن زمان محمدبن سعود از قبیله ی «عنیزه» بود. وی جدّ خاندان سعودی، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است.

محمدبن عبدالوهاب، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره برداری کند، به همین جهت او را به اندیشه ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت. محمدبن سعود نیز با وی بیعت کرد، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند.

ابن سعود، برای یاری محمدبن عبدالوهاب و انتشار طریقه ی او، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت، تا این که کارش بالا گرفت.

آنگاه ابن سعود، نامه ای به رؤسای شهرهای نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند. گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار نمودند.

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد.

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی میل، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت.

محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۶ هجری درگذشت، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست. وهابی ها از آن تاریخ، دست به کشتار مسلمین زدند. چه نفوسی را که کشتند و چه خانه ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه ی حریق ساختند و چه فسادی که میان مردم و شهرها، به راه نینداختند، و چه مصائب و دهشت ها که از ناحیه ی آنها به مسلمانان نرسید.

وهابیها، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند، بلکه تمام مقتولین به دست آنها، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می دادند، و محمد (ص) را پیامبر او می دانستند. تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند.۷

مبانی فکری وهابیت:

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند.۸ در نیمه ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی الدین احمدبن عبدالحلیم حرّانی دمشقی، معروف به ابن تیمیّه، به نام مبارزه با خرافات و بدعتها قیام کرد و کلیه ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعتهایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند.۹

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آنها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمدبن عبدالوهاب این دفنیه ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آوده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند.۱۰

محمدبن عبدالوهاب، رئیس مذهب وهابی، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می باشند. او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می دانند.

محمدبن عبدالوهاب درباره ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می داد. اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است، بلکه واجب است آنها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص)، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست، به منزله ی بت هستند.۱۱

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی ها مورد انکار قرار می گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است. محمدبن عبدالوهاب در «کشف الشبهات» می گوید:

«توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند.» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه ی «و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیرٍ۱۲» (اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می شوند مالک هیچ چیز نیستند.) بود.

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می دانند و با این آیه استدلال می کنند: «فلا تدعوا مع الله احداً۱۳» (کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید) و نیز آیه ی شریفه ی:

«من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه۱۴»

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل: «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو۱۵» استدلال می کنند.۱۶

روش استدلال محمدبن عبدالوهاب:

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ی مسلمانان و زدن مارک بی دینی به طرف مقابل می باشد. از واژه های متداول و معمول در رساله های این فرقه کلمات «و جملات» «ایها الکافر» و و «ایها المشرک» و ... نسبت به طرف مورد بحث می باشد.

محمدبن عبدالوهاب در رساله ی «کشف الشبهات» که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می آموزد، می گوید: «ان قال: لک کذا و کذا، فقل له ایّها المشرک ...»

(طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان «خلاصه هرچه گفت» توبه او بگو ای مشرک.)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می آموزد با توجه به روشهای بحث منافقین خلق و توده ای های زمان حاضر، بیانگر رابطه ی مستقیم «چشم بندی» استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می باشد، و نشان می دهد که بر روش «دگماتیسم» جهان خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است.۱۷

سیاست ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه ی وهابیت:

مستر همفر یکی از جاسوس های عالی رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال ۱۷۱۰ میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت «کمپانی هند شرقی» را به عهده گرفته است. وی پس از یادگیری زبانهای معمول در کشورهای اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی (ترکیه)، مصر، عراق، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشورهای اسلامی، اطلاعات کاملی کسب نموده است.۱۸ وی طبق برنامه ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعتها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید. تا اینکه با محمدبن عبدالوهاب که گمشده ی وی بود برخورد نمود.

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمدبن عبدالوهاب وجود داشت، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود.

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمدبن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از:

۱) تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده!

۲) خراب نمودن خانه ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج۱۹، لکن محمدبن عبدالوهاب بعید می دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد.

۳) تخریب گنبدها، ضریح ها و مکان هایی که در نزد مسلمانان محترم است، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان، به این عنوان که آنها بت پرستی و شرک است.۲۰

۴) انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد. البته محمدبن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود.۲۱

بنابراین محمدبن عبدالوهاب توسط برنامه ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده ی خود را آشکار نمود.

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ها در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند. وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی ناامید شدند، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص، ساختن فرقه ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند.

و بدین سان موفق به ساختن فرقه ای به نام وهابیت شدند.

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ای سیاسی برای دست یافتن به مهم ترین و حساس تـرین مراکز مسلمانان استفاده می کردند. ستون فقرات عقاید وهابی ها را، حرام دانستن شفاعت، زیارت، دعا، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه، تخریب قبور از هر کس باشد، حتی پیغمبر (که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند) و مشرک دانستن همه ی مسلمین، غیر از وهابی های صحرای نجد، تشکیل می دهد. و به طور خلاصه باید گفت وهابی ها فرقه ای خرابکار هستند و شعار آنان، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است. و هر چه در اختیار دارند، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می دهند و نماز می گزارند و به حج خانه ی خدا می روند، به کار می برند.

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ها، فجایع و حوادث دردناکی می بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد.

فهرست منابع:

۱ـ الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، دارالمرتضی بیروت، بی‌تا.

۲ـ آیین وهابیت، جعفر سبحانی، مؤسسه دارالقرآن الکریم، چاپ اول، ۱۳۶۴ ه. ش.

۳ـ برگی از جنایات وهابی‌ها، سیدمرتضی رضوی، ترجمه علی رضائی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۸ ه. ش.

۴ـ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت‌الله دهقان، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۶۷ ه.ش.

۵ـ تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ترجمه‌ی علی دوانی، نشر قدر، بی‌تا.

۶ـ فتنه الوهابیه، سیداحمدبن زینی‌دحلان، بی‌جا، ۱۴۰۷ه.ش.

۷ـ الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السیدابوالعلی‌التقوی، الدراسات للطباعه و النشر، بیتا.

۸ـ کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدلوهاب، سیدمحسن عاملی‌امین، بی‌جا، بی‌تا.

۹ـ نقدی بر اندیشه‌ی وهابیان، سیدحسن موسوی‌قزوینی، ترجمه‌ی حسن طاری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ ه. ش.

۱۰ـ نگاهی به پندارهای وهابیت، محمدحسین کاشف الغطاء، ترجمه محمدحسین رحیمیان، دفتر نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ ه.ش.

۱۱ـ هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، دارالحقیقه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه.ش.

۱۲ـ وهابیها را اینگونه دیدم، عبدالله محمد، ترجمه‌ی میثم موسایی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ ه.ش.

پی نوشت ها:

-۱انعام،۱۵۳.

-۲نقدی بر اندیشه‌ی وهابیان، سیدحسن موسوی‌قزوینی، ص ۱۱.

-۳آیین وهابیت، جعفر سبحانی، ص ۲۵.

-۴تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۱۷.

-۵پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت الله دهقان، ص ۳۵.

-۶برگی از جنایات وهابی‌ها، سیدمرتضی رضوی، ص ۲۰.

-۷تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن‌قزوینی، ص۱۹ و همچنین« وهابیها را این‌گونه دیدم، عبدالله محمد، ص ۱۷.

-۸کشف الارتباب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سیدمحسن عاملی امین، ص ۱۷.

-۹فتنه الوهابیه، سیداحمد بن زینی دحلان، ص ۷.

-۱۰الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۲۳.

-۱۱تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۲۰.

-۱۲فاطر، ۱۳.

-۱۳جن،۱۸.

-۱۴بقره،۲۵۵.

-۱۵انعام،۵۹.

-۱۶ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۶۷.

-۱۷همان، ص ۶۲.

-۱۸پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۳۷.

-۱۹سعود بن عبدالعزیز چند سال مردم را از زیارت خانه‌ی خدا منع نمود. (الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السید ابوالعلی التقوی، ص ۲۰) (رک: نگاهی به پندارهای وهابیت، علامه محمدحسین کاشف الغطاء، ص ۱۲)

-۲۰هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، ص ۳۵.

-۲۱لآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۶

منبع :

سایت پژوهه

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

سلفیه، وهابیت و رشید رضا

سلفیه، وهابیت و رشید رضا

سلفیه، وهابیت و رشید رضا 

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (۱۲۰۶ ۱۱۱۵.ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است.

 

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (۱۲۰۶ ۱۱۱۵.ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است.

سلفیه در لغت و اصطلاح

سلفی گری در معنای لغوی به معنی تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما سُلَفیه (Salafiyye: اصحاب السف الصالح) در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین دارند. آنان معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فراگرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیون، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد.

خاستگاه فکری سلفیه

محمد ابوزهره در بیان عقاید این نحله در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیة می نویسد: «هر عملی که در زمان پیامبر(ص) وجود نداشته و انجام نمی شده است، بعدا نیز نباید انجام شود» .

ابن تیمیه (۶۶۱ ۷۲۸.ق) فقیه و متکلم حنبلی از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرد:

۱) هیچ فرد نیکوکاری یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیله ای برای نزدیک شدن به خدا قرار داد.

۲) به هیچ زنده یا مرده ای پناه نباید برد و از هیچ کس نباید یاری خواست.

۳) به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست یا تعظیم کرد.

معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمدبن حنبل (۲۴۱ ۱۶۴.ق) نسبت می دادند، اما پاره ای از فضلای حنبلی در این خصوص، یعنی در نسبت آن سخنان به احمدبن حنبل، با آنان به مناقشه پرداختند. در آن زمان، میان این گروه و اشاعره جدالها و مناقشات شدیدی جریان داشت و هرکدام از آن دو فرقه ادعا می کرد که دعوت آنها براساس مذهب سلف صالح است. معتقدان به سلف صالح با روش معتزله شدیدا مخالفت می کردند؛ زیرا معتزله در تبیین عقاید اسلامی از فلاسفه ای بهره می بردند که آنان نیز به نوبه خود افکارشان را از منطق یونان اقتباس می کردند. تصاویری که از احمدبن حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وی را محدثی سنتگرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان می دهد که از تمسک به رای تبری می جسته و تنها به قرآن و حدیث استدلال می کرده است و چون در استناد به حدیث بسیار مبالغه می نموده، گروهی از بزرگان اسلام، مانند محمدبن جریر طبری و محمدبن اسحاق الندیم، او را از بزرگان حدیث و نه از مجتهدان اسلام شمرده اند. درواقع ابن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هرگونه روش تاویلی و تفسیر متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب رای، سر ناسازگاری داشت. وی مخالفت با سنت را بدعت می خواند و با «اهل الاهواء و البدع» موافق نبود.

آنچه مسلم است، احمدبن حنبل بیش از صدوپنجاه سال پیشوای عقاید سنتی سلفی بود، اما « به طورکلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفداربودن این فرقه شد» .

پس از مرگ احمدبن حنبل اندیشه ها و افکار وی نزدیک به یک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا اینکه عقاید وی و نیز سلفی گری تحت تاثیر انتشار مذهب اشعری به تدریج فراموش شد. در قرن چهارم هجری ابومحمدحسن بن علی بن خلف بربهاری برای احیای سلفی گری تلاش کرد، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد. در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم احمدبن تیمیه و سپس شاگردان ابن قیم الجوزیه عقاید حنابله را به گونه ای افراطی تر احیا کردند. ابن تیمیه به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاداندیشی و تأویل مخالف بود و لذا اقداماتش بیش ازپیش باعث انحطاط و عقب ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و همچنین قرن روی آوردن به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی عنوان شده است. درواقع، در این عصر «فقها و متکلمان قشری بعضی مذاهب ـ مانند مذهب حنبلی به عنوان دفاع از دین و عقاید خاص مذهبی خود، به توجیه اصول و فروع مذهب خود پرداختند و احیانا در این راه بر ضد علم و فلسفه قیام کردند. ابن تیمیه یکی از این کسان بود که در مذهب حنبلی قیام کرد. وی به عنوان دفاع از آن مذهب، مبارزاتی با مذاهب دیگر اسلامی می کرد و عقاید خود را به عنوان زنده کردن عقاید مذهب حنبلی در بسیاری از کتابهای خود بیان کرد» .

با مرگ ابن تیمیه، دعوت به سلفی گری و احیای مکتب احمدبن حنبل در عرصه اعتقادات عملا به فراموشی سپرده شد.

ظهور وهابیت

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمدبن عبدالوهاب نجدی (۱۲۰۶ ۱۱۱۵.ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به « بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ ازاین رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمدبن حنبل بود.

یکی از آثار عبدالوهاب، التوحید و مختصر سیرة الرسول نام دارد. نهضت وی جنبه ضد حکومت عثمانی یافت و پس ازآن که امرای سعودی نجد که حنبلی مذهب بودند به آیین او گرویدند، وی برای فرمانروایی عثمانی خطرساز گردید و لذا محمدعلی پاشا، خدیو مصر، از جانب سلطان عثمانی برای سرکوب آنان مامور شد. اما علیرغم این سرکوب، با گذر زمان، پیروان محمدبن عبدالوهاب بر نجد و حجاز تسلط یافتند و دولت سعودی کنونی را تشکیل دادند.

به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحله ای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و ازاین رو، خود را «سلفیه» نیز می نامند؛ زیرا آنان مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبراکرم(ص) و تابعین آنان پیروی می کنند. وهابیان معتقدند که باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر(ص) و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هرگونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفا به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. ازاین رو، آنان آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می شمارند.

دکتر محمد سعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب «السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی» درباره سلفیه و پیدایش آن می گوید:

« سلفیه پدیده ای ناخواسته و نسبتا نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می شمرد؛ فرقه ای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بی مذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جستجوی عالمان فرقه ها بوده و اندوخته ای گران سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاسداشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و "اسلام بلامذهب" را اختیار کرد».

سلفیه دستی به دعوت بلند می کند و می گوید: « بیایید با کنارگذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم» اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمی کشد و مدعی است که با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامی را یکدست می کند. در پشت این دعوت به بی مذهبی، نوعی مذهب نهفته و بلکه دعوت، خود نوعی مذهب است، آن هم مذهبی گرفتار چنگال جمود و تنگ نظری که اسلام را به صورت دینی بی تحرک، بی روح، ناقص، ناتوان و بی جاذبه تصویر می کند و با احیای خشونت و تعصب، راه را بر هرگونه نزدیک شدن به همدیگر می بندد» . این فرقه با سایر فرقه های سنی در عقیده و کلام نیز اختلاف دارد و مدعی است که بدعتها، خرافات و اوهام وارد دین راستین و ناب اسلام شده و مسلمانان را از دنبال کردن راه سلف بازداشته اند. در عقاید این فرقه، احادیث و سنت مقام ویژه ای دارند و آنان قرآن را معیار سنجش احادیث و سنت می دانند. سلفی ها معتقدند که سنت با قرآن نسخ نمی شود و آن را نسخ نمی کند. آنها معتقدند که نیازمندی قرآن به سنت بیش از نیازمندی سنت به قرآن است و احادیث را باید بر قرآن عرضه کرد. البته این بدان معنا نیست که قرآن در درجه دوم قرار دارد و سنت و احادیث ارجح اند، بلکه باید به قرآن همان گونه عمل کرد که رسول الله(ص) آن را انجام می داد؛ ولو این مساله نیز معمولا باتوجه به شرایط روز با مشکلاتی روبرو است.

سلفیون به حدیث روایت شده از عبدالله بن مسعود استناد می کنند، مبنی براین که پیامبر(ص) فرمود: « خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم و...» . آنان آرای علما را در مراد از این قرون ثلاثه ذکر می کنند و نتیجه می گیرند که سبب «خیریت» نسل اول صدر اسلام آن است که آنها (صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین) سلسله منتهی به منبع وحی را تشکیل می دادند و اسلام را دست نخورده و بکر فرامی گرفتند و به نسلهای بعدی می رساندند، اما بدعتها پس از این تاریخ در اسلام پیدا شد و همین امر علت خیریت آن سه نسل از مسلمانان است. به عقیده سلفیون، نهایت تلاش درست ما می تواند چنین باشد که سلوک آنان را در فهم اسلام، میزانی برای استنباط و فهم خود قرار دهیم، به آنان اقتدا کنیم و از هرگونه خلاف راه و روش آنها اجتناب نماییم. گرچه پیروان سلفیه با این دیدگاهشان جامعه اسلامی و مسلمانان را به دو دسته سلفیه و غیرسلفیه از نظر آنان کافر و مشرک؛ حتی اهل سنت تقسیم کردند و این خود یک بدعت است، اما این فرقه در تبادل فهم و آراء خود، حتی در بین خودشان نیز به اختلافات اساسی دچار شدند. درواقع سلفیون با اعتقادشان به تبعیت از روش و اسلوب سلف، باب استنباط و اجتهاد را که تضمین کننده بقا و ابدیت اسلام است، مسدود کردند.

سلفیه پس از فروپاشی عثمانی

پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی آخرین دولت بزرگ و مستقل اسلامی اهل سنّت قطب نمای خود را گم کردند و به تدریج کشورهای متعددی نظیر عراق، عربستان، سوریه، لبنان، اردن و... به عنوان کشورهای جداگانه ای از دل این امپراتوری تجزیه شدند. از این رویداد بزرگ، جنبشهای متعددی مبتنی بر نهضتهای کلاسیک دینی به تدریج سربرآوردند. این جنبشها که گاه اصلاح گرا نیز بودند خاستگاهی ضداستعماری داشتند و خواهان بازگشت به « وضع پیشین» بودند. جنبشهایی نظیر اخوان المسلمین در مصر، جنبشهای آزادی بخش در الجزایر، تونس، پاکستان و سایر ملل اسلامی را می توان از این دسته شمرد.

اما این جنبشها با یک رویکرد مهم نیز روبرو بودند و آن احیای سمبلها و الگوهای صدر اسلام بود. جنبشهای اسلامی مشکل عمده خود را اندیشه های غربی و نظامهای تئوریک منبعث از غرب می دانستند.

نظامهای حکومتی مبتنی بر پایه های اومانیسم و دموکراسی در غرب، اکنون توانسته بودند تجارب خود را در کشورهای مختلف غربی به عرصه ظهور رسانده و حکومتهای مدرنی را پایه گذاری کنند.

اما جنبشهای اسلامی با چالشی عظیم مواجه بودند و آن وجود اندیشه بازگشت به نظام خلفای صدر اسلام، یعنی بازگشت به « وضع پیشین» بود. این اندیشه بازگشت به زودی به شکل گیری اندیشه تشکیل حکومت اسلامی منجر شد. چیزی که این دگرگونی را سریع تر کرد، مجموعه ای از واکنشهای سنتگرایان در قبال سکولاریسم ترکیه، تجاوز و تهدید قدرتهای غربی و پیامدهای بحران فلسطین بود که پس از سیطره رژیم اسرائیل بر آن، به یک مساله محوری و بنیادی برای جنبشهای عربی اسلامی تبدیل شد.

اما خاستگاه اصلی این تفکرات، بنیادگرایی (Fundamentalism) بود. بعدها به بنیادگرایی، پسوند اسلامی نیز اضافه شد و این تفکر به یکی از اندیشه های سیاسی رادیکال تبدیل گردید. بنیادگرایی سلفی به ویژه در مصر ابتدا ترکیبی از بنیانگذاران وهابی دولت عربستان سعودی و تعالیم فرقه سلفیه ملهم از محمد عبده و محمدرشیدرضا بود که بازگشت به اسلام اولیه یا وضع پیشین را تبلیغ می کرد. این دو رگه بنیادگرایی بعدها از یکدیگر جدا شدند و سلفیه نمود فعالیت انقلابی و رادیکال و ازسوی دیگر، وهابی گری مظهر محافظه کاری سفت و سخت شد. اندیشه سلفیه گرچه بعدها به اپوزیسیون فرقه وهابیت تبدیل شد، اما همچنان به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی باقی ماند.

نقش رشید رضا در ترویج عقیده مبارزاتی سلفیه

در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تعالیم سیدجمال الدین اسدآبادی (۱۸۳۸ ۱۸۹۸.م) و محمد عبده (۱۸۴۹ ۱۹۰۵.م) در مصر و سرزمینهای دیگر عرب پیروان بسیاری در میان نویسندگان و اندیشمندان یافت و سرآغاز شیوه تفکر تازه ای درباره جایگاه اسلام در جهان امروز شد. از جمله این روشنفکران محمدرشیدرضا (۱۸۶۵ ۱۹۳۵.م) بود که به دعوت محمدبن عبدالوهاب اهمیت داد و خود نیز از دگماتیسم و جمود سلفیه اثر پذیرفت و با این تاثیرپذیری، بر نهضت اصلاح دینی مسلمانان تاثیر منفی نهاد. رشیدرضا سوری الاصل بود و تحصیلاتش را در طرابلس در مدرسه ملی اسلامی از مدارس پیشرو آن زمان و سپس در یکی از مدارس دولتی عثمانی به پایان برد. کوششهای محمدرشیدرضا در جنبش عرب در سوریه، بلندی آوازه و شهرت او را در پی داشت که باعث شد وی در سال۱۹۲۰.م به ریاست کنگره ملی سوریه در دمشق برگزیده شود.

پس از تسلط فرانسویان بر سوریه، وی به مصر مهاجرت کرد و در شمار پیروان عبده درآمد. برخلاف عبده که در زمان حیاتش چندبار از اروپا دیدن کرده بود، رشیدرضا تنها یک بار، آن هم در سال۱۹۲۱.م به عنوان عضو هیات نمایندگی سوریه و فلسطین برای اعتراض به قیمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل، به این سرزمین سفر کرد.

بااین حال، چون مدارسی که او در آنها درس خوانده بود علوم جدید را به دانش آموزان یاد می دادند، وی بیش از عبده از معارف جدید بهره داشت. مهمترین خدمتش در تبلیغ سلفیه، انتشار ماهنامه المنار بود که نخستین شماره آن در سال۱۸۹۸.م در قاهره منتشر شد و تا سی وپنج سال به طورمدام در صفحات آن معارف اسلامی سنی و عقاید رایج مسلمانان نقد می شد. کار دیگر رشیدرضا بنیانگذاری انجمنی به نام «جمعیة الدعوة و الارشاد» (انجمن تبلیغ و راهنمایی) در سال۱۹۰۹.م بود.

او نخستین بار به هنگام دیدار از کتابخانه هیات مبلغان مذهبی امریکایی در طرابلس به فکر تاسیس این انجمن افتاد. وی قصد داشت از این راه، هم تبلیغات هیاتهای مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی اثر سازد و هم واعظان و آموزگارانی جوان برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.

سالهایی که رشیدرضا به نشر آثار و افکار خود می پرداخت، با واپسین سالهای عمر امپراتوری عثمانی مقارن بود. ناتوانی و فساد این دستگاه به عنوان دارالخلافه مسلمانان بسیاری از سنیان را بر فرجام خلافت نگران کرده بود. رضا خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام می دانست و تحقق همه آرمانهای دین جهانی اسلام را به آن وابسته می دید. گرچه البته این عقیده او، تازگی نداشت، بلکه فقهای سنی و به ویژه ماوردی، غزالی و ابن جماعه نیز در قرون پنجم، ششم و هشتم قمری آن را به تفصیل بیان کرده اند.

رساله مهم رشیدرضا درباب خلافت (الخلافة و الامامة العظمی) اندکی قبل از الغای خلافت انتشار یافت. این رساله، اثری است که باید با توجه به زمینه سیر فکری رضا تحول از ابراز طرفداری نسبت به خلافت عثمانی به نام شمول جهانی اسلام، به تفسیر نسبتا بی طرفانه درباب انحلال آن ارزیابی شود و همچنین به آرای تجددخواهانه او در قانونگذاری و مبارزه با جهل و خرافات در میان مسلمانان باید توجه کرد.

رشیدرضا موضوع حکومت اسلامی را پس از پرداختن به مسائل خلافت پیش می کشد و این کار را در سه مرحله انجام می دهد:

۱) مبانی خلافت را در نظریه و نگرش سیاسی اسلام پیگیری می کند.

۲) شکاف بین حکومت اسلامی و عملکرد سیاسی را در میان مسلمانان سنی نشان داده و مورد بررسی قرار می دهد.

۳) اندیشه خود را در مورد چگونگی حکومت اسلامی مطرح می سازد.

نویسنده: سمنبر میرزائی

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

وقایع مهم تاریخی کعبه

وقایع مهم تاریخی کعبه

وقایع مهم تاریخی کعبه

کعبه طبق برخی روایات اسلامی نخستین بنای ساخته شده روی کره زمین است. از سوی دیگر توجه بیش از یک میلیارد نفر از مردم کره زمین به سوی این بناست و این یعنی می توان این ساختمان را در رده های بالا مهم ترین ساختمان های جهان قرار داد.

 

کعبه طبق برخی روایات اسلامی نخستین بنای ساخته شده روی کره زمین است. از سوی دیگر توجه بیش از یک میلیارد نفر از مردم کره زمین به سوی این بناست و این یعنی می توان این ساختمان را در رده های بالا مهم ترین ساختمان های جهان قرار داد.

 

از سوی دیگر طرح های توسعه بلندپروازانه دولت سعودی که با بودجه های هنگفت اجرا می شود، توانسته بهت و تعجب، نقد و در برخی موارد تحسین جهانیان را به خود جلب کند؛ اما در کنار همه اینها وقوع رخی وقایع در زمان های دور و نزدیک هم باعث شده این ساختمان علاوه بر بعد معنوی، بعدی تاریخی داشته باشد.

 

آدم (ع) یا ابراهیم (ع)؟

 

ابتدا باید از بنای ساختمان آغاز کرد. گرچه گفته معروف این است که ابراهیم (ع) معمار کعبه بوده اما در برخی روایات آمده​ حضرت آدم (ع) خانه کعبه را ساخته است. بنابر این روایات آغاز مراسم حج نیز به دوره حضرت آدم باز می گردد و نامگذاری برخی مناطق اطراف کعبه به نام های مربوط به دوران حضرت آدم چنین موضوعی را تائید می کند.

 

با فرض پذیرش این روایات باید گفت این خانه تا مدتی مورد توجه نبوده و با تجدید بنا از سوی حضرت ابراهیم (ع) مورد توجه جهانیان قرار گرفته است. این موضوع با آیات قرآن تناقض ندارد.

 

اولین تجدید بنای تاریخی

 

در روایات آمده ​مشکل حضرت ابراهیم با ساره، همسرش​ بر سر ازدواج با هاجر و تولد حضرت اسماعیل (ع) باعث شد آنان همراه حضرت ابراهیم به منطقه حجاز بیایند.

 

موضوع آب پیدا کردن برای اسماعیل (ع) و دویدن هاجر هم که مشهور است و بعدها پایه عمل عبادی سعی صفا و مروه شده در همین سفر جای دارد. ظاهرا حضرت ابراهیم (ع) بعد از مدتی که به حجاز باز می گردد همراه پسر خود به بازسازی کعبه اقدام می کنند. دو بنای حجر اسماعیل و مقام ابراهیم در حیاط کعبه یادگار این دوران است.

 

جنگ ابابیل و ابرهه

 

می دانیم ​ در موارد متعددی به دلایلی چون بلایای طبیعی بویژه سیل و نیز حملات نظامی این خانه تخریب شده یا در معرض تخریب قرار داشته است.

 

یکی از قدیمی ترین این موارد داستان حمله​ سپاه ابرهه به مکه برای تخریب این خانه است. ظاهرا او برای جلب توجه مردم به سمت کلیسای خود یا برای برخی انتقامجویی های دینی قصد تخریب کعبه با فیل های خود را داشته است که از سوی پرنده های ریز نقشی به نام ابابیل مورد حمله قرار می گیرد و شکست او به عنوان یکی از مظاهر خدا در تاریخ و نیز در قرآن ثبت می شود.

 

شکستن بت ها​ و اذان بلال

 

فتح مکه در سال ۱۳ بعد از هجرت یکی دیگر از وقایع تاریخی است که در خانه کعبه رخ داده است. بعد از این که سپاه اسلام توانست بدون خونریزی مکه را فتح کند، بلال، برده سابق مکیان و موذن امروز اسلام بر بام کعبه رفت و اذان گفت. از سوی دیگر پیامبر اکرم(ص) به همراه حضرت علی (ع) به درون کعبه رفتند و بت هایی را که مشرکان در درون خانه گذارده بودند، ویران کردند.چنین حادثه ای در کنار عفو عمومی که برای همه مشرکان حتی ابوسفیان سرکرده آنها صادر شد به عنوان نمادهایی از فتح مکه در خاطر تاریخ باقی مانده است.

 

وقتی کعبه را آتش زدند

 

حجاج بن یوسف، کسی که کمتر کسی در تاریخ اسلام از نظر جنایت به گرد پای او می رسد، در سال ۷۳ هجری به مکه حمله کرد، کعبه را آتش زد و عبدالله بن زبیر را هم به دار آویخت. این حمله یکی از تبعات حمله پیشین یزید بود و به فرمان خلیفه وقت یعنی عبدالملک مروان انجام شد. ظاهرا حجاج بعد از تصرف مکه، تغییراتی را که زبیر در ساختمان کعبه انجام داده بود هم تغییر دادند. زبیر بخشی از حجر اسماعیل را به درون کعبه برده و در دیگری هم برای این بنا قرار داده بود.

 

ولادت علی (ع)

 

ولادت امام اول شیعیان معجزه ای است که در کعبه رخ داده است. زمانی که فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی (ع) از درد زایمان به خود می پیچد، به خانه کعبه پناه می برد. مردم ناگهان می بینند دیوار کعبه شکاف برداشته و ندایی فاطمه را به درون کعبه فرا می خواند. ظاهرا بعد از سه روز فاطمه بنت اسد همراه فرزند خود از درون همان شکاف به بیرون می آیند. این حادثه به عنوان یکی از فضایل حضرت علی (ع) در تاریخ ثبت شده است. ظاهرا اثر شکاف همچنان بر دیواره کعبه وجود دارد.

 

حجرالاسود را به شهر خودمان می بریم!

 

یکی دیگر از وقایع شگفت تاریخی در زمان قرامطه اتفاق افتاد. ظاهرا در سال ۳۱۷ این شهر به دست قرامطه می افتد که فرقه ای از اسماعیلیه بودند. آنان در اقدامی شگفت، حجرالاسود را از محل خود برداشته و به سرزمین خودشان در اطراف احسا و بحرین کنونی بردند. حجرالاسود بعد از ۲۲ سال به محل قبلی خود بازگشت. البته حجرالاسود در زمان دیگری هم خبرساز شد. وقتی سران طوایف مکه برای گذاشتن حجر بر جای خود، بعد از بازسازی کعبه​ اختلاف داشتند رسول اکرم (ص) که در آن هنگام با نام محمد امین شناخته می شد، اختلاف را با کاری جمعی از بین برد.

 

آخرین جنایت یزید

 

در سال ۶۲ هجری وقتی اهل مدینه بعد از سرکوب خونین نهضت امام حسین (ع) برخاستند و اعتراض کردند سپاه یزید فاجعه عظیمی آفرید.

 

این سپاه وقتی دید عبدالله بن زبیر رهبر شورش است و مکه را به تصرف خویش درآورده است بعد از خلق واقعه ننگین حره در مدینه به مکه حمله کرد و کعبه و مسجد الحرام را تخریب کرد. ظاهرا با رسیدن خبر مرگ یزید، سپاه به شام بازگشت، اما نزدیک به ده سال بعد باز هم چنین واقعه ای تکرار شد.

 

تسلط وهابیون؛ آغاز توسعه افسارگسیخته

 

تسلط وهابیون بر مکه از دیگر وقایع مهم است. در سال ۱۹۲۴ بود که سپاه سعودی برای همه گیر کردن اندیشه وهابی به مکه حمله کردند. حاکم مکه بدون دفاع از شهر از مکه خارج شد و مکه به دست وهابیون افتاد. آنها حدود یک سال بعد مدینه را هم تصرف کردند. در حمله وهابیون به مکه اتفاق خاصی برای کعبه نیفتاد، اما آنچه بعد از گذر سال ها واضح است، تاثیر فرهنگ و اندیشه وهابی بر توسعه حرم مکی است به نوعی که باعث انتقاد بسیاری از علما و حتی مهندسان شده که چرا چنین طرح های بی منطقی در اطراف این بنای شریف صورت می گیرد.

 

گروگانگیری خونین

 

در زمان حکومت وهابیون حادثه تاریخی دیگری هم در شهر مکه و به طور مشخص در محوطه کعبه اتفاق افتاد. در سال ۱۳۵۸ شمسی یک گروه بنیادگرا با ادعای این که یکی از رهبران آنها همان حجت موعود جهانیان است، ​ هنگام نماز در مسجدالحرام دست به اسلحه بردند، عده ای را گروگان گرفتند و حدود دو هفته هم مسجد را در اختیار خود داشتند. بعد از دو هفته با همکاری تعدادی از کشورها و با کشته شدن نزدیک به ۱۲۷ نفر از گروگان ها و ۱۱۷ نفر از گروگانگیران ماجرا خاتمه یافت. حدود ۷۰ گروگانگیر هم پس از این ماجرا به اعدام محکوم شدند.

 

ظهور حجت(عج)

 

به اعتقاد شیعیان حادثه مهم دیگری هم در کعبه اتفاق خواهد افتاد. بنابه روایات احتمالا حضرت مهدی (عج) از کنار خانه کعبه ندای ظهور خود را سر خواهد داد و از این شهر قیام تاریخی خود را شروع خواهندکرد.گفته می شود ​چنین حادثه ای در روز جمعه رخ خواهد داد. هر چه باشد روشن است​کعبه تنها یک ساختمان نیست. علاوه بر یک بنای عبادی بودن و نمادی از معنویت و خدایی شدن، کعبه وقایع تاریخی زیادی را پشت سر گذاشته و خواهد گذاشت.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

تحولات حرم مطهر در دل تاریخ

تحولات حرم مطهر در دل تاریخ

تحولات حرم مطهر در دل تاریخ

حرم مطهر امام رضا(ع) پیش از انقلاب ۱۲۰ هزار مترمربع بوده و اکنون با اجرای طرح توسعه و اتمام آن در دهه ۸۰ به بیش از یک میلیون مترمربع پس از انقلاب اسلامی رسیده است. حال بخش های مختلف حرم مطهر رابا هم مرور می کنیم.

 

حرم مطهر امام رضا(ع) پیش از انقلاب ۱۲۰ هزار مترمربع بوده و اکنون با اجرای طرح توسعه و اتمام آن در دهه ۸۰ به بیش از یک میلیون مترمربع پس از انقلاب اسلامی رسیده است. حال بخش های مختلف حرم مطهر رابا هم مرور می کنیم.

 

روضه منوره

 

روضه یعنی باغ و گلستان و گلزار. درست مثل مضجع شریف حضرت رضا(ع) که دربرگیرنده پیکر مقدس ایشان است. این قطب انرژی (به گفته برجسته ترین روان شناسان) فضایی مربع شکل دارد و مساحتش تقریبا ۱۲۹ مترمربع بوده است که از این فضا قریب به ۱۸ مترمربع آن مساحت زیر پوشش ضریح است. همان طور که گفته شد، سطح آن با بهترین سنگ مرمر پوشیده شده و قطر دیوارهای اطراف آن که سنگینی گنبد بر آن سوار است تقریبا سه متر است. این مکان قدسی از چهار جانب به داخل و خارج از حرم مطهر مرتبط می شود.

 

سنگ مرقد مطهر

 

اولین یا قدیمی ترین سنگ مرقد، به ابعاد ۳۰۴۰ سانتی متر و ضخامت شش سانتی متر است که در موزه آستان قدس رضوی نگهداری می شود. دومین سنگ مزار حضرت هم سنگ مرمر بسیار ممتازی است که از معدن توران پشت یزد آمده است. این سنگ با رنگ سبز چمنی همزمان با تعویض و نصب ضریح پنجم، بر مرقد امام هشتم(ع) نصب شد.

 

سرداب

 

سرداب علاوه بر معنای فضای خنک برای گذراندن تابستان های خوش، به منظور دفن اموات یا نگهداری تابوت مردگان احداث می شده است. فاصله پنجره نقره رواق دارالاجابه کنونی تا سرداب اصلی ۱۹.۵ متر و ارتفاع آن تا کف روضه منوره شش تا هشت متر است. این فضا به کف روضه بدون فضای خالی میان دو طبقه متصل است. ضریحی که حرفش شد دائم النصب است، یعنی ضریح فولادی نگین نشان (ضریح دوم) داخل این سرداب مقدس و بر فراز مرقد مطهر قرار دارد.

 

ضریح های مطهر

 

تاکنون پنج ضریح نصب شده روی مرقد حضرت رضا(ع) شناخته شده است.

 

ضریح اول / ضریح چوبی صفوی: این ضریح چوبی، تسمه های فلزی و پوششی از صفحات طلا و نقره دارد که در زمان شاه طهماسب صفوی در سال ۹۵۷ هجری قمری روی صندوق مرقد نصب شده بود.

 

ضریح دوم / ضریح نگین نشان نادری: این ضریح فولادی مرصع سال ۱۱۶۰ هجری قمری به دستور شاهرخ میرزا فرزند رضاقلی میرزا، نوه نادرشاه افشار ساخته شد.

 

ضریح سوم/ ضریح فولادی قاجاری: این ضریح فولادی ساده با ابعاد ۴۳ متر و ارتفاع حدود دو متر سال ۱۲۳۸ هجری قمری روی ضریح نگین نشان نصب شد.

 

ضریح چهارم / ضریح شیر و شکر: چهارمین ضریح به نام ضریح طلا و نقره معروف به شیر و شکر است که سال ۱۳۳۸ هجری شمسی با ارتفاع ۳.۳۰ متر روی ضریح نگین نشان نصب شد. بانی ساخت و طراح این ضریح مرحوم استاد سیدابوالحسن حافظیان بود که با هنرمندی استاد حاج محمدتقی ذوفن اصفهانی ساخته شد.

 

ضریح پنجم / سیمین و زرین: سال ۱۳۷۲ هجری شمسی به دستور تولیت عظمای آستان قدس رضوی، آیت الله واعظ طبسی، مطالعات و بررسی های مقدماتی ساخت ضریح جدید با طراحی استاد فرشچیان آغاز شد. دور خارجی ضریح با سوره مبارکه «یس» و «هل اتی» به خط ثلث با طلا و نقره تزئین شده و در چهار سوی این ضریح ۱۴ دهانه به نشانه چهارده معصوم(ع) طراحی شده است. طرح گل های آفتابگردان ضریح نیز نمادی است از لقب شمس الشموس. سقف و دیواره های درون ضریح مطهر را استاد فرشچیان طراحی کرده و استاد هنرمند کشتی آرای شیرازی و همکارانشان با اسماءالله و هنر خاتم کاری بسیار بدیع و زیبا این ضریح را تزئین کرده اند.

 

ساخت این ضریح مقدس پس از هفت سال با کیفیتی بسیار عالی و در استحکامی فوق العاده به اتمام رسید. ضریح ۱۲ تن و چهار متر ارتفاع دارد و همزمان با عید سعید قربان سال ۷۹ با حضور مقام معظم رهبری بازگشایی شد.

 

گنبد مطهر

 

گنبد طلای حضرت رضا(ع) دو پوشش دارد که بالای ضریح مطهر قرار دارد. پوشش اول گنبد، سقف حرم است که مقعر و مقرنس است و به آن قبه می گویند و ارتفاعش تا کف ۱۹ متر است. پوشش دوم آن بر فراز آن است که به آن گنبد گفته می شود. پوشش دوم، گنبد طلا، ازکف تا بلندترین نقطه اش ۳۱ متر فاصله وجود دارد. جالب است فضای خالی بین قبه و گنبد ۱۳ متر و دور خارجی گنبد ۴۲.۱۰ متر است.

 

شاید خیلی از افراد دوست داشته باشند بدانند نوشته های کمره ضریح چیست. اطراف گنبد دو کتیبه وجود دارد؛ اولی در کمربند دور گنبد و در ارتفاع حدود هفت متری در دو سطر به عرض حدود دو متر با حروف طلایی روی زمینه لاجوردی به خط ثلث جلی علیرضا عباسی است. در این کتیبه پیاده آمدن شاه عباس صفوی از اصفهان به مشهد و توفیق وی در تزئین گنبد منور و طلاکاری مجدد در سال های ۱۰۱۰ هجری شمسی تا ۱۰۱۶ شرح داده شده است. روی لوحی با زمینه سبزرنگ روی گنبد، مقابل ایوان عباسی صحن انقلاب اسلامی، تاریخ تجدید طلاکاری گنبد پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است. صفویان هم روی گنبد کتیبه دارند. در قسمت زیرین کتیبه، کمربندی با چهار ترنج به خط محمدرضا امامی دیده می شود. این کتیبه سال ۱۰۸۶ هجری قمری در زمان شاه سلیمان صفوی نوشته شده و در این ترنج ها به تعمیر، تزئین و طلاکاری مجدد گنبد اشاره شده است.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:27 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان

مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان

مروری بر افکار وهابیت و جایگاه آن در جهان 

مسلک جعلی وهابیت، بیش از دو قرن است که همچون موریانه ای، به دنبال تخریب دین و تهی نمودن آن است. مسلکی که به هیچ وجه سازگاری عقلایی ندارد و با روش های ملایم با فطرت عقلا کاملاً بیگانه است.وهابیت از فرق نسبتاً نو پای اسلامی است، که در زادگاه اسلام، یعنی در عربستان رشد یافته است.

 

مقدمه:

مسلک جعلی وهابیت، بیش از دو قرن است که همچون موریانه ای، به دنبال تخریب دین و تهی نمودن آن است. مسلکی که به هیچ وجه سازگاری عقلایی ندارد و با روش های ملایم با فطرت عقلا کاملاً بیگانه است.۱ وهابیت از فرق نسبتاً نو پای اسلامی است، که در زادگاه اسلام، یعنی در عربستان رشد یافته و به دلیل پشتوانه قوی سیاسی و اقتصادی، در حال گسترش به دیگر نقاط اسلامی است. از آنجا که پیروان این فرقه، تنها خود را بر حق دانسته و پیروان مذاهب دیگر اسلامی را کافر، مشرک و خارج از حوزه اسلام می شمرند، اهمیت مطالعه و تدقیق در اصول فکری این مکتب آشکار می گردد.۲

تاریخچه وهابیت:

در آغاز قرن هشتم هجری، فردی موسوم به احمد بن تیمه، بر برخی سنن و عقاید رایج مسلمانان انگشت اعتراض نهاد و گرایش به آنها را مایه شرک و دوری از توحید پنداشت.۳

در نتیجه عالمان و فقیهان مذاهب مختلف بر او سخت گرفتند و وی را طرد و حبس کردند تا اینکه در زندان در گذشت.۴

احمد بن تیمه بخدی (پایه گذار وهابیت)، در سال ۶۶۱ هجری قمری پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان که از توابع شام است، به دنیا آمد. تحصیلات نخستین را تا ۱۷ سالگی در آن سرزمین به پایان برد. در آن روزگار که حمله مغولان به اطراف شام، ترس عجیبی در دلها افکنده بود، خانواده ابن تیمه، حرّان را به سوی دمشق ترک کردند و در آنجا اقامت گزیدند. تا سال ۶۹۸ هـ ق چیزی از احمد شنیده نشد؛ ولی از آغاز قرن هشتم هجری. ق افکار مخرب وی ظهور و بروز یافت؛ به خصوص زمانی که ساکنین حماة از وی خواستند، آیه «الرحمن علی العرش استوی» را تفسیر کند. وی در تفسیر این آیه، برای خداوند جایگاهی در فراز آسمان ها که بر عرش و سریری متکی است، تعیین کرد. انتشار پاسخ ابن تیمه در دمشق و اطراف آن غوغایی به راه انداخت؛ به طوری که علمایی چون جلال الدین حنفی، قاضی وقت، محاکمه وی را خواستار شد. ابن تیمه، پیوسته افکار عمومی را به نظرات خلاف مشهور و رایج خود متشنج و پریشان می کرد، تا اینکه بالاخره در سال ۷۰۵ هـ. ق در دادگاه محکوم و به مصر تبعید شد. وی در سال ۷۰۷ از زندان آزاد شد و سال ۷۱۲ به شام بازگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریات خود پرداخت تا اینکه مجدداً در سال ۷۲۱ به زندان محکوم شد و در سال ۷۲۸ در زندان مرد.۵

تداوم افکار ابن تیمه توسط محمد بن عبدالوهاب

اندیشه های باطل ابن تیمه، پس از مرگ وی نابود نشد و برخی شاگردان او مسیر استادشان را طی و مذهب وی را ترویج کردند. البته بحث ها و آموزه های آنان به شکست انجامید و چندان اثری در میان مسلمانان نداشت۶ تا اینکه حدود پانصد سال بعد، آرای وی توسط فردی معروف به عبدالوهاب، از انزوا و گمنامی به در آمد و با ترویج آن به وسیله قدرت شمشیر، موجی نو از تفرقه و کشتار میان مسلمانان به راه انداخت.

متأسفانه طرح مجدد افکار ابن تیمه از سوی محمد بن عبدالوهاب (۱۲۰۶ ـ ۱۱۱۵ هـ. ق) در شرایط و اوضاع تاریخی بسیار نامناسبی صورت گرفت؛ چنان که گویی اساساً وضع این افکار، برای ایجاد شکاف و اختلاف میان مسلمین، آن هم در بدترین اوضاع و شرایط تاریخی بود. ترویج آرای ابن تیمه از سوی محمد بن عبدالوهاب (که عنوان مکتب وهابیت را به خود گرفت) و سپس حمله وهابیان با پشتیبانی سیاسی ـ نظامی شیوخ برخی قبایل بخد، به مناطق مسلمان نشین حجاز، عراق، شام و یمن، در دهه های نخست قرن ۱۳ هجری صورت پذیرفت. این در حالی بود که امت اسلامی از چهار سو، مورد هجمه و حمله شدید استعمار گران مسیحی قرار داشت. انگلیسی ها، فرانسوی ها، روس ها و آمریکایی ها، هر یک گرگ صفتانه، امت مظلوم و پریشان اسلامی را مورد حمله قرار داده بودند.

در چنین دوران سختی که مسلمانان به همدلی و همکاری بر ضد دشمن مشترک نیاز حیاتی داشتند، محمد بن عبدالوهاب، مسلمانان را به جرم شفاعت خواهی از پاکان و زیارت قبور اولیای خدا، مشرک، بت پرست و واجب القتل خواند عرب های بادیه نشین را برانگیخت که مناطق شیعه نشین و سنی نشین حجاز، عراق، شام و یمن را به خاک و خون بکشد و اموال مسلمانان را به عنوان غنیمت جهاد با کفار به غارت برند.

نکته بسیار عجیب و غیر قابل هضم در این کار، جریان فتوای محمد بن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق پیروان خویش، به قتل و غارت آنان، به اتهام شرک و بت پرستی است که صحنه های جانگدازی در طول دو قرن اخیر پیش آورده است. چنین فتوایی در میان پیروان ادیان الهی کمتر سابقه دارد.۷ خشونت و وحشی گری که در ذات این مکتب نهفته و مظاهر آن در حمله و کشتار بی سابقه مردم مظلوم کربلای معلا، در سال ۱۳۴۳ هـ ق که حدود ۷۰۰۰ نفر از علما، سادات و مردم را قلع و قمع کردند، نمودار گشته است.۸

بدین ترتیب شاهد آن هستیم که متاسفانه چگونه بر جنایات محمد بن عبدالوهاب و حاکمان سیاسی هم عصرش، نام جهاد فی سبیل الله و اصلاح دینی نهاده می شود و تصرفات سیاسی صبغه مذهبی می یابد. این است که از همان ابتدا، حکومت سعودی با وهابیت پیوندی عمیق خورده، هر یک از این دو برای تقویت خود، به دفاع و طرفداری از دیگری می پردازند.

برای روشن تر شدن کیفیت همکاری علمای وهابی با دولت حاکم، سخن الیاسینی را عینا نقل می کنیم: «تعالیم وهابی، حکومت سعودی را در جزیرة العرب محکم و استوار کرد. محمد بن عبدالوهاب تاکید بسیار داشت که اطاعت حکام واجب است؛ حتی اگر ظالم باشند. اوامر حکام، تا زمانی که با قواعد دین تضاد و مخالفتی نداشته باشد، باید اطلاعت شود و علما قیم و مسئول شرح و تفسیر آن قواعد هستند. عبدالوهاب، صبر در برابر ظلم حکام را توصیه می کرد و از قیام مسلحانه علیه حکومت نهی می کرد...».

وهابیون در مورد مسئله اطاعت از هر حاکمی ـ خواه ظالم خواه عادل ـ به احادیث و عمل برخی صحابه استناد می کنند؛ از جمله آنکه «الجهاد واجب علیکم مع کل امیر برا کان او فاجراً» حال آنکه این تفکر مخالف قرآن است و آیات بسیاری، تبعیت از ظالمان را معصیت می داند و از آن نهی می کند. از جمله آیه «ولا تعاونوا علی الاثم و العدوان...» (مائده /۲) احادیث نیز از اطاعت مخلوق گناهکار نهی می کنند: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق». ۹

نظرات و دیدگاه های محمد بن الوهاب

اقسام توحید از نظر محمد بن عبدالوهاب:

توحید، موضوع محوری مذهب وهابیت است؛ به گونه ای که محمد بن عبدالوهاب آن را همان دین اسلام و دین الله می شمرد.۱۰ در واقع تقسیم بندی و تعریف او از توحید شالوده دیدگاه های او است. از این رو به جهت اهمیت بحث، به تفصیل به این موضوع می پردازیم. تقسیمی که محمد بن عبدالوهاب از توحید ارائه داده، در آثار خود او متفاوت است. وی در برخی رسالاتش، توحید را به دو بخش روبوبی و الوهی تقسیم می کند.۱۱ و در برخی نوشته هایش، آن را شامل سه بخش ربوبی، الوهی و اسماء و صفات می داند. از این رو در کتبی که پیرامون عقاید وی تالیف شده نیز، هر دو شق تقسیم به چشم می خورد.

همین امر موجب شده که ابن مرزوق بگوید: محمد بن عبدالوهاب در تقسیم توحید، در سه موضع آن را به دو بخش تقسیم کرده و در یک موضوع آن را دارای سه اصل دانسته است. همین بی ثباتی و تذبذب، دال بر جهل او نسبت به اصول دین است و اگر گفته می شود که این مسئله تغییر در اجتهاد و رسیدن به تقسیم بندی جدیدی است، پاسخ این است که این گفته فاسد است، زیرا اجتهاد در فروع است؛ نه در اصول .

الف) توحید ربوبی: عبدالوهاب در نامه ای به عبدالله بن سحیم می نویسد: «توحید ربوبی آن است که خدای سبحان، در خلق و تدبیر ملائکه، انبیا و موجودات دیگر متفرد است و این حقی انکارناپذیر است؛ اما انسان با این اعتقاد مسلمان نمی شود، چرا که اکثریت مردم به این مسئله معترف هستند. آن گونه که در قرآن آمده است: «ولئن سالتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله» (عنکبوت /۶۱). در حقیقت توحید ربوبی وحدت و یگانگی خدا در عمل، خلق، تدبیر و تصرفات است.۱۲

ب) توحید الوهی: عبدالوهاب توحید الوهی را آن می داند که جز خدا پرستیده نشود؛ نه هیچ ملک مقربی و نه هیج نبی مرسلی. توحید الوهی آن است که تمامی صور عبادت انسان باید مختص خدا باشد. محمد (ص) شایسته عبادت نیست، بلکه رسولی است که باید تبعیت شود.

ج) توحید اسما و صفات: این قسم از توحید، با خصوصیات و صفات خدا سر و کار دارد و در بر دارنده اعتقاد به صفات خدا که در قرآن آمده است؛ مانند: الرحمن الرحیم، الواحد الاحد، علی العرش استوی (یونس /۵). پس از این سخنان محمد بن عبدالوهاب، چنین نتیجه می گیرد: «کسانی که به انبیا و اولیا متوسل می شوند، از آنان شفاعت می جویند و هنگام سختی ها آنان را می خوانند، در واقع عبادت کنندگان و پرستندگان همان انبیا هستند... در توحید ربوبی این افراد خللی وارد نشده؛ اما توحید الوهی آنان از بین رفته است، زیرا عبادت مختص خدا را ترک کردند و این مسئله در مورد زوار قبور و متوسلان به آنها که چیزی را از آنها درخواست می کنند که جز خدا بر آن قادر نیست نیز صادق است.

از همین جاست که پای تکفیر مسلمانان و مساوی قرار دادن توسل و استغاثه، با شرک به میان کشیده می شود. وهابیون در مورد صفات خدا، به ظاهر نصوص (کتاب و سنت) بسنده می کنند و تفسیر و تاویل آیات را نمی پذیرند و حتی تأویل را کفر و کذب به خدا و رسول می دانند؛ البته تشبیه صفات خدا به صفات مخلوقان را نیز قبول ندارند؛ از این رو آیاتی چون «بل یداه مبسوطتان» (مائده /۶۴)؛ «واضع الفلک باعیننا» (هود /۳۷)؛ «و جاء ربک و الملک صفا صفا» (فجر /۲۲) و... بر ظاهر حمل کرده، خدا را دارای اعضا می دانند و نشستن، ایستادن، خندیدن و صحبت کردن را در مورد خدا صادق می دانند ۱۳.

توسل جستن به پیامبران و اولیا

به گفته سید محسن امین، مسئله توسل به چند صورت تحقق می یابد: نخست آنکه انسان خود پیامبر را واسطه درگاه الهی قرار دهد؛ دو آنکه به احترام پیامبر و منزلت او، انسان حاجتی را بخواهد و سوم آنکه خدا را به پیامبر و جان او سوگند دهد.۱۴

البته همه این سه قسم، به یک چیز باز می گردد و آن اینکه پیامبر (ص) را به علت احترام و منزلتی که نزد خدا دارد، میان خود و خدا وسیله و واسطه قرار دهیم.

وهابی ها با توسل، به هر شکل آن، کاملاً مخالف بوده، آن را شرک اکبر می دانند. به اعتقاد محمد بن عبدالوهاب، توسل نمی تواند، بی اجازه و رضایت خدا به دست آید، چرا که شخص پیامبر نمی توانست بدون اراده خداوند، آنهایی را که خود می خواهد، هدایت کند و نیز اجازه نداشت، برای مشرکان طلب بخشایش کند. همچنین عمل طلب از مردگان و توسل به آنها نیز منع شده است ۱۵.

علمای وهابی می گویند: «توسل به غیر خدا، زیارت قبور و نماز خواندن در مکانی که قبر پیش روی انسان باشد، مخالف توحید است، لازمه توحید آن است که به غیر خدا متوسل نشود و از غیر او استمداد نگردد؛ اگر چه پیامبر اسلام باشد. چه توسل، شفاعت و زیارت قبور از سنت پیامبر و سلف صالح نرسیده و قرآن نیز این عقیده را شرک می داند». ۱۶

این قیاس ها به چند دلیل باطل است:

۱) در این قیاس ها، پیامبر یا اولیای خدا، به جای بتها گذاشته شده اند.

۲) مؤمنان و متوسلان به نبی (ص)، همانند بت پرستان و بی اعتقادان به خدا فرض شده اند.

۳) توسل، استغاثه و شفاعت، با واژه «عبادت» هم معنی گرفته شده اند؛ در حالی که هر یک معنای خاص خود را دارند.

شفاعت

محمد بن عبدالوهاب در کشف الشبهات، درباره مسئله شفاعت چنین آورده است: «ما منکر شفاعت نیستیم، بلکه پیامبر را شفیع دانسته، به شفاعت او امیدواریم؛ اما شفاعت برای خداست و جز به اذن خدا کسی توانایی شفاعت کردن را ندارد».۱۷ به عبارتی وهابیان طلب شفاعت از کسانی را که خدا برای آنان حق شفاعت قرار داده (مانند پیامبران، صالحان و ملائکه)، منع کرده و درخواست شفاعت را کفر دانسته اند و به همین جهت، خون و اموال شفاعت خواهان را مباح شمرده اند.۱۸

این گونه اظهارات وهابیان در مورد شفاعت مردود است، زیرا آنان در سخنان خود استنباط جزیی یا بریده از قرآن ارائه می کنند؛ برای مثال آیه «فلا تدعوا مع الله احداً» که بخشی از آیه ۱۸ سوره مبارکه جن است، به صورت منفصل آورده شده تا مراد نویسنده را تامین و معنی توسل و استغاثه را افاده کند؛ حال آنکه کل آیه چنین است: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً» و مقصود از دعا در این آیه، عبادت کردن است؛ نه خواندن و ندا.

مسئله دیگر اینکه چه کسی در شفاعت، پیامبر یا اولیای الهی را رب که اله و مبدأ خود شمرده است یا اینکه چه کسی در شفاعت، پیامبر و اولیای الهی را مستقل در اثر خوانده است؟

بدعت:

بدعت از دیگر موضوعاتی است که وهابیون به آن پرداخته اند. هر عقیده یا عملی که بر پایه قرآن، سنت یا عمل صحابه پیامبر بنا نشده باشد، بدعت نام دارد. محمد بن عبدالوهاب تمامی صور بدعت را رد کرده است. وی اعمالی چون برگزاری جشن برای میلاد پیامبر، توسل، خواندن فاتحه پس از نمازهای روزانه و بسیار اعمال دیگر را بدعت می شمرد و در این باره به آیه ۲۱ سوره احزاب استناد می کند: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً» این آیه بر همه مسلمانان واجب می کند که جمیع عقاید و اعمالشان را از قرآن و سنت پیامبر برگیرند. همچنین وی برای رد بدعت به حدیث «کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار» استناد می کند.

در حالی که در اسلام، احکام شرعی یکی از این چند وجه را دارند: وجوب، حرمت، کراهت، استحباب، و اگر عملی مشمول هیچ یک از این احکام نباشد، مباح است.

هر گاه دلیلی مبنی بر حرمت، وجوب، کراهت یا استحباب عملی از سوی شارع وارد نشده باشد، اصل بر مباح بودن آن است که آن را «اصالة الاباحة» می گویند. در مقابل این قاعده که در فقه شیعه جاری می شود، محمد بن عبدالوهاب، «اصالة الحظر» یا «اصالة المنع» را جعل کرده است. وی بسیاری اعمال، از جمله تزیین مساجد را چون در سنت موجود نبوده، بدعت و حرام می داند. ۱۹

تکفیر مسلمانان

از مهم ترین اصول مذهب وهابیون، تکفیر مسلمانان دیگر و هر مسلمانی است که با عقیده آنان هم رأی نباشد. برای تصریح نظر وهابیون به سخنانی از عبدالوهاب استناد می شود: «کسانی که به غیر خدا متوسل می شوند، همگی کافر و مرتد از اسلام هستند و هر کس که کفر آنان را انکار کند، یا بگوید که اعمالشان باطل است؛ اما کفرنیست، خود حداقل فاسق است و شهادتش پذیرفته نیست و نمی توان پشت او نماز گزارد. در واقع دین اسلام، جز با برائت از اینان و تکفیرشان صحیح نمی شود. انسان با ظلم از اسلام خارج می شود و به فرموده قرآن، «ان الشرک لظلم عظیم» (لقمان /۱۳). اینکه به ما می گویند: ما مسلمانان را تکفیر می کنیم، سخن درستی نیست، زیرا ما جز مشرکان، را تکفیر نکرده ایم».

محمد بن عبدالوهاب در پاسخ به کسانی که می گویند: تکفیر مسلمانان با انجام گناه جایز نیست می گوید: «مسلمانان با شرک کافر می شوند... در ضمن بسیاری بوده اند که اهل شریعت و نماز و روزه و مجاهده بودند؛ اما در عین حال، اهل آتش و عذاب بودند. از جمله، منافقان و خوارج که علی (ع) با آنان جنگید. همچنین کسانی که د رحق علی (ع) غلو کردند، به فرمان علی (ع) سوزانده شدند. نیز اهل رده که زکات نمی پرداختند و صحابه با آنها جنگیدند، همه از این دسته اند».

بطلان این سخنان بر همگام آشکار است؛ با این همه، دلایلی را در رد آنها بیان می کنیم. شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در کتاب الصواعق الالهیه، در تعریف کفر چنین آورده است: «کفر زمانی حاصل می شود که انسان با زبان سب حضرت رسول کرده، از دین بیزاری بجوید، یا آگاهانه انکار احکام دین کرده و کفر را بر ایمان ترجیح دهد. این کفری است که هر مسلمانی بر آن صحه می گذارد».

همچنین او به برادر خود ـ محمد بن عبدالوهاب ـ چنین ایراد می گیرد: «اعمالی همچون نذر، ذبح، توسل، تبرک به قبور و...، بر فرض آنکه حرام باشند، دلیلی در شرع وجود ندارد که این اعمال را شرک، آن هم شرک اکبری که قرآن موجب حبط عمل می داند، بر شماریم و به واسطه آن خون و مال مسلمانی را حلال کنیم».

وهابیون که همیشه دیگر مسلمانان را به خوارج تشبیه می کنند، خود وضعیتی مشابه آنان دارند، زیرا روش، فتاوا و سیاستی که در قبال امت اسلام در پیش گرفتند، در امتداد روش خوارج است، زیرا همانند خوارج، برداشتی غلط و بسته از اسلام، قرآن و خلافت الهی دارند و از روی جهل و بی خردی، به تکفیر مسلمانان پرداخته، ریختن خون و غارت اموال آنان را مباح می دانند.۲۰

آثار و عملکردهای فرهنگی ـ علمی وهابیان (در داخل عربستان)

پس از آغاز و استمرار دعوت وهابیان و استقرار حاکمیت آل سعود، بیشتر شهرهای جزیرة العرب چون مکه، مدینه، طائف و...، به تصرف و اشغال حاکمان سعودی درآمد به اجبار، آیین وهابیان رسمیت یافت؛ اما تعدادی از مسلمانان مناطق شرقی که قبلاً شیعه اثنا عشری بودند، تسلیم نشدند و هنوز هم به اعتقاد خود عمل می کنند.

وهابیان نسبت به آیین ها و شعایر مذهبی سخت گیری زیادی می کنند و با تعمیر و ساختن قبور پیامبران، زیارت قبور اموات، توسل به اولیای الهی، نذر برای مردگان و...، به طور جدی مبارزه می کنند.

تمامی کتب، مجلات و سخنان خطبا در مساجد، به ویژه مسجد الحرام و مسجد النبی که چاپ، منتشر و ایراد می شود، درباره مباحث توحید، شرک، بدعت و نهی مردم در استفاده از دعا، توسل و شفاعت است.

تبلیغ وهابی گری در داخل عربستان، از طرق گوناگون صورت می پذیرد. وزارت حج، اوقاف، ارشاد و شئوونات اسلامی، از جمله مراکز تبلیغ وهابی گری است. به دلیل اهمیتی که مسئله حج در میان مسلمانان جهان دارد، همه ساله میلیون ها زن و مرد مسلمان عاشق به قصد حضور در مراسم عبادی سیاسی حج و زیارت قبر مقدس پیامبر گرامی و صحابه ایشان و بازدید از اماکن تاریخی، عازم عربستان می شوند. از این رو حاکمان سعودی وزارت خانه مستقلی به نام حج تشکیل داده اند که وظیفه اساسی و مهم آن رسیدگی به مسایل حج و حجاج و پاسخ به احکام و سوالات شرعی حاجیان، طبق مذهب وهابیت است.

این وزارتخانه به طور منظم، کتب و مجلاتی برای عرضه در مکان های تاریخی و اعمال مذهبی مسلمانان طبق مذهب وهابیت چاپ و منتشر می کند.

همچنین مراکز دانشگاهی مختلفی چون جامعة ام القری، الجامعة الاسلامیه بالمدینة المنورة، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیه، جامعة الملک سعود و مراکز علمی از قبیل رابطة العالم الاسلامی و رئاسة ادارات البحوث العلمیة و الافتاء و الدعوة الارشاد، به ترویج آیین وهابیت و تعمیم آن در سراسر عربستان می پردازند و برخی مراکز علمی، فتواهای لازم برای احکام شرعی را بی توجه به مذاهب مشهور اهل سنت (حنبلی، شافعی، حنفی و مالکی) صادر می کنند. و مردم نیز موظف به اطاعت و پیروی از آن هستند. ۲۱

نویسنده: مجید دیوسالار

پی‏نوشت‏ها

۱ـ محمد جواد فاضل لنکرانی، «مبانی فکری و کارنامه ننگین فرقه ضاله وهابیت»، ۳/۱۲/۱۳۸۳ ، ص ۱.

۲ـ طوبی کرمانی، «نگاهی بر وهابیت»، مقالات و بررسیها، تابستان ۱۳۸۲. ص ۱، همچنین رجوع شود به سایت اینترنتی جهاد دانشگاهی.

۳ـ محمد جواد فاضل لنکرانی، پیشین، ص ۱۷.

۴ـ همان، ص ۲۰.

۵ـ همان، ص ۱۷.

۶ـ همان، ص ۲۱.

۷ـ سایت اینترنتی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران.

۸ـ همان.

۹ـ طوبی کرمانی، «نگاهی به وهابیت»، پیشین، ص ۱۳.

۱۰ـ الیاسینی، ایمان، دین و دولت در عربستان سعودی»، ترجمه اکبر عزیزنیا، سایت اینترنتی باشگاه اندیشه، ۱۳۸۳، ص ۷.

۱۱ـ طوبی کرمانی، «نگاهی بر وهابیت»، پیشین، ص ۱۴.

۱۲ـ الیاسینی، «ایمان، دین و دولت در عربستان سعودی»، پیشین، ص ۳۳.

۱۳ـ طوبی کرمانی، پیشین، ص ۱۶.

۱۴ـ سید محسن امین، کشف الارتیاب، (تاریخچه و نقد بررسی عقاید و اعمال وهابیها)، با کوشش سید ابراهیم سید علوی، تهران، ۱۳۶۷.

۱۵ـ الیاسنی، پیشین، ص ۳۴.

۱۶ـ حسین خلف، تاریخ الجزیرة العربیه فی عصر الشیخ محمد بن عبدالوهاب (حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب)، بیروت، ۱۹۶۸ میلادی، ص ۱۷۶.

۱۷ـ طوبی کرمانی، پیشین، ص ۲۱.

۱۸ـ محمد حسین ابراهیمی، «تحلیلی نو بر عقاید وهابیان»، قم، ۱۳۷۰، ص ۱۸.

۱۹ـ همان، ص ۲۰.

۲۰ـ زینی دحلان، فتنه وهابیت، ترجمه همایون همتی، نشر مشعر، بی جا، بی تا.

۲۱ـ عباس جعفری، فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، نشریه معرفت، شماره ۵۲، ۱۳۸۳، صص ۹۲ ـ ۹۱.

۲۲ـ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، شناخت عربستان، ص ۱۲۸.

۲۳ـ عقیدتی ـ سیاسی نیروهی انتظامی، نگاهی به ماهیت و عملکرد فرقه ضاله وهابیت، ص ۵۲.

۲۴ـ حافظ تقی‏الدین، احزاب و نهضتهای سیاسی پاکستان، ص ۵۰۳. به نقل از مرتضی زیدی، علل تفرقه گرایی در پاکستان، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، ۱۳۸۰، ص ۵۲.

۲۵ـ «تلاش گروههای تروریستی وهابی علیه ایران»، روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ۵/۱۰/۱۳۶۹، شماره ۳۳۵۵.

۲۶ـ مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی، «جریان پرشتاب طالبان»، ص ۴۸.

۲۷ـ همان، ص ۱۱۷. به نقل از انور الحق احدی (کارشناس مسایل خاورمیانه) در مصاحبه با مجله میدل ایست، ۱۹۹۴.

۲۸ـ حمید احمدی، «طالبان، علل و عوامل رشد»، «اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۱۳۱ ـ ۱۳۲، ص ۳۲.

۲۹ـ وهابیت در مصر، نشریه چشم انداز، شماره ۷، اسفند ۱۳۸۲، ص ۴۵.

۳۰ـ بخش مطالعاتی سفارت ایران در مسکو، «وهابیت در آسیای مرکزی و قفقاز»، ماهنامه دیدگاه‏ها و تحلیل‏ها، شماره ۱۳۷، صص ۷۶ ـ ۷۴.

۳۱ـ عباس جعفری، فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، نشریه معرفت، پیشین، صص ۹۸ ـ ۹۷.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

شبهه وهابیت در مورد نذر

شبهه وهابیت در مورد نذر

شبهه وهابیت در مورد نذر

شبهه وهابیت در مورد نذر و پاسخ آن ......

 

وهابیون نذر را برای غیر خدا حرام می دانند و آن را شبیه نذر برای بت ها می شمارند و می گویند این کار از غلو و بزرگ دانستن کسی که برای او نذر شده است، سرچشمه می گیرد.ابن تیمیه می گوید: علمای ما گفته اند که جایز نیست که برای قبر و یا کسانی که در کنار آن هستند چیزی را نذر کند؛ نه پولی و نه روغنی و نه شمعی و نه حیوانی و نه غیر آن؛ تمامی این ها نذر عملی خلاف شرع است؛ و در روایت صحیح آمده است: هرکس نذر کرده که خدا را اطاعت کند پس باید او را اطاعت کند و هرکس که نذر کرده خدا را عصیان کند، از او سرپیچی نکند. (مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج٢٧/ص٧٧ و رساله زیارة القبور ص ٢٧) و شهرستانی از وی نقل می کند که گفته است: «وقتی که خواسته از مردگان حتی اگر انبیا باشند به خاطر ترس از شرک حرام باشد، پس نذر برای قبور یا برای کسانی که در کنار آن ها هستند نیز نذر حرام و باطل است و شبیه نذر برای بت هاست؛ و هرکس که اعتقاد داشته باشد که نذر برای قبور فایده یا ثوابی دارد او گمراه و جاهل است.» (الملل والنحل: ٢٩١)

رد نظر وهابیت و پاسخ به آن

در منطق قرآن بزرگ ترین گناه و زشت ترین عمل شرک است. آیا می توان هر عملی را که مورد پسند ما نباشد شرک به حساب آورد؟ آیا اگر کسی برای قبور نذری کند عمل مشرکانه انجام داده است؟ برای پاسخ دقیق و منطقی ابتدا باید نذر را تعریف کرد وانگهی نسبت فوق را مورد ارزیابی قرار داد.

معنی نذر آن است که انسان خود را متعهد به پرداخت چیزی معین، در صورت تحقق هدف و برآورده شدن مقصود کند و بگوید: «برای خدا بر گردن من است که اگر چنین شد فلان کار را انجام دهم» و این همان نذر شرعی است.و به همین خاطر است که می بینیم تمام فقهای شیعه شرط تحقق نذر را استعمال کلمه (الله) در صیغه نذر می دانند. مرحوم صاحب جواهر در این زمینه می گوید: واجب است در صیغه نذر که سبب ملتزم شدن به آن می شود بگوید «برای خداست بر گردن من»؛ به این معنی که اگر برای غیرخدا مانند پیامبری یا فرشته مقربی نذر کند صحیح نمی باشد. (جواهرالکلام ج٣٥ ص١٧٢)

پس وقتی که می گوید: «برای فلان نذر کردم» در واقع مقصود خود را خلاصه کرده مجاز به کار برده است؛ زیرا معنی آن این است که: «برای خدا نذر کردم که کاری انجام دهم که ثوابش برای فلانی باشد) و بنابر این مراد از نذر برای اموات در واقع نذر برای خداوند است و اهدای ثواب آن به صاحب قبر؛ نه این که نذر برای صاحب قبر صورت گرفته باشد؛ و علت نذر در این موارد، هدیه دادن ثواب آن به پیغمبر یا ولی او یا نیکان است، و مقصود از آن تقرب به مرده به سبب نذر برای او نیست؛ بلکه مقصود تقرب به خداست؛ چگونه انسان قصد قربت به مرده ای را بکند یا این که می داند او از دنیا رفته و نمی تواند از این نذر سودی ببرد، نه می تواند غذای نذری را بخورد و نه می تواند از آن اگر پول باشد استفاده کند و نه اگر لباس باشد آن را بپوشد.

قرآن می فرماید: «انما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها والمولفه قلوبهم و فی الرقاب والغارمین و فی سبیل الله وابن السبیل» (توبه، ٦٨) روشن است که صدقه یک عمل عبادی است و بدون نیت اخلاص برای خداوند باطل است. اما خداوند می فرماید که صدقات مخصوص فقرا و مساکین است یعنی منفعت و مورد مصرف آن نیازمندان و درماندگان اند. در جای دیگر قرآن می فرماید: «فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا» (مریم، ٢٨). صدقه مانند نذر باید به نیت اخلاص و تقرب به خداوند انجام شود. اما اگر مورد مصرف و جهت انتفاع آن برای غیرخداوند باشد خللی بر آن وارد نمی کند.

مطابق حدیثی از سعدبن عباده نقل شده است که روزی او از رسول ا... صلی الله علیه وآله پرسش می کند که مادرش مرده است کدام صدقه فضیلت بیشتری دارد تا برای مادرش انجام دهد؟ پیامبر(ص) فرمود: آب، پس سعدبن عباده چاهی را حفر کرد و گفت این برای مادر سعد است. روشن است که در صدقه غایت و مقصد اصلی خداوند است، اما ثواب ناشی از صدقه را برای مادرش اختصاص داده است. و اگر این کار، شرک باشد، چطور، مطابق سفارش پیامبر اسلام است و صحابی گرانقدری مانند سعدبن عباده، آن را انجام داده است؟ صدقه و نذر هر دو عمل عبادی است؛ یعنی قصد قربت و تقرب به خداوند، از شرایط اصلی آن هاست. بنابراین اگر در قرآن، صدقه را برای فقرا و... اختصاص داده است، برای تعیین جهت انتفاع صدقه است و الا غایت و مقصد صدقه فقط خداوند متعال است. اگر در حدیث منقول از سعد بن عباده، حفر چاه به عنوان صدقه برای مادرش اختصاص داده شده است، صرفا جهت اهدای ثواب صدقه برای مادرش است. در نذر نیز همین وضعیت موجود است.به همین جهت «العزامی» در رد شبهه ابن تیمیه، گفته است: اگر کسی از واقعیت کار نذرکنندگان در کنار قبور، جویا شوند، می یابند که آنان از ذبح و نذرشان در کنار قبور انبیاء و اولیاء، جز پرداخت صدقه از طرف اموات و اهدای ثواب برای آنان، مقصد و هدفی دیگر ندارند و روشن است که اهل سنت، اجماع و اتفاق نظر دارند که صدقه دادن زندگان، برای مردگان فایده و نفعی دارد.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد.

 

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد. پیروان این مسلک را «وهابی» گویند.

وهابیها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می دانند، و به آنان به دیده ی حقارت می نگرند. فرقه وهابیت از شیوه ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیرمنطقی خود بر مسلمانان، استفاده می کند. این مسلک به خاطر نسبتش به «محمد بن عبدالوهاب تمیمی» که اولین بار افکار و اندیشه های این فرقه را ساخته و ترویج نموده «وهابیت» نامبرده می شود. محمدبن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه گذاری کرده است. خلاصه ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از:

۱) تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

۲) توحید عبادی و ربوبی

۳) احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

۴) تکفیر مسلمانان

مقدمه:

دعوت اسلامی، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود.

قرآن با بیان رهنمودهای روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان، همه ی انسان ها را به گردآمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوی از راه مستقیم دین دانست و فرمود: «از راه های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می دارد.» ۱(انعام/۱۵۳)

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزشهای والای دین خدا نمی اندیشید، و در راه هدایت انسانها از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست؛ پیوسته از لزوم پای بندی به اصول و پایه های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین سازان و بدعت گذاران بیم می داد؛ همچنانکه راه گریز از زیان های ناشی از تفرق را بیان می نمود.

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه های گوناگون تقسیم شدند. هر کس به فرقه ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی، فقهی، تفسیری، حدیثی و ... روشی را برگزید. و اینگونه بود که برخلاف توصیه های قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی، موج تفرقه گرایی سراسر جامعه ی اسلامی را در هاله ای از ابهام فرو رفت، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری های خشونت بار فرقه ای کشاند. در این میان سودجویان مردم ناآگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته بندی را حربه ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند.

از طرفی دیگر برخی به بهانه ی بازگشت به اسلام سلف، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ی مسائل گوناگون اسلامی، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می رفت و شمار زیادی از یکتاپرستان از جرگه ی اسلام بیرون رانده می شدند. از جمله چنین گروه هایی باید «وهابیان» را نام برد.۲

چگونگی پیدایش وهابیت:

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی است که این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنی «محمدیه» نگفته اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند.

شیخ محمد در سال ۱۱۱۵ هجری قمری در شهر «عیینه» از شهرهای «نجد» تولد یافت.۳

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت. از همان کودکی سخنانی به زبان می آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی فهمیدند. برای تحصیل بیشتر، به مکه سپس به مدینه سفر کرد، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد. در همان جا زبان به انتقاد گشود که: چرا مسلمین، به قبر پیامبر پناه می آوردند و از وی شفاعت می خواهند؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود. وقتی وارد بصره شد، مسلمانان، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت. مدتی بعد به شهر «حریمله» از قلمرو نجد آمد، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت.

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده ی انکار و انتقاد نگریست. پدرش او را از این کار بازمی داشت.۴ و از اظهارات او سخت رنج می برد و مردم را از او بر حذر می داشت، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت.۵ عده ای از علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمدبن عبدالوهاب و پیروان او کتابهای متعددی را به رشته ی تحریر در آوردند. از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته اند می توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد.۶

پس از درگذشت پدرش، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری تر شد.

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده، سخنش را پذیرا شدند. کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند. محمدبن عبدالوهاب هم به «عیینه» بازگشت. رئیس شهر در آن اوقات، عثمان بن احمد بن معمّر بود. محمدبن عبدالوهاب، او را به پادشاهی بر نجد انداخت. عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد. به دنبال آن، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد، و از این راه کارش بالا گرفت.

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمدبن عزیز رسید، نامه ای به عثمان نامبرده نوشت که محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند. وقتی نامه به عثمان رسید، محمدبن عبدالوهاب را احضار کرد، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود. محمدبن عبدالوهاب هم، روی به «درعیّه» نهاده یعنی همان محلّی که «مسیلمه کذّاب» از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت.

حکمران «درعیه» در آن زمان محمدبن سعود از قبیله ی «عنیزه» بود. وی جدّ خاندان سعودی، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است.

محمدبن عبدالوهاب، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره برداری کند، به همین جهت او را به اندیشه ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت. محمدبن سعود نیز با وی بیعت کرد، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند.

ابن سعود، برای یاری محمدبن عبدالوهاب و انتشار طریقه ی او، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت، تا این که کارش بالا گرفت.

آنگاه ابن سعود، نامه ای به رؤسای شهرهای نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند. گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار نمودند.

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد.

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی میل، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت.

محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۶ هجری درگذشت، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست. وهابی ها از آن تاریخ، دست به کشتار مسلمین زدند. چه نفوسی را که کشتند و چه خانه ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه ی حریق ساختند و چه فسادی که میان مردم و شهرها، به راه نینداختند، و چه مصائب و دهشت ها که از ناحیه ی آنها به مسلمانان نرسید.

وهابیها، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند، بلکه تمام مقتولین به دست آنها، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می دادند، و محمد (ص) را پیامبر او می دانستند. تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند.۷

مبانی فکری وهابیت:

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند.۸ در نیمه ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی الدین احمدبن عبدالحلیم حرّانی دمشقی، معروف به ابن تیمیّه، به نام مبارزه با خرافات و بدعتها قیام کرد و کلیه ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعتهایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند.۹

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آنها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمدبن عبدالوهاب این دفنیه ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آوده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند.۱۰

محمدبن عبدالوهاب، رئیس مذهب وهابی، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می باشند. او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می دانند.

محمدبن عبدالوهاب درباره ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می داد. اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است، بلکه واجب است آنها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص)، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست، به منزله ی بت هستند.۱۱

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی ها مورد انکار قرار می گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است. محمدبن عبدالوهاب در «کشف الشبهات» می گوید:

«توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند.» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه ی «و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیرٍ۱۲» (اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می شوند مالک هیچ چیز نیستند.) بود.

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می دانند و با این آیه استدلال می کنند: «فلا تدعوا مع الله احداً۱۳» (کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید) و نیز آیه ی شریفه ی:

«من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه۱۴»

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل: «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو۱۵» استدلال می کنند.۱۶

روش استدلال محمدبن عبدالوهاب:

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ی مسلمانان و زدن مارک بی دینی به طرف مقابل می باشد. از واژه های متداول و معمول در رساله های این فرقه کلمات «و جملات» «ایها الکافر» و و «ایها المشرک» و ... نسبت به طرف مورد بحث می باشد.

محمدبن عبدالوهاب در رساله ی «کشف الشبهات» که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می آموزد، می گوید: «ان قال: لک کذا و کذا، فقل له ایّها المشرک ...»

(طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان «خلاصه هرچه گفت» توبه او بگو ای مشرک.)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می آموزد با توجه به روشهای بحث منافقین خلق و توده ای های زمان حاضر، بیانگر رابطه ی مستقیم «چشم بندی» استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می باشد، و نشان می دهد که بر روش «دگماتیسم» جهان خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است.۱۷

سیاست ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه ی وهابیت:

مستر همفر یکی از جاسوس های عالی رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال ۱۷۱۰ میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت «کمپانی هند شرقی» را به عهده گرفته است. وی پس از یادگیری زبانهای معمول در کشورهای اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی (ترکیه)، مصر، عراق، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشورهای اسلامی، اطلاعات کاملی کسب نموده است.۱۸ وی طبق برنامه ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعتها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید. تا اینکه با محمدبن عبدالوهاب که گمشده ی وی بود برخورد نمود.

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمدبن عبدالوهاب وجود داشت، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود.

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمدبن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از:

۱) تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده!

۲) خراب نمودن خانه ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج۱۹، لکن محمدبن عبدالوهاب بعید می دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد.

۳) تخریب گنبدها، ضریح ها و مکان هایی که در نزد مسلمانان محترم است، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان، به این عنوان که آنها بت پرستی و شرک است.۲۰

۴) انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد. البته محمدبن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود.۲۱

بنابراین محمدبن عبدالوهاب توسط برنامه ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده ی خود را آشکار نمود.

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ها در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند. وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی ناامید شدند، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص، ساختن فرقه ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند.

و بدین سان موفق به ساختن فرقه ای به نام وهابیت شدند.

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ای سیاسی برای دست یافتن به مهم ترین و حساس تـرین مراکز مسلمانان استفاده می کردند. ستون فقرات عقاید وهابی ها را، حرام دانستن شفاعت، زیارت، دعا، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه، تخریب قبور از هر کس باشد، حتی پیغمبر (که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند) و مشرک دانستن همه ی مسلمین، غیر از وهابی های صحرای نجد، تشکیل می دهد. و به طور خلاصه باید گفت وهابی ها فرقه ای خرابکار هستند و شعار آنان، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است. و هر چه در اختیار دارند، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می دهند و نماز می گزارند و به حج خانه ی خدا می روند، به کار می برند.

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ها، فجایع و حوادث دردناکی می بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد.

مریم شمس کارشناس ارشدعلوم قرآنی

فهرست منابع:

۱ـ الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، دارالمرتضی بیروت، بی‌تا.

۲ـ آیین وهابیت، جعفر سبحانی، مؤسسه دارالقرآن الکریم، چاپ اول، ۱۳۶۴ ه. ش.

۳ـ برگی از جنایات وهابی‌ها، سیدمرتضی رضوی، ترجمه علی رضائی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۸ ه. ش.

۴ـ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت‌الله دهقان، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۶۷ ه.ش.

۵ـ تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ترجمه‌ی علی دوانی، نشر قدر، بی‌تا.

۶ـ فتنه الوهابیه، سیداحمدبن زینی‌دحلان، بی‌جا، ۱۴۰۷ه.ش.

۷ـ الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السیدابوالعلی‌التقوی، الدراسات للطباعه و النشر، بیتا.

۸ـ کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدلوهاب، سیدمحسن عاملی‌امین، بی‌جا، بی‌تا.

۹ـ نقدی بر اندیشه‌ی وهابیان، سیدحسن موسوی‌قزوینی، ترجمه‌ی حسن طاری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ ه. ش.

۱۰ـ نگاهی به پندارهای وهابیت، محمدحسین کاشف الغطاء، ترجمه محمدحسین رحیمیان، دفتر نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ ه.ش.

۱۱ـ هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، دارالحقیقه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه.ش.

۱۲ـ وهابیها را اینگونه دیدم، عبدالله محمد، ترجمه‌ی میثم موسایی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ ه.ش.

پی نوشت ها:

-۱انعام،۱۵۳.

-۲نقدی بر اندیشه‌ی وهابیان، سیدحسن موسوی‌قزوینی، ص ۱۱.

-۳آیین وهابیت، جعفر سبحانی، ص ۲۵.

-۴تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۱۷.

-۵پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت الله دهقان، ص ۳۵.

-۶برگی از جنایات وهابی‌ها، سیدمرتضی رضوی، ص ۲۰.

-۷تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن‌قزوینی، ص۱۹ و همچنین« وهابیها را این‌گونه دیدم، عبدالله محمد، ص ۱۷.

-۸کشف الارتباب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سیدمحسن عاملی امین، ص ۱۷.

-۹فتنه الوهابیه، سیداحمد بن زینی دحلان، ص ۷.

-۱۰الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۲۳.

-۱۱تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۲۰.

-۱۲فاطر، ۱۳.

-۱۳جن،۱۸.

-۱۴بقره،۲۵۵.

-۱۵انعام،۵۹.

-۱۶ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۶۷.

-۱۷همان، ص ۶۲.

-۱۸پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۳۷.

-۱۹سعود بن عبدالعزیز چند سال مردم را از زیارت خانه‌ی خدا منع نمود. (الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السید ابوالعلی التقوی، ص ۲۰) (رک: نگاهی به پندارهای وهابیت، علامه محمدحسین کاشف الغطاء، ص ۱۲)

-۲۰هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، ص ۳۵.

-۲۱لآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۶.

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

چالشهای تشیع و وهابیت در عربستان

چالشهای تشیع و وهابیت در عربستان

 

چالشهای تشیع و وهابیت در عربستان

مسئله شیعه و سلفیه(وهابیها) در عربستان، همواره در هنگام حوادث بزرگ در منطقه، مجددا مطرح می شود.

 

 

مسئله سلفیه و شیعه :

مسئله شیعه و سلفیه(وهابیها) در عربستان، همواره در هنگام حوادث بزرگ در منطقه، مجددا مطرح می شود. هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹م(۱۳۵۷ش) و در اوایل دهه نود هنگام جنگ خلیج فارس و پس از حوادث یازده ستامبر ۲۰۰۱م و سرانجام پس از اشغال عراق توسط آمریکا مسئله شیعه و سلفیه در کانون توجهات قرار گرفت. این حوادث تنها زمینه ای برای بروز مسئله ای است که ریشه آن را باید در پیامدهای تاسیس کشور سعودی و تحولات اقتصادی و اجتماعی آن جستجو کرد.

موجودیت تاریخی و جغرافیایی دولت سعودی :

هنگامی که دولت کنونی سعودی در اوایل دهه سی قرن بیستم اعلام موجودیت کرد پادشاه وقت سعودی(ملک عبدالعزیز بن سعود) مناطق مختلفی از کشور را که از نظر جمعیت و فرهنگ و تاریخ با یکدیگر تفاوت بسیار داشتند یکپارچه کرد. مهمترین این مناطق عبارت بودند از :

۱) منطقه نجد که آل سعود پس از کشمکشهای طولانی با آل رشید بر آن حاکم شده بودند.

۲) منطقه احساء و قطیف در شرق عربستان که شیعیان در آن حضوری بارز دارند و دارای ارتباط جغرافیایی و تاریخی و تجاری با خلیج فارس و عراق و ایران و هند می باشند.

۳) منطقه حجاز که قرنها تحت حکمرانی اشراف بود و از نظر فرهنگی و فکری و تجاری همواره از تنوع و چندصدایی برخوردار بوده است.

۴) منطقه عسیر (ابها، نجران و جیزان در جنوب) که دارای ارتباط جغرافیایی و تاریخی و تجاری با یمن بوده و شیعیان زیدی و اسماعیلی در آن حضور دارند.

از دهه سی قرن بیستم خانواده سلطنتی آل سعود که از “نجد” برخاسته بودند با سلفیها(وهابیها) متحد شدند و حکومت خود را بر کل عربستان گستردند. با اکتشاف نفت، ثروت بسیاری به منطقه سرازیر شد و اهمیت عربستان در تحولات منطقه و جهان اسلام دوچندان شد و این کشور علاوه بر ایفای نقش سیاسی و اقتصادی بین المللی و منطقه ای به ایفای نقش دینی نیز دست زد و موسسات دینی و فرقه ای وهابی و مساجد و مدارس وابسته به دولت سعودی در سطح جهان اسلام مشغول فعالیت شدند.

جریانهای اسلامی در عربستان :

در اوایل دهه هفتاد، جریانهای اسلامی در همه کشورهای اسلامی از جمله عربستان به طور روزافزون مشغول فعالیت شدند. این جریانها دارای گرایشهای مختلف از قبیل گرایش اخوانی و سلفی ، میانه رو و تندرو ، سنتی و اصلاحی بودند. در این میان جریانهای سلفی در عربستان به خاطر برخی از عوامل سیاسی و تاریخی از نقش بارز و اثرگذار برخوردار شدند.

اسلامگرایی در عربستان با افراطی گری و تعصب همراه بود. این گرایش افراطی از جمله در ماجرای تصرف مسجدالحرام توسط یک گروهی به رهبری “جهیمان العتیبی” در اواخر سال ۱۹۷۹م جلوه گر شد. نمونه های دیگری از افراطی گری نیز بروز کرد که جنبه مسلحانه نداشت. از جمله اینکه گروهی از سلفی ها “عکس گرفتن” را حتی برای کارت شناسایی و پاسپورت حرام دانستند و مغازه های فروش ویدئو را به آتش کشیدند.

در دهه هشتاد اتفاق مهمی رخ داد که وضعیت کنونی گروههای “سلفی جهادی” مرهون آنست. این رویداد شرکت سلفی ها در جهاد با نیروهای شوروی بود که در سال ۱۹۷۹م برای حمایت از دولت کمونیست افغانستان وارد این کشور شده بودند. در نتیجه سلفی ها گروههای اسلامی مسلح را در پاکستان و افغانستان برای جهاد با کمونیستها تشکیل دادند.

همچنین برخی از اسلامگراهای مرتبط با اخوان المسلمین، محافل مخالف دولت سعودی را تشکیل دادند و برخی مانند “فقیه” و “مسعری” برای ایفای نقش رسانه ای و سیاسی به انگلستان رفتند. گروههای سلفی جهادی نیز شکل گرفت که به عملیات مسلحانه علیه هدفهای آمریکایی و غربی دست زدند. بدین ترتیب سلفی گری که در آغاز بیشتر به یک مکتب شبیه بود، به مرور زمان شکل گروه ها و سازمان های متعدد در آمد.

جریان سلفیه به مرور زمان از نظر اندیشه و رفتار سیاسی و سازمانی به گروههای متعدد و متنوع بدل شدند. برخی از آنها مخلوطی از اخوان و سلفیه بودند و برخی همان سلفی گری سنتی را به نمایش می گذاشتند.

سلفی های اصلاح طلب :

دامنه سلفی گری به برخی از گروههای اسلامی که در اصل از اخوان ناشی شده یا به موازات آن شکل گرفته بودند نیز کشیده شد. این گروهها را که عمدتا بر اساس تعامل با دولتهای عربی و اسلامی پایه ریزی شده اند می توان “ نو سلفی ها “ نامید. این گروهها گرچه از میراث فکری و رفتاری اخوان و سلفیه برخوردارند اما به کلی دارای ترکیب جدیدی هستند که عملا نه سلفی است نه اخوانی. از این رو هیچ یک از سلفیه و اخوان المسلمین مسئولیت عملکرد آنها را نمی پذیرند.

این جریان جدید (نو سلفی ها) شامل شخصیتها و گروههای مختلفی است و نقطه مشترک همه آنها دعوت به “اصلاحات” و “اعتدال” است. این گروهها در سالهای اخیر از رویکرد دولت سعودی برای گفتگو برخوردار شده، زمینه مناسبی برای فعالیت یافته اند و پایگاههای اینترنتی راه اندازی کرده اند همچون پایگاه “الاسلام الیوم” با نظارت “سلمان العوده”. از دیگر سران این جریان می توان از “سفر الحوالی” و “عائض القرنی” یاد کرد. بسیاری از جوانان تحصیلکرده و فارغ التحصیلان دانشگاههای آمریکا و اروپا نیز در همین جریان “نو سلفی” می گنجند. همچنین برخی از فعالان سیاسی که با اخوان المسلمین ارتباط دارند همچون دکتر عبدالله نصیف (نایب رئیس سابق مجلس شورای عربستان که رئیس دانشگاه ملک عبدالعزیز جده نیز بوده است.)

تشیع در عربستان :

اساسا نقطه آغاز تشیع در جهان اسلام حجاز و به طور مشخص مدینه منوره بوده است که گروهی از صحابه پیامبر(ص) همچون ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و ... به پیروی از نص و اشاره پیامبر اعظم(ص ) هسته اولیه تشیع را در مدینه تشکیل دادند. بعدا در همان قرن اول تشیع به عراق و ایران نیز راه یافت ولی همواره در مدینه نیز گروهی از شیعیان حضور داشتند. امروزه نیز گروهی از شیعیان که به “نخاوله” شهرت دارند، در این شهر مقدس سکونت دارند.

شیعیان حدود %۱۰ از مردم عربستان را تشکیل می دهند یعنی جمعیت آنها حدود ۰۰۰،۷۰۰،۲ نفر است. آنان غالبا در مناطق شرقی (احساء ، قطیف) سکونت دارند. این مناطق در سال ۱۹۱۳م به دولت جدید عربستان ملحق شده است. هنگامی که ملک عبدالعزیز منطقه شرقی را به قلمرو خود ضمیمه کرد شیعیان با او توافق کردند که بتوانند شعایر مذهبی خود را آزادانه به جا آورند. برخی از شیعیان نیز در حجاز و بویژه مدینه منوره سکونت دارند. شیعیان اسماعیلی و زیدی نیز در “نجران” و جنوب سکونت دارند. تنها در ریاض ۳۰ هزار شیعه هستند که برای کار و تجارت به آنجا آمده اند.

شدت تنش میان شیعه و سلفیه :

تنش بین شیعه و سلفیه(وهابیها) از سال ۱۹۲۶م که قبایل اخوان سلفی فعالیت خود علیه ملک عبدالعزیز سعودی را آغاز کردند شدت یافت. آنان در یک گردهمایی انتقادات متعددی به ملک عبدالعزیز وارد کردند: نخست اینکه او خود را پادشاه نامیده بود حال آنکه نظام پادشاهی حرام است. دوم اینکه او از اتومبیل و تلفن و تلگراف استفاده می کرد حال آنکه این وسایل در نظرشان، جادو و حرام بود. سوم اینکه عبدالعزیز شیعیان احساء و قطیف را وادار به اجرای اسلام صحیح(!!وهابیت) ننموده بود.

فتوا علیه شیعه :

ملک عبدالعزیز در سال ۱۹۲۷م تصمیم گیری درباره مطالبات قبایل وهابی را به علما واگذاشت. علمای وهابی فتوا دادند که پادشاه باید شیعیان را به بیعت بر پایه “اسلام صحیح” که در کتاب التوحید محمد بن عبدالوهاب آمده!! وادار کند و آنان را از انجام شعایر شیعی بازداشته، مکانهای دینی آنها را که جایگاه بدعت است منهدم کند.

اما عبدالعزیز به فتوای علما به طور کامل عمل نکرد جز اینکه مزار امامان بقیع(ع) را تخریب نمود و از عزاداری علنی برای امام حسین(ع) جلوگیری کرد. وی نتوانست شیعیان را به سنی گری و وهابیگری وادار کند زیرا شرایط داخلی و خارجی دولت نوپای سعودی مانع از آن بود. از سوی دیگر عبدالعزیز در پی فرصتی برای کاستن دخالت وهابیها در اداره کشور بود بنابراین طی جنگ “سبله” قبایل وهابی را سرکوب کرد.

یکی از عوامل که مانع از فشار بیشتر پادشاه سعودی بر شیعیان شد این بود که شیعیان در منطقه ای حاصلخیز از نظر کشاورزی و اقتصادی زندگی می کردند و در پرداخت خراج به دولت نیز پایبندی داشتند بنابراین درگیری با آنان به زیان دولت بود.

جریانهای سلفی پس از عبدالعزیز نیز همواره، فرزندان او را به سختگیری بر شیعیان واداشته اند. آنان همواره نمایندگانی در نهادهای امنیتی داشتند که برای اثبات وفاداری دولت به وهابیت، شیعیان را تحت فشار قرار می دادند.

اما به مرور زمان با تعدد و تنوع جریانهای سلفی، در زمان ما گرایشهای سلفی جدیدی بروز کرده اند که تشیع را به عنوان یک واقعیت اسلامی می پذیرند.

مسئله شیعه بهانه ای برای وهابیها :

وهابیها همواره از ارتباط تاکتیکی خود با دولت سعودی در رنج بوده اند. آنان بر پایه توافق تاریخی که بین محمد بن سعود ( نیای آل سعود) و شیخ محمد بن عبدالوهاب (بنیانگذار وهابیت) انجام گرفت مجبور به همکاری با دولت سعودی بودند. اما به تدریج فهمیدند که آل سعود در اثر اقتضائات زمان به دنبال کاستن نفوذ آنان هستند بنابراین سعی کردند بهانه هایی را برای امتیاز گرفتن از آنان مطرح کنند. یکی از بهانه ها که وهابیها برای امتیاز گرفتن از آل سعود مطرح می کنند مسئله شیعه است. قبایل وهابی در سال ۱۹۲۵م در راستای چالشهای خود با دولت سعودی از ملک عبدالعزیز خواستند که از انجام شعایر شیعیان احساء جلوگیری کند و آنان را از توسل به اهل بیت(ع) و برگزاری مراسم میلاد و وفات پیامبر(ص) و علی(ع) و سفر برای زیارت نجف و کربلا بازداشته، تدریس آثار محمد بن عبدالوهاب به شیعیان را اجباری کند! اما عبدالعزیز بسیاری از خواسته های قبایل را نپذیرفت بلکه برای زهر چشم گرفتن از آنان “جنگ سبله” را به راه انداخت.

سرکوب قبایل وهابی توسط عبدالعزیز واکنش او به سهم خواهی و دخالتهای روزافزون وهابیها در امور کشور بود. این نبرد به انهدام نیروی نظامی قبایل وهابی انجامید تا دیگر نتوانند نقش رقیب را برای آل سعود بازی کنند. قبایل وهابی پس از آن به بیابانهای نجد برگشتند و تلاش کردند سازماندهی خود را بازیابند. آنان بعدا با چشم پوشی از برخی از خواسته های خود اقتدار خود را مجددا بازیافتند. آنان این بار خواستار ریشه کن کردن تشیع و کشتار شیعه نشدند بلکه به تحریم و اعمال خشونت و تکفیر آنان رضایت دادند و پذیرفتند که اجرای احکام درباره شیعه از اختیارات ولی امر(پادشاه) است. و پادشاه می تواند به طور موقت و تنها به خاطر مصالح امت اسلامی، سیاست مماشات با شیعه را پیاده کند.

بسیاری از وهابیهای معاصر در تکفیر شیعه از فتوای “بن باز”(مفتی سابق عربستان) که شیعیان را دچار “شرک اکبر” دانسته بود پیروی می کنند و نزاع با شیعه را مربوط به مسئله توحید می دانند. اما برخی دیگر تشیع را صرفا “بدعت” و نه شرک می دانند. این دو دیدگاه همچنان در فضای رسانه ای عربستان در حال چالش هستند.

در مقابل، شیعیان نیز وهابیها را به سرپیچی از دستور خداوند مبنی بر لزوم مراعات حقوق اهل بیت(ع) متهم می کنند. مشکل بزرگ در اختلاف مذاهب این است که هر یک از طرفین خود را “فرقه ناجیه” و طرف مقابل را اهل آتش می دانند که همین مانع از گفتگوهای سازنده است.

یکی از عوامل تشدید تنش بین وهابیها و شیعیان مسئله همسایگی منطقه “نجد” با مناطق شیعه نشین است. جالب است که شیعیان اثناعشری در گذشته حتی در “نجد” که نقطه آغازین دعوت محمد بن عبدالوهاب بوده حضور داشتند و بسیاری از مردم فرزندان خود را “علی” و “حسن” و “حسین” می نامیدند اما با غلبه وهابیت به تدریج این نامها در “نجد” از رواج افتاد.

بسیاری از تحلیلگران بر آنند که مشکل اقلیتها در عربستان سعودی منحصر به شیعیان نیست بلکه سایر اقلیتها مانند اسماعیلی ها و زیدی ها و طریقه های صوفیه مثل نقشبندیه و حتی شافعی ها ، حنفی ها و مالکی ها نیز از آن رنج می برند. مشکل اقلیتها در عربستان ریشه در استبداد ، اختناق و سرکوب آزادیها دارد.

فعالیتهای شیعیان عربستان :

در سال ۱۹۶۸م گروهی از شخصیتهای شیعه جنبش “طلائع الرسالیین” را تاسیس کردند که از دل آن در سال ۱۹۷۵م سازمان “الثوره الاسلامیه” بیرون آمد. همچنین شیعیان عربستان در سال ۱۴۰۰ق دست به مخالفتها و نا آرامی علیه دولت سعودی زدند که سرکوب و بسیاری از آنها دستگیر ، شکنجه و شهید شدند.

سازمان “الثوره الاسلامیه”(انقلاب اسلامی) پس از جنگ خلیج فارس(اوایل دهه نود) از شکل انقلابی خود فاصله گرفت و نام خود را به “الحرکه الاصلاحیه” (جنبش اصلاح طلب) تغییر داد و اعلام کرد که خود را یک جنبش وطن پرست می داند و در پی مطالبات همه مردم عربستان، بویژه شیعیان از دولت سعودی است. رهبری این جریان را گروهی از شیعیان سعودی ساکن انگلستان و آمریکا بر عهده داشتند. “شیخ حسن صفار” که مقیم دمشق بود رهبری سیاسی آنها را بر عهده داشت و مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی (مقیم ایران) مرجع تقلیدشان بود.

این جنبش فعالیت رسانه ای بارزی را در خارج از کشور سامان داد و کتابها و نشریاتی منتشر نمود و یک کمیته بین المللی حقوق بشر را تاسیس و با سازمان عفو بین الملل ارتباط برقرار کرد. سرانجام در اثر فعالیتهای این جنبش و پس از جنگ خلیج فارس، دولت عربستان مجبور شد به بهبود روابط با آنان اقدام کند بنابراین در سال ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م مذاکراتی برای بهبود روابط آغاز شد. در نتیجه این مذاکرات ۴۰ تن از زندانیان سیاسی شیعه آزاد شدند و اجازه ورود اعضای جنبش به داخل کشور را صادر شد و دولت بررسی مطالبات شیعیان را آغاز نمود.

اکنون که بیش از ۱۵ سال از آن تاریخ می گذرد هنوز اکثر مطالبات شیعیان یا محقق نشده یا در حد نازلی تحقق یافته است. از این رو اخیرا برخی از شخصیتهای شیعه همچون “حمزه الحسن” مجددا از طریق رسانه ها اعتراضات خود نسبت به دولت سعودی را تشدید کرده اند. دولت سعودی گرچه مذهب تشیع را عملا پذیرفته اما قانونی در این باره وضع نکرده و شیعیان در قبال فشارها و حملات رسانه ای، دستاویز قانونی محکمی برای دفاع از خود ندارند. شیعیان در ساخت مساجد آزادند اما بازسازی مراقد امامان بقیع(ع) و ساخت حسینیه همچنان ممنوع است. در امور دینی مثل نماز جماعت و جمعه و جلسات قرآن آزادی وجود دارد. هر چند اگر احساس شود که این فعالیت ها در حال گسترش است، جلوگیری می کنند. در مناطقی که شیعیان در اقلیت هستند، محدودیت ها بیشتر است. اهانتهای نویسندگان سلفی به شیعیان در روزنامه ها و شبکه های تلوزیونی و سایتهای اینترنتی عربستان همواره بوده و ممانعت نشده است.

در سالهای اخیر از سوی علمای شیعه تلاشهایی صورت گرفته که با علمای میانه رو وهابیت ارتباط برقرار شود تا حساسیت آنها به تشیع کاهش یابد اما بسیاری از علمای معتدل وهابی از ترس تندروها جرات نزدیکی به شیعیان را ندارند. مثلا هنگامی که از “سلیمان العوده”(وهابی تجدیدنظرطلب) دعوت شد تا از مناطق شیعه بازدید نماید وی گفت” از تندروها می ترسم.” با اینهمه اخیرا قلمهای وهابی جدیدی در روزنامه ها خواهان اعتدال در برخورد با شیعیان می شوند.

نحوه برخورد دولت عربستان با شیعه مربوط به شخص ملک فهد یا ملک عبدالله نیست. در دیدگاه دولت سعودی اوضاع داخلی ، منطقه ای و جهانی بسیار مهم است. در واقع دولت عربستان رابطه خود با شهروندان را با توجه به رویدادهای منطقه تنظیم می کند. نکته دیگر این است که بهبود روابط ایران و عربستان به نفع شیعیان در عربستان و کل منطقه است و اثر مستقیم بر اوضاع شیعیان دارد.

 

منابع :

 

مصاحبه اختصاصی با امام جمعه قطیف عربستان در پایگاه مجمع جهانی شیعه شناسی: www.shiastudies.com

 

مقاله “ابراهیم غرایبه” تحت عنوان “ المسالتان السلفیه والشیعیه فی السعودیه” در پایگاه الجزیره : www.aljazeera.net

مقاله “عبدالعزیز الخمیس” تحت عنوان “العلاقه بین الشیعه والتیار السلفی” در پایگاه الجزیره :

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:22 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد